در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
این البته تجربه و آزمون خوبی در سریالسازی است هم از این لحاظ که تنوع دیگری در ساخت مجموعههای تلویزیونی به وجود میآید و از کلیشهای و تکراری بودن رها میشود و هم از این حیث که به تبلیغ و ترویج سینمای ایران در کشورهای دیگر کمک کرده و به معرفی محصولات تلویزیونی ما دستکم در کشورهای همسایه دامن میزند منتها به شرطی که این همکاری در ساخت بیش از هر چیز به لحاظ دراماتیک و کارکردهای سرگرمکننده رسانهای کارآمد باشد و در درجه اول بتواند رضایت مخاطب را تامین کند. اصلا بیش از این باید این جنس از فیلم یا سریالها در مرحله اول بتواند مخاطب را متوجه خود کند و پای تلویزیون بنشاند.
اتفاقی که درباره سریال سایههای شهر مرتضی آتش زمزم رخ نداده است. البته همین که او جسارت این تجربه را کرده و به سمت ساخت سریالی دوجانبه پرداخته قابل تقدیر است اما شیوه پرداخت او به سوژه خوب از آب درنیامده و قصه کشش و تعلیق لازم را برای درگیر کردن مخاطب با خط داستانی سریال ندارد. هرچند آتش زمزم برای اینکه سوژه اصلی که در پس زمینه داستان در جریان است جاذبهای خلق کند یک درام عاشقانه را بستر روایت خود قرار میدهد تا مولفههای داستانی دیگر مثل بحث موساد و انرژی اتمی و مباحث سیاسی ـ امنیتی دیگر به جذابیت درام لطمه نزند چرا که اساسا مخاطبان ایرانی به ویژه در تلویزیون و سریالها به دنبال ملودرام و طنز و ژانرهای سرگرمکننده دیگر هستند تا مثلا طرح و روایت برخی مسائل سیاسی و علمی مگر اینکه این هسته در قالب یک پوسته دراماتیک جذابی بسته بندی شود.
کارگردان البته این کار را میکند اما آن گیرایی و «آن» لازم که انگیزه پیگیری و دنبال کردن قصه را در مخاطب برانگیزاند دیده نمیشود. بخشی از این کاستی به شیوه بازیگری در سایههای شهر برمیگردد که خیلی تئاتری و نمایشی و تصنعی است و حتی استفاده از صداهای خوب در دوبله هم نتوانسته است آن را جذاب و باورپذیر سازد.
قطعا حضور خسرو خسرو شاهی به عنوان مدیر دوبلاژ، امتیاز بزرگی برای این سریال است که میتواند بسیاری از ضعفها و کاستیها در بازی بازیگران یا شیوه کارگردانی را پپوشاند و فراتر از این حتی جاذبه و قدرت بیشتری به کاراکترهای قصه بدهد اما این مساله در سایههای شهر به چشم نمیخورد.
زمزم دست روی موضوعی گذاشته که بالقوه، ظرفیت نمایشی خوبی دارد. داستان این سریال که با بازی نغمه بدوی و کارتیا کعده درباره میشل ابوفاضل، دیپلمات لبنانی مقیم ایران است که به همراه همسرش آیدا برای تعطیلات و دیدن اقوام به لبنان باز میگردد. اما حادثهای مسیر زندگی آنها را به هم میریزد. در واقع این قصه هم از پتانسیل نهفته در سوژههای سیاسی ـ امنیتی برخوردار بوده که از یک نوع پیچیدگی و رمز و راز برخوردار است و هم اینکه مشترکات تاریخی سیاسی ایران و لبنان میتواند به این جذابیت دامن بزند.
علاوه بر آن درام عاشقانه همواره برای مخاطبان ایرانی دارای جاذبه لازم بوده و قطعا تلفیق این دو باهم میتوانست به روایت قصهای جذاب منتهی شود اما کارگردانی اثر و جنس و کیفیت نقش آفرینی بازیگرانش به این نقطه مطلوب ختم نشده است برای درک بهتر این معنا میتوان فیلم به رنگ ارغوان و سریال وفا را با این فیلم سنجید و مقایسه کرد.
فضای کلی داستان در این سریال را با سوژه فیلم به رنگ ارغوان مقایسه کنید یعنی ترکیب و تضاد عشق و سیاست و وظیفه و عاطفه و... که پیرنگ مشترکی با این سریال دارد اما گرما و جاذبه آن دو را در شیوه روایت و کارگردانی اثر مقایسه کنید با این سریال.
البته مدیوم سینما با تلویزیون متفاوت است و هرکدام مقتضیات خود را دارد اما به هر حال سنخیت مضمونی این اثر امکان مقایسه را به ما میدهد. اما نگاهی بیندازید یا به یاد بیاورید سریال وفا ساخته محمد حسین لطیفی را که آن هم در کشور لبنان ساخته شده بود و توانایی آن را در جذب مخاطب ببینید که به یکی از ماندگارترین سریالهای تلویزیونی بدل شد.
خوب شاید حضور بازیگران ایرانی و آشنای وطنی در این جذابیت بیتاثیر نبود اما به لحاظ ساختاری در اینجا هم یک مساله سیاسی و اعتقادی با درام عاشقانه تلفیق میشود با این تفاوت که نحوه پرداخت و شیوه روایت کارگردان از این موقعیت آنقدر کشش و جاذبه دارد که مخاطب را راضی نگه میدارد. اگر هویت بازیگران و مضمون سایههای شهر را لحاظ نکنیم خود کارگردانی اثر مشکل دارد.
مثلا در یک سکانس گفتگو که دو بازیگر در نزدیک هم قرار دارند و میتوان با یک نمای بسته و میان شات این صحنه را به تصویر کشید دوربین دائم از صورت یکی به چهره دیگری در رفت و آمد است که هم ببینده را خسته میکند و هم نمیتواند هدف کارگردان را که شاید ایجاد هیجان و دلهره به تماشاگر باشد، تامین کند.
اساسا سایههای شهر ریتم کندی دارد که با توجه به بیگانه بودن فضا و مناسبات انسانی در لبنان برای مخاطب ایرانی مزید بر علت میشود تا در نهایت این سریال ملال انگیز و کشدار شود. لبنان به دلیل جاذبههای طبیعی و شهری دارای ظرفیت زیباییشناسی بالایی برای قاب بندی و تصویربرداری است که کم و بیش در این سریال برخی از وجوه آن قابل مشاهده است اما بیش از اینها میشد از این ظرفیت بهره برد و فرم کار را زیباتر کرد.
کاش کارگردان دست کم از تعدادی از بازیگران ایرانی آشنا مخاطبان هم استفاده میکرد تا فضای ملموستر و حس و حال آشناتری به کلیت داستان تزریق میشد با این حال باید تجربه ساخت چنین سریالهایی را غنیمت شمرد تا کارگردانهای ما به تعامل بیشتر با سینمای منطقه بپردازند ضمن اینکه اینگونه آثار میتواند به همکاری فرهنگی بیشتر و صمیمیت و نزدیکی میان آنها نیز کمک کند.
تجربه ساخت چنین سریالهایی را باید غنیمت شمرد تا کارگردانهای ما به تعامل بیشتر با سینمای منطقه بپردازند
لیلا ربیعی
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: