در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
ستوان ماتائو در حالی که عذرخواهی میکرد به کمیسر اطلاع داد که در منطقه لیک در خیابان پلین در ساختمان شرکت حمل و نقل گیلو زن جوانی به نام نانسی به طرز دلخراشی به قتل رسیده است.
ستوان افزود: جسد زن جوان در حالی کشف شده است که با روسری خفه شده و به دلیل اهمیت موضوع رئیس پلیس دستور دادند شخصا در محل حاضر و پیرامون جنایت تحقیق و بررسی صورت گیرد.
کمیسر آدرس دقیق محل حادثه را از ستوان گرفت و لحظهای بعد با سرعت به طرف خیابان پلین حرکت کرد.
در آن صبح بهاری که ابر سیاهی در آسمان لمیده بود، از باران خبری نبود. خیابانها شلوغ و پرترافیک بودند. خیابان پلین از نظر جغرافیایی در مرکز شهر واقع شده و از خیابانهای شلوغ و پررفت و آمد محسوب میشد.
ساعت 40/8 بود که کمیسر بعد از پشت سر گذاشتن ترافیک سنگین خیابانها خود را به منطقه رساند. خیابان پلین شلوغ و پررفت و آمد بود. بخصوص ترافیک در مقابل ساختمان 80 که حادثه در آن اتفاق افتاده بود، بیشتر به چشم میخورد. ساختمان 80 یک ساختمان 4 طبقه قدیمی بود. چند خودروی پلیس، آمبولانس و تعدادی از همسایهها در مقابل ساختمان تجمع کرده و باعث شلوغی خیابان شده بودند.
کمیسر به زحمت در نزدیکی ساختمان شماره 80 خودروی خود را پارک کرد و وارد ساختمان شد. در مقابل ساختمان 2 مامور پلیس به دقت رفت و آمدها را کنترل میکردند. آنها کمیسر را به طبقه 4 که قتل در آن طبقه رخ داده بود راهنمایی کردند. چون ساختمان فاقد آسانسور بود کمیسر مجبور شد از پلهها استفاده کند. ساختمان تکواحدی و تمام طبقات متعلق به شرکت گیلو بود. شرکت یاد شده یک شرکت قدیمی حمل و نقل جادهای بود و سابقه زیادی در این امر داشت.
کمیسر وقتی از راهپلههای تنگ و تاریک عبور کرد به طبقه 4 رسید. در حالی که نفس تازه میکرد با سرگرد کریگان معاون عملیات کلانتری منطقه روبهرو شد. سرگرد بعد از احوالپرسی گزارش داد: ساعت 7 صبح به ما اطلاع داده شد که جسد زن جوان 26 سالهای به نام نانسی در طبقه 4 شرکت گیلو واقع در خیابان پلین کشف شده است. با کسب خبر بلافاصله موضوع را به گشتیها اطلاع دادیم و پس از تایید گزارش توسط گشت شماره 3، ما هم خود را به اینجا رساندیم و با جسد نانسی روبهرو شدیم. زن جوان با روسریاش که دور گردنش پیچیده شده بود به قتل رسیده بود. او منشی مدیرعامل است و 6 سال است که در این شرکت کار میکرد.
سرگرد ادامه داد: آنطور که در تحقیقات اولیه متوجه شدیم، نانسی مورد اعتماد مدیرعامل و کارمند باهوش، فعال و پیگیری بوده است. اولین کسی که متوجه قتل نانسی شده، اسمیت آبدارچی شرکت بوده است. او ساعت 7 صبح وقتی در شرکت را باز میکند و قدم به داخل ساختمان میگذارد متوجه میشود که صندلی میز خانم نانسی واژگون شده و از طرفی تعدادی از وسایل روی میز کف زمین پخش و پلا شده. اسمیت با نگرانی وارد آشپزخانه کوچک که در ضلع غربی آپارتمان قرار دارد میشود و در آنجاست که در گوشه آشپزخانه با جسد زن جوان روبهرو میشود. اسمیت سراسیمه خود را به طبقات پایین میرساند. تنها کسی که در آن ساعت در شرکت حضور داشته بیل، خدمتکار طبقه اول بوده است. اسمیت موضوع را با بیل در میان میگذارد. آنها هر دو به طبقه 4 برمیگردند. بعد هم موضوع را ابتدا به کلانتری و سپس به اریک جانسون مدیر داخلی شرکت اطلاع میدهند.
سرگرد کریگان یادآور شد: صحنه جنایت دست نخورده است و آن طور که شواهد نشان میدهد زن جوان در پشت میز کارش خفه شده و سپس قاتل جسد را به داخل آشپزخانه کشانده و همانجا رهایش کرده و گریخته است.
کمیسر پس از این که چند سوال دیگر از سرگرد کریگان کرد به اتفاق او وارد آشپزخانه کوچک آپارتمان، همانجایی که جسد نانسی رها شده بود، شد. جسد در گوشه آشپزخانه و در حالی که چشمان نیمهبازش به سقف دوخته شده بود، دیده میشد. روسری قرمزرنگی دور گردنش پیچیده شده بود، صورت مقتوله کاملا کبود و سرش به طرز دلخراشی روی گردنش افتاده بود.
مقتوله یک بلوز آبیرنگ، شلوار جین، کفش کتانی و یک جلیقه مخملی به تن داشت. لباسش از پشت جمع شده بود که حکایت از آن داشت قاتل او را روی زمین کشیده است. روی انگشتانش آثار خراش و کبودی دیده میشد و شواهد نشان میداد که حداقل 10 ساعت از زمان وقوع مرگ میگذرد.
کمیسر پس از وارسی جسد به سمت میز کار نانسی که در وسط سالن در مقابل اتاق مدیرعامل قرار داشت رفت. روی میز مقتوله، مقداری کاغذ، تلفن، فنجان قهوه، تلفن همراه که خاموش بود و عینک دیده میشد. صندلی واژگون شده بود و مقداری کاغذ و وسایل روی میز در اطراف پخش بودند. داخل کیف دستی نانسی مقداری دلار، یک چک هزار دلاری، چند فقره چکپول و دسته کلید آپارتمانش و کلید در ورودی شرکت دیده میشد.
کمیسر بعد از این که به دقت کیف دستی نانسی را بازرسی نمود گوش به صحبتهای اسمیت داد. مرد جوان که دست راستش فلج بود و لکنت زبان داشت در حالی که بشدت ترسیده بود به کمیسر گفت: صبح وقتی که وارد شرکت شدم مستقیم به طبقه چهارم رفتم. قفل را باز کردم و وارد شدم. وقتی به داخل پا گذاشتم در کمال تعجب دیدم که صندلی میز خانم نانسی واژگون شده و مقداری از وسایل روی میز کف زمین ریخته شده است. خیلی تعجب کردم. تا به حال این امر سابقه نداشت. خانم نانسی بسیار مرتب و منظم بود. قبل از این که آنجا را مرتب کنم به آشپزخانه رفتم تا نانی را که خریده بودم در جانانی بگذارم و بعد شروع به نظافت و مرتب کردن وسایل کنم، اما وقتی چشمم به آشپزخانه افتاد وحشت تمام سراپایم را گرفت. صحنه وحشتناکی بود. جسد خانم نانسی در گوشه آشپزخانه افتاده بود. آنقدر ترسیده بودم که تمام بدنم میلرزید. به سختی توانستم بلند شوم و به پایین دویدم و بیل را صدا زدم. بعد هم که موضوع را به کلانتری و آقای جانسون اطلاع دادم. اسمیت افزود: 4 سال است که در این شرکت کار میکنم. خانم نانسی زن بسیار بامحبت، پرتلاش و در عین حال دلسوزی بود و نمیدانم کدام آدم بیانصافی این بلا را سر او آورده است.
اسمیت در پاسخ سوال کمیسر که پرسید آخرین بار کی نانسی را دیدی جواب داد: دیروز ساعت 6 عصر بود که من شرکت را ترک کردم. در آن لحظه خانم نانسی هنوز مشغول کار بود. قاعدتا من زودتر از همه میآیم و دیرتر از همه میروم، اما دیروز چون میبایستی خانمم را دکتر میبردم کمی زودتر از شرکت زدم بیرون. در ضمن خانم نانسی هم گویا خیلی کار داشت.
اسمیت ادامه داد: خانم نانسی معمولا تا ساعت 7 در شرکت میماند و بعد هم مستقیم به خانهاش نزد مادرش میرفت. زمانی که من شرکت را ترک کردم به غیر از خانم نانسی، آقای جانسون و ویلیامز مدیر مالی، کسی در شرکت نبود.
کمیسر چند سوال دیگر از او کرد و سپس به بازجویی از بیل پرداخت. بیل به کمیسر گفت: ساعت حدود 7 صبح بود. تازه به اینجا رسیده بودم که اسمیت وحشتزده آمد و فریاد کشید خانم نانسی را کشتند. به اتفاق او به طبقه 4 رفتیم و با صحنه دلخراش جسد خانم نانسی روبهرو شدیم. بعد هم که موضوع را به کلانتری اطلاع دادیم.
کمیسر از بیل تشکر کرد و به سراغ اریک جانسون مدیر داخلی شرکت که تازه به محل حادثه رسیده بود رفت. اریک که مردی قدبلند و قویهیکل و بسیار خوشقیافه بود و لباس مرتبی داشت، گفت: متاسفانه من در خارج از شهر بودم که این خبر را شنیدم و مدت زیادی طول کشید تا خودم را به اینجا رساندم. حادثه مرگ دلخراش نانسی برای ما بخصوص مدیرعامل بسیار تاسفانگیز است.
وی افزود: مدیرعامل در سفر است و از این حادثه خبر ندارد و نمیدانیم این خبر را چگونه به ایشان اطلاع دهیم.
اریک جانسون یادآور شد: دیشب ساعت 30/18 بود که به اتفاق ویلیامز شرکت را ترک کردیم. در آن ساعت خانم نانسی مشغول به کار بود. او دختری پرکار و پرانرژی بود. در آن لحظه اکثر کارکنان شرکت را ترک کرده بودند و طبقات خالی بود. دیگر هیچ خبری از خانم نانسی نداشتم تا این که چند دقیقه پیش توسط همکاران مطلع شدم او به قتل رسیده است.
وی افزود: زمانی که ما شرکت را ترک میکردیم جوانی که کلاهی سرش بود و کاپشن چرمی به تن داشت، به خودرواش تکیه کرده و چشم به شرکت دوخته بود. او قیافه مشکوکی داشت و فکر میکنم در قتل خانم نانسی نقش داشته باشد.
اریک جانسون ادامه داد: نانسی 2 سال پیش از همسرش جدا شد و از آن تاریخ به بعد متاسفانه شنیده بودم رفت و آمدهای مشکوکی دارد و فکر میکنم قربانی یکی از این رفت و آمدها شده باشد.
کمیسر از او پرسید شما دوستان او و کسانی که با آنها رفت و آمد داشت را میشناسید؟
جانسون شانههایش را بالا انداخت و گفت: نه.
کمیسر سپس به بازجویی از ویلیامز پرداخت. وی ضمن تایید اظهارات جانسون افزود: وقتی ما شرکت را ترک کردیم نانسی مشغول کار بود. ضمن این که عصبی هم به نظر میرسید، به طوری که جواب خداحافظی ما را نداد. وقتی از شرکت خارج شدیم همان طور که اریک گفت مرد جوانی را با قیافه مشکوک دیدیم. من هم گمان میکنم او در قتل نانسی دست داشته باشد.
کمیسر بیش از یک ساعت از آنها بازجویی کرد و آنگاه یک بار دیگر آنچه را که اتفاق افتاده بود مرور کرد و سپس دستور دستگیر اریک جانسون و همکارش ویلیامز را به جرم قتل نانسی صادر کرد.
شما خواننده عزیز حدس بزنید کمیسر از کجا فهمید جانسون و ویلیامز قاتل هستند. کمیسر حداقل 2دلیل داشت. اگر ماجرا را به دقت بخوانید متوجه خواهید شد.
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
اکبرپور: آزادی استقلال را به جمع ۸ تیم نهایی نخبگان میبرد
در گفتوگوی اختصاصی «جام جم» با رئیس کانون سردفتران و دفتریاران قوه قضاییه عنوان شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی بیپرده با محمد سیانکی گزارشگر و مربی فوتبال پایه