نگاهی به‌ریشه‌های روانی گرایش به بزهکاری

وقتی شکست، توجیهی برای جرم می‌شود

«زندگی یک رقابت بی‌پایان است. سرت را که برگردانی و یک لحظه غافل بشوی بازی را باخته‌ای، چنان که دیگر نمی‌توانی جبرانش کنی. زندگی است دیگر، کاری نمی‌توان کرد. باید بجنبی تا از قافله عقب نمانی.» اینها حرف‌های جمشید م است، متهمی ‌21 ساله که از ترس باخت در مسابقه ثروت عنوان سابقه‌دار را با خود دارد. ‌او را به جرم سرقت لوازم خودرو دستگیر کرده‌اند. جوانی است از طبقه متوسط که به گفته خودش برای به هم زدن پول و پیشرفت چنین خطایی را مرتکب شد.
کد خبر: ۲۷۹۶۱۵

چنین دیدگاه و طرز نگرشی به زندگی می‌تواند بستر‌ساز بسیاری از جرایم شود. جمشید فقط یک نمونه است که نادر میرزایی ‌ روان‌شناس در تحلیل شخصیتی او می‌گوید: «خیلی از جوان‌ها از وضعیت و شرایط خود ناراضی هستند. بخشی از این نارضایتی به سن آنها برمی‌گردد. چرا که جوان به بلوغ کامل عقلی نرسیده، در شرایط بحرانی به سر می‌برد و در جستجوی هویتی مستقل است. بخشی از نارضایتی هم ناشی از آموزش‌های نادرستی است که به جوانان داده می‌شود، به عنوان مثال رواج فرهنگ مادی‌گرایی از جمله این معضلات است.»

به طور کلی این تصور که زندگی یک رقابت پایان‌ناپذیر است عواقبی را به همراه دارد که می‌تواند خطرآفرین باشد. به گفته میرزایی افرادی که به این موضوع می‌اندیشند معمولا احساس شکست و سرخوردگی دارند و همین احساس جرایم و جنایاتی را به همراه دارد.

پوریا نام جوانی است که در پی ‌احساس شکست و با این تصور که رقابتی حساس را باخته است مرتکب جرمی ‌سنگین شده و پرونده او اکنون در شعبه 77 دادگاه کیفری استان تهران در جریان است.

او میگوید: «من به دختری که در محله‌مان زندگی می‌کرد علاقه‌مند شده بودم اما او اعتنایی به من نداشت، تا این که فهمیدم با یکی دیگر از هم‌محلی‌ها صحبت کرده و آنها قرار ازدواج گذاشته‌اند.

از آن دختر کینه به دل گرفتم و مصمم شدم از او انتقام بگیرم. در همین فکر بودم که یک روز دوستم به من گفت آن دختر و نامزدش قرار است به خانه آنها بروند و درباره آینده‌شان با هم صحبت کنند. من هم نقشه کشیدم آن دو را از هم جدا و به دختر جوان تجاوز کنم تا به این ترتیب انتقامم را از او بگیرم.»

احساس شکست برای هر فردی در طول زندگی به وجود می‌آید اما آنچه که اهمیت دارد نحوه مواجه شدن با این حس است. به گفته مریم رامشت ‌ روان‌شناس آنچه بسیار حائز اهمیت است داشتن مهارت‌های لازم برای زندگی سالم است. این مهارت‌ها را باید آموزش داد و افرادی که از چنین مهارتی بی‌بهره‌اند در شرایط بغرنج تصمیم‌های نادرست می‌گیرند.

زنی جوان به نام مریم از دیگر متهمانی است که در پی شکست در زندگی مرتکب جرم شد. او اتهام قتل را بر دوش می‌کشد و هنوز دستگیر نشده است. شوهر او می‌گوید: «او زن بسیار بداخلاقی بود. برای همین تصمیم گرفتم با زن دیگری ازدواج کنم و چون نمی‌خواستم فرزندم آسیبی ببیند مریم را هم طلاق ندادم. برخلاف تصور دختر و همسر دومم رابطه خوبی با هم برقرار کردند و این موضوع مریم را خیلی عصبانی کرد، تا این که ظهر روز حادثه صدای داد و هوار همسر دومم را شنیدم و دیدم مریم روی او اسید پاشیده است. بلافاصله او را به حمام بردم و بعد به بیمارستان رساندم اما فایده‌ای نداشت و زن دومم بعد از چند روز فوت شد.»

میرزایی دلیل انتقام‌گیری مرگبار مریم را احساس شکست و سرخوردگی می‌داند و می‌گوید: «اگرچه این زن به خاطر رفتار شوهرش و ازدواج مجدد او سختی زیادی کشیده بود اما چون نمی‌توانست در برابر این شکست مقاومت کند و راه‌حل منطقی به ذهنش نمی‌رسید دست به این جنایت زد. به طور کلی افراد ضعیفی که دچار چنین شکست‌هایی می‌شوند غالبا رفتارهای هیجانی و پرخاشگرایانه از خود بروز می‌دهند.»

به عقیده کارشناسان احساس شکست گاه جنبه‌ای واقعی دارد و بر پایه منطق استوار است و گاه شکلی کاذب به خود می‌گیرد، به این معنی که فرد بدون آن‌که با معضلی جدی روبه‌رو باشد صرفا با این تصور که به جایگاه واقعی‌اش نرسیده و از اهداف و آرزوهایش دور مانده است دچار احساس سرخوردگی می‌شود.

علی قاسمی ‌ آسیب‌شناس اجتماعی درباره منشا احساس سرخوردگی توضیح می‌دهد: «اگر بخواهیم ریشه‌ای به این موضوع نگاه کنیم باید به خانواده بازگردیم.

این والدین هستند که طرز تفکر فرزندان را شکل می‌دهند و به آنها می‌آموزند معنای موفقیت چیست و برای رسیدن به آنچه باید کرد یا در صورت شکست چگونه باید آن را جبران کرد. بی‌شک سیستم آموزشی نیز در این زمینه نقش اساسی دارد. متاسفانه در حال حاضر مدارس ما بیش از این که به مسائل پرورشی اهمیت بدهند به دنبال آموزش هستند و گاه می‌بینیم رقابت کاذب تحصیلی بین دانش‌آموزان به وجود می‌آورند. البته ایجاد فضای رقابتی تحرک و سرزندگی را به همراه دارد اما اگر در این بعد اغراق و رقابت به یک اصل تبدیل شود آنگاه عوارض ناخوشایندی را در پی خواهد داشت.»

احساس شکست گاه جنبه‌ای واقعی دارد و بر پایه منطق استوار است و گاه شکلی کاذب به خود می‌گیرد، به این معنی که فرد بدون آن‌که با معضلی جدی روبه‌رو باشد صرفا با این تصور که به جایگاه واقعی‌اش نرسیده دچار احساس سرخوردگی می‌شود

این کارشناس ادامه می‌دهد: «مادی‌گرایی یکی از آفت‌هایی است که هر فرد و جامعه‌ای را تهدید می‌کند.

وقتی چنین روحیه‌ای بالا گرفت تنازع برای کسب ثروت، امتیاز و رقابت بیشتر و شدیدتر می‌شود و افراد همواره خود را با دیگران، بویژه آنهایی که از ثروت بیشتری برخوردارند مقایسه می‌کنند و دچار احساس یاس و نا‌امیدی می‌شوند. در چنین فضایی شخص از سازندگی و تلاش دست می‌کشد و به این نتیجه می‌رسد که برای موفقیت باید به اصطلاح راه میانبر را در پیش بگیرد. این راه همان مسیری است که به جرم و بزه می‌انجامد.»

حسام - ن- یک متهم به سرقت چنین می‌گوید: «می‌خواستم ازدواج کنم و زندگی سالم و مرفهی تشکیل بدهم اما هر کاری می‌کردم از زندگی عقب بودم. همه دوستانم خانه و ماشین داشتند و به محض این که دختری را نشان میکردند جواب مثبت می‌گرفتند اما من هیچ وقت نمی‌توانستم به آرزویم برسم، برای همین به این فکر افتادم از راه دزدی کارم را پیش ببرم اما در همان سرقت دوم وقتی می‌خواستم کیف زن جوانی را بدزدم به دام افتادم.»

گاه احساس شکست و سرخوردگی فجایعی هولناک و تکان‌دهنده را رقم می‌زند، به‌گونه‌ای که بسیاری از قاتلان سریالی در پی یک شکست به این راه کشیده می‌شوند.

قاسمی‌ می‌گوید: «در برخی موارد فرد تقصیر ناکامی ‌و شکست خود را به دوش جامعه می‌اندازد و درصدد انتقام گرفتن از دیگران برمی‌آید به طور کلی باید گفت شخص شکست‌خورده اگر توانایی برون‌رفت از بحران را نداشته باشد ممکن است مرتکب سه خطا شود: یا به خود آسیب بزند و به عنوان مثال خودکشی کند یا به مواد مخدر پناه ببرد، یا این‌که به نزدیکان خود صدمه بزند که این مورد زیاد دیده شده و خواستگاران انتقامجو نمونه‌ای از این مورد هستند.

در حالت سوم ممکن است علیه جامعه اقدام کند که قاتلان سریالی در این زمره قرار می‌گیرند.»

با توجه به این آسیب‌ها نکته بسیار مهم آموزش دادن به شهروندان بویژه جوانان درباره نحوه پشت سر گذاشتن ناکامی‌ها است.

همه متخصصان امر بر این نظر اتفاق نظر دارند که اگر فرد از کودکی و نوجوانی تحت تعالیم دینی و آموزه‌های مذهبی تربیت شود در برابر شکست‌ها صبورتر خواهد بود و رفتار منطقی‌تری خواهد داشت.

علاوه بر این مسوولان آموزشی جامعه نیز نباید بحث آموزش مهارت‌های زندگی را نادیده بگیرند.

علیرضا رحیمی نژاد

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها