سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
تمام فکر و ذکر او ورود به دنیای هنرپیشگی است و آرزوهای خود را در شهرت و ستاره سینما شدن میبیند.
او مدتی است میخواهد در آزمونی که هر ساله یک بار در آمریکا برگزار میشود و 12000 نفر در آن شرکت میکنند اما تعداد محدودی پذیرفته میشوند شرکت کند.
من مادری هستم که فرزندم را از صمیم قلب دوست دارم و نمیخواهم دچار مشکل شود. از طرفی فکر میکنم ورود او به دنیای هنرپیشگی به منزله خروج از فضای تحصیلی است و او به احتمال زیاد پس از وارد شدن به این هنر به فکر دانشگاه و ادامه تحصیل نخواهد بود.
از طرف دیگر فکر میکنم اگر در این آزمون شرکت کند احتمال چندانی نیست که بین 12000نفر جزو نفرات برگزیده باشد و این شکست روح او را خدشهدار میکند و برایش ضربه محکمی است. در ضمن حتی اگر بتواند در این آزمون انتخاب شود تضمینی وجود ندارد که در آینده تبدیل به یک ستاره سینما شود و اگر موفقیت چندانی در بازیگری کسب نکند در آینده ممکن است خودش و یا خانوادهاش دچار مشکل شوند. در صورتی که اگر تحصیلاتش را در سطح عالی به پایان برساند و سپس به این کار بپردازد چیزی را از دست نداده. یعنی یا به هدف خود میرسد و تحصیلاتش را هم دارد و یا اگر به نتیجه نرسید زندگی عادی خود را در سطحی قابل قبول ادامه میدهد و مشکل چندانی برایش پیش نمیآید. اما متاسفانه هر چه من با او مخالفت میکنم او هم بیشتر اصرار میکند.
من تاکنون هر چه توانستهام برای رفاه و موفقیت فرزندم انجام دادهام اما او به من میگوید تو از من حمایت نمیکنی و اعتماد به نفسم را تضعیف میکنی. من میخواهم خودم زندگی را با همه تجربههای موفقیت و شکست همراه با آن امتحان کنم و نمیخواهم تو نگران شکست احتمالی من باشی. تو با این کار مرا از حرکت بازمیداری و به من احساس بدی میدهی.
حرفهای او به جای قدردانی و دلگرمی مرا در هم میشکند. گاهی اوقات فکر میکنم او اصلا محبت و علاقه مرا نمیفهمد و نمیدانم باید با او چه کار کنم.
من نمیدانم به عنوان یک مادر چه برای او کم گذاشتهام که حتی خودم نمیدانم و او هم نمیگوید چه میخواهد. فقط به رقابتی دلبسته که اصلا اهمیتی ندارد.
چند روز قبل که داشتم کشوهای میزش را مرتب میکردم نامهای توجهم را جلب کرد. البته من نامههای خصوصی او را نمیخوانم اما در روزنامه نوشته شده بود برای مادر، هرچند که او نامه را به من نداده بود.
پیتر در نامه اینطور نوشته بود مادرجانم. کاش میتوانستم این کلمات را رودررو بهت بگویم اما میخواهم بدانی که خیلی دوستت دارم و نمیخواهم ناراحت باشی. یکی از دلایلی که این روزها من عصبی هستم این است که حس میکنم تو ناراحتی و از اینکه نمیتوانم خوشحالت کنم سردرگم شدهام و گاهی رفتارهای ناخوشایند از من سر میزند.
من میدانم که مرا دوست داری و هر چه میکنی به خاطر من است، اما من هم نیاز به استقلال دارم و میخواهم زوایا را از دید من ببینی.
میخواهم به دنبال علاقهام که بازیگری است بروم. من آرزوهای خودم را در این راه میبینم اما تو آنها را مانند پرهای گل قاصدک فوت میکنی و به هوا میفرستی. تو فکر میکنی من به فکر آیندهام نیستم. درصورتی که من میخواهم موفق شوم و بعدها کاری کنم که نه تنها خودم بلکه تو هم کمبودی نداشته باشی.
من به عنوان یک فرزند نیاز به همراهی دارم نه توقف و نگه داشتن. تو مرا بقدری دوست داری که احساس میکنم میخواهی مرا دودستی در بغل بگیری که نکنه دقیقهای در کنارت نباشم. اما علاقه واقعی را در صورتی به من میدهی که بگذاری با فراغ خاطر به دنبال آرزوهایم بروم و هر وقت نیاز داشتم به تو که کنارم هستی نگاه کنم و با وجودت شکستهایم را هم دلنشین کنی.
من نمیخواهم مثل بچه مرا تر و خشک کنی، بلکه میخواهم با تشویق من و اعتقاد به تواناییها و استعدادهایم به من بال و پر بدهی.
تو میخواهی مانع شکست احتمالی من شوی اما به اینکه موفقیت من هم احتمال دارد و در آن صورت چقدر شاد خواهم بود فکر نمیکنی. اگر در کنارم باشی و بگذاری به راهی که میخواهم بروم حتی اگر شکست بخورم رابطه ما تقویت شده و من از اینکه حمایتم کردی ممنونت خواهم بود اما اگر نگذاری چه موفق شوم و چه شکست بخورم رابطه محکمی با هم نخواهیم داشت، زیرا نخواستی به هدفم برسم.
پس خواهش میکنم به جای نگرانی و تضعیف اعتماد به نفسم مرا حمایت کن تا با قدمهای استوارتر راه زندگی را بپیمایم.
مترجم : سحر کمالینفر
منبع: گاردین
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
برای بررسی کتاب «خلبان صدیق» با محمد قبادی (نویسنده) و خلبان قادری (راوی) همکلام شدیم