گروه فرهنگ و هنر - آرش شفاعی: امروز چهلمین سالگرد درگذشت یکی از مشهورترین چهره‌های ادبیات داستانی و روشنفکری ایران یعنی جلال آل‌احمد است که در 18 شهریور 1348 در مرگی که هیچ‌گاه اسرار آن به روشنی مشخص نشد در اسالم جان به جان آفرین تسلیم کرد. درباره نقش جلال آل‌احمد در پیشبرد جریان داستان‌نویسی ایران و نیز تاثیرگذاری وی در دیگر حوزه‌ها نظیر مباحث نظری در آسیب‌شناسی جریان روشنفکری ایرانی، تک نگاری‌های ارزنده او درباره مناطق مختلف ایران، ترجمه‌ها و نقدها و تحلیل‌های هنری، ادبی و اجتماعی وی بسیار نوشته‌اند.
کد خبر: ۲۷۹۴۵۸

شاید مهم‌ترین ویژگی شخصیتی جلال، جستجوگری و راهگشایی او در فضای یخ زده آن سال‌های جامعه ایران باشد که زیر سایه شخصیت ادبی و اجتماعی او گم شده است و کمتر به آن پرداخته‌اند.

دوره‌های مختلف زندگی وی نشانگر این است که او به صورت مدام در حال نقد و ارزیابی به قول خود شتاب زده خود و جامعه روشنفکری ایران و نسبت آنها به جامعه، فرهنگ و هنر است.

بریدن از پیوندهای فکری خود با خانواده روحانی و سنت‌گرا، پیوستن به حزب توده ایران و فعالیت در جریان‌های سیاسی دوران ملی شدن صنعت نفت، تنفر از نقش حزب توده در قوادی قدرت و همراه شدن با خلیل ملکی در بریدن از این حزب، رها کردن تحصیلات دانشگاهی در آستانه دریافت مدرک دکترای ادبیات، فعالیت در جهت سازماندهی و تشکل بخشی به کانون نویسندگان ایران، گرایش به اسلام سیاسی و انتشار دیدگاه‌هایی در تایید نهضت سیاسی روحانیت شیعه و انتقاد شدید از غرب‌زدگی روشنفکری وابسته و... نمونه‌های آشکاری است از این که این نویسنده بلند قامت لاغر اندام در طول زندگی 45 ساله‌اش تا چه اندازه از ایستایی به دور بوده و به صورت مستمر خود و پیرامون خود را عملا نقد و ارزیابی می‌کرده است. نامه تند جلال به جمال‌زاده پدر داستان‌نویسی ایران و پاسخ وی به جلال نمونه‌ای است از تقابل دو دیدگاه و دو نسل از روشنفکران ایران؛ در پشت تهاجم و دفاعی که این دو سید داستان‌نویس به عمل می‌آوردند می‌توان بخشی از تفاوت‌های نگرش به موضوع جامعه، هنر و سیاست را ارزیابی کرد و بعد با خود پرسید که چرا عمری یکی به نیم قرن نمی‌رسد و دیگری بیش از قرنی در این دنیا دوام می‌آورد.

خشمگین از یک تجلیل

نامه جلال به جمال‌زاده وقتی نوشته شده است که محمدعلی جمال‌زاده به عنوان یک داستان‌نویس پیشکسوت در خارج از کشور نسخه‌ای از مدیر مدرسه را می‌خواند و از قلم روان و نثر شیرین جلال ذوق زده می‌شود و تصمیم می‌گیرد برای تشویق این نویسنده تقریبا جوان (جلال در آن زمان 35 ساله بوده است) دستی به قلم ببرد و نویسنده را بنوازد.

این نقد، جلال را بر می‌آشوبد بخصوص این توصیه جمال‌زاده که: گویا بهتر باشد ره چنان برویم که رهروان رفته‌اند!

جلال نامه‌ای به جمال‌زاده می‌نویسد و آن را منتشر نیز می‌کند و خطاب به نویسنده سوئیس‌نشین تاکید می‌کند که شما و امثال شما ره چنان رفته‌اید که رهروان رفتند و نتیجه آن چیزی شده است که امروز می‌بینید.

نامه در شرایط سیاسی تنگ و وضعیت اجتماعی خفقان‌آمیز پس از کودتا نوشته شده و به روشنی نشان می‌دهد که ناکام ماندن همه تلاش‌های سیاسی و اجتماعی برای دست یافتن به آزادی تا چه حد روشنفکران ایران را کلافه کرده بوده است که به جمال‌زاده می‌نویسد این ادا بازی‌ها درباره رعایت نثرو درست‌نویسی و مانند آن مال همان فرنگ است و نویسنده ایرانی اگر می‌نویسد برای این است که راهی برای بیان حرف هایش و اثبات زنده ماندن خود پیدا کند.

جمال‌زاده در پاسخ در نامه‌ای که به همسر جلال نوشته است تیزی و تندی جلال را به گونه‌ای نه چندان صریح به تمسخر می‌گیرد.

رویارویی دو دیدگاه

اگرچه جلال و جمال‌زاده سال‌ها بعد در اروپا با هم دیدار کردند و اندکی از کدورت و خشم ناگهانی و پیش‌بینی نشده نویسنده مدیر مدرسه کاسته شد؛ نامه‌نگاری این دوچهره را می‌توان نمادی از تقابل میان دو تفکر در روشنفکری امروز ایران و تلاش ناکام و پرسوءتفاهم آنها برای برقراری ارتباط با یکدیگر ارزیابی کرد.

جمال‌زاده به گفته بزرگ علوی سابقه پدرش را داشت که سیاست، کار آدم را به کشتن می‌کشاند و همیشه دست به عصا راه می‌رفت.

در برابر او جلال است که لحظه‌ای آرام ندارد و مانند آتشفشانی جوشان از فضای اختناق پس از کودتای 28 مرداد در حال خروشیدن است.

و در چنین حالتی استاد جمال‌زاده در کنار مناظر طبیعی سوئیس او را درباره سلامت زبان توصیه کرده است و طبیعی است که جلال محافظه‌کاری و انزوای خودخواسته و سکوت و بی‌اعتنایی استاد پیشکسوت را نسبت به حوادث سیاسی و اجتماعی کشور را بر نمی‌تابد و به زبان بی‌زبانی به جمال‌زاده یادآور می‌شود به جای این که از شکسته‌نویسی یک نویسنده یک لاقبا انتقاد کند یک بار هم که شده جرات کند و از شخص اول مملکت انتقاد کند تا مردم و تاریخ بدانند که زبانی در کام نویسنده پیشکسوت و پدر داستان‌نویسی‌شان هست.

امروز در همین تهران خیابانی فرعی به نام محمدعلی جمال‌زاده و اتوبانی به نام جلال آل‌احمد است؛ آیا همین نامگذاری نمی‌تواند نشانه‌ای از قضاوت تاریخ درباره روشنفکران و نویسندگان و حیات ادبی و اجتماعی آنها باشد؟

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها