ویلیام برادلی‌پیت سال 1964 در اوکلاهامای آمریکا به‌دنیا آمد. تحصیلاتش را در رشته روزنامه‌نگاری به پایان برد. در نوزده‌سالگی برای جستجوی راهی برای رسیدن به موفقیت راهی لس‌آنجلس شد. در حالی که پیش از آن حتی فکرش را هم نکرده بود که روزگاری بازیگر سینما خواهد شد. پس از نزدیک به یکسال جستجو و این‌ دروآن‌در زدن در لس‌آنجلس، خیلی اتفاقی وارد دنیای بازیگری شد. نخستین تجربه او در این حیطه حضوری کوتاه در مجموعه تلویزیونی دالاس (1991 1978)‌ بود. پس از آن در مجموعه‌های تلویزیونی دیگری مثل روزهای افتخار (1990)‌ ظاهر شد.
کد خبر: ۱۸۶۷۰۲

در همین دوران کارش را در سینما با ایفای نقش‌های کم اهمیت در آثاری نه‌چندان مشهور مثل بریدن کلاس (پالنبرگ)‌ و خوشبخت با هم (دامسکی)‌ آغاز کرد. ضمن این‌که در این دوران بیشتر به عنوان مدل شلوارهای جین «لی‌وایز»  شناخته می‌شد تا یک بازیگر جدی. در واقع برای اولین‌بار با حضور در فیلم تلماولوئیز (ریدلی اسکات)‌ در سال 1989 بود که به عنوان یک بازیگر شناخته شد. ریدلی اسکات در این فیلم دیدنی  نقش فرعی اما مهم و تاثیر‌گذار  به او داد. در این‌جا او نقش جوانی را بازی می‌کند که پس از آشنایی با تلما (با بازی جینا دیویس)‌ پول‌های او را می‌رباید و تلما به لوئیز (با بازی سوزان ساراندون)‌ پیشنهاد می‌کند که روش‌ همان جوانک را پیش بگیرند و در سر راه‌شان به یک سوپرمارکت دستبرد بزنند. تلما ولوئیز یکی از مهم‌ترین فیلم‌های ریدلی اسکات و یک فیلم جاده‌ای تاثیر‌گذار بود که به دلیل ارائه روش‌ها و راه‌حل‌های عملی‌‌ زن آزاد‌خواهی در سینما مورد انتقاد و خشم بسیاری از مردسالاران قرار گرفت.

تقریبا همه مردهای داستان جزو عناصر منفی آن‌اند و در بین آنها همین برادپیت هم هست که در راه اکلاهاماسیتی توسط دو شخصیت اصلی داستان سوار اتومبیل‌شان می‌شود تا به مقصد برسد، اما در نهایت با دزدیدن پول‌ آنها از داستان غیب‌اش می‌زند. برادپیت با همین نقش فرعی و کوتاه اما مهم و تاثیر‌گذار خوش‌ درخشید و برای اولین بار خود را به عنوان یک بازیگر شناساند.

برادپیت در همان سال در اولین فیلم تام دی‌سیلو به نام جانی سویید (1991)‌ حضور یافت.

مطبوعات عامه‌پسند سینمایی در سال‌ها‌ی آغازین فعالیت پیت و بخصوص به خاطر حضورش در افسانه‌های پاییز، لقب جیمز دین دهه  90 را به او دادند

پیت در این جا نقش پسری را بازی می‌کند که در حالی که از یک کیوسک تلفن خبر آزار دیدن دختری توسط اوباش را به پلیس می‌دهد، متوجه یک جفت کفش جیر می‌شود که روی سقف کیوسک می‌‌افتد. او به کمک کفش‌ها و موسیقی «ریکی نلسن» خود را یک خواننده محبوب موسیقی پاپ تصور می‌کند و اسم «جانی سویید» را انتخاب می‌کند. او به همراه رفیق‌اش یک گروه راک تشکیل می‌دهد و پس از از سرگذراندن ماجراهایی پس از آشنا شدن با یک زن متحول می‌شود. در این کمدی ارزان‌قیمت نهایت استفاده از چهره و فیزیک بازیگر تازه کشف شده و خوش‌قیافه‌ای مثل برادپیت شده است. اما در نهایت فیلم اثر کاملا متوسط و در خیلی موارد ضعیف بود و نقطه مثبتی برای برادپیت در اولین نقش اصلی‌اش در سینما محسوب نمی‌شد.

هرچند خود او بازی قابل‌قبول و خوبی در نقش «جانی» داشت و ثابت کرد که می‌‌تواند گزینه اصلی خیلی از کارگردان‌ها برای سپردن نقش‌های اساسی‌‌تر به خود باشد. البته می‌توان به این نکته هم اشاره کرد که با وجود بازی خوب پیت در تلما و لوئیز و حضور قابل‌قبول‌اش در جانی سویید، او در اغلب فیلم‌هایی که بعدها بازی کرد بیشتر به دلیل ویژگی‌ها و خصوصیات فیزیکی‌اش مورد استفاده قرار گرفت و به نوعی حکم دکور صحنه را پیدا کرد.
یعنی بیش از این که توانایی‌های بازیگری و مهارت‌های هنری‌اش در این فیلم‌ها ملاک حضور او در آنها باشد، به دلیل ویژگی‌های فیزیکی و چهره‌‌ای مردم پسند و مد روز‌اش بود که در این فیلم‌ها حضور داشت. نمونه بارزش فیلم ناموفق دنیای آرام (رالف بکشی  1992)‌ است که یک تلفیق نقاشی متحرک و فیلم زنده بود و برادپیت در نقش کارآگاه خصوصی‌ دنیای نقاشی متحرک، تقریبا هیچ کار مهمی در فیلم انجام نمی‌دهد. در همین سال در فیلم شاعرانه رابرت ردفورد رودخانه‌ای از میان آن می‌گذرد حضور پیدا کرد و یکی از نقش‌های اصلی فیلم را به عهده گرفت. در نقش پسر یک ماهیگیر که همراه با برادرش آموخته که ماهیگیری را عاشقانه دوست بدارد. با گذشت زمان بین دو برادر فاصله می‌افتد و سال‌ها بعد پیت به عنوان یک خبرنگار در دفتر روزنامه‌ای مشغول به کار می‌شود، به الکل اعتیاد پیدا می‌کند، با یک دختر نیمه سرخ‌پوست آشنا می‌شود، به خاطره راه انداختن دعوایی در یک کافه زندانی می‌شود و بالاخره در جریان یک دعوا به قتل می‌رسد. از این فیلم به بعد بودکه برادپیت تصمیم‌ گرفت از درجا زدن در قالبی ثابت و کلیشه استفاده از فیزیک و چهره‌اش فاصله بگیرد و با ایفای نقش‌هایی متفاوت، توانایی‌هایش در بازیگری را هم نشان دهد. پس از بازی در کنار بازیگران معروفی چون پاتریشیا آرکت، دنیس هاپر، گری اولدمن، کریستوفر واکن، ساموئل ال جکسن، تام سایزمور و... در فیلم داستان عاشقانه واقعی (1993  تونی اسکات)‌ که فیلم قابل‌قبولی هم بود، شاید اولین نقش مهم کارنامه‌اش را در نقش یک قاتل زنجیره‌ای در فیلم کالیفرنیا (1993  دومینیک سنا)‌ بازی کرد. پیت در این جا نقش یک بزهکار جوان بسیار خشن را بازی می‌کند که پس از قتل صاحبخانه‌اش توسط نامزد بی‌خبر خود فرار می‌کند و در طول فیلم پس از کشتن چند نفر، سرانجام خود نیز کشته می‌شود. فیلم شاید نخستین اثری بود که کلیشه‌هایی مثل وجود و حضور بنیادی خشونت در جامعه و این که هر آدمی می‌تواند بالقوه یک قاتل خطرناک باشد را در قالب یک فیلم جاده‌ای به کار گرفت. چیزی که بعدها اولیور استون در قاتلین بالفطره (1994)‌ آن را به اوج رساند. به هر حال کالیفرنیا اثری بود که در آن براد پیت توانست از آن قالب تکراری همیشگی خارج شود و با ایفای این نقش غیرمتعارف و خشن، وجه دیگری از توانایی‌هایش را به نمایش بگذارد. پس از بازی در افسانه‌های پاییز (1994  زوییک)‌ که نوعی وسترن ملودرام بود و براد پیت در آن نقش یکی از سه پسر یک سرهنگ را بازی می‌کرد که از ارتش، جنگ و کشتار سرخپوستان متنفر شده است، در فیلم گفتگو با خون‌آشام (1994  نیل جردن)‌، نقش یک خون‌آشام 200 ساله را بازی کرد که خاطرات خود را برای یک خبرنگار بازگو می‌کند: این که چگونه در لوییزیانای قرن هجدهم به خون‌آشام تبدیل شده و خودش برای جلوگیری از مرگ دختر بچه‌ای او را خون‌آشام کرده است. فیلم که نوعی نگاه تاریخ‌نگارانه به پدیده خون‌آشامی دارد، با وجود حضور بازیگرانی مثل براد پیت، تام کروز و بویژه بازی خوب کریستین دانست، به رغم وجود مولفه‌های مثبتی که دارد، در نهایت اثری کند و کسالت‌بار از کار درآمد که نتوانست طرفداران فیلم‌هایی از این دست را راضی کند.  سال 1995 در فیلم علمی تخیلی 12 میمون (تری گیلیام)‌ بازی کرد و حضور متفاوتش در نقش یک بیمار روان‌پریش تبدیل به مهم‌ترین نقطه قوت فیلم شد. براد پیت در اجرای این نقش آنقدر موفق و قدرتمندانه عمل کرد که به خاطر آن کاندیدای دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش دوم شد. 12 میمون در مجموع فیلمی مغشوش و پراکنده بود و شاید حضور براد پیت را می‌شد تنها نکته جذاب فیلم در نقش آن بیمار روان‌پریش دانست، اما شاید بهترین نقش کارنامه‌اش را در همین سال در شاهکار دیوید فینچر، هفت (1995)‌ بازی کرد. در نقش یک کارآگاه جوان آرمانگرا، پرشور، کم‌تجربه، افسرده و عصبی که همراه کارآگاه ویلیام سامرست (مورگان فریمن)‌، مامور تحقیق و  یافتن یک قاتل زنجیره‌ای خطرناک می‌شود که طبق اصول خود کسانی را که مرتکب 7 گناه کبیره شده‌اند، کشته است. براد پیت در نقش این کارآگاه جوان در نهایت خود نیز مشمول قربانیان آن قاتل خطرناک می‌شود و پس از کشته شدن زن‌اش به دست او (به جرم زنا)‌، تحمل‌اش را از دست می‌دهد و آن قاتل را می‌کشد و در نهایت در همان جایی در اتومبیل می‌نشیند که قبلا او نشسته بود. پیت پس از حضور درخشان‌اش در این شاهکار به غایت تلخ و سیاه، در فیلم نه‌چندان موفق خوابیده‌ها (1996  بری لوینسن)‌ در کنار رابرت دونیرو و داستین هافمن بازی کرد و البته به دلیل ضعف‌های داستان و فیلمنامه، ‌قابلیت‌هایش آنقدرها به چشم نیامد. پیت سال بعد با حضور در هفت سال در ثبت (ژان ژاک آنو)‌ نقش یک کوهنورد قهرمان اتریشی و عضو حزب نازی را بازی کرد که برای فتح قله‌ای در هیمالیا به تبت می‌رود، اما نظامیان انگلیسی او و دوست کوهنوردش را اسیر می‌کنند و به یکی از اردوگاه‌های اسرای جنگی در هند می‌فرستند.

آن دو موفق به فرار می‌شوند و به لها‌سا می‌روند و به دالایی لامای نوجوان پناه می‌برند. هرچند فیلم از ساختار آن‌چنان قرص و محکمی برخوردار نیست، اما همچنان بازی پیت در این فیلم قابل توجه است. در همین سال در تریلر سیاسی آلن. ج. پاکولا به نام خودشیطان نقش یک جوان اهل ایرلند شمالی را بازی کرد که به خاطر کشته شدن پدرش به دست سربازان انگلیسی به ارتش جمهوریخواه ایرلند می‌پیوندد تا انتقام مرگ پدرش را بگیرد. فیلم یکی دیگر از نقاط قوت کارنامه براد پیت بود که در آن توانست تناقض بین میل به مبارزه سیاسی و زندگی عادی را به نمایش بگذارد. در 1998 در فیلم نه‌چندان جذاب ملاقات با جوبلک (برت)‌ در نقش یک فرشته مرگ ظاهر شد که اجازه زندگی زمینی پیدا کرده است و در سال بعد در همکاری مجددی با دیوید فینچر در فیلم تلخ و خشن باشگاه مبارزه (1999)‌ یکی دیگر از نقش‌های خوب کارنامه‌اش را به نمایش گذاشت. در نقش یک فروشنده صابون که شخصیت اصلی داستان (ادوارد نورتن)‌ را که افسرده و بی‌خواب است، همراهی می‌کند و در نهایت معلوم می‌شود که او تنها در تصورات این شخصیت حضور داشته است. در سال 2000 در فیلم گنگستری قاپ‌زنی (گای ریچی)‌ نقش یک بوکسور ایرلندی را به طرزی درخشان و فوق‌العاده بازی کرد. یازده یار اوشن، آقا و خانم اسمیت، تروا، نقش غیرمتعارف و متفاوت‌اش در بابل و ... از جمله نقش‌آفرینی‌های او در سده جدید  هستند.

مطبوعات عامه‌پسند سینمایی در سال‌ها‌ی آغازین فعالیت او و بخصوص به خاطر حضورش در افسانه‌های پاییز، لقب جیمز دین دهه  90 را به او دادند. هرچند خود پیت مقایسه‌اش با جیمز دین را درست ندانسته و گفته که جیمز دین در3 فیلم  سه نقش مشابه را بازی کرده، در حالی که او سعی می‌کند خودش را در فیلم‌ها تکرار نکند. به هر حال دوستداران سینما تا امروز براد پیت را به عنوان ستاره‌ای خوش چهره‌ شناخته‌اند که بازیگر تعدادی از فیلم‌های پرفروش‌سال‌های اخیر و عکس‌هایش تزیین‌کننده نشریات مختلف بوده است، اما پیت پس از جدایی جنجال‌آفرین‌اش از جنیفر آنیستن و ازدواج با آنجلینا جولی، سعی کرده که در فعالیت‌های اجتماعی و بشردوستانه نیز حضور داشته باشد. سفرهای مختلف او همراه همسرش به مناطق محروم دنیا و قبول کردن چند بچه ویتنامی، اتیوپیایی و ... به فرزندخواندگی، تلاش برای کمک به مردم منطقه جنگ‌زده دارفور سودان و ... از او و آنجلینا جولی چهره‌هایی ساخته که در کنار بازیگری، با چنین فعالیت‌هایی نیز به کسب محبوبیت و خبرسازی می‌پردازند. او و همسرش اخیرا در یک آمارگیری جزو ثروتمندترین ستاره‌های آمریکا در رشته‌‌های مختلف برگزیده شدند.

مسعود ثابتی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها