بررسی یک آسیب روانی در خانواده ها

ازدواج و در واقع تشکیل کانون مشترکی به نام خانواده توسط یک مرد و یک زن با موقعیت ها و اشکال متفاوت ، علاوه بر این که جزو ذات انسانها برای تولید نسل است
کد خبر: ۲۲۸۰۹
؛ بلکه یک نوع موهبت الهی که خداوند به انسانها متمایز از سایر موجودات اعطا کرده است نیز تلقی می شود. این مهم را همه انسانها جدای از هر نوع نگرشها و دیدگاه ها و عاری از هرگونه گرایش های ایدئولوژیکی ، مکتبی و مذهبی پذیرفته و از هزاران سال پیش تاکنون بدان گردن نهاده اند. به رغم توسعه و پیشرفت های چشمگیر بشر در طول تاریخ بویژه در دو، سه قرن اخیر و فواید فراوانی که از گذر این توسعه فکری بدان نایل شده است ، اما هنوز علم نوین و فناوری برتر نتوانسته است جایگزینی برای این امر پیدا کند و همچنان ازدواج و آمیزش دو قطب انسانی (زن و مرد) اولین و آخرین عامل تولید نسل و تکثیر جمعیت است ؛ اما توسعه و تمدن انسانی اگرچه جایگزینی برای این امر پیدا نکرده ، اما شرایط زندگی مشترک ، تشکیل خانواده و الگوهای رایج و موثر بر شکل گیری این کانون را دردهه های اخیر بشدت تحت تاثیر درجه بندی ها و ظرفیت های انسانی قرار داده است . پدیده ازدواج در کنار خود حتی در پایبندترین جوامع به اصول و اعتقادات مذهبی ، پدیده رسمی دیگری را همچون سایه ای ذخیره به دنبال می کشد و آن چیزی نیست جز طلاق ، اما با توجه به پیچیدگی های زندگی های امروزی آیا طلاق تنها به همان چیزی که به صورت رسمی در قوانین جاری هر کشور جاری است ، اطلاق می شود یا خیر؛ موضوعی که در این مقاله مورد بررسی و تحقیق قرار گرفته تقریبا بیانی نوین از ادبیات روان شناسی رفتاری بوده که براساس پیچیدگی های حاکم بر روح بسیاری از خانواده های جوان امروزی ، با عنوان : طلاق روانی = Psychial Divorce تنظیم شده است.

چرا طلاق روانی؛

تمامی انسانها در دایره محدود زندگی زناشویی خود به نوعی در معرض آسیبهای روحی و روانی قرار دارند. این اثر تاریخی با اوجگیری تجدد در قرن بیستم مکانیسم پیچیده تری به خود گرفته و آسیبهای ناشی از این فرایندها نیز بسیار پیچیده تر شده است . شاید برای بسیاری از مخاطبان جراید مشاهده آمارهای روبه گسترش طلاق دادگاهی در هر جامعه ای - بویژه در جامعه ایران در سالهای اخیر - جای تعجب داشته است ؛ اما با کمی بررسی دقیق تر در نوع زندگی های مشترک امروزی شاهد شکل جدیدی از طلاق هستیم ، به نام طلاق روانی ! طبیعی است که امروزه دیگر ایمنی به مفهوم گذشته برای هیچ کس در هیچ محدوده ای وجود ندارد. منشائ زندگی انسانها تنها به خصوصیات فردی آنها برنمی گردد؛ بلکه تحت تاثیر عوامل و ابزار دور و اطراف خود نیز قرار دارد. امروزه در زندگی های مشترک نه یک زن تابع مطلق چارچوب تمایلات مرد خود است و نه یک مرد در مفهوم قبلی خود می گنجد. تمام این عوارض و تبعات ناشی از زندگی های ابزاری امروزی شرایطی را برای بسیاری از زوجهای جوان فراهم می کند که از یک سو تحت تاثیر اختلافات شدید سلیقه ای قرار می گیرند و از سوی دیگر بنا به برخی مصلحت ها یا امکان جدایی برای آنها فراهم نیست یا نمی توانند بسادگی از هم جدا شوند. دچار شدن به این حالت برزخی در زندگی را متخصصان روان شناسی غرب «طلاق روانی» لقب داده اند. نداشتن شناخت و آگاهی کافی زوجین از یکدیگر یکی از پیش زمینه های شکل گیری روان شناسی نابهنجاری در بطن خانواده های نوپاست . تشکیل زندگی قبل از شناخت کافی و لازم ، آرمان های مورد نظر در زندگی را به چالش برده و علاوه بر ایجاد فاصله ، زمینه را برای بروز اختلالات دیگر در زندگی فراهم می کند. تعارض و فشارهای روانی ناشی از این کمبود بر هر دو طرف (چه زن و چه مرد)، بدبینی و عدم سازش غیررسمی را تقویت می کند. این چالشها و تنشها در بسیاری از زندگی های مورد نظر در این تحقیق ، بیشتر زمانی سر از شاخه زندگی درمی آورند که فرد یا افراد دیگری به نام فرزندان به کاروان این زندگی اضافه شده اند و بعضا علایق دو جانبه ؛ اما متفاوت پدر و مادر به فرزندان مانع جدایی رسمی و قانونی می شود؛ اما ادامه زندگی نیز نرمال نیست و متاسفانه بیشترین ضربات روحی از این جریان تند، متوجه همان فرزند یا فرزندان می شود؛ چرا که قطعا متوجه نزاعها، بگومگوها، بی احترامی ها، قهرها، دعواها و سایر مسائل حاشیه ای والدین خود شده و در تحلیل های کودکانه خود با نوعی ناکامی مواجه می شوند.

تعارض های ناشی از طلاق روانی

صرف نظر از این که کنار آمدن با مشکلات موجود به خاطر این ملاحظات تبدیل به عادتی تحمیلی و گاها ناخوشایند برای والدین می شود؛ اما از هم پاشیدن انگیزه و جایگزین شدن رخوتها و کدورت ها به خودی خود طرفین را با توجه به تشکیلات روحی خود با تعرض های متعدد مواجه می کند. احساس ناکامی از خطرناک ترین عواقب طلاق روانی است که ممکن است هر یک از طرفین را به سمت خطرات گوناگون و رفتارهای ضد اجتماعی سوق دهد. تاکنون در زمینه عواقب و سوئ آثار طلاق روانی (زندگی هایی که ظاهرا ادامه دارند؛ اما در باطن بسیار وخیم تر از جدایی معمولی است) ، مطالعات عمیق و آکادمیک در کشور ما صورت نگرفته است ؛ در حالی که با مشاهده بافت زندگی های ایرانی و نوع تحمیلاتی که معمولا از سوی بزرگان خانواده متوجه زوجین جوان است ، پی می بریم که در کشور ما این مورد به وفور یافت می شود. تشدید فاصله بین والدین ، فرزندان را نیز به سمت تربیت های مغایر با تربیت های مقبول جامعه سوق می دهد. اینجاست که می توان به نقش اساسی تعارض در ساختار این پدیده پی برد.

تغییر گرایشها و اجتناب از یکدیگر

در بیشتر تعارضها و تضادهای حاکم بر زندگی های بدون تفاهم ، به هدفهایی برمی خوریم که در عین حال هم خواستنی هستند و هم نخواستنی ! هم مثبت اند، هم منفی ! اما این اهداف زمانی خوشایند هستند که فارغ از احساسات و تصمیمات کورکورانه ، مطابق میل طرفین و منطبق با شرایط واقعی زندگی باشد؛ لذا اگر هدفی در نظر باشد که خواستنش قیمت گزافی به نام سرگردانی و آشفتگی را در پی داشته باشد، باید از آن به نفع تداوم زندگی صرف نظر کرد. شکل گیری احساسات ناخواسته که پایه های آن بر اهدافی غیر از اهداف اساسی زندگی بنا شده است ، باعث فزونی علایم منفی در طرفین می شود. همه این عوامل و عوامل متعدد و ریز دیگر که در ادامه بحث نمی گنجد، در نهایت سبب شکل گیری حالتی از جدایی در زندگی به نام طلاق روانی می شود که اخیرا مورد توجه شدید روانشناسان و روانکاوان و متخصصان اجتماعی غرب بخصوص در کشور کانادا قرار گرفته است.

راهکارهای مفید

1- دگرگرایی فکری در برابر گاردگیری احساسی . در مواقع احساس فشار روانی از سوی هر یک از طرفین که تقریبا ناشی از نداشتن شناخت کافی است ، به جای متوسل شدن به انگیزه های رقابتی و اثباتی صرفا، خود به فکر هم اندیشی و درک متقابل قدم برداشته و هرگونه زمینه های تحریک کننده را از بین ببرند. این به خودی خود بسیاری از مشکلات را تحت شعاع قرار می دهد و مانع از بروز مشکلات بعدی می شود.
2- همکاری و درک متقابل در برابر رقابت منفی و طلبکارانه . تقویت امیال و عوامل صمیمانه و در میان گذاردن درونی ترین افکار خود با یکدیگر و برنامه ریزی برای برآوردن خواسته ها در زمان مناسب با در نظر گرفتن شرایط و پتانسیل های موجود.
3- تعدیل واکنش در مقابل خشونت احساسی و آنی . معمولا در بعضی از زندگی ها تعارض ها گاهی از شدت زیادی برخوردارند. در این حالت باید با رفتاری مدبرانه تلاش کرد تا جلوی واکنش های تند که گاهی نیز خشن هستند ، گرفته شود تا زمینه برای آسیب پذیری بیشتر فراهم نشود.
4- پرهیز از تحریکات اطرافیان به ظاهر متحد و همراه . به هر حال نباید از نظر دور داشت که وابستگی های خانوادگی بویژه در جامعه ایران همواره عوارض و تبعاتی را بر زندگی های ایرانی وارد کرده و موجب تفاوت ها و تضادهایی در زندگی های مشترک می شود. گرچه تاثیرپذیری ها گاها ناخواسته و تحت شرایط روحی و روانی خاصی صورت می پذیرد؛ اما باید مراقب بود تا با آگاهی از آثار سوئ این تاثیرات ، از تحریکات اطرافیان به نفع زندگی خود پرهیز شود تا آثار ملموس یا ناملموس آن ، زندگی را به خاطره ای ناخوشایند تبدیل نکند.
5- رعایت ضوابط اخلاقی تربیتی در برابر ابراز تکانه های لرزشی شوک برانگیز. در مقابل تمام تکانه های آنی که در واقع حکم لرزش برای زندگی دارد، باید شرایط را حتی نوع اختلافات را به سمت نظم و انضباط هدایت کرد. در این صورت می توان در چارچوب ضوابطی خاص از اثرات این تکانه ها جلوگیری کرده و در اندک زمانی شرایط را به حالت عادی برگرداند. در این صورت میل به لگدمال شدن عواطف و احترامات فروکش می کند.
6- تلاش برای حفظ استقلال زندگی زناشویی و پرهیز از وابستگی های مقطعی با اطرافیان نزدیک . این بند از مهمترین بندهای مربوط به شکل گیری و یا ممانعت از طلاق روانی در زندگی های جاری است . حفظ استقلال در زندگی زمانی واقعیت می یابد که هر دوطرف درگیر، در دایره زندگی حساسیت های کاذب و تعصبات افراطی خود را نسبت به نزدیکان خود کنار بگذارند. در غیر این صورت عوامل ناخواسته تنش زا وارد پیکره زندگی شده و به اساس آن لطمه می زند. در نتیجه به نظر می رسد که داشتن خط و مشی و یا ترسیم آن در ابتدای زندگی زناشویی برای زوجهایی که تقریبا شناخت محدودی از یکدیگر داشته اند، بهترین راه حل برای کنار آمدن با ناکامی ها و فشارهای روانی ناشی از آن باشد؛ بخصوص همسرانی که همدیگر را دوست دارند، ولی ناخواسته در این دام گرفتار می آیند. با این شیوه می توان اندیشه دردناک طلاق روانی را به اندیشه آینده ای سرشار از عشق به زندگی مشترک تبدیل کرد.

کیومرث یزدان پناه درو
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها