گفت‌وگو با نویسنده کتاب «غول جنگل تاریکی»

روایت ترس کودکانه در قالب نمادهای فانتزی

گاهی آن‌قدر توجه‌مان به کتاب‌های بزرگسالان است که حواس‌مان از کتاب‌های کودکان و نوجوانان پرت می‌شود، در این گفت‌وگو شما را با یک نویسنده پر انگیزه و یک کتاب خواندنی در حوزه کودکان و نوجوانان آشنا می‌کنیم.
گاهی آن‌قدر توجه‌مان به کتاب‌های بزرگسالان است که حواس‌مان از کتاب‌های کودکان و نوجوانان پرت می‌شود، در این گفت‌وگو شما را با یک نویسنده پر انگیزه و یک کتاب خواندنی در حوزه کودکان و نوجوانان آشنا می‌کنیم.
کد خبر: ۱۵۲۷۳۵۸
نویسنده الهام قاسمی - خبرنگار
 
«غول جنگل تاریکی»‌نام اثرشماست.فرآیندرسیدن به این نام چه مسیری راطی کردوآیا نام‌های دیگری‌راهم‌مدنظر داشتید؟
نام این اثردرفرآیند نوشتن رمان پیدا شد.درحقیقت شخصیت اصلی من،کودکی است که روبه‌روشدن با یک غول، زندگی‌اش را تغییر می‌دهد و این غول برای او نماد بخش تاریک وجود آن دختر بود. 

شماباجسارت به یکی ازحساس‌ترین‌وپیچیده‌ترین دغدغه‌های‌دوران کودکی،یعنی‌حسادت ناشی ازورودفرزنددوم پرداخته‌اید. چه عاملی شما را به سمت پرداختن به این موضوع خاص سوق داد؟ تجربه شخصی با مشاهده عینی، یا رشته تحصیلی؟
بشخصه همیشه به ادبیات علاقه داشته و قصه می‌گفتم. در دانشگاه هم ادبیات انگلیسی خوانده‌ام. من خودم فرزند دوم و آخر خانواده بودم و همیشه از بچگی به خاطر حساسیت خانواده، میان من و خواهرم هیچ حسادتی وجود نداشت و همین ماجرا زبانزد فامیل بود اما همیشه ماجراهایی از حسادت فرزندان بزرگ‌تر به فرزندان کوچک‌تر می‌شنیدم که در بچگی برایم عجیب بود. برای همین در این اثر سراغ پرسش جادویی «چه می‌شد اگر» رفته و به آن پاسخ دادم. شاید برای همین بود که ذهنم نمی‌توانست در زندگی رئال حسادت را شکل بدهد و به دنبال بخش فانتزی ماجرا رفت.

تصمیم شما برای گشودن جهان داستان به قلمرو فانتزی از انتهای فصل سوم به بعد و ارتباط آن با دوران جنینی و «حکم تولد» بسیار بدیع است. این استعاره را چگونه از نظر روان‌شناختی برای کودکان قابل فهم ساختید که همزمان عمق نمادین خود را حفظ کند؟
تولد و زندگی پیش از آن همیشه برایم عجیب بود و درباره‌اش می‌خواندم. عالم زر پیچیدگی‌های خودش را دارد اما از آنجایی که می‌خواستم ماجرا را برای کودکان بنویسم، به دنبال ما‌به‌ازاهای بیرونی گشتم. خصوصا که من در کودکی اهل سینما بودم و فیلم‌ها را با محتواهای فانتزی می‌دیدم برای همین این اتفاق برای من جا افتاد. ترس از تاریکی چیزی است که تقریبا برای بیشتر بچه‌ها اتفاق می‌افتد. من خودم هم از تاریکی می‌ترسیدم. تاریکی، نماد دنیای ناشناخته‌ پر از راز و  رمز است. در نوجوانی این ناشناخته بودن را در فلسفه و منطق دبیرستان خواندم. از آنجایی که تولد، برای همه ما ناشناخته است، تاریکی برای من مبنا قرار گرفت. شنیده شدن صدای مادر توسط جنین نیز چیزی بود که دوست داشتم در کارم بیاید. همین، باعث شد به دنبال راهی برای نشان دادن آن باشم.

نقش خاله‌سمیرا به‌عنوان پلی میان دنیای واقعی و فانتزی شادی و مادر به‌عنوان منبع اصلی چالش، بسیار کلیدی است. آیا می‌توان گفت خاله سمیرا نماد یک «میانجی» یا «فضای امن پذیرش» برای احساسات سرکوب‌شده شادی است؟ لطفا در این‌باره توضیح دهید.
بله، بی‌شک خاله‌سمیرا نشانگر یک میانجی است. این برای من ما‌به‌ازای بیرونی داشت. علاوه‌بر مادرم، خاله و دایی خودم همیشه برای من قصه می‌گفتند ومن رابه دنیای فانتزی می‌بردند. فانتزی به مااین امکان رامی‌دهدکه ترس‌ها و چالش‌های‌مان را بیرونی‌تر کرده، راحت‌تر از بین ببریم. مثل غولی که نماد «مرگ» و «نابودی امید» است و همه شخصیت‌های دنیای فاتنزی در داستان از آن می‌گریزند.

استفاده از راوی دانای کل در یک روایت خطی، امکان تزریق مفاهیم روان‌شناختی را فراهم آورده است. آیا این انتخاب آگاهانه برای هدایت مستقیم ذهن خواننده به سمت پیام‌های تربیتی بود یا محدودیت‌های دیگری در خلق شخصیت اول شخص (شادی) وجود داشت؟
اتنخاب دانای کل به‌عنوان راوی کاملا تعمدی بود. من از همان ابتدا به‌جز دانای کل، به راوی دیگری فکر نکردم؛ چراکه بنابر تحقیقاتی که داشتم، این راوی، برای قصه‌گویی کودکان بهترین انتخاب است.

«غول»، «جنگل»، «فرشته» و «دشت» هرکدام در این اثر نماد چه چیزی بودند؟
غول در این اثر، نماد ناامیدی و مرگ است. جنگل، نمادی است از محلی برای گذر که در خودش مرگ (غول) و زندگی (راه ورود به دنیا) را دارد. دشت نمادی از زندگی است و هریک از فرشته‌ها هم نماد نگهبان هستند که باید طبق مقررات خداوند به بچه‌ها کمک کنند.

در آثاری که مرز میان رئالیسم وفانتزی به این شکل جابه‌جامی‌شود، خطر ازدست دادن انسجام روایی وجود دارد. چگونه تعادل را میان جذابیت‌های فانتزی (غول و فرشته‌ها) و نیاز به حل‌وفصل روان‌شناختی در دنیای واقعی برقرار کردید؟
من قوانین دنیای رئال و فانتزی را براساس پیرنگ و نیاز قهرمانم ساختم. همین ایجاد توازن در پیرنگ، باعث شد قوانین داستان من به هم نخورد.

طرح این رمان جزو راهیافته‌های جشنواره فیلم کودک بوده است. آیا این مسیر به شما در شکل‌دهی به روایت بصری قصه کمک کرد؟
این طرح پیش از رسیدن به جشنواره، در کارگاه فیلمنامه و کنار متخصصان دیگری خوانده شد. همین امر سبب انسجام طرح و زمینه راه یافتن آن به جشنواره را فراهم آورد.  ورود به جشنواره باعث شد اشخاص دیگری هم طرح را بخوانند و نظرات کارآمد و تخصصی‌تری درباره آن رائه بدهند.

اگر قرار باشد غول جنگل تاریکی به‌عنوان یک ابزار، نقشی فراتر از یک داستان ساده در ادبیات کودک ایران ایفا کند، آن نقش چیست؟ آیا هدف شما ایجاد یک چارچوب درمانی ساده برای والدین و کودکان بوده است؟
هدف ابتدایی من از خلق این اثر، ساخت داستانی جذاب براساس الگوی سفر قهرمان بود و هدف بعدی کودکان بودند اما در همین الگو، پیامی هم برای والدین داشتم. در حقیقت غول جنگل تاریکی برای من نماد از گذر از ناامیدی و مرگ بود. حالا نه به این شدت برای کودکان که شاید این عنوان یک مقدار مفهوم بزرگسالانه داشته باشد. حس ناامیدی و عدم امنیت احساس‌هایی است که احتمال دارد در کودکی هر بچه‌‌ای، با آشنایی با فرد جدید یا با ورود به مکان جدید و ... پیش بیاید و این ناامنی حس دوست نداشته شدن را برای آنها ایجاد می‌کند. عدم پذیرش فرزند جدید نیز به‌نوعی احساس عدم امنیت را برای بچه‌ها ایجاد می‌کند. به همین دلیل من این اثر را نوشتم که هم به والدین و هم به کودکان سرزمینم نشان دهم نه‌تنها ما می‌توانیم با احساس امنیت، فرزند جدید را بپذیریم بلکه می‌توانیم با همکاری و اتحاد با یکدیگر (والد و فرزند) از جنگل ناامیدی و تاریکی و از غولی که نمادی از ترس است، عبور کنیم. درواقع، والدین و اطرافیان باید حس اعتماد و امنیت را در کودکان  تقویت کنند؛  به گونه‌ای که این اطمینان را در آنها  پدید آورند که با آمدن  فرزند جدید، نه‌تنها جایگاه‌شان حفظ می‌شود، بلکه فرصت‌های تازه‌تری به‌دست می‌آورند،

دوستان جدیدی پیدا می‌کنند و حتی ‌ موقعیت‌های بهتری برای‌شان  رقم می‌خورد. 
در این اثر اسم شخصیت اصلی را عمدا شادی انتخاب کردم، بدین معنی دختر داستان ما توانست با امید و شادی، موقعیت بهتری را برای خود ایجاد کند و بردارهای بیشتری داشته باشد. شادی در ابتدای داستان منتظر یک برادر است اما درنهایت با سه برادر روبه‌رو می‌شود. 

باوجود دسته‌بندی کتاب در حوزه کودک و نوجوان، عمق روان‌شناختی متن نشان می‌دهد که با مخاطبان بزرگسال (والدین و درمانگران) نیز سخن گفته می‌شود. آیا شما هنگام نگارش، بیشتر به درک کودک فکر می‌کردید یا آموزش والدین؟
بیشتر در فکر کودکان بودم؛ چون پایه و اساس شخصیت ما در کودکی شکل می‌گیرد. برای همین بهتر است آموزش را از سنین پایین شروع کنیم و چه بهتر که این آموزش در قالب بازی و قصه و داستان باشد.

آیا نویسنده یا اثر خاصی (داخلی یا خارجی) در زمینه ادبیات روان‌شناختی کودک یا فانتزی، الهام‌بخش مستقیم شما در شکل‌گیری جهان غول جنگل تاریکی بوده است؟
بله. فیلم «مریم» و «میتیل» و نمایشنامه «پرنده آبی» از موریس مترلینگ آثاری بود که به طور ناخودآگاه روی من تاثیر گذاشت و متأثر از آنها، این اثر را خلق کردم. 

چرا تصمیم گرفتید به جای استفاده از یک روایت کاملا آموزشی و واقع‌گرایانه، مفاهیم پیچیده‌ای مانند «زیست ‌جهان پیش از تولد» را از طریق ژانر فانتزی و استعاره (غول، فرشته) منتقل کنید؟
از آنجا که فانتزی و خیال، فضای گسترده‌تری دارد، برای همین دنیای فانتزی را انتخاب کردم. از طرف دیگر این دنیا، مفاهیم را برای کودک ساده‌تر می‌کرد. پس درنتیجه دست من را به‌عنوان نویسنده باز می‌گذاشت تا نمادها و شخصیت‌هایی را خلق کنم که برای کودک قابل باور و دست‌یافتنی بودند.

در یک اثر آموزشی-تخیلی، همواره این خطر وجود دارد که پیام بر داستان غلبه کند. سخت‌ترین صحنه یا فصلی که در آن احساس کردید باید بین «آموزش دادن» و «داستان تعریف کردن» تعادل برقرار کنید، کدام بود؟
من در ابتدای نوشتن پیرنگ، به دنبال ماجرایی بودم که قبل از هرچیزی، بتواند داستانگو باشد. به همین خاطر بارها پیرنگ را بازنویسی کردم، به‌ویژه برای نشان دادن حسادت شادی به برادرش آن هم حسادت به برادری که هنوز به دنیا نیامده است. در حقیقت می‌خواستم میزان تنش را بالا ببرم تا خواننده هم شاهد نگرانی شادی باشد و با او همدرد و همراه شود. برای همین شاید صحنه‌های نخستین یا شروع داستان برایم از بقیه آن، سخت‌تر بود.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۱ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها