1- دگرگرایی فکری در برابر گاردگیری احساسی . در مواقع احساس فشار روانی از سوی هر یک از طرفین که تقریبا ناشی از نداشتن شناخت کافی است ، به جای متوسل شدن به انگیزه های رقابتی و اثباتی صرفا، خود به فکر هم اندیشی و درک متقابل قدم برداشته و هرگونه زمینه های تحریک کننده را از بین ببرند. این به خودی خود بسیاری از مشکلات را تحت شعاع قرار می دهد و مانع از بروز مشکلات بعدی می شود.
2- همکاری و درک متقابل در برابر رقابت منفی و طلبکارانه . تقویت امیال و عوامل صمیمانه و در میان گذاردن درونی ترین افکار خود با یکدیگر و برنامه ریزی برای برآوردن خواسته ها در زمان مناسب با در نظر گرفتن شرایط و پتانسیل های موجود.
3- تعدیل واکنش در مقابل خشونت احساسی و آنی . معمولا در بعضی از زندگی ها تعارض ها گاهی از شدت زیادی برخوردارند. در این حالت باید با رفتاری مدبرانه تلاش کرد تا جلوی واکنش های تند که گاهی نیز خشن هستند ، گرفته شود تا زمینه برای آسیب پذیری بیشتر فراهم نشود.
4- پرهیز از تحریکات اطرافیان به ظاهر متحد و همراه . به هر حال نباید از نظر دور داشت که وابستگی های خانوادگی بویژه در جامعه ایران همواره عوارض و تبعاتی را بر زندگی های ایرانی وارد کرده و موجب تفاوت ها و تضادهایی در زندگی های مشترک می شود. گرچه تاثیرپذیری ها گاها ناخواسته و تحت شرایط روحی و روانی خاصی صورت می پذیرد؛ اما باید مراقب بود تا با آگاهی از آثار سوئ این تاثیرات ، از تحریکات اطرافیان به نفع زندگی خود پرهیز شود تا آثار ملموس یا ناملموس آن ، زندگی را به خاطره ای ناخوشایند تبدیل نکند.
5- رعایت ضوابط اخلاقی تربیتی در برابر ابراز تکانه های لرزشی شوک برانگیز. در مقابل تمام تکانه های آنی که در واقع حکم لرزش برای زندگی دارد، باید شرایط را حتی نوع اختلافات را به سمت نظم و انضباط هدایت کرد. در این صورت می توان در چارچوب ضوابطی خاص از اثرات این تکانه ها جلوگیری کرده و در اندک زمانی شرایط را به حالت عادی برگرداند. در این صورت میل به لگدمال شدن عواطف و احترامات فروکش می کند.
6- تلاش برای حفظ استقلال زندگی زناشویی و پرهیز از وابستگی های مقطعی با اطرافیان نزدیک . این بند از مهمترین بندهای مربوط به شکل گیری و یا ممانعت از طلاق روانی در زندگی های جاری است . حفظ استقلال در زندگی زمانی واقعیت می یابد که هر دوطرف درگیر، در دایره زندگی حساسیت های کاذب و تعصبات افراطی خود را نسبت به نزدیکان خود کنار بگذارند. در غیر این صورت عوامل ناخواسته تنش زا وارد پیکره زندگی شده و به اساس آن لطمه می زند. در نتیجه به نظر می رسد که داشتن خط و مشی و یا ترسیم آن در ابتدای زندگی زناشویی برای زوجهایی که تقریبا شناخت محدودی از یکدیگر داشته اند، بهترین راه حل برای کنار آمدن با ناکامی ها و فشارهای روانی ناشی از آن باشد؛ بخصوص همسرانی که همدیگر را دوست دارند، ولی ناخواسته در این دام گرفتار می آیند. با این شیوه می توان اندیشه دردناک طلاق روانی را به اندیشه آینده ای سرشار از عشق به زندگی مشترک تبدیل کرد.