گزیده سرمقاله روزنامه‌های امروز

شعار در آمریکا تغییر در ایران!‌

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «چشیدن طعم وقت‌»،«نقدی بر مصاحبه محمدهاشمی با کارگزاران»،«چرا احمدی نژاد ؟»،«بی‌قراری روزنامه‌نگاری»،«شعار در آمریکا تغییر در ایران!‌»،«بحران جهانی خطرناک‌تر است یا بحران فکری‌ ما؟»و... که برخی از آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۲۱۵۱۲۳


جام جم

«چشیدن طعم وقت‌» عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جام جم به قلم محمد رضا رستمی‌ است که در آن می خوانید؛ می‌خواهم از آفتابی بنویسم که به شوق بوسیدن بارگاهتان طلوع می‌کند، اما نمی‌شود، می‌خواهم از خاکی بنویسم که فخر می‌فروشد به میزبانی‌تان اما نمی‌شود، می‌خواهم از نگاه‌هایی بنویسم که هر روز سمت‌تان می‌چرخد اما نمی‌شود، می‌خواهم از پنجره‌ای بنویسم که فولاد است، اما دلش آب می‌شود، از گرمی نفس‌هایی که شما را می‌طلبند، اما نمی‌شود، می‌خواهم بنویسم، اما نمی‌شود، یک چیزی کم است، جایش خالی است و پر نمی‌شود.
اصلا مگر می‌شود به شما فکر کرد و نوشت، به حریم حرمی که وصل می‌کند آدم را به آبی آسمان، کوچک می‌کند آدم را و گم می‌کند در بیکرانگی‌اش، انگار که تمام دنیا خلاصه شده باشد در بین آن دیوارهایی که پناه می‌دهند آدم را.

«کسی دست خالی از اینجا برنمی‌گرده» این را همه می‌گویند، همه گفته‌اند و خادمان‌تان، سال‌هاست که نگاه‌شان دوخته می‌شود به خالی دست‌هایی که تا سمت شما می‌چرخند، پر می‌شوند از کرامت و رحمتی که می‌بارد، کدام نگاه سمت شما چرخیده و بی‌جواب مانده، کدام دست سمت شما دراز شده و خالی برگشته.

عظمت شما را کدام کلمه می‌تواند توصیف کند، روایت کند داستانتان را و نشان دهد برکت شما را، شما که آفتاب دنیای ما هستید.

میزبان دل‌های شکسته‌اید و رواکننده حاجت‌های بر زبان نیامده، بیخود نیست که آفتاب از شرق طلوع می‌کند تا سلامگوی شما باشد و وقت در حریم شما طعم پیدا می‌کند، لذت‌بخش می‌شود بودن و آرام می‌گیرد پرنده‌ای که بی‌تابی را بال زده‌است تا رسیده‌است به سایه‌سار امن بارگاه شما. چه لذتی دارد فکر کردن به وجودی که شفاعت‌کننده است، ضامن است و کوچه‌های توس هنوز هم خاطره گام‌هایش را مرور می‌کنند تا باور کنند کسی که اینجا خوابیده، در این خاک آرمیده، علی بن موسی‌الرضاست. چه سعادتی دارند این کلمات که پشت سر هم ردیف می‌شوند، تا دریای رحمتی را توصیف کنند که موج می‌زند، که وسوسه می‌کند همه را تا خود را به زلالی‌اش بسپارند و ملکوتی شوند دل‌تنگی‌های کلمات را گاهی می‌شود شنید، می‌شود حس کرد، می‌شود نوشت یا گریست، دل‌تنگی کلماتی که کم می‌آورند، برای  وصف  کسی که پناهگاه است، که مأمن است، که ایمن‌کننده است که آسمانی است. که رحمت است و توسل را معنی می‌کند، بودن را رقم می‌زند برای همه آنهایی که این روزها  دلشان تنگ شده، برای نشستن  درسایه‌سار  حرمش.

رسالت

«نقدی بر مصاحبه محمدهاشمی با کارگزاران» عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی رسالت به قلم محمد کاظم انبارلویی است که در آن می‌خوانید؛ آقای محمدهاشمی عضو محترم مجمع تشخیص مصلحت نظام و عضو ارشد حزب کارگزاران سازندگی در مصاحبه با روزنامه کارگزاران مدعی شده است دولت نهم یک انحراف 90 درصدی از برنامه چهارم داشته است.

تیتر اول روزنامه کارگزاران صفحه اول مورخه 12  آبان 87 اختصاص به این ادعا داشت!
هر کس که این تیتر را بخواند در نگاه اول فکر می‌کند وی گفته کل عملکرد دولت نهم انحراف 90 درصدی از برنامه چهارم داشته است اما با مطالعه متن مصاحبه متوجه می‌شود صرفا این “ ادعا” در خصوص احکام برنامه چهارم در خصوص کاهش میزان وابستگی بودجه جاری دولت به درآمدهای نفتی عنوان شده است. در خصوص نقد این ادعا و نیز اظهار  نظر ایشان در خصوص درآمدهای نفتی مطالب زیر تقدیم می‌شود :
-1 در بخشی از این مصاحبه آقای محمدهاشمی با ورود به مبحث نفت از کاهش  54 میلیارد  دلاری درآمد نفت به نقل از رئیس بانک مرکزی سخن گفته‌اند. بهتر بود آقای هاشمی روشن می‌کردند از کدام درآمد نفت صحبت می‌کنند؟‌قاعدتا وقتی به نقل از رئیس کل بانک مرکزی این کاهش را  اعلام می‌کنند، باید این وصولی ناظر بر ارقام ایصالی به بانک مرکزی باشد . آیا به راستی درآمد نفت  54  میلیارد دلار کاهش یافته است، آیا مقام عالی رتبه‌ای همچون آقای هاشمی  باید این‌گونه نسنجیده سخن بگوید و به اصطلاح عوام و خواص گز نکرده ببرد؟ کل وصولی بانک مرکزی در سال 1368 به ازای صدور روزانه 2/200 میلیون بشکه صادرات هر بشکه 75 دلار به  60 میلیارد  دلار هم نمی‌رسد، چطور می‌توان پذیرفت  54 میلیارد  دلار درآمد نفتی ما کاهش پیدا کرده است . یعنی هم اکنون کشور با  6 میلیارد  دلار مابه‌التفاوت دو مبلغ 60 میلیارد  دلار واقعی و  54 میلیارد  دلار مورد ادعای آقای هاشمی اداره می‌شود؟ اصلا مگر همه در آمد نفت به درآمد عمومی تزریق می‌شود ؟
-2 ادعای 90 درصدی انحراف دولت نهم از برنامه چهارم نیز همانند عدم دقت در تقویم درست کاهش درآمدهای نفت است .

در  مورد وابستگی بودجه به درآمد نفت کافی است به جدول زیر مستند به اعداد و ارقام بودجه در سال‌های برنامه پنج ساله چهارم توجه کنیم.
سهم نفت در بودجه عمومی
-1 جدول شماره 4 و 5 قانون بودجه سال  87
-2 جدول شماره 4 و 5 قانون بودجه سال  86
-3 جدول شماره 4 و 5 قانون بودجه سال  85
-4 جدول شماره 4 و 5 قانون بودجه سال  84
-5 جدول شماره 4 و 5 قانون بودجه سال  83
در جدول فوق سهم عواید حاصل از نفت در تامین منابع اعتبار برای بودجه عمومی دولت و همچنین سهم بودجه عمومی از حساب ذخیره ارزی و نصاب هر یک نشان داده شده است و مبین آن است که دولت آنچه را که از عواید نفت دریافت کرده جز با تصویب و اجازه مجلس نبوده ونصاب‌ها هم پیش از آنکه نشان از انحراف بدهد مبین ثبات نسبی در دوسال  84 و 85 کاهش نسبت به سال قبل است که این کاهش در سمت و سوی برنامه باید تلقی شود نه انحراف، آن هم 90 درصد!

در مورد سال 87 حتی ارقام لایحه نسبت به  ارقام مصوبه مجلس به مراتب کمتر بوده که در مجلس به آن اضافه شده است.
اصلاحیه‌های بودجه در مورد شرایط خشکسالی یا بحث تحریم بحث خاص خود را دارد . آقای هاشمی معتقدند اتکای دولت به نفت ( بخوانید بودجه عمومی دولت به درآمد نفت ) 60 درصد نسبت به سال  پایه افزایش یافته است.

معنا و مفهوم این   ادعا آن است، که نصاب 53 درصد سال 87، 60 درصد از نصاب 42/6 سال پایه افزون است آیا این سخن درستی است؟ داوری‌ در این ادعا را به روایت یک محاسبه ساده زیر می‌توان به خوبی ادراک کرد .
 
محاسبه ساده فوق نشان می‌دهد نه با اما و اگر بلکه با دو کلمه حرف حساب می‌توان عیار ادعای آقای هاشمی را محک زد وقتی افزایش 24/4 درصدی را 60 درصد مدعی می‌شوند ، انحراف 90 درصدی تا چه حد از پشتوانه محاسباتی برخوردار است.

کیهان

«چرا احمدی نژاد ؟» عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی کیهان به قلم حسین شریعتمداری است که در آن می‌خوانید؛آیا این تلقی فراگیر که احمدی نژاد شایسته ترین گزینه برای ریاست جمهوری آینده است با برخی از انتقادهای جدی که نسبت به دولت نهم و شخص ایشان وجود دارد، در تناقض نیست؟! یادداشت پیش روی درباره این گزاره «به ظاهر متناقض» است و چرایی شایستگی احمدی نژاد برای ریاست جمهوری دهم را با استناد به امتیازهای برجسته و غیرقابل انکار و بعضاً منحصر به فرد او پی می گیرد و براین واقعیت نیز چشم نمی بندد که «فقط آنهایی که دیکته نمی نویسند غلط ندارند» و کسانی که به هنگامه نبرد، کنج عافیت می گیرند و در خانه می نشینند، زخم برنمی دارند!
1- «نمایش نقطه ایده آل» یکی از شگردهای رایج و پرمصرف در عملیات روانی است که این روزها در حجم انبوهی از سوی دشمنان بیرونی و دنباله های داخلی آنان علیه احمدی نژاد به کار گرفته می شود. حریف در این شگرد روی نقطه ایده آل به عنوان خروجی قابل قبول یک پروژه انگشت می گذارد و از این طریق می کوشد تمامی گام های بلند و اقدامات مثبت و مؤثری را که برای رسیدن به آن نقطه ایده آل انجام گرفته نادیده انگاشته و بی ثمر جلوه دهد. به عنوان مثال در جریان جنگ تحمیلی، سقوط صدام و فروپاشی حزب بعث عراق نقطه ایده آل ما بود و در پایان جنگ، اگر چه به این نقطه نرسیدیم ولی طرف پیروز جنگ بودیم چرا که با حمله صدام، قرار بود انقلاب اسلامی برچیده شود، نظام جمهوری اسلامی ایران سقوط کند، کشورمان تجزیه شود، خوزستان به یکی از استان های عراق تبدیل شود و... دشمنان به هیچ یک از این اهداف رسماً اعلام شده خود نرسیدند، بنابراین بدیهی است که ایران اسلامی طرف پیروز جنگ بوده است ولی حریف با این استدلال که صدام سقوط نکرده است، جمهوری اسلامی ایران را در تحقق اهداف خود «ناکام»! و طرف شکست خورده جنگ معرفی می کرد! مسخره نبود؟!

2- احمدی نژاد در آغاز کار از اهداف بلند و سرنوشت سازی به عنوان نقاط ایده آل دولت نهم یاد کرد که آرزوهای بر زمین مانده مردم و نظام بود، اهدافی نظیر، تأکید بر آموزه های اسلامی و انقلابی، اولویت دادن به محرومان و مستضعفان، مبارزه با مفاسد اقتصادی، توزیع عادلانه ثروت، ایستادگی در مقابل باج خواهی دشمنان، پاکدستی و ساده زیستی دولتمردان، جلوگیری از ریخت و پاش بیت المال، مبارزه با رانت خواری، تلاش و کار بی وقفه و پیوسته و...
اکنون سه سؤال مطرح است. اول این که آیا می توان در ارزشمند بودن اهداف اعلام شده کمترین تردیدی داشت؟ و دوم آن که آیا احمدی نژاد برای رسیدن به این اهداف همه تلاش و تمامی شب و روز خود و کابینه اش را به کار نگرفته است؟ و آیا در این راه هیچ لحظه ای را از دست داده است؟ و سوم آن که کدام چشم واقع نگری می تواند، موفقیت های فراوان و شگفت انگیز احمدی نژاد و گام های بلندی که برای تحقق این اهداف برداشته است را نادیده بگیرد؟ هرچند که در برخی از موارد به دلیل طبیعت طولانی مسیر، هنوز به نقطه ایده آل نرسیده باشد. مثلاً درباره اهدافی مانند مبارزه با مفاسد اقتصادی، آیا می توان یک نمونه -فقط یک نمونه- از بی توجهی دولت به این پدیده و یا دست داشتن دولتمردان در اینگونه پلشتی ها را آدرس داد؟ راستی چرا شماری از مفسدان اقتصادی در دولت های گذشته برو بیا و آلاف و اولوف فراوانی داشتند و در دولت نهم همه مفسدان اقتصادی در صف مخالفان احمدی نژاد ایستاده اند؟ و...

3- دولت نهم با تلاش پیوسته و شبانه روزی -که اگر نگوئیم از مرز طاقت فرسایی گذشته است، به یقین باید بپذیریم روی این خط قرار دارد- گفتمان کار و تلاش بی وقفه را با دو شناسه «انقلابی» و «مردمی» نهادینه کرده است این تحول بزرگ که به تدریج حلقه های میانی و بدنه دولت را هم فرا می گیرد، نیاز حیاتی نظام و آرزوی دیرینه مردم بوده است که متاسفانه در دولت های سازندگی و اصلاحات مورد توجه جدی قرار نگرفته بود. کدام مسئول و دولتمردی را می توان آدرس داد که در اوج پرکاری به اندازه یک چندم احمدی نژاد فعال و در همان حال تلاش بی وقفه او با دو ویژگی انقلابی و مردمی توأم بوده یا باشد؟! یکی از وزرا که سابقه ای طولانی در جبهه و جنگ دارد و سال های متمادی است روزانه فقط یک وعده غذای سبک می خورد، برای نگارنده تعریف می کرد در یکی از سفرهای استانی آقای احمدی نژاد متوجه این ویژگی او شده بود. تصور نگارنده این بود که حتماً احمدی نژاد ایشان را ملامت کرده که چرا چنین می کنی؟ ولی واکنش آقای رئیس جمهور این بود که؛ مبادا کار نمی کنی که تپل! مانده ای؟! شاید این واکنش آقای احمدی نژاد سختگیرانه بوده است، شاید! ولی فرهنگ او همین است، کار مداوم برای مردم با امید به رضای خدا و پاداش اخروی.

4- احمدی نژاد، سازوکار و مسیر حرکت دولت را که متأسفانه طی دو دهه گذشته از محور اصلی فاصله گرفته بود، به بستر اصلی بازگرداند. گفتمان امام و انقلاب را نه فقط بر زبان که در میدان عمل به کار گرفت و دقیقاً به همین علت -و فقط به همین علت- دشمنان بیرونی و دنباله های درونی آنها که این بار سربازی فداکار و از خودگذشته را پا به رکاب رهبری می دیدند و حاکمیت دوباره گفتمان اصیل انقلاب را در افق ایران اسلامی رصد می کردند، با همه توان به او تاختند و عجیب آنکه از یک سو عملکرد او را کم اهمیت جلوه می دادند و از سوی دیگر برای مقابله با روش و منش او از هیچ خصومت، توطئه و تبلیغ سوء چشم نمی پوشیدند... خدا بر درجات حضرت امام(ره) بیفزاید که در اینگونه موارد خطاب به آمریکا و اسرائیل می فرمود؛ «اگر می گویید چیزی نشده پس چرا اینهمه سروصدا می کنید»؟! کینه توزی دشمنان بیرونی از آن روی بوده و هست که دولت نهم را در اصرار بر مواضع امام و رهبری قاطع و جدی ارزیابی می کند و دنباله های داخلی آنها نیز با حضور دولت اصولگرا، رشته های چندین و چند ساله خودرا پنبه شده می بینند. اگر سیاست خارجی دولت نهم موفقیت آمیز نبوده است چرا آمریکا و متحدانش برای مقابله با احمدی نژاد و دولت نهم، این همه هزینه می کنند و خود را به آب و آتش می زنند؟ آیا آمریکا دوستدار ایران است؟ راستی چه شده که آمریکا و برخی از احزاب و گروه های داخلی روی یک نقطه اشتراک نظر کامل دارند و آن، این که رئیس جمهور آینده هرکه می خواهد باشد فقط احمدی نژاد نباشد، چرا؟!

5- در محور حملات خارجی و داخلی به دولت نهم دقت کنید، اکثر قریب به اتفاق این حملات قبل از آن که متوجه احمدی نژاد باشد، حمله به مبانی انقلاب، اسلام و نظام جمهوری اسلامی است. به بیان دیگر، احمدی نژاد بهانه است و دشمنان «مستی بهانه کرده و گریه می کنند»! شعار اسرائیل باید از صحنه روزگار محو شود، سخن حضرت امام(ره) و سیاست رسمی نظام است. مبارزه با مفسدان اقتصادی، تأکید رهبر معظم انقلاب است. ایستادگی در مقابل باج خواهی قدرت های استکباری، خواست امام، آقا و مردم بوده و هست. مقابله با رانت خواری، قانون جمهوری اسلامی است، اولویت دادن به محرومان و مستضعفان و جلوگیری از مفت خوری کلان سرمایه داران نظر صریح امام، رهبری و آرزوی مردم است و... بنابراین احمدی نژاد با عرض پوزش «کتک خورش ملس است» و برخلاف بعضی ها که حفظ منافع خود را بر پاسداشت اسلام و انقلاب و منافع ملی ترجیح می دهند، در مقابل این تهاجم گسترده شانه خالی نمی کند. در میان «باباشمل»های تهران -همان کلاه مخملی ها- رسم بود وقتی کسی به آنها می گفت «تو بمیری»! شانه خود را تکان داده و می گفتند «رد کردم»! یعنی، چرا من به خاطر تو بمیرم!

6- دولت نهم توده های عظیم مردم مؤمن و انقلابی را که متأسفانه طی چند سال گذشته تقریباً غریب مانده و از مسئولیت ها دور بودند، به کانون سیاست پردازی و تصمیم سازی وارد کرد. نگاهی به اعضای کابینه شامل وزرا و معاونان رئیس جمهور نشان می دهد که اکثر قریب به اتفاق آنها اگرچه افرادی با تخصص های بالا هستند ولی پیش از ورود به دولت نهم، ناشناخته بوده اند. همین پدیده در مسئولیت های میانی هم به وضوح قابل دیدن است، معاونان وزرا، مدیران کل، استانداران، فرمانداران، رؤسای ادارات و... این در حالی است که دولت نهم مطابق آمار موجود کمترین جابه جایی را در سطح کارشناسان بدنه داشته است اگرچه تغییرات در سطح وزرا- البته به قصد کارآمد کردن کابینه و صرفنظر از درستی یا نادرستی آن- چشمگیر و بیرون از حد انتظار بوده است.
به کارگیری نیروهای متعهد اما ناشناخته، ضمن آن که از ایستایی و گردش مسئولیت در حلقه ای محدود جلوگیری کرده است، سپردن کار مردم به افرادی از جنس خود آنها نیز بوده است که نزدیکی و پیوستگی «مردم- دولت» نتیجه طبیعی آن است.

7- سفرهای استانی، حضور بی واسطه در میان مردم و تشکیل جلسات کابینه در تمامی نقاط کشور که در مواردی پای هیچ مسئولی حتی در سطح مدیرکل نیز به آنجا نرسیده بود، مصداق بدون ابهامی از مردم سالاری دینی است. پیش از این هم رؤسای جمهور به استان ها سفر می کردند ولی آن سفرها، بیشتر به یک بازدید تشریفاتی شبیه بود و یا به منظور افتتاح فلان طرح و پروژه صورت می گرفت اما، سفرهای استانی هیئت دولت نهم، حضور جدی کابینه و تصمیم سازی در استان مربوطه است. ضمن آن که پیوند و همدلی مردم از اقوام و مذاهب متفاوت را در پی دارد.

8- نگاهی به صف حامیان و مخالفان دولت بیندازید، آیا درس آموز نیست که توده های مؤمن و انقلابی مردم یعنی همان ها که به قول حضرت امام(ره) صاحبان اصلی انقلاب هستند در دایره بزرگ طرفداران دولت قرار دارند و تمامی دشمنان تابلودار بیرونی و داخلی انقلاب، نظیر آمریکا، اروپا، اسرائیل، گروهک های تروریستی ضدانقلاب، مفسدان اقتصادی، حرامخواران و برخی از احزاب داخلی که پرونده سیاهی از حمله به ارزش های اسلامی و انقلابی و همخوانی با قدرت های بیرونی دارند در حلقه مخالفان سرسخت دولت نهم جای گرفته اند؟ و صد البته، حساب منتقدان دلسوزی که به پاره ای از عملکردهای دولت و یا شخص رئیس جمهور انتقاد دارند و رفع آن را به نفع نظام می دانند، از حساب مخالفان یاد شده جداست. و در این میان، برخی از مردم نیز نسبت به مسائلی نظیر گرانی و تورم گله مند هستند که گلایه آنها شنیدنی و پذیرفتنی است ولی باید به این نکته توجه داشت که اگر مشکلی در میان است- که هست- مشکل مشترک دولت و مردم است، نه آن که دولت در برخورد با اینگونه مشکلات و دغدغه های مردم حساب خود را از آنان جدا کرده باشد. و تاکید دوباره بر این سخن خطاب به رئیس جمهور محترم ضروری است که حساب نقدهای دلسوزانه و خیرخواهانه را از مخالفت خوانی های حرفه ای! جدا کنند و اگر دومی را به حساب نمی آورند -که چنانچه منطقی بود باید ارج نهند- اولی را قدر بدانند و بر صدر بنشانند، چرا که همه چیز را همگان دانند و تصمیم عقل جمعی بر تصمیم سازی فردی، به یقین برتری دارد.

9- اکنون باید گفت؛ در مقایسه میان دستاوردهای بزرگ دولت احمدی نژاد و کاستی های آن که با نقدهای جدی نیز روبرو بوده است، کفه دستاوردها سنگینی فوق العاده ای دارد و مثلاً اگر امتیاز احمدی نژاد بدون کاستی 100 باشد، مجموعه کاستی ها این امتیازات را حداکثر به 90 می رساند و نتیجه آن که این 90 بر صاحبان امتیازهای خیلی پائین تر برتری غیرقابل انکاری دارد.
 
کارگزاران

«بی‌قراری روزنامه‌نگاری» عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی کارگزاران است که در آن می‌خوانید؛مشکل یا مسئله اصلی روزنامه‌نگار ایرانی این است که نمی‌داند به کدام قاعده بنویسد تا از بقای کار خود اطمینان داشته باشد و مورد عتاب و خطاب قرار نگیرد و احیانا نشریه‌اش به توقیف و تعطیلی کشیده نشود. در عالم نظر، قانون مطبوعات تکلیف را روشن کرده است. مقرراتی نظیر قانون مجازات اسلامی هم هست که جرایمی مثل نشر اکاذیب و افترا و... را تعریف و تبیین کرده است. این مقررات، هرچه باشند، روی کاغذ بیانگر قواعدی هستند که حد و مرز رفت و آمدهای مطبوعاتی و روزنامه‌نگاری را ترسیم کرده‌اند. نتیجه منطقی این قواعد آن است که روزنامه‌نگار هم می‌فهمد که اگر این قواعد را رعایت کند، می‌تواند بنویسد و امنیت داشته باشد. اما این تمام ماجرا نیست. مساله این است که آیا سوی دیگر قانون، یعنی مجریان قانون نیز این قواعد را به صورت یکنواخت و پایدار رعایت می‌کنند؟ قانون مطبوعات مجموعه‌ای از آزادی‌ها و محدودیت‌ها را برای کار مطبوعاتی تعیین کرده است. فعلا بحثی در این نیست که آزادی‌ها بیشترند یا محدودیت‌ها. مهم آن است که همان مقدار آزادی و محدودیت که قانون به رسمیت شناخته است، محترم شمرده شود. در این حالت روزنامه‌نگار خواهد دانست که قلمش را چگونه بچرخاند تا امنیت خودش و نشریه‌اش به مخاطره نیفتد.

در مقررات راهنمایی و رانندگی، چراغ قرمز به منزله دستور توقف است و چراغ سبز نشانه اجازه حرکت. چهارراهی را فرض کنید که مامور مستقر در آن، هر روز و هر ساعت معنای رنگ‌های قرمز و سبز را تغییر می‌دهد. رانندگان را گاه برای عبور از چراغ سبز جریمه می‌کند و گاه برای توقف پشت چراغ قرمز. در چنین چهارراهی چه وضعیتی پیش خواهد آمد. توقف رفت و آمد و گره خوردن اتومبیل‌ها اولین اتفاق قابل پیش‌بینی است. در واقع ماموری که می‌بایست موجب تسهیل رفت و آمد و امنیت رانندگان می‌شد، با تفسیر متغیر و ناپایدار و نادرست چراغ راهنمایی عامل ناامنی رانندگان و توقف عبور و مرور شده است. قانون مطبوعات در معرض انتقادهای فراوان است. در اصول متعدد قانون اساسی دامنه بسیار فراخ‌تری برای آزادی مطبوعات پیش‌بینی شده است، اما تفسیرهای سخت‌گیرانه و فراتر از حد مطبوعات، همان مقدار حدود و ثغوری را هم که قانون مطبوعات برای کار مطبوعاتی در نظر گرفته است، به شدت توسعه داده است. روزنامه‌نگار قانون را می‌خواند و از آن آگاه می‌شود. همه دستگاه‌های قانونی می‌توانند از روزنامه‌نگار بخواهند که قانون را عینا رعایت کند.

اما روزنامه‌نگاران چگونه می‌توانند از مجریان قانون که به چشم برهم‌زدنی نشریه‌ای را توقیف یا تعطیل می‌کنند، بخواهند که آنان نیز قانون را رعایت کنند. جاده قانون، یک جاده دوطرفه است، که در هر دو سو باید رعایت شود. ماجرا به این می‌ماند که روندگان یک طرف جاده به خود حق بدهند که با هر سرعتی برانند و به هر طرف که خواستند انحراف بدهند. آنان که از مقابل می‌آیند تکلیف کنند که از حداقل سرعت بیشتر نروید و هرگز فرمان نپیچانید حتی اگر یک تریلی سنگین می‌خواهد از رویتان عبور کند. در چنین جاده‌ای کدام راننده سالم به مقصد می‌رسد؟

جمهوری اسلامی

«انکار نمادهای انقلاب و نظام!» عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جمهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛ معضل کثرت تعطیلات رسمی کشور در طول 30 سال گذشته همواره مطرح بوده و متاسفانه همچنان لاینحل باقی مانده است . علاوه بر این حجم قابل ملاحظه ای از تعطیلات غیررسمی نیز هر سال بر تعطیلات رسمی اضافه می شود که مشکل را دو چندان می کند.

تعطیلات غیررسمی که متاسفانه دست کمی از تعطیلات رسمی ندارند دو دسته هستند یکی ایام نوروز در حد فاصل میان 4 روز تعطیل رسمی اول سال تا قبل از روز 12 فروردین که روز جمهوری اسلامی و تعطیل رسمی است و دسته دوم تعطیلاتی که به تناسب نوع قرار گرفتن مناسبت ها در کنار تعطیلات رسمی یا ایام آخر هفته بطور طبیعی تعطیل می شوند یا دولت آنها را تعطیل اعلام می کند و یا رخصت مرخصی می دهد و بهر حال در عمل تعطیل می شوند.

...هر چند این معضل نباید تحمل شود و مسئولان باید هر طور شده آنرا برطرف نمایند اما متاسفانه هر چند وقت یکبار افرادی در اینجا و آنجا همه کاسه و کوزه ها را برسر انقلاب و مذهب می شکنند و سخن از ضرورت حذف کردن تعطیلاتی همانند 12 فروردین و 15 خرداد و بعضی اعیاد دینی به میان میآورند! چند روز قبل یک عضو هیات رئیسه مجلس شورای اسلامی با مطرح ساختن همین مبحث و پیش بینی اینکه 3 تا 5 روز از تعطیلات رسمی کشور کاهش یابد گفت : « برخی روزهای تعطیل رسمی کشور که نه به عنوان یک روز نمادین شناخته شده و نه مراسم عمومی و سراسری در آن برگزار می شود چون 15 خرداد 29 اسفند و 12 فروردین و یا برخی جشن های مذهبی چون میلادها که چنین مشخصه ای را ندارند می توان در مجلس در مورد آنها در کمیسیون های ذیربط کار کارشناسی کرد و تصمیم گرفت چرا که در تاریخ کشور ما نیز معمولا چنین روزهائی را بازار و کسبه با چراغانی و باز بودن گرامی داشته نه با تعطیل کردن و سوت و کور کردن خیابان ها و بازار. حتی مراکز حوزوی ما نیز در چنین روزهائی تعطیل نمی شوند » .

در این سخن در عین حال که حاوی نکات درست و قابل تامل نیز هست متاسفانه به اساسی ترین نکات مربوط به هویت انقلاب و نظام جمهوری اسلامی کاملا بی اعتنائی شده است . بعضی نکات مثبت و منفی اظهارات این نماینده مجلس را برمی شمریم .
1 ـ چراغانی کردن و جشن گرفتن روزهای میلاد که ملازم باز بودن مغازه ها ادارات و بازارهاست سخن درستی است لکن این چیزی است که هم اکنون در کشور ما جریان دارد. غیر از میلادهای حضرت رسول حضرت علی و حضرت امام زمان علیهم السلام که دلایل خاص و روشن خود را دارند سایر میلادها تعطیل نیستند و مردم به این مناسبت ها چراغانی می کنند و جشن می گیرند و ادارات و بازارها و مغازه ها باز هستند.

2 ـ اگر قرار باشد طبق آنچه در سخنان این نماینده مجلس آمده روش مراکز حوزوی معیار باشد تمام ایام شهادت ها و وفات های مربوط به چهارده معصوم صلوات الله علیهم اجمعین نیز باید تعطیل باشند زیرا مراکز حوزوی در این مناسبت ها تعطیل هستند و حتی بازارها نیز طبق سنت معهود و بسیار کهن ایام وفات و شهادت تعطیل می شوند. قطعا چنین روشی مطلوب گوینده این سخن نیست و با هدف کاهش تعطیلات تناسبی ندارد.

3 ـ روز 29 اسفند را دولت گذشته با هدف کاهش تعطیلات از فهرست تعطیلات رسمی کشور حذف کرد ولی به دستور رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای این تصمیم لغو و دوباره این روز تعطیل رسمی اعلام شد. این اقدام رهبری پشتوانه استدلالی درستی نیز دارد و آن اینست که 29 اسفند نماد مبارزه ملت ایران با استعمار انگلیس است و این نماد باید در تاریخ این ملت محفوظ بماند .

4 ـ اعیاد بزرگی مانند قربان فطر و غدیر را نیز که نمی توان از تعطیلات رسمی کشور حذف کرد زیرا اینها نمادهای اسلامی و تشیع هستند . ایامی از قبیل 28 صفر عاشورا و 21 رمضان نیز همین ویژگی را دارند و قابل حذف کردن نیستند .

5 ـ به نظر می رسد همین محاسبات موجب شد کسانی که در صدد کاهش تعطیلات رسمی کشور هستند به سراغ روزهائی که نماد انقلاب و نظام جمهوری اسلامی هستند بروند متاسفانه در اظهارات این نماینده مجلس روزهای 12 فروردین و 15 خرداد در ردیف ایامی قرار داده شده اند که « نمادین » شناخته نمی شوند! در حالی که روز 12 فروردین را امام خمینی روز استقرار نظام جمهوری اسلامی دانسته و روز 15 خرداد روز پایه گذاری قیام ملت ایران علیه رژیم ستم شاهی و استعمار خارجی و استبداد داخلی و مبدا نهضت اسلامی است . اگر این روزها « نمادین » نیستند پس چه روزهائی را می توان نمادین دانست امام خمینی روز 15 خرداد را برای همیشه عزای عمومی اعلام کرده اند. اگر از نمایندگان مجلس شورای اسلامی سئوال شود مفهوم این سخن امام چیست چه جوابی جز این دارند که منظور امام اینست که همه باید این روز را به بزرگداشت شهدای 15 خرداد و تلاش برای زنده نگهداشتن یاد و استمرار راه آنها اختصاص دهند با این حال چگونه می توان این روزهای مهم که هویت انقلاب و نظام اسلامی را در خود دارند را روزهای « نمادین » ندانست !

اگر 15 خرداد و 12 فروردین نبودند کسانی که اکنون در مجلس شورای اسلامی بر کرسی های نمایندگی مردم و جایگاه قانونگذاری تکیه زده اند آیا می توانستند به خانه ملت راه یابند و اصولا اگر 15 خرداد نبود مجلس اکنون خانه ملت ایران بود یا مثل گذشته محل نفوذ قدرت های استعماری و استبدادی و محل تصویب لوایحی از قبیل کاپیتولاسیون
این واقعیت ها باید همه ما را هشیار کنند تا مبادا با ادامه چنین مسیر خطرناکی به جائی برسیم که 22 بهمن را نیز « نمادین » ندانیم و اصل نهضت اسلامی و انقلاب و امام خمینی را به فراموشی بسپاریم . آن نماینده مجلس را که سخن از احتمال حذف 12 فروردین و 15 خرداد از تعطیلات رسمی کشور به میان آورده به چنین اغراضی متهم نمی کنیم ولی نمی توانیم غفلت موجود در سخنان وی را نادیده بگیریم . نمایندگان مجلس شورای اسلامی باید با تمام وجود حافظان هویت انقلابی ملت ایران باشند همانگونه که با تمام وجود باید حافظان هویت اسلامی این ملت و کشور باشند. بدین ترتیب کاهش تعطیلات را که یک ضرورت است باید از راه های دیگری پی گرفت نه از راه حذف نمادهای نهضت و انقلاب اسلامی .

آفتاب یزد

«شعار در آمریکا تغییر در ایران!‌» عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی آفتاب یزد است که در آن می‌خوانید؛ انتخابات پر سر و صدای آمریکا که با شعار <تغییر> توسط کاندیدای دموکرات آغاز شده بود پس از یک دوره تقریبا 2 ساله به آخرین مرحله رسید تا برای نخستین بار پای یک <رنگین پوست> را به کاخ سفید باز کند. البته نتایج نهایی انتخابات چهارم نوامبر آمریکا نشان داد شعار <تغییر> آن‌گونه که انتظار می‌رفت توسط آمریکایی‌ها جدی گرفته نشد به طوری که در نهایت، اختلاف آرای کاندیدای پیروز با کاندیدای ناکام، به 6 درصد (نسبت به شرکت‌کنندگان در انتخابات)هم نرسید. حتی به نظر می‌رسد اگر برخی عوامل دیگر از جمله هـجـوم بـی‌سابقه رنگین‌پوستان به مراکز رای‌گیری و رای آنها به اوباما، بیماری شدید مک‌کین و گمانه‌زنی‌ها درخصوص مرگ او تا قبل‌ از پایان دوره آیـنـده ریـاسـت جـمـهـوری و گـاف‌های سیاسی سارا پیلین – کاندیدای جمهوری‌‌خواهان برای تصدی معاونت ریاست جمهوری آمریکا– نبود شاید سرنوشت دیگری برای جمهوری خواهان و دموکرات‌ها رقم می‌خوردتا مشخص شود ادعاهای تغییر، بیش از آنکه توسط آمریکایی‌ها جدی گرفته شود در کشورهای دیگر موجب جلب توجه شده است! ‌ ‌ظاهراً برخی سیاستمداران ایرانی در راس کسانی بودند که شعار <تغییر> اوباما را جدی گرفتند و این تلقی را در ارسال پیام تبریک بی‌سابقه برای اوباما به نمایش گذاردند. البته آنچه در این یادداشت مورد بررسی قرار می‌گیرد تحلیل‌های سیاسی و برداشت‌هایی است که سیاستمداران ایرانی را به تابوشکنی و ارسال پیام، تشویق کرد وگرنه اقدام آنها در ارسال پیام، اقدامی هوشمندانه و قابل تحسین است.

پس از ارسال پیام از ایران، اوبـامـا بلافاصله واکنشی از خود نشان دادتا سیاستمداران ایرانی و مشاوران آنها را از اشتباه درآورد و به آنها ثابت کندکه اگر هم <تغییر> در آمریکا به وجود آید تاثیری بر دیدگاههای اصولی آمریکا نسبت به ایران و منطقه خاورمیانه نخواهد داشت. اما برخی رفتارهای رسانه‌ای نشان داد که اوباما هنوز موفق نشده است تلقی برخی نزدیکان به دولـت ایـران را اصـلاح کـنـد و آنها هنوز در انتظار تغییر رفتار و گفتار رئیس‌جمهور جدید آمریکا در برابر ایران هستند. دو روز قبل، روزنامه اصلی دولت، اظهارات اوباما را منعکس نمود که پس از ارسال پیام احمدی‌نژاد ایراد شده است،این روزنامه تمامی اظهارات ضدایرانی او از جمله ادعای <حمایت ایران از سازمان‌های تروریستی> را حذف و تنها به انتشار این جمله اوباما بسنده نمود که <به پیام احمدی‌نژاد پاسخ می‌دهم>‌.

در همین حال، ظاهرا در عرصه سیاسی داخلی، با شرایط متفاوتی روبرو هستیم . یعنی برخلاف تلقی اشتباه برخی سیاستمداران اصولگرا از <تغییر> در آمریکا، آنها از تغییرات واقعی در داخل کشور تلقی درستی داشتند که نتیجه آن به صورت <تغییر> ناگهانی در برخورد فراکسیون دولتی اصولگرایان با سایر فراکسیون‌های آن جناح به چشم می‌خورد. این تغییر را می‌توان در یادداشتی مشاهده کرد که به قلم مدیرعامل خبرگزاری دولت در روزنامه دولت چاپ شده است.اهمیت این مقاله از آن جهت است که کمتر کسی در این دولت می‌تواند برخلاف جریان عمومی دولت سخنی بگوید یا مقاله‌ای بنویسد. لذا مقاله روز شنبه در روزنامه دولت را می‌توان نشانه تغییر اساسی در تعامل فراکسیون دولتی با سایر فراکسیون‌های بانفوذ و پرسابقه اصولگرایان دانست.

کمتر از ده روز قبل، اظهارات شدیداللحن رئیس‌دولت و مشاوران او در مورد اکثریت مجلس و عده‌ای از اصولگرایان در رسانه‌های دولتی منتشر شد که نشان می‌داد رئیس‌جمهور و همکاران نزدیک وی، برخی اقدامات نمایندگان اصولگرا را تلاش برای زمین زدن دولت می‌دانند و اقدام نمایندگان مجلس احتمالا <تحت تاثیر القائات دشمن است که البته می‌تواند موجب تعقیب قضایی نمایندگان شود!>‌ ‌

قبل از آن هم تاکید نمایندگان بر لزوم هماهنگی دولت با مجلس برای اعلام و اجرای مراحل مختلف طرح تحول اقتصادی، با واکنش رئیس‌جمهور و بعضی یاران نزدیک او مواجه شد. حتی گلایه نمایندگان از اقدام ناهماهنگ رئیس‌جمهور برای اعلام ارقام یارانه‌های تخصیصی به دهک‌های مختلف جامعه، این پاسخ طعن‌ا~میز احمدی‌نژاد را به دنبال داشـت کـه: <وقـتـی مـن رقم 45 هـزار تـومـان را بـرای بـرخـی مـردم و 70 هزار تومان را برای قشر محروم اعلام کردم برخی عصبانی شدند که چرا این موضوعات را با مردم در میان می‌گذارید؟ باید ابتدا از دسته و گروه ما اجازه می‌گرفتی و بعد به مردم می‌گفتی>! ‌ ‌

اما ناگهان فضا عوض شد و در نخستین روز از هفته جاری، رئیس خبرگزاری دولت در مقاله خود تاکید کرد: <وحدت راهبردی اصولگرایان در عین تنوع و کثرت سلایق ، هم اکنون به مهم‌ترین ابهام رازآلود برای مخالفان نظام ولایی تبدیل شده است.> البته باید مدتی بگذرد تا مشخص شود آیا <تشبیه اقدام قانونی نمایندگان برای استیضاح وزیر به تلاش برای زمین زدن دولت> نشانه وحدت راهبردی است یا سخنان صریح نایب رئیس اصولگرای مجلس که به صراحت از <عدم وجود راهبرد اقتصادی در دولت> سخن می‌گوید و بر <فرصت‌سوزی دو ساله و بعضاً غیرقابل جبران در دولت نهم> تاکید می‌کند؟ ‌ ‌

مشاور رئیس‌جمهور اخیراً در یادداشتی به مناسبت استیضاح کردان، نمایندگان مجلس را مخاطب قرار داد و نوشت: <آیا دشمنان قسم خورده ملت ایران به تلاش حیله‌گرانه خود برای سوءاستفاده از جایگاه رفیع مجلس و اثرگذاری بر آن در جهت خدمت به منافع خویش خاتمه داده‌اند یا آنکه به لطایف الحیلی همچنان سعی دارند تا از این رهگذر، پی جوی اهداف شوم خویش باشند؟> آیا این اظهارنظر مشاور رئیس‌جمهور، نشانه <ابهام رازآلود دشمنان از وحدت استراتژیک اصولگرایان> است یا سخن رئیس اصولگرای یک کمیسیون موثر مجلس که می‌گوید <نزدیک است به خاطر بعضی اقدامات دولت، در صحن مجلس سکته کنم>؟ ‌ ‌

اما به هر حال سخن اخیر رئیس خبرگزاری دولت، نشان می‌دهد که یک تغییر مبنایی در دیدگاه فراکسیون دولتی اصولگرایان ایجاد شده و آنها در آستانه انتخابات به این نتیجه رسیده‌اند که <احساس بی‌نیازی به سایر اصولگرایان> ناشی از تلقی غلط از واقعیات جامعه و نیزغفلت از خطر جدی رقیب اصلی یعنی اصلاح طلبان بوده است. این تغییر حتی اگر تنها موجب اتحاد قوی اصولگرایان در برابر اصلاح‌طلبان شود، یک <تغییر> مثبت است و باید از آن استقبال کرد. زیرا موجب بهره‌برداری مناسب از فرصت 8 ماه پایانی دولت احمدی‌نژاد و جلب همکاری نهادهای قانونی کشور برای حل مشکلات مردم خواهد شد. ضمن آنکه با اطمینان می‌توان گفت که حتی وحدت صددرصدی اصولگرایان، خطری متوجه اصلاح‌طلبان نخواهد کرد و در صورت برگزاری انتخاباتی عادلانه– از لحاظ مراحل اجرایی و دسترسی به رسانه‌ها– انتخابات 22 خرداد 88 به نفع اصلاح طلبان رقم خواهد خورد.

البته از فراکسیون دولتی اصولگرایان توقع می‌رود در کنار این تغییر رفتار نسبت به رقیبان درون جناحی، ادبیات مورد استفاده خود نسبت به رقیب بیرونی – اصلاح‌طلبان– را نیز تغییر دهند. استفاده از عباراتی همچون <رقیب ساده‌لوح>، <سرمستی> و <دروغ پراکنی> برای توصیف اصلاح طلبانبسیار قبیح است ؛ به ویژه آنکه این توصیفات علیه رقیب داخلی همزمان با ارسال پیام محترمانه برای رئیس‌جمهور صهیونیست پرور آمریکا– اوباما– بیان می‌شودو می‌تواند نگرانی‌ها نسبت به بی‌خاصیت بودن تغییر در داخل را افزایش ‌دهد.

ابتکار

جسارت احمدی نژاد و یک انتظار» عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی ابتکار به قلم اسماعیل سلطنت پور است که در آن می‌خوانید؛ بالاخره اوبامای سیاه وارد کاخ سفید شد تا بار دیگر قابل اعتماد بودن نظرسنجی ها در غرب بر همگان ثابت شود چرا که در تمام نظر سنجی هایی که برای انتخابات ریاست جمهوری انجام شده بود اوبامای جوان با فاصله ای معنادار مک کین پیرمرد را پشت سر گذاشته بود. انتخابات ریاست جمهوری امریکا را بی شک باید از عجیب ترین و جالب ترین مانور های مشق دموکراسی در جهان دانست.قواعد خاصی دارند: سه شنبه ها رای می دهند برعکس ما که جمعه ها انتخابات برگزار می کنیم تا مردم بیشتری در انتخابات شرکت کنند یا نمازگزاران جمعه حضور پر شورتری در انتخابات داشته باشند. در ایالات متحده در گذشته های دور، پیش از رواج اتومبیل، روش عمده مسافرت و نقل و انتقال در آمریکا گاری و اسب و درشکه بود.

فاصله بسیار زیاد تا اماکن رای گیری و سرعت کم باعث می شد تا بسیاری از مردم یک روز از وقت خود را صرف رفتن به محل رای گیری کنند و یک روز هم طول می کشید تا به خانه بازگردند. کنگره روز سه شنبه را برگزید تا این رفت و آمد با تعطیلات مذهبی و روز استراحت مردم تداخل پیدا نکند. بنابراین مردم روز دوشنبه و چهارشنبه را معمولا در راه به سر می بردند.علت اینکه انتخابات را در ماه نوامبر برگزار می کنند این است که جامعه آمریکا اساسا یک جامعه کشاورزی بود. در این ماه دروی محصول به پایان می رسید، و هوا هم هنوز چندان سرد نبود که کسی نتواند خود را به نزدیک ترین محل رای گیری برساند.از همه این مسائل که عبور کنیم به پیروزی اوباما باید اشاره کرد می گویند کاسترو اولین بار که قیافه بوش را دیده درباره او گفته است امیدوارم به آن اندازه که قیافه اش نشان می دهد احمق نباشد، اما واقعا در چهره اوباما نه تنها حماقت دیده نمی شود بلکه پشت خنده ها و لبخندهای او نوعی زیرکی خاص مشاهده می شود.اوباما امروز نماد سرنگونی نظام آپارتاید در جهان است همان نظامی که امریکایی ها سالها برای سرنگونی آن جنگیدند البته نه با دیگران بلکه با خودشان.

درباره انتخابات امریکا نکته جالب دیگری نیز وجود دارد و آن این است که مردم ایالات متحده برعکس بسیاری از ملل دنیا عمدتا علاقه و تمایلی برای حضور در انتخابات ریاست جمهوری و رای دادن ندارند چراکه در این نظام حقوق و تکالیف دارای مرز بندی است و رئیس جمهوری هر که باشد حق ندارد از آن مرز به هربهانه ای عبور کند، بنا براین مردم امریکا دغدغه ای ندارند که اگر فلان کس رئیس جمهور شود آنان به خاک سیاه نشانده شوند و یا دچار بیچارگی و فلاکت شوند و به عبارت دیگر حضور در انتخابات ریاست جمهوری تنها برای روشنفکران امریکایی جاذبه دارد و شاید بسیاری دیگر از مردم به واقع به این نکته واقفند که فرقی ندارد چه کسی رئیس جمهور شود. برعکس ملل جهان سوم که با تغییر رئیس دولت ممکن است عده ای از قدرت پایین بیایند و یک راست روانه زندان شوند و گروه جدید همه ساختارها را بر هم بزند و چارچوب جدید ترسیم کند که تا مدت ها مردم ندانند چه باید بکنند و چه سرنوشتی در انتظارشان است.با این عجیب است که در انتخابات اخیر این رقم به 67 درصد رسید و این عددی رویایی برای حضور مردم در یک انتخابات است.شاید این بار مردم امریکا هم بر همان اساسی که مردم در کشورهای جهان سوم که می دانند حضور یا عدم حضورشان در انتخابات می تواند سرنوشت ساز باشد و پیروزی یک نامزد به کل سرنوشت آنان را بر هم بزند این بار چنین حضوری را درپای صندوق های رای تجربه کردند و برای اینکه قدرت را از چنگ بازهای جنگ طلب خارج کنند یک کبوتر سیاه را روانه کاخ سفید کردند و البته هیچ کس شکی ندارد که روسای جمهوری امریکا اعم از جمهوری خواه یا دموکرات هیچ نقشی در اتخاذ استراتژی های بلند مدت امریکا ندارند و به خصوص در دو موضوع نظامی و سیاست خارجی این کشور دمکرات ها و جمهوری خواهان متفق القول و تک سیاستی عمل می کنند.

شاید شباهت ایران و امریکا را بتوان در اهداف بلند مدت این دو کشور دانست همچنان که ریاست جمهوری فردی مانند خاتمی هیچ تغییری در خط مشی نظام ما در حمایت از حقوق ملت فلسطین و یا مقابله سرسختانه با سیاست های اشغالگرانه اسرائیل با سیاست های فردی مانند احمدی نژاد ندارد و در ایالات متحده نیز حمایت سرسختانه از اسرائیل و مقابله با تروریسم به عنوان جز جدایی ناپذیر سیاست خارجی امریکا محسوب می شود و صرفا شاید نگاه افراد در این رابطه تفاوت داشته باشد.بنابراین اطمینان دارم با وجود اعلام آمادگی اوباما برای گفتگو با ایران به دلیل قدرت و نفوذ لابی صهیونیسم در امریکا و به خصوص اوپک هیچ چشم انداز روشنی برای انجام مذاکرات "گسترده" و "سازنده" بین دو کشور ایران و امریکا وجود ندارد هرچند به نظر میرسد اگر روزنه ای برای برقراری روابط بتوان متصور بود تنها در زمان ریاست جمهوری احمدی نژاد این کار محتمل است چرا که او نشان داده جسارت و شجاعت حرف زدن از رابطه با امریکا رادارد و کفن پوشان هم در مقابل او به دلیل اینکه به او اعتماد دارند واکنش نشان نمی دهند همان کسانی که در زمان خاتمی -کلینتون مانع برقراری رابطه بین دو کشور شدند.

با پیام تبریک احمدی نژاد به اوباما که آن را باید نقطه عطفی در روابط دو کشور دانست باید منتظر واکنش باراک اوباما بود و باید منتظر ماند و دید آیا او به واقع یک دموکرات صلح طلب است و می تواند سطح روابط امریکا را با جهان اسلام و به خصوص ایران دچار تحول کند یا اینکه در بهترین شرایط در مسیری حرکت خواهد کرد که کلینتون در آن گام برداشت چرا که به اعتقاد نگارنده بیشترین ضربه را ایران نه از جورج بوش که از بیل کلینتون خورد در حالیکه روی کاغذ بوش یک جنگ طلب و کلینتون یک صلح جو بود.همچنان باید منتظر ماند و دید که اوباما در قبال ایران چه خط مشی را دنبال می کند و آیا اساسا تغییری که شعار آن را می داد تغییری محسوس خواهد بود یا خیر و آیا ایران در این تغییر سهمی دارد یا نه؟ البته عقل حکم میکند که تا شفاف تر شدن سیاست های اوباما در رابطه با ایران با ذوق زدگی نسبت به انتخاب او اظهار نظر نکرد چرا که سرافکندگی به دنبال خواهد داشت.

مردم سالاری

گل چین مجلس» عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی مردم سالاری است که در آن می‌خوانید؛روز یازدهم ذیقعده است و یاد روز ولادت امام هشتم حضرت رضا (ع) که با تبریک این روز گرامی به شما همکاران، نکاتی را تقدیم می نمایم.

1- حضرت رضا علیه السلام یک شناسنامه شخصی دارد. نام وی علی است که خداوند در لوحی به پیامبر اعلام داشت و حضرتش در معرفی دوازده جانشین، وی را با این نام یاد می نماید، و القابی همانند «عالم، رضا، فاضل، صابر» که هر یک تابلویی برای معرفی سیما و سیرت وی می باشند دارد، نام پدر وی موسی و نام مادرش «نجمه» است که اندلسی می باشد و پیامبر اعظم در عالم رویا به حمیده فرمود که وی را به موسی فرزندش هبه نماید، تا بهترین انسان روی زمین از او به دنیا آید و آنگاه که امام هشتم به دنیا آمد حضرت موسی بن جعفر علیه السلام به وی تبریک «هنیالک یا نجمه کرامه ربک» گفت. از جهت طهارت و عبادت و هوش سیاسی بانویی ممتاز بود. در یازدهم ذی قعده، شانزده روز بعد از شهادت امام ششم در سال 148 در مدینه النبی، به دنیا آمد و در سال 203 هجری در آخرین روز ماه صفر توسط مامون عباسی مسموم گشت. حضرت پس از شناسنامه شخصی، شناسنامه شجره ای دارد که به تعبیر قرآن کلمه طیبه است و حیوه طیبه دارد و الگوی انسان کامل می باشد و عصمت خداوندی را در خود دارد و دانشنامه و کارنامه والا و بالا در زندگی 55 حضرت به وضوح دیده می شود.

2- عصر امام هشتم «203-148» دوران ویژه بود، منصور دوانیقی قاتل امام ششم قدرت را در دست داشت که به والی مدینه دستور داد جانشین امام ششم را گردن بزند و سپس هادی و مهدی و هارون در عرصه سیاست ظاهر شدند و هارون امام هفتم را به زندان برد و مسموم ساخت، و بعد از هارون، امین و مامون قدرت را به دست گرفتند، جاه طلبی هر دو برادر، صحنه تقابل به وجود آورد و امین به دستور مامون کشته شد. مامون پس از به قدرت رسیدن برای ترمیم جو روانی آن روز و جلوگیری از مرکزیت سیاسی مدینه با محوریت حضرت رضا علیه السلام، امام را با اکراه و اجبار به مرو ایران فراخواند و امام را به اجبار ولیعهد خود ساخت و در نهایت حضرت را مسموم ساخت و پس از آن به بغداد رفت و قدرت و مدیریت خود را ادامه داد. امام هشتم در عصر منصور و هادی و مهدی و هارون با پدر همراهی نمود و در چهار سال زندانی بودن امام هفتم جای پدر را در مدینه گرفت و پاسخگو بود، در دوران هارون با صراحت و صلابت، عکس العمل عمومی و اجتماعی مخالف داشت و از فضای سیاسی بهره گیری افشاگرانه داشت. در دوران کوتاه امین حقایق را بازگو می کرد. آگاه سازی و افشاگری و مقابله با طاغوت دوران خویش مثلث زندگی نامه حضرت می باشد.

3- امام هشتم در کارنامه امامت 20 ساله «203-183» خود، آموزش شاگردان گرانمایه «317 نفر» را دارد و آگاه سازی افراد ناآگاه را پی گرفت و دفاع از اسلام و قرآن و اهل بیت را وجهه همت خود قرار داد و آن چنان مباحث امامت و ولایت و برتری اهل بیت را آگاهانه درجلسات رسمی و معمولی، بازگو نمود که امام ششم وی را دانشمند اهل بیت «ان عالم آل محمد لفی صلبک ولیتنی ادرکته» معرفی نموده بود و مخالفان اعلام کردند: «انه اولی بالخلا فه منه» حضرت برای خلا فت شایسته تر از مامون می باشد. مامون با مناظرات علمی و کلا می و تاریخی می خواست، وجهه سیاسی خود را در ولیعهدی امام، شایسته معرفی نماید و خود را بایسته هم طرازی امام بنمایاند و از علم و دانش و مشاوره امام بهره گیرد و صد البته قدرت محوری و جاه طلبی و خود کامگی کار خود را انجام داد  وحسادت چشم و گوش و وجدان مامون را تیره ساخت و درخانه خود به دست خود امام هشتم رامسموم به زهر نمود و امام از دنیا رفت و در قبه هارونی به  خاک سپرده شد. پس از این جنایت به بغداد رفت، تا در جو عمومی مرو، نباشد و مرکز خلا فت یعنی بغداد را داشته باشد که منصور  و مهدی و هادی و هارون و امین در آنجا سلطنت و خلا فت  نمودند  و مدیریت جامعه اسلا می را دارا بودند.

4- در بخش فرهنگی سخنان دل پذیری از حضرت داریم که چند نمونه را تقدیم می نمایم:
حضرت می فرماید: «صدیق کل امری عقله و عدوه جهله» دوست هر فرد در هر زمان و مکان و حالت، عقل و فکر وخرد وی می باشد، دوستی که هرگز از انسان جدا نیست و در همه حال خیرخواه است و روشنگر، و دشمن هر شخص در همه جا و همه حال و وقت، جهل و ناآگاهی او می باشد، جهل سرآمد همه شرور و فتنه ها و بدی ها، «الجهل راس الشرکله»، است و باید از وی بر حذر بود.
در بیان دیگری فرمود: « لیس العباده کثره الصیام و الصلوه و انما العباده کثره التفکر فی امر الله» عبادت، روزه زیاد و نماز فراوان نیست، بلکه اصل و ریشه واساس عبادت، بسیار اندیشیدن در فرمان های خداوند می باشد، که بر امور تکوینی جهان وامور تشریعی انسان ها جاری و ساری است، خداوند که هزار نام و عنوان دارد ودر دعای جوشن کبیر ماه رمضان و در شب های احیا آنها را  یاد می کنیم . امر خداوند در قوانین و مقررات است و در قرآن مجید آمده « الا  له الخلق والا مر، تبارک الله رب العالمین» «اعراف ، 54» است.
در سخنی دیگر فرمود «موده عشرین سنه، قرابه» دوستی 20 ساله با فردی، خانواده ای، همسایه  و همکاری و همراهی وهمدلی ، رتبه قرابت را با خود دارد و گویا جزو خانواده می گردد.

دنیای اقتصاد

«بحران جهانی خطرناک‌تر است یا بحران فکری‌ ما؟» عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی دنیای اقتصاد به قلم علی میرزاخانی است که در آن می‌خوانید؛
فروپاشی زنجیره‌ای اقتصادهای دولتی طی آخرین سال‌های قرن بیستم و خفت و خواری تحمیل‌شده به شهروندان کشورهای بلوک شرق در سال‌های قبل و بعد از فروپاشی تا دوران استقرار نظام اقتصادی جدید،

استدلال‌های علمی درخصوص امکان‌ناپذیری تداوم یک اقتصاد دولتی را در عرصه واقعیت متجلی کرد، تا حدی که امکان دفاع از این گونه اقتصادها حتی برای هواداران و شیفتگان مکاتب چپ کاملا از بین رفت.

اما فراموشکاری انسان‌ها یکی از خصلت‌های ذاتی بشریت است و دقیقا به همین دلیل، تذکر و یادآوری همیشه به عنوان یکی از پایه‌های حفظ نظام‌های معنوی مورد توصیه است. بر همین اساس، شاید لازم باشد یک بار دیگر به صورت گذرا دلایل فروپاشی اقتصادهای دولتمدار و کمونیستی یادآوری شود تا آنان که ناآگاهانه بحران کنونی مالی در اقتصاد جهانی را با ادبیات شکست خورده کمونیستی در جهت تخریب پایه‌ها و مبانی اقتصاد رقابتی به دست گرفته‌اند، بدانند که به کدام آدرس می‌روند.

طنز جالب در این نکته است که تهاجم به اقتصاد رقابتی از زاویه امروزی آن که با اشاره به بحران مالی کنونی صورت می‌گیرد، استدلالی علیه خود مهاجم است. یادآوری این نکته ضروری است که اتکای تمام‌ پیش‌بینی‌های علمی برای شکست محتوم نظام‌های کمونیستی قبل از فروپاشی آنها، بر این نکته بود که در چنین نظام‌هایی امکان بروز علایم بیماری، ممتنع است و تنها در زمان احتضار است که می‌توان کلکسیونی از امراض متنوع را در این نظام‌ها مشاهده کرد و نجات چنین بیمارانی، اگر نگوییم غیرممکن که بسیار صعب و دشوار است و مرگ دسته‌جمعی این گونه اقتصادها در همین سال‌های نه چندان دور شاهدی بسیار گویا است. دقیقا به همین دلیل است که در ادبیات علمی اقتصاد از امکان بروز تورم، رکود، ورشکستگی و یا هر نوع بحران دیگری به عنوان نشانه‌های یک مرض و بیماری به مثابه امتیازی مثبت استقبال می‌شود تا تصحیح خطاهای انسانی در سیاستگذاری اقتصاد ممکن شود و این همان چیزی است که در اقتصادهای غیرآزاد کاملا ممتنع است.

اما نکته اصلی قابل یادگیری از بحران کنونی، آن است که منشا آن با منشا برخی از بیماری‌های اقتصاد ایران در سال‌های اخیر یکی است. اگرچه بحران جهانی با ترکیدن حباب بازار مسکن در آمریکا نمود یافت، اما منشا آن، سیاست‌های انبساطی دولت آمریکا در سال‌های پس از 11سپتامبر برای مقابله با رکود طبیعی حاصل از آن بود که یک بحران طبیعی گذرا را به بحرانی دامنه‌دار تبدیل کرد؛ چرا که حبابی ایجاد نمی‌شود تا کسی در آن فوت نکند.مابقی داستان را همه شنیده‌اند. ترکیدن حباب بازار مسکن باعث ورشکستگی موسسات مالی فعال در این بازار و سرایت آن به بازارهای سهام به واسطه بی‌ارزش شدن سهام این موسسات شد که متعاقبا کاهش رشد‌های اقتصادی و درآمد ملی کشورهای درگیر بحران را به دنبال خواهد داشت و شاید به واسطه کاهش تقاضای کل باعث سرایت بحران به برخی بازارهای کالا نیز بشود که نشانه‌های آن در بازارهای نفت و فولاد پیدا است و این زنجیره تا تخلیه کامل اضافه چربی ایجاد شده ادامه خواهد داشت. بنابراین آنچه از این بحران برای ما باقی می‌ماند، فرصت‌هایی است که باید برای آنها برنامه‌ریزی کنیم و نیز تهدید‌هایی چون سقوط قیمت نفت که اگر آنها را دفع نکنیم، به میراث آشفته‌ای بدل خواهد شد و دل بستن به هر غنیمت دیگری با مبنای عقلی سازگاری ندارد.

حزب الله

«انا من شروطها» عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی حزب الله است که در آن می‌خوانید، میلاد با برکت سبط پیامبر، خورشید مشرق و آبروی ایران زمین، حضرت ثامن الحجج، علی بن موسی الرضا(ع)، فرصت مناسبی برای بازخوانی وقایعی است که به سفر اجباری آن حضرت منجر شد. در ادامه مرور مختصری در حد بضاعت این نوشتار بر این موضوع خواهیم داشت:

ممالک اسلامى، بعد از مرگ هارون الرشید در طغیان بودند و شورشهاى فراوانى پدید آمد. هنگامى که مأمون برادرش را نابود کرد و توانست زمام امت اسلامى را به دست بگیرد، صلاح را در آن دید که سران ممالک اسلامى را جمع کند، تا بدین‌وسیله بتواند فتنه‏ها را خاموش نماید. پس 33 هزار نفر از بزرگان بلاد را به نام مستشار در مرکز جمع نمود، و ولایتعهدى را به طور جبر و تهدید به حضرت رضا(ع) واگذار کرد، و بدین وسیله توانست به ممالک اسلامى آرامش بخشد.

هنگامى که شورش‌ها فرو خفت، افرادى که به عنوان مستشار خوانده شده بودند، متفرق و بسیارى از آنان مورد بى‏مهرى و یا احیانا زندان و تبعید قرار گرفتند و کشته شدند. از جمله آن افراد که صلاح دانستند او را شهید کنند، حضرت رضا(ع) است. نکاتى که لازم به تذکر است :

1ـ حضرت رضا(ع) در موارد متعددى ذکر کرده که سفرش به خراسان، قبول ولایتعهدى و ورود به دستگاه مأمون بر ایشان تحمیل شده بود. تشکیل مجلس عزا در مدینه موقع حرکت، گریه‏هاى آن بزرگوار در مکه و خداحافظى با بیت الله قبل از موقع آمدن عمال مأمون، گریه‏هاى او کنار قبر جد بزرگوارش و خدا حافظى با او بعد از آمدن آنان، قبول نکردن مکرر ولایتعهدى تا آنکه تهدید مى‏شود و سپس قبول کردن آن مشروط بر اینکه در امور مملکتى هیچ دخالتى نکند، همه مبین این مطلب است که این جریان جبرا به حضرت رضا(ع) تحمیل شده است. 2ـ مأمون دستور داده بود که حضرت رضا(ع) را از راه فارس به مرو ببرند و سفر ایشان حتى الامکان در شب صورت گیرد. آیا این دستور، خود دلیل بر این نیست که محبت اهل بیت (ع)در دلها جایى داشته و مأمون از اینکه حضرت رضا(ع) وارد شهرهاى پرجمعیت و شیعه نشین شود، در هراس بوده است، و یا نمى‏خواسته که حضرت رضا(ع) در دلها جایى باز کند؟ممانعت مأمون از برگزارى نماز عید فطر توسط حضرت، احتمال دوم را تأیید مى‏کند.3ـ حضرت رضا(ع)  از برخوردش با مأمون فوق العاده ناراحت بود، چنانکه هر وقت که از نماز جمعه باز مى‏گشت، با حالت خستگى از خداوند متعال طلب مرگ مى‏کرد.

آیا درخلوت حضرت رضا(ع) را زجر مى‏دادند؟ آیا اعمال منافقانه روى آن بزرگوار اثر مى‏گذارده است؟ آیا مطلب دیگرى بوده؟ نمى‏دانیم، ولى ناراحتى فوق العاده حضرت رضا(ع) از مسافرت امرى مسلم است.4ـ آمدن حضرت رضا (ع) به مرو براى اسلام بسیار مفید بود، زیرا طوس براى بیگانگان میدان علم بود و اگر حضرت رضا(ع) در طوس نبود، کسى وجود نداشت که شبهات آنان را رفع کند و اگر آن شبهات رفع نمى‏شد، براى عالم اسلام خطرناک بود.5 ـ حضرت رضا (ع) در بین راه به نیشابور رسیدند. نیشابور فوق العاده پرجمعیت و شیعه نشین بوده است. همه مردم به استقبال حضرت رضا(ع) آمدند و مى‏خواستند که آن بزرگوار خود را در میان مردم آشکار کند و براى آنان روایت بگوید. عقل و درایت حکم مى‏کند که حجت خداوند متعال در آن وضع حساس باید بهترین سوغات را به آنها عنایت کند.

حضرت رضا صبر نمود تا شوق مردم به نهایت رسید، پس از آن سر از هودج بیرون آورد و چنین فرمود:پدرم و او از پدرش تا به رسول اکرم(ص) واو از جبرئیل و او از خداوند متعال نقل کرد که خداوند فرموده است: کله لا اله الا الله، قلعه محکم من است و هر که در آن داخل شود، از عذاب من در امان است.

سپس حضرت سر را در هودج بردند و چند قدمى رفتند. دوباره سر را از هودج بیرون آوردند و فرمودند: بشرطها و شروطها و انا من شروطها. گفتن: لا اله الا الله که موجب سعادت است شرایط اساسى دارد، و یکى از شرایط اساسى آن من هستم، یعنى اقرار به ولایت.(تابناک)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها