گزیده سرمقاله‌ روزنامه‌های صبح امروز

هان ای دل عبرت‌بین!

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «هان ای دل عبرت‌بین!»،«فرزند اسرائیل نباش»،«سوء تفاهم های مطبوعاتی»،«ایران و امریکا؛ معامله یا مراوده؟»،«بازی آمریکا با طالبان»،«مثلث تغییر برای هدفمند کردن یارانه ها»و... که برخی از آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۲۸۶۲۹۸

جام جم:هدفمند کردن یارانه‌ها و مساله قیمت

«هدفمند کردن یارانه‌ها و مساله قیمت»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جام جم به قلم حمید اسدی است که در آن می‌خوانید؛
مجلس شورای اسلامی سرانجام روز گذشته به انتظار چند ماهه برای بررسی لایحه هدفمند کردن یارانه‌ها پایان داد و با تصویب کلیات این لایحه، راه را برای بزرگ‌ترین تحول اقتصادی کشور در سال‌های اخیر باز کرد. رای بالای نمایندگان به کلیات لایحه نیز نشان داد که در مجلس، عزم جدی برای حل معضل یارانه‌ها وجود دارد.

تصور عمومی از موضوع هدفمند کردن یارانه‌ها بویژه از زمانی که به صورت جدی از سوی آقای احمدی‌نژاد مطرح شد، با نوعی دلهره و البته امیدواری همراه بوده است. جنبه نگران‌کننده ماجرا برای عموم مردم از آنجا ناشی می‌شود که به هر حال با هدفمند شدن یارانه‌ها قیمت حامل‌های انرژی هر چند در یک بازه زمانی چند ساله به سطح قیمت‌های تمام شده خواهد رسید و دیگر از انرژی ارزان در کشور خبری نخواهد بود. طبیعی است در نتیجه چنین فرآیندی هزینه خانوارها بشدت افزایش خواهد یافت و دست زدن به هر کاری که معیشت مردم را تحت تاثیر قرار دهد، ممکن است موجی از نگرانی و دلهره چه در میان مجریان و چه در میان مردم به وجود آورد و شاید به خاطر همین نگرانی‌ها بود که دردولت‌های گذشته هیچ‌گاه امکان وقوع این تحول بزرگ در کشور فراهم نشد. از این نظر، شجاعت دولت در طراحی لایحه و نیز مجلس در پذیرش و بررسی آن قابل تحسین است.

در سوی دیگر ماجرا قرار است، بخشی از منابع ناشی از هدفمند کردن یارانه‌ها به صورت نقدی در اختیار 5 دهک جامعه قرار گیرد و همین مساله امیدواری زیادی را در دهک‌های پایین درآمدی کشور ایجاد کرده است. واقع امر هم همین است و طبق برآوردهای اولیه، در صورت تصویب لایحه هدفمند کردن یارانه‌ها به شکل کنونی آن، هر خانوار 5 نفره در ماه می‌تواند تا یکصد هزار تومان دریافت نقدی داشته باشد که ظاهرا مکانیزم پرداخت آن از طریق «کارت‌های عدالت» خواهد بود اما ناگفته پیداست که با توجه به افزایش قابل توجه یارانه حامل‌های انرژی، این پرداخت‌های نقدی فقط زمانی در کارت‌های عدالت 5 دهک باقی خواهد ماند که آنها نیز مصرف حامل‌های انرژی و آب را به میزان قابل اعتنایی کاهش دهند والا تمام این دریافت نقدی باید صرف پرداخت قبض‌های آب، برق، گاز و.... شود.

با این حال نباید فراموش کرد مساله اصلی هدفمند کردن یارانه ها، این دو تلقی مثبت و منفی نیست. آنچه به عنوان ماحصل موضوعی به نام هدفمند کردن یارانه‌ها بیش از هر مساله دیگر باید مورد توجه قرار گیرد، اصلاح مکانیزم معیوب قیمت‌گذاری در اقتصاد ایران است. هم اکنون به دلیل قیمت‌گذاری معیوب انرژی در کشور که زنجیره بسیار گسترده‌ای از کالاها را به دنبال خود می‌کشد قطار اقتصاد ایران از ریل خارج شده و در مسیری پرسنگلاخ طی طریق می‌کند.

چنانچه اجرای لایحه هدفمند کردن یارانه‌ها نهایتا به این هدف ارزشمند دست پیدا کند، باید گفت که بزرگ‌ترین تحول اقتصادی چند دهه اخیر اقتصادی ایران به وقوع پیوسته است. در شرایط کنونی به دلیل قیمت‌گذاری دولتی و یارانه‌های غیرمستقیم پرداختی، مصرف انرژی در بخش خانگی ایران بسیار بالاتر از نرم‌های جهانی است و در بخش تولید هم قیمت تمام شده کالاهایی که از انرژی ارزان استفاده می‌کنند، قیمت واقعی نیست و نمی‌توان آن را با قیمت‌های جهانی مقایسه کرد اما با واقعی شدن قیمت انرژی، البته در یک فرآیند چند ساله، قطار اقتصاد به ریل خود بازخواهد گشت و آن وقت می‌توان برآورد صحیحی از میزان رقابت‌پذیری صنایع ایران در بازارهای جهانی به دست آورد.

اصلاح مکانیزم قیمت، خود زمینه را برای تحولات بزرگ‌تر اقتصادی از جمله اجرای صحیح سیاست‌های کلی اصل 44 و دستیابی به اهداف سند چشم‌انداز 20 ساله فراهم خواهد کرد. در عین حال، گام برداشتن در مسیر پیشرفت و عدالت که از سوی رهبر معظم انقلاب به عنوان هدف غایی دهه چهارم انقلاب مطرح شده است مستلزم حل مساله قیمت در اقتصاد یا همان هدفمندسازی یارانه‌هاست.

آفتالب یزد:هان ای دل عبرت‌بین!   

«هان ای دل عبرت‌بین!»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی آفتاب یزد است که در آن می‌خوانید؛چند سال قبل تعدادی از سیاستمداران سرشناس، در مورد روند مذاکرات هسته‌ای و برخی حواشی آن تذکراتی دادند. یکی از تذکر دهندگان، هاشمی رفسنجانی بود که ضمن ابراز نگرانی از مواجهه کشور با برخی خطرها، خواستار هوشمندی مسئولان دولت احمدی‌نژاد و مذاکره کنندگان هسته‌ای شد. این هشدار رفسنجانی، بر محمود احمدی‌نژاد گران آمد و او در یک سخنرانی عمومی، منتقدان و هشداردهندگان را «زبون»‌هایی نامید که بلند‌گوی دشمن هستند. احمدی نژاد در سخنرانی خود، اشاره‌ای به نام هاشمی رفسنجانی نداشت اما چون هیچ کس را از قضاوت خود مستثنا نکرد طبیعتاً توصیف عمومی او شامل حال رفسنجانی هم می‌شد.

در همان زمان، نگارنده در مقاله «از کنفرانس برلین تا پرونده هسته‌ای» این عقیده عوام‌الناس را به رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام یادآوری نمود که «بخشی از قیامت در همین دنیاست و انسان‌ها، ثمره افعال خود را در دنیای فانی نیز مشاهده می‌نمایند.» اشاره آن مقاله به اظهارات غیرمنصفانه هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه نهم اردیبهشت 79 بود که طی آن، همه مخالفان ِ«پخش یک فیلم گزینش شده از کنفرانس برلین» مورد هتاکی و تمسخر قرار گرفتند.

چند روز قبل از نهم اردیبهشت 79، صدا و سیما در اقدامی کاملا سیاسی، مبادرت به پخش گزینشی بخش‌هایی از جلسه کنفرانس برلین نمود که صحنه‌هایی بسیار مبتذل نیز در آن مشاهده می‌شد. پس از پخش این فیلم، تعدادی از چهره‌های سرشناس جناح اصلاح‌طلب، نامه‌ای نوشتند و اعتراض خود را به پخش صحنه‌های غیراخلاقی با هدفی غیراخلاقی‌تر‌ اعلام کردند. این اعتراض به مذاق هاشمی رفسنجانی خوش نیامد زیرا پخش فیلم گزینشی برلین، چهره عده‌ای از مخالفان رفسنجانی را تخریب می‌کرد و او هرگونه مخالفت با پخش فیلم را دشمنی با خود می‌دانست. بر همین اساس، او تریبون نماز جمعه را به سخنانی خصمانه آلوده کرد و بدون آنکه هیچ‌یک از امضا‌کنندگان نامه را مستثنا کند اظهار داشت: «حالا حرف‌هایی می‌زنند (و می‌گویند) چرا این را نشان دادید که خانم برهنه دارد آنجا می‌رقصد؟ اینها حرف است.

شما هر شب دارید از این فیلم‌ها می‌بینید. کسی غصه این چیزها را نمی‌خورد، لااقل شماها نمی‌خورید.» با گذشت حدود سه سال از زمان درج آن مقاله، بار دیگر یادآوری قیامت دنیایی، اجتناب‌ناپذیر شده است. اما این بار نوبت کسانی است که تا چندی قبل،از مقامات عالی‌رتبه قضایی بودند. یک سایت خبری مدعی اصولگرایی، چند روز قبل خبری جعلی درخصوص بازداشت وابستگان به یک مقام پیشین قضایی را منتشر کرد.

البته این نخستین بار نبود که مقام عالی‌ر‌تبه مورد نظر این یادداشت به خاطر عدم همراهی با بعضی زیاده‌خواهی‌ها، مورد حمله قرار می‌گرفت. یک روز عملکرد حوزه مسئولیت او را تمسخر کردند زیرا توقع زیاده‌خواهان دولتی برای اعدام «منتقد هسته‌ای دولت» را برآورده نکرد و روز دیگر در تریبون عمومیاز همراهی دستگاه‌های نظارتی و برخی محاکم با مفسدان اقتصادی سخن گفته شد زیرا برخلاف انتظارِ «تریبون داران تخریب‌گر»، قوه قضائیه حاضر نشد بر ادعاهای مطرح شدهعلیه بعضی مدیران سابق اجرایی صحه بگذارد. برخورد مدیریت سابق قوه قضائیه با روند تخریب‌گری علیه گروهیاز سیاستمداران سرشناس، کار را به جایی رساند که به بهانه تشریح روند تحقیق و تفحص، اتهاماتی ناروا علیه قوه قضائیه مطرح کردند. البته این سخنان به معنای نفی وجود برخی بی‌عدالتی‌ها یا بعضی مفاسد در قوه قضائیه نیست. بحث بر سر آن است که اتهام افکنی‌ها دقیقا به خاطر اقداماتی در قوه قضائیه بود که با موارد قانونی و اخلاقی مطابقت داشت.

توضیحات بالا تنها بخشی از انگیزه‌های سایت تخریب‌گر و حامیان پرنفوذ آن را به نمایش می‌گذارد اما تردیدی نیست که وضعیت فعلی همچنین می‌تواند متاثر از همان واقعیتی باشد که عوام‌الناس، آن را «قیامت دنیایی » می‌نامند. البته آن مقام پیشین قضایی هیچ‌گاه خود را به اظهارنظرهایی مانند آنچه در تریبون نماز جمعه نهم اردیبهشت 79 مطرح شد، آلوده نساخت اما او در مقاطعی در برابر اتهام‌افکنی‌های ناجوانمردانه برخی سایت‌ها و تریبون‌ها علیه سالم‌ترین شخصیت‌های اصلاح‌طلب سکوت کرد و صدای آلوده‌ای که امروز از بعضی سایت‌ها علیه خود او شنیده می‌شود بازتاب همان ندایی است که در ده سال گذشته بارها شنیده شد و مقامات وقت قضایی در برابر آن واکنش نشان ندادند.

نگارنده به صفت یک روزنامه‌نگار، گسترش آزادی برای سایت‌ها و روزنامه‌ها را بسیار مفیدتر از برخی محدودسازی‌های
رایج می‌داند اما این فایده زمانی محقق می‌شود که «آزادی» به صورت گزینشی و متناسب با سوژه‌ها توزیع نگردد، اگر قرار است مدیران یک روزنامه به خاطر اظهارنظر در مورد ماموران متخلف کهریزک بارها به مراجع نظارتی فراخوانده شوند پس باید اتهام‌افکنان علیه مسئول عالی‌رتبه قضایی نیز از حصار آهنین بیرون کشیده شوند و پاسخگوی اتهام افکنی‌های متعدد خود – علیه اصلاح طلبان و غیراصلاح‌طلبان – باشند. اگر عدم برخورد با اینگونه شایعه پراکنی‌ها با هدف پاسداری از آزادی خبررسانی و در راستای توصیه رهبر فقید انقلاب باشد که «اشکال بلکه تخطئه موجب پیشرفت است» باید آن را ارج نهاد و این فرصت را به اصلاح طلبان نیز اعطا نمود.

اما تا روزی که رسانه‌ها و شخصیت‌های اصلاح طلب به خاطر «طرح موضوع» در خصوص بعضی ناهنجاری‌ها – واقعی یا احتمالی –مورد سوال واقع می‌شوند شاید منصفانه نباشد که بعضی سایت‌های مدعی اصولگرایی، آزادانه علیه دیگران دروغ پردازی کنند و کسی هم با آنها کاری نداشته باشد. البته اگر مدعیان اصولگرایی «دل و چشم عبرت بین» داشته باشند باید بدانند که دیر یا زود فریاد خود آنها نیز بلند خواهد شد اما معلوم نیست آن روز کسی برای آنها دل بسوزاند. ‌

کیهان:فرزند اسرائیل نباش

«فرزند اسرائیل نباش» عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن می‌خوانید؛ 8 سال پیش هنگامی که جرج بوش، جنگ افغانستان را آغاز کرد و نخستین سال هزاره سوم و قرن 21- سال گفت وگوی تمدن ها- رنگ و بوی خون گرفت، جیمز وولسی رئیس سازمان CIA اعلام کرد جنگ جهانی چهارم آغاز شده است. وولسی جنگ جهانی سوم (جنگ سرد) را با فروپاشی شوروی و بلوک شرق تمام شده می دانست و اعلام می کرد جنگ جهانی جدید، علیه بیست و چند کشور اسلامی در خاورمیانه است. بوش صراحتاً جنگ افغانستان را آغاز جنگ صلیبی عنوان کرد و این آغاز سلسله جنگ هایی برای صورت بندی طرح خاورمیانه بزرگ و «قرن جدید آمریکایی» بود که در مؤسسه نو محافظه کار آمریکن اینترپرایز از 4 سال قبل طراحی شده بود.

4 جنگ در 8 سال (عراق، افغانستان، لبنان و غزه) پیامد پروژه جاه طلبانه و مشترک آمریکایی- صهیونیستی بود اما نتیجه ای که برجای ماند همان جمع بندی شهریور سال گذشته «آمریکن اینترپرایز» بود: «مواضع رهبر عالی ایران، سیاست جرج بوش را نابود کرد». این تحلیل، تأیید گزارش چند ماه قبل تر روزنامه هرالد تریبیون بود که تأکید می کرد: «داستان اصلی و واقعی در خاورمیانه امروز این است که تیم آمریکا تقریباً در همه جبهه ها در حال باختن به ایران است. چرا؟ جواب کوتاه این است که ایران، باهوش و جسور و بی باک است و آمریکا، احمق و ضعیف با متحدانی سست و متفرق. آیا سؤال دیگری هم دارید؟ ... شبکه نفوذی که ایران دور تا دور خاورمیانه از عراق تا لبنان ایجاد کرده، می تواند حتی اسرائیل را به طور جدی تهدید کند. این یک راهبرد پیچیده بازدارندگی است. آمریکا پس از 16 سال سیاست دولت های کلینتون و بوش، در منطقه به دام افتاده است. تیم بوش در برابر ایران نه مشوقی دارد و نه تهدیدی». فقط بوش نبود که پایان یافته بود، تمامیت ماشین جنگ سخت آمریکا قفل شده بود. ضرورت جنگ نرم علیه ایران در این روند تاریخی قطعیت یافت و به اجرا درآمد.

ذات جنگ، فرسایندگی است و جنگ نرم فرسایشی تر است. دشمن در این جنگ خزنده و خاکستری، سراغ «اراده ها» و «روحیه ها» رفته است. او «پویایی و بالندگی و پیشرفت»، «امید و روحیه» و «وحدت و اتحاد ملی» را نشانه رفته، با این تفاوت که قرار است ردپایی در این هجوم سه جانبه بر جای نگذارد و میدان عملیات چنان چیده شود که «دشمن و دشمنی او انکار شود». قرار است همه رویدادهای این جنگ خاموش و بی صدا به خود خانواده انقلاب و ملت نسبت داده شود، که این فرساینده تر و روحیه سوزتر است. دیدن دشمن و هجمه آشکار او، اراده ها را برای اتحاد و مقاومت و مجاهدت جزم می کند اما هنگامی که نگاه های مراقب، از دشمنی دشمن غافل و منحرف شد، دیدن درگیری ها احتمالا برای بسیاری ناامیدی و انفعال و فشلی و وادادگی می آورد. اینجاست که حتی احتمال جنگ سخت هم در نهایت تقویت می شود.

دشمن البته محاسبه اشتباه کرده بود. درست است که جانشین بوش ذوق زده شد و با نام بردن از فلان نامزد افراطی گفت «شجاعت او فوق العاده و مواضعش الهام بخش بود» و سایت وزارت خارجه اسرائیل با حمایت از آشوبگران اعلام کرد «آنها دنبال سرنگونی بودند نه اعتراض به انتخابات». درست است که پل ولفوویتز معاون سابق پنتاگون و از طراحان حمله به عراق و افغانستان، از همان آقای نامزد نام برد و گفت «او مرد بسیار شجاعی است. لازم است آمریکا با وی مستقیماً تماس بگیرد و در هر حال بهتر است او بداند که می تواند یک خط ارتباطی مستقیم با ما داشته باشد» و درست که شاهزاده ناکام پهلوی گفت «راه من و ]...[ هم اکنون به یک تقاطع رسیده است» اما دشمن در حقیقت در پروژه جنگ نرم نقض غرض کرد و به جای خواب کردن نخبگان ملت ایران، ذات کینه توز خویش را عیان کرد و عملیات کودتای نرم، نافرجام ماند. یک ماه پس از انتخابات روزنامه آلمانی دی سایت در گزارشی نوشت «هرچند غرب از راه افتادن آشوب در ایران ذوق زده شد اما حوادث پیش آمده انتظارات غرب را برآورده نکرد... 30 سال برای نظامی دین سالار که در واقع در جهان مدرن نمی بایست وجود می داشت عمری بلند و طولانی است اما جمهوری اسلامی باز هم وجود دارد و سقوط نکرد. این انقلاب شبیه ساختمانی ضدزلزله است و می تواند خود را از لرزه ها جدا و آنها را مهار کند.»

هنوز اول جنگ است. دشمن با ما می جنگد تا با ما نجنگد و بدون جنگیدن و هزینه دادن، به مقصود برسد یا لااقل امتیاز بگیرد. او سراغ روحیه ها و اراده ها آمده است. با فتنه آمده است، همان که حیرت می آورد، و سرخورده و سردرگم و خسته می کند تا آنجا که افراد هدف ببرند و سپر اندازند و شیرازه سپاه مقاومت از هم بگسلد. دشمن در همین حوادث حول و حوش انتخابات - با سود جستن از غفلت خودی ها- کوشید به ملت ایران که حماسه مشارکت 85 درصدی را رقم زدند، چنین القا کند که؛ اشتباه کردند به صحنه آمدند و پای نظام خویش ایستادند. اصلا اشتباه می کنند پای آزادی، استقلال، جمهوری و انقلاب اسلامی خویش می ایستند. نخبگان بیخودی به پیشرفت و بالندگی و همدلی دل خوش کرده اند. جنگ قدرت است. آنها مسلمان زرنگی هستند، کنار بکشند و در صحنه نمانند!

این البته خواست دشمن بود و هرچه در این 4 ماه جلو آمدیم، بینش و بصیرت عمومی به ویژه نخبگان بیشتر شد هرچند که زخم خنجر دشمن تازه است. جنگ مردم با مردم، روحانیت با روحانیت، دانشگاهی با دانشگاهی، نظام علیه نظام و نهاد علیه نهاد، پروژه دامنه داری است که با وجود پیشرفت اولیه تا حدود زیادی لو رفت و متوقف ماند. اما پس از این چه باید کرد؟

القاء بدگمانی به خداوند و رهبران الهی در میدان های سخت، تعلیم شیطان و منطق منافقین است، همچنان که ارعاب مؤمنان و مأیوس و فشل ساختن آنها. نگاه نافذ و بصیر مؤمن اتفاقاً در همین صحنه های دشوار است که نصرت الهی را می بیند. همین جاست که برایمان مؤمن اضافه می شود. «هنالک ابتلی المؤمنون و زلزلوا زلزالا شدیداً... آنجا (در هجوم احزاب) بود که مؤمنان آزموده شدند و زلزله شدیدی متوجه آنها شد. و در همان هنگام منافقان و آنها که در قلب هاشان بیماری است، گفتند خدا و رسولش با ما وعده نکردند جز اینکه دروغ گفتند و فریبمان دادند. و در آن هنگام گروهی از همان ها گفتند ای اهل یثرب اینجا دیگر جای ماندن شما نیست، برگردید. و گروهی به بهانه بی سرپناهی خانه هایشان از پیامبر اذن برگشتن از جهاد خواستند... و اگر دشمنان داخل شهر می شدند و از آنها می خواستند به کفر و شرک برگردند، اجابت می کردند... در رسول خدا برای شما- برای هر کس که به خدا و روز واپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد می کند- اسوه حسنه است. و زمانی که مؤمنان، احزاب را دیدند گفتند این همان وعده خدا و رسول اوست و خدا و رسولش راست گفتند. و این صحنه جز بر ایمان و تسلیم آنها نیفزود. از مؤمنان، مردانی هستند که به عهدی که با خدا بستند، وفا کردند. پس برخی از آنها پیمان را به سر آوردند و برخی به انتظار، و هیچ تغییری در عهد خود ندادند» (سوره احزاب، آیات 11 تا 23)

به قول رودکی «اندر بلای سخت پدید آرند- فضل و بزرگمردی و سالاری». در فتنه ها و دشواری هاست که عیار فتوت و مردانگی تیزاب می خورد. جای پایمردی همین جاست. جای صبوری است و صبوری، نه یعنی سکوت، که یعنی استقامت و استواری و خروش آنجا که باید. اما بدون بصیرت «و علم به موضع حق» می توان صبور بود و در آتش فتنه نگداخت و ریزش نکرد؟! ای همه نخبگان بلند پرواز! ای دوراندیشان باریک بین! عمار یاسر را «فتنه صفین»- همان که بسیاری را بر زمین زد- تا عرش برد و «عمار ماندگار» کرد. عمار امانت 30 ساله ای را که پیامبر(ص) به او سپرده بود، به هنگام ادا کرد و گفت تا عمار شد. عمار اگر در ماجرای سقیفه آن گونه که باید نبود اما عقبگرد نزد و پیش رفت. افزود، نه که بکاهد. کم نگذاشت آنجا که در آن آوردگاه غبارآلود و حیرت اندود، بارها و بارها سوار مرکب شد و در حیرت و فشلی دیگران در میان دو اردوگاه، روشنگرانه تاخت. و زبان علمدار سپاه علی علیه السلام بیش از شمشیر کاری اش، سینه کفر و نفاق را درید. سلام و رحمت و رضوان خدا بر او که امیرمؤمنان در اشتیاق و فراقش، به پهنای صورت گریست. «این اخوانی الذین رکبوا الطریق و مضوا علی الحق؟ این عمار؟ این ابن التیهان؟ این ذوالشهادتین؟...».

گریزی از فتنه نیست. این سنت الهی است تا کریمان و بزرگواران را فراز آرد و فرومایگان را به زیر کشد. امیر مؤمنان فرمود «خداوند شما را پناه داده و ستم روا ندارد اما پناه نداده که شما را مبتلا نکند و نیازماید. و بزرگ گوینده ای است پروردگاری که فرمود ماییم مبتلاکننده». فتنه با همه تلخی هایش، فرصت است. منطق مؤمن حتی در تلخی های آن «ما رأیت الا جمیلا» است. به تعبیر خداوند در سوره توبه «و قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله و المومنون... بگو عمل کنید پس خداوند و رسول او و مؤمنان ]ائمه معصومین علیهم السلام[ رفتار شما را می بینند. و به سوی دانای آشکار و نهان بازگردانده می شوید و او شما را از آنچه می کردید باخبر می کند».

چشم به انگشت اشاره مقتدا داشتن و منتظر و پا به رکاب بودن، باوری بلند است اگر به خطا تفسیر نشود. مهیا و منتظر فرمان بودن روحیه ای والاست اگر به انفعال و سستی و بی عملی نینجامد. لازمه چنین اطاعتی، به میدان رزم و مجاهدت درآمدن و دوچندان کوشیدن است. مقتدا را پیش فرستادن در چالش ها و سختی ها و خود در پشت او پناه گرفتن، شیوه و دیالوگ بنی اسرائیل با موسی است که پس از شنیدن فرمان مواجهه با ستمکاران «گفتند ای موسی! مردمانی ستمگر در آنجا هستند و ما هرگز داخل نمی شویم تا اینکه آنها خارج شوند. اگر خارج شدند، ما داخل می شویم... تو و پروردگارت بروید و با آنها بجنگید، ما همین جا نشسته ایم» (سوره مائده، آیات 22 و 24).

این منطق بنی اسرائیلی است. منطق شیعی و اهل بیتی، منطق عمار و مالک است. می خروشد و سینه و سپاه کفر و نفاق می شکافد به امر مقتدا، و می تازد تا آن جا که فرمان رسد، دست نگه دار! اینجا از کندروی باید ترسید نه از تاختن و رزمندگی در افق نگاه مقتدا. عفو و بخشش و اغماضی هم اگر باید، به اذن مقتدا باید. چنان باید بر محاربین و منافقین سخت گرفت که خود را- چنان که هستند- بدهکار بدانند و عذر آورند نه آنکه طلبکاری کنند. علی در برابر خصم، خشن و محکم بود مگر آنجا که پیامبر(ص) به مصلحتی، حکمی دیگر فرماید، و عمار و مالک به او اقتدا کردند، چندان که شاید و باید.
باور کنیم، باور کنیم که جنگ است.

اعتماد:سوء تفاهم های مطبوعاتی

«سوء تفاهم های مطبوعاتی»عنوان یادداشت رروز روزنامه‌ی اعتماد به قلم بهروز بهزادی است که در آن می‌خوانید؛دیروز با یکی از خوانندگان تکنوکرات روزنامه گفت وگویی تلفنی داشتم که بی مناسبت ندیدم گزارش بخشی از آن را به مخاطبان تقدیم کنم، چرا که گاهی اوقات متوجه می شویم به علت عملکرد گذشته و حال برخی از مطبوعات، برداشت ها از کار روزنامه گاهی با سوء ظن استفاده ابزاری از اخبار و اطلاعات همراه است.

در مورد خاصی که مربوط به خبر اول صفحه دوم روزنامه دیروز (یکشنبه 19 مهرماه) بود در تیتر آمده بود که «نمایندگان حمایت از معاون اول احمدی نژاد را تکذیب کردند». در این خبر که اشاره یی نیز به شکایت آقایان توکلی، نادران و زاکانی در کمیسیون مجلس از رحیمی داشت، تیتر مطلب به گونه یی آمده بود که در خبر وجود نداشت و نوعی برداشت را القا می کرد. در گفت وگوی فوق الذکر اینجانب ضمن پذیرش مشکل تیتر گفتم خیلی وقت ها مطلبی به خاطر سرعت کار از دست درمی رود و خوانندگان اگر با سوء ظن به مساله ننگرند و آن را ناشی از شیطنت روزنامه نگاران ارزیابی نکنند به راحتی می شود توضیح آن را روز بعد از روزنامه انتظار داشت، کما اینکه توضیحاتی که در موارد مختلف در روزنامه چاپ می شود ناشی از همین رویداد است.

من همچنین به این خواننده عزیز گفتم نه ما، بلکه اکثر مطبوعاتی که ادعای حرفه یی بودن دارند، به هیچ وجه نظرات خود را در اخبار دخالت نمی دهند، بلکه حرفه روزنامه نگاری راه را باز کرده است که از طریق یادداشت یا مقاله بتوان از مواضع و مسائل مختلف انتقاد کرد و در این گونه انتقادها اتفاقاً بهتر می توان با مخاطب ارتباط برقرار کرد. البته کتمان نمی کنم که در مواردی برخی از مطبوعات استفاده ابزاری از خبر، چه هنگام نوشتن و چه در چینش آن کرده اند که نتیجه آن همین سوء ظن امروز به برخی از اشتباهات است که البته باید کوشید به حداقل برسد. برداشت های نادرست از مواضع مطبوعات این روزها به جایی رسیده است که به عقیده نگارنده باید در مورد آن با مخاطب سخن گفت، چرا که اگر برخی از مخاطبان در مواضع نادرست خود بمانند، مطبوعات آسیب زیادی خواهند دید. برای مثال شما اگر «خط اعتماد» ستون تلفنی خوانندگان را خوانده باشید متوجه می شوید خیلی از مخاطبان به روزنامه اعتماد خرده می گیرند که مثلاً چرا ما با فلان شخصیت اصولگرا مصاحبه کرده ایم و تصویر او را به چاپ رسانده ایم و از ما انتظار دارند فقط با اصلاح طلبان گفت وگو کنیم و اگر قرار است تصویری به چاپ برسانیم از اصلاح طلبان باشد که باید به عرض این گروه از خوانندگان عزیز برسانیم که روزنامه در کار حرفه یی خود به رویدادها و اتفاقات مهم توجه می کند و برخی از آنها را اصولگرایان اعلام می کنند و چاپ نکردن آنها نافی اصول حرفه یی است که ما روزنامه نگاران باید به آن معتقد باشیم.

البته همین مطالب نافی مشی کلی روزنامه نیست و در واقع به هر مقدار که یک روزنامه در انتشار اخبار رعایت امانت را بکند به همان اندازه اعتماد مخاطب را به خود جلب می کند.گرچه موضوعات مختلف که زمینه تفاهم را کاهش می دهد در کار ما بسیار است و باید با دقت به آنها رسیدگی کنیم ولی موضوعی که به آن اشاره کردم از مهم ترین بخش های ایجاد سوءتفاهم و سوءظن است که باید از آنها برائت جست.موضوع دیگری که با مخاطب تکنوکرات در میان گذاشتم، بحث طنز بود که خود مقوله یی جدا در ادبیات ژورنالیستی است که البته تحمل آن برای برخی از خوانندگان و کسانی که سوژه طنز می شوند، مشکل است. در این زمینه خیلی ها آنچنان تحمل از دست می دهند که گاهی برخی از طنزها را توهین به خود تلقی می کنند که در این زمینه باید از آنها خواست در جهت بالندگی کار مطبوعات بر قدرت تحمل خود بیفزایند و سوءظن را از خود دور کنند. البته باید بپذیریم هر کسی در مقابل طنزی که به نوعی او را نشانه رفته است، ناراحت می شود و البته کارکرد طنز نیز با همین ناراحت شدن قابل تعریف است.

طنزنویس می خواهد ضربه یی عاطفی بر احساس شخصی که هدف گرفته است وارد آورد تا او را به تفکر وادارد که البته باید گفت کارکرد طنز با توهین بسیار متفاوت است و طنزهای جدی و حرفه یی هیچ گاه توهین تلقی نمی شوند. مگر اینکه آستانه تحمل هدف بسیار پایین باشد. برخی از طنزها فضایی می سازند که اگر به مباحث جدی وارد شوند، آنگاه تبدیل به توهین می شود که البته این هوشیاری در میان خبرنگاران، نویسندگان و البته دبیران و سردبیران باید وجود داشته باشد که از چنین چرخشی جلوگیری کنند و طنز جای خود را داشته باشد و مطالب جدی جای خود را.در زمینه طنز باید بپذیریم تحمل شخصیت هدف و جامعه و همچنین شخصیت افراد باید مدنظر طنزنویس باشد و به همین جهت در حرفه ما طنزنویسی کاری مشکل ارزیابی می شود.

مطلب آخر اینکه در طنز به هیچ وجه نباید شائبه یی از جدی بودن مطلب احساس شود و اگر قلم نویسنده در این جهت حرکت کند رفتاری غیرحرفه یی مرتکب شده است و باید از آن جلوگیری کرد و همان طور طرف مقابل نیز یک طنز را نباید به عنوان یک مطلب جدی ارزیابی کند که البته در این زمینه باید فرهنگ سازی کرد. در زمینه جلوگیری از ایجاد سوءتفاهم و سوءظن در مخاطبان که بخش بزرگی از کار آن بر عهده ما روزنامه نگاران است، باز هم خواهم نوشت؛ گرچه همانند مکالمه دیروز با بسیاری از خوانندگان گفت وگوهای طولانی و روشنگر بسیار داشته ام.
 
رسالت:مرجع ملی نظارت

«مرجع ملی نظارت»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی رسالت به قلم محمد کاظم انبارلویی است که در آن می‌خوانید؛حجت الاسلام والمسلمین پورمحمدی رئیس سازمان بازرسی کل کشور در همایش سراسری مدیران ستادی و شعب بانک توسعه صادرات ایران گفت:«نیازمند یک مرجع ملی نظارت هستیم»1

پیش از آن نیز آقای دکترعلی لاریجانی در حاشیه همایش حسابرسی عملکرد که از سوی دیوان محاسبات برگزار شده بود اعلام کرد: «باید یک مرجع ملی که مستظهر به اراده ملت است بتواند گزارشی از عملکرد قوا ارائه دهد .» 2
وی این مطلب را در پاسخ به سوالی در مورد تاخیر دولت در ارائه گزارش عملکرد از اجرای عملکرد برنامه چهارم توسعه و سند چشم انداز بیست ساله مطرح کرد.

حجت الاسلام والمسلمین پورمحمدی رئیس سازمان بازرسی کل کشور در همایش سراسری مدیران ستادی و شعب بانک توسعه صادرات ایران گفت:«نیازمند یک مرجع ملی نظارت هستیم»1

پیش از آن نیز آقای دکترعلی لاریجانی در حاشیه همایش حسابرسی عملکرد که از سوی دیوان محاسبات برگزار شده بود اعلام کرد: «باید یک مرجع ملی که مستظهر به اراده ملت است بتواند گزارشی از عملکرد قوا ارائه دهد .» 2

وی این مطلب را در پاسخ به سوالی در مورد تاخیر دولت در ارائه گزارش عملکرد از اجرای عملکرد برنامه چهارم توسعه و سند چشم انداز بیست ساله مطرح کرد.

«مرجع ملی» یا «مرجع ملی نظارت» چیست؟
آیا طراحان قانون اساسی از چنین امر مهمی در سیستم  نظارتی کشور غفلت کرده اند؟
مجلس شورای اسلامی خود یک مرجع ملی است که شرح وظایف و جایگاه قانونی آن در قانون اساسی مشخص است . فصل ششم قانون اساسی به قوه مقننه اختصاص دارد. جایگاه مجلس، اختیارات و صلاحیت آن دراصل37 قانون اساسی به خوبی تعیین شده است.

علاوه برآن  دو اصل کلیدی در شرح وظایف مجلس داریم که جایگاه مجلس را به عنوان یک مرجع ملی نظارتی ارتقا می دهد . اصول54  و55  اختصاص به دیوان محاسبات دارد. دیوان محاسبات یک نهاد نظارتی است که زیر نظر مجلس اداره می شود و رئیس و دادستان دیوان محاسبات را مجلس تعیین می کند تنها نهاد مدیریتی است که مستظهر به رای نمایندگان ملت است و مستشاران آن را اعضای کمیسیون برنامه و بودجه و دیوان محاسبات مجلس تعیین می کنند.

وظیفه این نهاد پاسداری از بیت المال است و به لحاظ قانونی اختیارات وسیعی در اندازه یک نهاد قضائی به آن داده شده است.

اصل174  قانون اساسی تاکید دارد براساس حق نظارت قوه قضائیه نسبت به حسن جریان امور و اجرای صحیح قوانین در دستگاههای اداری، سازمانی به نام سازمان بازرسی کل کشور زیرنظر رئیس قوه قضائیه تشکیل می گردد.این سازمان یک مرجع ملی نظارتی است . چشم بیدار قوه قضائیه برای نظارت بر حسن جریان امور و اجرای صحیح قوانین است و وظایف و اختیارات وسیعی دارد.معلوم نیست آقای لاریجانی با در اختیار داشتن یک نهاد نیرومند نظارتی مثل دیوان محاسبات و آقای پورمحمدی با داشتن نهاد نیرومند نظارتی همچون سازمان بازرسی کل کشور ، به دنبال کدامین مرجع ملی برای امر نظارت هستند؟

برنامه چشم انداز پنج ساله یک برنامه راهبردی برای جمهوری اسلامی است، بدون شک برنامه پنج ساله پنجم بایستی براین اساس شکل بگیرد و چهار برنامه  گذشته نیز حاصل تلاش فکری تیم کارشناسی نظام در دولت و مجلس بوده است . بودجه سالیانه کشور بایستی برمبنای برنامه های پنج ساله تنظیم می شد. ماموریت دیوان محاسبات وفق اصل55  قانون اساسی این بوده که حسابرسی کند تا هیچ هزینه ای از اعتبارات مصوب تجاوز نکرده و هر وجهی در محل خود به مصرف رسیده باشد.

اگر دیوان ماموریت خود را درست انجام داده است ، از مجموعه گزارشات آن می توان به گزارش عملکرد دولت در برنامه پنج ساله دولت و نیز حتی چشم انداز رسید لذا نیازی نیست با وجود دیوان محاسبات یک مرجع ملی دیگر را که معلوم نیست مشروعیت خود را از کجا می آورد تاسیس کنیم.

همچنین اگر سازمان بازرسی کل کشور به عنوان سازمانی که ماموریت ذاتی اش نظارت برحسن جریان امور و اجرای صحیح قوانین در دستگاههای اداری است، به وظیفه خود خوب عمل کرده باشد ، نیازی به یک مرجع ملی نظارت نیست آن گونه که آقای پورمحمدی در ضرورت تاسیس آن سخن  گفته اند. اگرگزارش تفریغ بودجه وفق اصل55  قانون اساسی توسط ریاست دیوان محاسبات «تسلیم» مجلس می شد- همان طور که وفق اصل52  قانون اساسی توسط ریاست جمهور تسلیم مجلس می شود - امروز ما نیازی نداشتیم که ریاست مجلس در خصوص ضرورت تشکیل یک مرجع ملی سخن بگوید زیرا دیوان محاسبات یک مرجع ملی مستظهر به اراده ملت است.

اما به دلیل غفلت ریاست محترم مجلس و نمایندگان محترم و نیز رئیس و دادستان ومستشاران آن، جایگاه دیوان محاسبات به عنوان یک مرجع ملی به مخاطره افتاده است.
  پی نوشتها:
1- خبرگزاری ایسنا88/7/17
2- خبرگزاری پانا88/7/12

جمهوری اسلامی:بازی آمریکا با طالبان

«بازی آمریکا با طالبان»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جمهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛رویدادهای اخیر افغانستان و پاکستان این دو کشور را به کانون های خبرساز منطقه و جهان تبدیل کرده است . افزایش تحرکات طالبان و موج انفجارها و عملیات انتحاری در این دو کشور حساسیت جامعه بین المللی را بیش از پیش به احتمال قدرت یابی طالبان و روی کار آمدن این گروه در پاکستان همانند افغانستان برانگیخته است.

برخی کارشناسان درباره ظهور مجدد طالبان در منطقه این بار از طریق در اختیار گرفتن قدرت در پاکستان ابراز نگرانی کرده و درباره پیامدهای آن هشدار داده اند. در واقع نگرانی ها از تحرکات جدید طالبان بیشتر از احتمال تکرار صحنه سازی برای روی کار آمدن این گروه در پاکستان همانند صحنه سازی دو دهه پیش در افغانستان است.

یکی از بدعت هایی که در دو دهه اخیر نه تنها خاورمیانه و کشورهای اسلامی بلکه جهان را درگیر خود کرده و دامنه آن نیز تاکنون ادامه داشته واژه « طالبان » و تفکر موسوم به « طالبانیسم » است . 15 سال پیش در میان احزاب جهادی افغانستان دسته ای از طلاب علوم دینی پس از تحصیل در مدارس اهل سنت پاکستان با حمایت مالی و سیاسی آمریکا عربستان و پاکستان در اوج جنگهای داخلی افغانستان به این کشور گسیل شدند. اعضای این گروه که دارای عقاید دگم مذهبی و وابسته به مکاتب حنفی و وهابی و از قوم پشتون بودند در مدت زمان کوتاهی با حمایت استراتژیک آمریکا تزریق دلارهای نفتی عربستان و کمکهای لجستیک سازمان اطلاعات ارتش پاکستان توانستند بر افغانستان سلطه یافته و در پائیز 73 دیگر هیچ رقیبی را در صحنه افغانستان باقی نگذارند . مردم افغانستان نیز که از جنگهای خانمان سوز و ایجاد ناامنی و هرج و مرج خسته شده و به دنبال گروهی بودند که بتواند حداقل آرامش را به این کشور برگرداند از خیزش طالبانی استفاده کردند. بدین ترتیب طالبان با دستهای پشت پرده استعمار شکل گرفت و با ادعای تشکیل خلافت دینی همچون یک غده سرطانی در کشورهای اسلامی گسترش یافت.

آمریکائیها در ایجاد پدیده طالبان چند هدف موازی را برای تاثیرگذاری در صحنه بین المللی دنبال می کردند. نخست آنکه آمریکا به دنبال سدی برای مقابله با نفوذ شوروی در منطقه بود تا با استفاده از روحیه جنگندگی طالبان مانعی بر سر راه سلطه سنتی روسها باشد.

دیگر اینکه آمریکائیها همچنین اصرار داشتند با تشکیل حکومت طالبان در افغانستان و نفوذ و تفکرات سلفی هم آرامش جمهوری اسلامی ایران را در مرزهای شرقی برهم بزند و هم حوزه نفوذ انقلاب اسلامی را در جهان محدود کنند و نیز مسلمانان را در گرایش به یک عقیده دینی آزادیبخش دچار تفرقه و تزلزل نمایند.

بدین ترتیب طالبان که ترسیم کننده مرحله جدیدی از سیاست آمریکا برای منطقه بود در افغانستان رونمایی و تجهیز شد تا با ساختن یک رژیم سیاسی و اشاعه ایدئولوژی ارتجاعی دینی رقیبان و مخالفان منطقه ای آمریکا مانند ایران را مهار و دچار دردسر سازد و در نهایت منطقه را به کانون ناامنی تبدیل کند.

ایجاد یک مدل منحط و تحجرگرا از حکومت دینی و برخورداری از دستاویزی برای بدبین کردن جهانیان نسبت به اسلام و ایجاد حربه جهت حمله به کشورهای اسلامی و ایجاد معادلات جهانی از دیگر اهداف پنهان آمریکا در حمایت و پشتیبانی از طالبان بود.

آمریکا در اندیشه ایجاد نظم نوین جهانی و ایجاد خاورمیانه جدید و همچنین تثبیت حضور انحصاری خود در منطقه نیازمند حربه ای بود که حمله به افغانستان و سپس اشغال عراق و خصومت علیه اسلام را توجیه کند و در اجرای این سیاست چه حربه ای بهتر از پرورش طالبان و اشاعه تفکرات شوم طالبانیسم ! از این رو استراتژی آمریکا از یکسو بر تقویت پشت پرده طالبان و از سوی دیگر در جنگ زرگری با این گروه تعلق گرفت زیرا سیاست آمریکائیها در رسیدن به اهداف خود در ایجاد خاورمیانه جدید بر ناامن سازی منطقه و منحرف کردن گرایشات اسلامی استوار بود. از این جهت می بایست جهان را علیه گروهی که به نمایندگی از اسلام نمادی از شقاوت بی منطقی خشونت تحجر جنگ سالاری پیوند با قاچاق مواد مخدر ناامن سازی جهانی و تروریسم است بسیج کرد. طالبانیسم بهترین حربه برای آمریکا جهت مقابله با اسلام و ایجاد اسلام هراسی در جهان بود.

بنابر این بدون شک شیوع پدیده طالبان و تفکر طالبانیسم صرفا در راستای کمک به اجرای توسعه طلبی آمریکا قابل ارزیابی است و نقش جنبش طالبان را باید زمینه ساز حضور دراز مدت آمریکا در راهبردی ترین نقطه جهان دانست .

اکنون نیز دولتمردان جدید آمریکا مانند بوش به دنبال اجرای طرح خاورمیانه جدید براساس منافع و اهداف بلند مدت خود هستند هر چند ظاهرا برخلاف دوران بوش کمتر از حربه های نظامی برای رسیدن به این هدف استفاده می کنند ولی همچنان بر تخریب چهره اسلام از طریق تقویت طالبان و بالا بردن فضای امنیتی در منطقه و افزایش حضور نظام سلطه تمرکز دارند. امروز سیاست راهبردی آمریکا در منطقه و جهان براین اصل استوار است که گرایشات اسلامی در منطقه را حول محور افراط گرایی طالبانیسم متمرکز کرده و بنیادگرایی را به این مسیر که براحتی قابل بازی هستند هدایت کند زیرا می توان آنها را در مواقع نیاز رشد داد و در شرایط بحران سرکوب کرد.

ابتکار:ایران و امریکا؛ معامله یا مراوده؟

«ایران و امریکا؛ معامله یا مراوده؟»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی ابتکرا به قلم مینا علی اسلام  است که در آن می‌خوانید؛"ما چون یک ملت بازرگان پیشه هستیم، معلوم است که کاملا توجه داریم که گران نخریم و ضمنا کالاهای خود را هم ارزان نفروشیم." این جمله منوچهر متکی، وزیر امور خارجه ایران است که در مورد روابط ایران و امریکا بیان داشته است. هنوز در ارتباط با آینده روابط ایران و امریکا از سوی دو طرف ایده ای صریح یا پیشنهادی جدید یا تحولی متفاوت با گذشته برای شفاف شدن احتمال مذاکره، رابطه یا ادامه شرایط موجود میان دو کشور اعلام نشده است.

به گفته متکی تهران در حال ارزیابی سیاست های آقای اوباما است و هنوز در این خصوص به مرحله تصمیم گیری نرسیده است. اما روابط مستقیم و غیر مستقیم میان ایران و امریکا به اعتقاد بسیاری از تحلیل گران مسیر سینوسی را به همراه تحولات پی در پی طی می کند، درست زمانی که دریچه ای برای مذاکره میان دو کشور باز می شود و اظهار نظر مقامی در تهران یا واشنگتن نوید نزدیکی مذاکره را می دهد، بلافاصله از بررسی تحریم بیشتر در مراکز تصمیم گیری امریکا در مورد ایران خبر می رسد یا نقد سیاست های یک طرف در میان سخنان مسئولین طرف دیگر خودنمایی می کند. به گفته ابراهیم متقی، تحلیل گر مسائل ایران و امریکا: "فضای موجود در روابط این دو کشور ماهیت سینوسی دارد، یعنی بعد از شکل گیری روندهای همکاری، موج های تعارض دوباره ظهور پیدا می کند.

به نوعی می توان از واژه استراتژی تنش زدایی غیر متوازن در رابطه با روابط ایران و امریکا استفاده کرد." در چنین فضایی باید چگونه به آینده روابط نگریست؟ در تهران تمایل شفافی برای بیان تصمیمات یا اتخاذ مواضع در مورد چگونگی برخورد با ایالات متحده امریکا وجود ندارد، سی سال است که ایران در قطع رابطه رسمی و مستقیم با این کشور به سر می برد و خود برای این نوع از رابطه پیش قدم شده است. در طول این سی سال هر زمان که احتمال باز شدن بابی در مقابل امریکا به گوش رسید، تهران سریعا از توسعه دامنه گمانه زنی ها جلوگیری کرد، اما زمانی نمی گذشت که مساله ای جدید در فضای پر تنش و سرد میان ایران و امریکا توجه افکار عمومی دو کشور را به خود معطوف می ساخت.

بدنبال هر تحول یا خبر در این ارتباط، تهران با چالش های عمیقی که بر سر راه انتخاب میان ارتباط یا دشمنی با امریکا وجود داشت مواجه می شد و تا دهه هفتاد هیچ امکانی برای گزینش" ارتباط "بطور علنی مورد بررسی قرار نگرفت. هر چه زمان گذشت و حساسیت تحولات داخلی، منطقه ای و جهانی بیشتر بر اهمیت "تعامل" صحه گذاشت; بیش از گذشته طرح روابط ایران و امریکا و انتخاب نقطه آغاز برای دو طرف اهمیت یافت، آغازی که جرات و جسارت زیادی را طلب می کرد. با آغاز فعالیت های انتخاباتی باراک اوباما، صراحتی برای تعامل با ایران در ایالات متحده امریکا رخ نمود اما در ایران انتخاب او به عنوان رئیس جمهور مساله ای بود که تا اعلام نتایج انتخابات امریکا ناممکن به نظر می رسد.

پس از آغاز به کار باراک اوباما در کسوت رئیس جمهور ایالات متحده امریکا شعار تغییر او در بخش های مختلف علنی شد و ایران همچنان یکی از نقاط برجسته در چارچوب سیاست تغییر رئیس جمهور جدید قرار داشت تا این که او رسما از دست دوستی دراز شده به سوی تهران سخن گفت و اعلام کرد که در انتظار پاسخ است. تهران چند زمانی به درخواست مذاکره و شعار تغییر با دیده تردید نگریست و پاسخی رسمی ارائه نداد، به تدریج در میان سخنان مقامات ایرانی از پیشنهاد مذاکره اوباما با ایران سخن به میان آمد و به این جمله اکتفا شد که ایالات متحده امریکا باید در عمل، تغییر را نشان دهد.

این روند ادامه داشت اما همزمان با اصرار تهران به عملی شدن تغییر، اوباما در اطراف ایران گام های مهمی برای اجرایی ساختن شعار خود برداشت، در افغانستان، عراق، روسیه، خلیج فارس و... در ترکیه و مصر از تمایل زیادش برای تعامل با جهان اسلام و کشورهای قدرتمند اسلامی سخن گفت، با روسیه پس از دورانی از تنش به مذاکره نشست و نهایتا طرح سپر دفاع موشکی در شرق اروپا را که هدف اصلی آن ایران اعلام شده بود به حالت تعلق درآورد و همه این تحولات ادامه داشت تا بلاخره در مذاکرات هسته ای ژنو نمایندگان ارشد ایران و امریکا بطور مستقیم در پشت میز مذاکره نشستند.

بسیاری پس از مذاکره ژنو نتایج حاصله را به گفت و گوی طرفین ایرانی و امریکایی نسبت دادند، اهمیت این دیدار در تایید رسمی ایران و ارزیابی مثبتی است که دو طرف از محتوای گفت و گوها داشته اند. همچنین به نظر می رسد که نوع نگاه تهران و واشنگتن به این گفت و گو حکایت از ادامه داشتن آن دارد. بلافاصله پس از این اتفاقات مثبت و امیدوار کننده، در امریکا از تهیه بسته حاوی مجموعه تحریم ها در مورد ایران سخن گفته شد و چند روز بعد از آن سنای امریکا مساله تشدید تحریم های ایران را به بحث گذاشت، اما این بار در برابر برخوردها، واکنش در تهران منفی نبود و نشانه هایی از تمایل ایران به ادامه مذاکرات با امریکا به چشم می خورد.

اولین نشانه همزمان با مذاکرات ژنو خودنمایی کرد، زمانی که سعید جلیلی در ژنو با ویلیام برنز مشغول گفت و گو بود، متکی در واشنگتن حضور داشت و چنان که حسن قشقاوی، سخنگوی وزارت امور خارجه در مصاحبه با شبکه العالم گفته است: "آقای متکی فقط با اعضای کمیته روابط بین ایران و امریکا که از نمایندگان سابق امریکا هستند دیدار کرده و هدف از این دیدار منظم کردن برخی مسائل کنسولی بوده است." گرچه در جوابیه وزارت امور خارجه به سایت دیپلماسی ایرانی هرگونه دیدار وزیر خارجه با اعضای شورای روابط خارجی وکمیته ای به نام کمیته ایران و امریکا تکذیب شده و به دلیل گمانه هایی که پیرامون ارتباط این سفر با مذاکرات هسته ای ژنو و آینده روابط ایران و امریکا مطرح بوده; تشخیص زمان سفر وزیر خارجه به امریکا کاری تخصصی و مربوط به وزارت خارجه اعلام شده است اما در هر حال نمی توان این سفر را یکی از نقاط برجسته در فرایند تلاش های دو کشور برای ترسیم آینده روابط میان خود تلقی نکرد.

نشانه دیگر را می توان در کلام مسئولین ایران دنبال کرد، متکی در واکنش به اهدای جایزه صلح نوبل سال 2009 به باراک اوباما هرچند این تصمیم گیری را شتاب زده و اهدای این جایزه را زودهنگام دانسته اما گفته: " اگر اگر این جایزه عامل تشویق کننده ای برای نفی عملی سیاست های جنگ طلبانه و یکجانبه گرایانه دولت های پیشین امریکا و رویکردی مبنی بر صلح عادلانه باشددولت ایران از آن استقبال می کند." در این جمله می توان علاوه بر استقبال تهران از موفقیتی که رئیس جمهور امریکا بدست آورده این را نیز درک کرد که بسترهای پذیرش امکان متفاوت بودن دولت جدید امریکا با دولت های گذشته این کشور در ایران فراهم شده است.

از سوی دیگر آیت الله هاشمی رفسنجانی عصر سه شنبه در دیدار با سفیر سوئیس در ایران با ابراز امیدواری نسبت به موفقیت رئیس جمهور امریکا در حل مشکلات داخلی و تغییر چهره بین المللی این کشور گفت" جمهوری اسلامی ایران تغییرات مورد نظر خود را به دولت امریکا منتقل کرده است و اگر وعده های تغییر آقای اوباما به صورت واقعی عملی گردد، می تواند تاثیر جدی بر مناسبات دو کشور بگذارد." به نظر می رسد این بار برای تهران اهمیت دارد که مسیر را که بخش اعظمی از آن طی شده و چشم انداز روشنی در انتظار آن است با تدبیر هدایت و کنترل کند، قابل توجه است که اقدامات یا اظهارات تند و به دور از تدبیر بطور قطع این مسیر را منحرف کرده و به ناکجا آبادی می برد که به مصلحت کشور و منافع ملی ایران نخواهد بود.

باید در انتظار حرکت بعدی تهران یا واشنگتن در بازی دیپلماتیک میان دو کشور ماند اما آیا نتیجه نهایی این حرکت ها مراوده در ابعاد مختلف خواهد بود یا طرفین حرکت در این بازی را تنها با هدف معامله بر سر منافعی دیگر در منطقه یا جهان انجام می دهند؟
 
سرمایه:مثلث تغییر برای هدفمند کردن یارانه ها

«مثلث تغییر برای هدفمند کردن یارانه ها»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی سرمایه به قلم جمشید انصاری است که در آن می‌خوانید؛موضوع هدفمند کردن یارانه ها را باید از دو منظر مورد بررسی قرار داد؛ اول تغییراتی است که کمیسیون طرح تحول روی لایحه هدفمند کردن یارانه ها -ارائه شده از سوی دولت- اعمال کرد. دوم اینکه با توجه به این تغییرات چه اطمینانی است پیش بینی های کمیسیون در به حداقل رساندن پیامد های تورمی طرح درست از کار درآید.کمیسیون طرح تحول، سه تغییر اساسی را در لایحه تقدیمی دولت اعمال کرد که این سه تغییر، در کاهش پیامد های تورمی طرح هدفمند کردن یارانه ها نقش تعیین کننده ایفا خواهد کرد.

1- اولین تغییری که کمیسیون در لایحه اعمال کرد، افزایش دوره اجرای هدفمند کردن یارانه ها از سه سال به پنج سال است. در لایحه دولت در ظاهر پیشنهاد شده بود که دولت در سه سال قیمت حامل های انرژی را اصلاح خواهد کرد اما در عمل قصد داشت این کار را در یک سال انجام دهد. به عبارت دیگر، دولت در نظر داشت طی یک سال قیمت حامل های انرژی را به فوب خلیج فارس برساند. طبیعی است این جهش قیمتی تاثیر مخربی بر اقتصاد و رشد نرخ تورم می گذاشت.
در نتیجه کمیسیون نسبت به اینکه در نوشته سه ساله اما در عمل یک ساله اصلاح قیمت ها انجام شود واکنش نشان داد و طول اجرا را به پنج سال افزایش داد. منتها در اینجا، یک اشکال وارد است که در مصوبات کمیسیون آمده است دولت حداکثر در پنج سال می تواند اصلاح قیمت ها را انجام دهد. در واقع به کار بردن «عبارت حداکثر» به دولت این اجازه را می دهد که اگر خواست طی یک سال هم می تواند افزایش قیمت ها و رسیدن به فوب خلیج فارس را انجام دهد و مشکل قانونی هم نداشته باشد، بنابراین یکی از تغییراتی که در تصویب نهایی در مجلس باید مورد توجه قرار گیرد، حذف کلمه حداکثر و تصحیح به صورت «طی پنج سال» است. به عبارت دیگر، دولت مکلف باشد اصلاح قیمت ها را حتماً در پنج سال انجام دهد.

2- تغییر دومی که کمیسیون در لایحه دولت اعمال کرد، نحوه جبران افزایش قیمت حامل های انرژی ترد گروه های هدف است.کمیسیون از یک سو، دهک های هدف را از هفت دهک به پنج دهک کاهش داد. از سوی دیگر، مکانیسمی را طراحی کرد که پرداخت های جبرانی در اولویت نباشد بلکه توسعه پوشش های تامین اجتماعی اصل قرار گیرد و به مرور نیز جایگزین پرداخت های جبرانی شود. این تغییر باعث شد اولاً حجم نقدینگی بی هدفی که به حساب دهک های کم درآمد واریز می شود کاهش پیدا کند که این خود یکی دیگر از عوامل ضدتورمی محسوب می شود. دوماً آن نگاهی که اقتصاد صدقه پرور را عنوان می کرد، تا حدودی کمرنگ شود.

3- تغییر سوم جلوگیری از تشکیل صندوقی بود که به دولت اجازه می داد در بخش کمک های مردمی هرگونه تمایل دارد هزینه کند. کمیسیون طرح تحول این صندوق را حذف و دولت را مکلف کرد منابع حاصل از اجرای هدفمندکردن یارانه ها را در یک حساب نزد خزانه واریز و از طریق پیش بینی در بودجه سالانه هزینه کند. این تغییر جدای از آنکه از تخلف از قانون اساسی جلوگیری کرد، باعث شد نحوه هزینه کرد منابع به نسبت هایی که تعیین شده در لایحه قابل نظارت باشد.
این سه تغییر اساسی که در واقع مانند سه ضلع مثلث، اجرای هدفمند کردن یارانه ها را دربرمی گیرد، باعث می شود اولاً شیب تند افزایش قیمت ها به شیبی ملایم تغییر کند. ثانیاً میزان نقدینگی تزریق شده از این محل قابل محاسبه و کنترل باشد.

بر اساس لایحه ای که دولت در ابتدا فرستاده بود، در سال اول به یکباره 80 هزار میلیارد تومان به جامعه نقدینگی وارد می شد و این خود پایه گذار مشکلات بسیاری برای تولید و افزایش تورمی حداقل بین 35 تا 45 درصد بود اما براساس پیش بینی های کمیسیون، در سال اول حداکثر منابع حاصل از اجرای طرح 15 هزار میلیارد تومان است که در نسبت های پیش بینی شده، دراختیار دولت، صنعت و دهک های هدف قرار می گیرد. بدیهی است یک پنجم شدن میزان تزریق نقدینگی از 80 هزار به 15 هزار میلیارد تومان با توجه به ساختار جامعه ما، باعث می شود اقتصاد با صدمه بسیار کمتری روبه رو شود. پیش بینی کمیسیون آن است که حداکثر تورم ایجادشده در سال اول اجرا 10 تا 15 درصد است که در سال های بعد به مرور کاهش پیدا می کند. بخشی از این تورم از طریق روش های جبرانی پوشش داده می شود و بخشی دیگر را نیز به ناگزیر باید تحمل کرد چرا که وقتی جراحی اقتصادی انجام می دهیم باید میزانی از هزینه را نیز بپذیریم.

اما منظر دوم آن است که تا چه میزان اطمینان وجود دارد که این پیش بینی ها درست از کار درآید. پیش بینی کمیسیون آن است که چنانچه طرح به درستی اجرا شود پیامدهای تورمی زیادی نخواهد داشت، منتها قانون هر چقدر هم که پیش بینی های لازم را درست و کامل انجام داده باشد، چنانچه مجری قانون به نفس قانون پایبند نباشد، طبعاً نمی توان به اهداف پیش بینی شده دست یافت و در واقع یکی از نگرانی های کمیسیون همین مساله است اما به هر حال نکته اساسی آن است که کمیسیون حداکثر تلاش خود را به عمل آورد تا لایحه هدفمند کردن یارانه ها را با حداقل پیامدهای منفی اصلاح کند.

دنیای اقتصاد:ضرورت توجه به طبقه متوسط

«ضرورت توجه به طبقه متوسط»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی دنیای اقتصاد به قلم پویا جبل عاملی است که در آن می‌خوانید؛نمی‌توان از این مساله چشم پوشید که فرآیند توسعه و مدرن شدن یک جامعه بیش از همه مدیون طبقه متوسط یک جامعه در حال توسعه است.

طبقه فوقانی به علت در اقلیت بودن و بعضا داشتن ریشه‌های سنتی در ساختارهای ما قبل مدرن (مانند فئودال‌ها در عصر پس از رنسانس)، و طبقات پایین دستی به دلیل خاستگاه‌ها و ضرورت‌های فوری‌تر زندگی نقش کمتری در این فرآیند بازی می‌کنند. به این شکل است که بسیاری رسیدن به توسعه یافتگی را در گرو وجود یک طبقه متوسط قوی می‌دانند. معنای سیاستی این گزاره آن است که اگر یک دولت سودای توسعه دارد، چاره‌ای جز توجه خاص به طبقه متوسط و حتی افزون ساختن آن ندارد. اگر طبقه متوسط همراه و همگام با سیاستگذار نباشد، تحقق توسعه امری نامحتمل است.

فارغ از این مساله حیاتی، ثبات سیستم که می‌تواند بخش قابل توجهی از تابع مطلوبیت سیاستگذار را به خود اختصاص دهد، در دست طبقه متوسط است. هیچ ساختاری در بلند مدت نمی‌تواند پایه‌های ثباتش را بر اقشار پایین دستی بنا کند، هم از آن رو که توجه به این قشر بخشی از آنان را به طبقه متوسط ملحق می‌کند و هم از آن رو که قدرت نمایی این قشر در بخش‌هایی که طبقه متوسط می‌تواند ثبات سیستم را تحت تاثیر بگذارد، محدود است. طبقه متوسطی که بوروکراسی امروز اقتصاد دولتی ایران را به دوش می‌کشد، تنها پشتوانه سیاستگذار برای اعمال سیاست است و به هیچ رو جایگزینی برای آن نیست و در نتیجه سیاستگذار چاره‌ای نخواهد داشت جز اینکه به خواسته‌‌های آنان توجه کند.

با وجود این، نشانه‌های بسیاری وجود دارد مبنی بر آن که دولت کنونی نگاه کمی ‌به این قشر دارد. دغدغه عدالت، بی توجهی به چنین طبقه تاثیرگذاری را توجیه نمی‌کند؛ ضمن آنکه می‌توان این واقعیت را لمس کرد که چندی است بازیگران بوروکراتیک ایران و تکنوکرات‌های میانی به دلیل همان نگاه، انگیزه لازم را برای تداوم راهی که نیاز یک اقتصاد در حال توسعه است، از دست داده‌اند. این امر باعث شده مشکلی برمعضلات پیشین اقتصاد ایران افزوده شود.

اگر تا دیروز مشکل اقتصاد بسته، عدم انباشت سرمایه مناسب، سرمایه‌گذاری خارجی و... وجود داشت، امروز دغدغه دیگری در طرف عرضه کل اقتصاد ایران پدید آمده است و آن مرتبط با عرضه نیروی کار است. نیروی کاری که برنامه‌های توسعه به دنبال افزون ساختن بهره‌وریش بودند، امروز حتی انگیزه لازم برای تحقق کارآیی سابق را ندارد. شاید بتوان باز به سوی انکار مشکل قدم برداشت، اما هنر سیاست‌گذار آن است که برای کمترین احتمال وقوع این معضلات هم فکری کند. این موانع آنچنان سد راه توسعه هستند که با کوچک‌ترین هشدار، توجه سیاست‌گذار را به خود جلب کند.

به هر رو بسیاری از چالش‌های پیش روی اقتصاد‌های در حال توسعه و از جمله ایران، تنگناهایی است که در بخش عرضه کل وجود دارد، تنگناهایی که در بلندمدت می‌توان امید به رفع شدنشان داشت؛ اما اینک به فهرست بلند تنگناها، عدم انگیزش نیروی کاریی را که سطح دانش و تخصص آن مورد نیاز اقتصاد است هم باید به آن اضافه کرد. باشد تا دولت محترم اقدام مکفی در جهت حذف این مشکل تازه و عنایت بیشتر به مطلوب‌های چنین قشر اثرگذاری را در دستور کار قرار دهد.

مردم سالاری:جایزه برای کسی که کارنامه ندارد

«جایزه برای کسی که کارنامه ندارد»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی مردم سالاری به قلم دکتر سیف الرضا شهابی است که در آن می خوانید؛وقتی شنیدم قراراست آقای باراک اوباما ریاست جمهور 10 ماهه آمریکا برنده جایزه صلح نوبل سال 2009 شود خیلی تعجب نکردم، زیرا  در برخی موارد مشابه آن و تعجب آمیز تر از آن را دیده بودم.

 این جانب بدون آن که بخواهم به شخصیت ایشان جسارت بکنم باید اذعان کنم ایشان را در قد و قواره دریافت  جایزه پرصدای نوبل نمی دانم و معتقدم ایشان گامی برای استقرار صلح جهانی و امنیت بین المللی بر نداشته  تا مستحق  جایزه ای بین المللی باشد. به نظرم در انتخاب ایشان مسائل سیاسی بیشتر مطرح بود چرا که اگر قرار بود شخصیتی طرفدار صلح بر گزیده شود، خاتمی رئیس جمهور پیشین ایران و مبتکر گفت وگوی تمدن ها سزاوارتر بودکه حداقل طرح گفتگوی تمدن های او در سازمان ملل مطرح شده بود و توجه گروهی از سیاستمداران واندیشمندان جهان را به خود جلب کرده بود.

اوباما با شعار فریبنده  تغییر درسیستم حکومتی آمریکا و نوید جهانی بهتر وارد عرصه انتخابات ریاست جمهوری شد و توانست رقیب انتخاباتی خود را شکست بدهد و به کاخ سفید راه یابد، لیکن در 10 ماه گذشته کاری عملی و چشمگیر که جهان شمول باشد انجام نداد.

دولت راستگرا و افراطی نتانیاهو در اسرائیل با ادامه شهرک سازی در سرزمین های اشغالی 1967عملا"طرح صلح اعراب و اسرائیل و تشکیل دو کشور را در بن بست قرار داد.

نیروهای آمریکائی در عراق حضور دارند و هر روز شاهد به خون غلتیدن مردم عراق بر اثر عملیات  انفجاری ناشی از حضور آمریکائی ها در این کشور هستیم.

مک کریستال -فرمانده نیروهای آمریکائی در افغانستان- درخواست اعزام 40-35 هزار نیروی تازه نفس به افغانستان را کرد و اگر اوباما موافقت نکند با واکنش فرماندهان نظامی روبرو خواهد شد و در صورت پذیرفتن دست رد بر سینه شعار  تغییر خواهد زد و به جای پی گیری پروژه صلح واقعی، جنگ واقعی را دنبال خواهد کردکه تا تحقق جهان عاری از سلاح هسته ای فاصله زیادی وجود دارد.اصولا" جایزه را در پایان کار و بعد از کارنامه قابل قبول فرد تقدیم می کنند و مرسوم نیست در ابتدای فعالیت و در حالی که هنوز امتحانی داده نشده و وجدان جهانی و افکار عمومی نمره ای نداده، جایزه ای تعلق بگیرد،مگراین که فرض کنیم بنیاد آلفرد نوبل برای گزینش برندگان جایزه صلح معیار صحیحی ندارد و این یکی دیگر از تراژدی های جامعه امروز جهانی است.

قدس:نوبل ؛ بیگانه با صلح

«نوبل ؛ بیگانه با صلح»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی قدس به قلم غلامرضا قلندریان است که در آن می‌خوانید؛از بین 205 شخصیت و سازمان نامزد دریافت جایزه صلح نوبل، کمیته صلح نوبل نروژ، باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا را شایسته دریافت این جایزه تشخیص داده است.

پس از اعلام نام باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا به عنوان برنده جایزه صلح نوبل، واکنشها و تحلیلهای گوناگونی از صاحب نظران نسبت به این اقدام، گستره رسانه ای به خود گرفته است.

برخی دیدگاه ها این جایزه را زود هنگام و بعضی نابهنگام و تحلیلهای دیگری نیز وی را فاقد شرایط معرفی کرده و مسیر اعطای جایزه را کاملاً سیاسی و خارج از اراده آقای آلفرد نوبل می دانند.

بررسی رسانه ها، نشان می دهد بیشترین مخالفتها با اهدای جایزه صلح نوبل به باراک اوباما در غرب را دو دسته، یعنی جمهوریخواهان آمریکا و اتحادیه اروپا تشکیل می دهند. جمهوریخواهان آمریکا، با انتشار بیانیه ای در سطح کنگره اعلام کردند که «دادن این جایزه به اوباما خط پایانی بر مشروعیت نوبل است.» روزنامه «لس آنجلس» که از حامیان اوباما به شمار می رود در تحلیلی آورده است: «کمیته نوبل نه تنها اوباما را شرمگین کرده، بلکه اعتبار این کمیته را نیز تضعیف کرده است.»

براساس نظرسنجی شبکه تلویزیونی یورونیوز هم مشخص گردید تنها 25 درصد از ساکنان اروپا با اعطای جایزه صلح نوبل به باراک اوباما، موافقند!

نظرسنجی دیگر نشان می دهد 78 درصد مردم آلمان نیز بر این باورند، جایزه صلح نوبل حق باراک اوباما نیست. بر پایه نتایج نظرسنجی روزنامه «آنلاین ولت»، تنها 22 درصد شرکت کنندگان در نظرسنجی، اوباما را شایسته این جایزه دانسته اند.

بر اساس وصیت آلفرد نوبل، جایزه صلح نوبل به شخصی داده می شود که برای ایجاد برادری در میان ملتها و انحلال یا کاهش نیروهای نظامی یا برگزاری و حمایت از همایشهای صلح طلبانه بزرگترین و بهترین کار را انجام دهد. باراک اوباما تنها 9 ماه در پست ریاست جمهوری آمریکا بوده است و هنوز راه خود را در عرصه های داخلی و بین المللی نه تنها با احتیاط، بلکه با ابهام ادامه می دهد.

پیش از این جایزه صلح نوبل به افرادی تعلق می گرفت که جنگی را پایان یا خلع سلاحی را انجام داده باشند، در حالی که اوباما را در هیچ کدام از این فهرستها نمی توان قرار داد.

اظهارات فاکس نیوز در این زمینه را می توان تأییدی بر ادعای فوق قلمداد کرد، به نحوی که این رسانه در اظهارنظری این اقدام را تعجب آور خواند. سؤال این است که باراک اوباما چه کاری انجام داده است که شایسته دریافت این جایزه باشد؟
به نظر می رسد، داوران کمیته مذکور قرابتی با انگیزه آقای نوبل ندارند و بر مبنای مؤلفه های تدوین شده خود، افراد را حایز شرایط معرفی می کنند. تأملی در فهرست برندگان این جایزه، ثابت می کند اشخاص معرفی شده، اغلب کسانی بوده اند که بیشترین هماهنگی را با مواضع صهیونیستها داشته و بررسی عملکرد آنها بیانگر پذیرش حاکمیت بی قید و شرط نظام سرمایه داری غرب، مخالفت با جهان اسلام و جنبشهای آزادیخواه و استقلال طلب و تأیید جنایتهای وحشیانه رژیم صهیونیستی بوده است.

تأملی در دریافت کنندگان جایزه صلح نوبل، این موضوع را ثابت می کند که مسیر اعطای جایزه مذکور کاملاً سیاسی و بر خلاف وصیت صاحب این میراث است. برندگان صهیونیست مانند اسحاق رابین نخست وزیر رژیم صهیونیستی و مناخیم بگین نخست وزیر اسبق این رژیم از جمله کسانی هستند که با وجود جنایتهای بی شمار و هولناک در فلسطین اشغالی و انجام ده ها عملیات تروریستی علیه زنان و مردان و کودکان بی گناه فلسطینی، با عنوان تلاش کنندگان برای برقراری صلح، جایزه صلح نوبل را در سالهای 1978 و 1994 دریافت کردند.

عرفات مبارز به عنوان یک تروریست معرفی می گردد، ولی پس از تسلیم در اسلو و سادات پس از کمپ دیوید، برنده این جایزه معرفی می شوند.

اکنون این سؤال مطرح می شود که رئیس جمهور آمریکا کدام اقدام را در راستای تقویت دیپلماسی بین المللی انجام داده است. در زمان 9 ماهی که از حضور وی در کاخ سفید می گذرد، واکنشهای صلح طلبانه وی نه تنها زمینه کاهش نیروهای آمریکایی در افغانستان را فراهم نکرده، بلکه وی همچنان به ادامه جنگ در افغانستان پافشاری می کند و آن را ضروری می داند تا جایی که انتظار می رود در روزهای آینده نیروهای آمریکایی حاضر در افغانستان افزایش یابند و به 40 هزار نظامی برسند.

حملات ارتش آمریکا به مردم افغانستان و پاکستان به بهانه تعقیب تروریسم، مصداق دیگری است که شایستگی اوباما را در دریافت این جایزه با تردیدهایی مواجه می کند. اوباما در خصوص مردم فلسطین معتقد است هیچ ملتی مظلوم تر از مردم فلسطین در روی کره زمین وجود ندارد و در ادامه اضافه می کند که به این دلیل مظلوم هستند که اسرائیل را به رسمیت نشناخته اند. در هنگام جنگ 22 روزه، وی در حالی برای فرزندانش صلح و رفاه را آرزو می کند که کودکان فلسطینی قربانی تجاوزهای وحشیانه و ضد انسانی اسرائیل در غزه هستند.

سخنرانی آقای اوباما در اجتماع آیپک، نمونه دیگری از حمایتهای بی دریغ وی از صهیونیستهاست که در هنگام مبارزات انتخاباتی بیان نمود. زندان گوانتانامو و ابوغریب و بگرام، لکه ننگی بر دامن آمریکاست که تاکنون گام عملی برای برچیدن آنها از سوی ایشان برداشته نشده است.

در حوادث پس از انتخابات در ایران، وی از جمله کسانی بود که با حمایت از اغتشاشگران همراهی با دیگر دولتهای غربی را تکمیل کرد. وی در اظهارات خود، از مقابله با اغتشاشات به عنوان اقدامهای خشونت آمیز و غیرمنصفانه علیه آشوب طلبان نام برد و گفت: باید آزادی بیان مورد احترام قرار گیرد و آمریکا در کنار تمام کسانی است که در پی استفاده کردن از این حقوق هستند.

از سوی دیگر، تبریک «شیمون پرز» به «باراک اوباما» در کسب جایزه صلح نوبل، سیاسی و ناعادلانه بودن این تصمیم را آشکار می کند.

اکنون می توان «جایزه نوبل امسال را تنها بر اساس نیت افراد، نه بر اساس دستاوردها» ارزیابی نمود، زیرا آقای اوباما در شعارها و اظهاراتش سخنانی را مطرح نموده است که برخی صاحب نظران با تحلیلهای زود هنگام، ادعاهای وی را تغییر استراتژی آمریکا قلمداد کردند که عملکرد ایشان خلاف این موضوع را اثبات می کند، به نحوی که سردمدار کاخ سفید از تعامل با جهان اسلام در قاهره سخن به میان آورد، ولی اکنون در خصوص اقدامهای صهیونیستها نسبت به بیت المقدس و در قبال گزارش گلدستون و جنایتهای جنگی اسرائیل در غزه، اقدام قابل قبولی بر اساس اظهاراتش اتخاذ ننموده است.

البته چنانچه آقای اوباما بتواند شایستگی خود را به عنوان برنده این جایزه اثبات کند، لزوماً باید اتفاقهایی در عرصه حضور آمریکا در منطقه خاورمیانه و دیگر مناطق برای آمریکا رخ دهد. به عبارت دیگر، اگر رئیس جمهور آمریکا گامهای اساسی در راستای تعامل بر اساس حقوق ملتها بر دارد، می توان پذیرفت که برای اولین بار برنده این جایزه بر اساس آنچه اعلام گردیده، اقدام میدانی را اتخاذ نموده است.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها