آنچه بیش از هرچیزی در کلام شما جلب توجه میکند، صراحت است که در این کتاب نیز دیده میشود و آنچه از زندگی دکتر دیالمه یافتهاید را بدون پردهپوشی بیان کردهاید. بهعنوان مخاطب عمده لذت من از این بابت بود که میدانستم آنچه یافتهاید را در کتابتان میآورید و خودسانسوریهای معمول نویسندگان را اعمال نخواهید کرد. وقتی در ابتدای کتاب دست خواننده را میگیرید و به فضای خانه و خانواده شهید دیالمه و پدر ایشان دعوت میکنید، با فضایی داستانی همراه میشویم و ویژگی قصهگویی برجسته است. درحالیکه در کتب نوشتهشده از سرگذشت شهدا معمولا حصاری به دور شخصیت کشیده میشود و راه نفوذ مخاطب بسته است اما تصویرسازی شما باعث میشود مخاطب با سوژه مانوس شود.
یعقوب توکلی (نویسنده): با تشکر از خواهر شهید باید بگویم همهچیز برای آقای مهندس صالحی (دوست شهید) و خانم دیالمه (خواهر شهید) زنده بود. من دورهای طولانی زندگینامه نوشته و در این زمینه مطالعه کردهام. از تیپهای مختلف نوشتهام، از آیتا... اراکی که مظهر توحید بود تا فریدون آذرنور که عضو حزب توده بود. زندگینامه شهدای بسیاری را نوشتهام. تجربه این همه سال نوشتن به من ثابت کرد که نباید یک جزء از یک شخصیت را بنویسیم و بخش دیگری بیان نشود، چون نقص پدید میآورد.
این کتاب چهاردهمین یا پانزدهمین اثری است که درباره شهدا نوشتهام و حتی بعضا از گرفتاریهای آنها نیز نوشتهام و این پرداخت چیزی از عظمت شهید کم نمیکند. به طور مثال از اختلاف خانوادگی شهید بر سر رفتن به جبهه که منجربه جدایی همسرش شد نوشتهام اما در آن فصل میتوان به عظمت شهید پی برد چراکه بابت دستنکشیدن از دفاع و بهخاطر رهانکردن نیروهایش در جبهه، حاضر شد فداکاری خانوادگی داشته باشد.
وقتی کتاب سمیر قنطار نوشته شد، نظر خانم دیالمه و مهندس صالحی بر این شد که آن رویه را در این کتاب نیز تکرار کنیم. من در زندگینامهنویسی به ساختی رسیده بودم که ناماش را مدل حیاتنامهای گذاشتهام. امروز تلاش میکنم این سبک را در نوشتن از ائمه بهکار بگیرم. قضایای متفرقه، قطعهقطعه هستند و تصویری جامع و کامل به ما نشان نمیدهند. من تلاش میکنم مبتنی بر زمانه، زندگی و واقعیتهایی که رخ داده بنویسم.
وقتی میفرمایید در مطالعه کتاب همراهی با شخصیت شهید دیالمه را حس کردهاید، در کتاب سمیر قنطار نیز بههمین صورت است و خواننده حس میکند بازجویی میشود، شلاق میخورد، شکنجه میشود، در زندان مغموم میشود، به فکر فرو میرود و به مصیبت مینشیند و حقیقت سمیر قنطار خودش را نشان میدهد. من سعی کردهام در این مسیر هم همین رویه را در پیش بگیرم.
با وجود همکاری گسترده و عمیق خانم دیالمه، مرحوم مهندس صالحی و دیگر دوستان شهید، بهعلاوه مجموعه مطالبی که از اطراف پیدا کرده بودم، دورهای چهار تا پنجساله برای پژوهش و نگارش زمان برد. اواخر کار در دورهای سه تا چهارماهه من هرچیزی را از چشم شهید دیالمه میدیدم. این حس در زمان نگارش درباره شخصیت در من شکل میگیرد، تداخلی معنایی و شخصیتی پیدا میکنم و از پشت عینک همراهی، بسیاری از وقایع را از چشم آن شخصیت میبینم.
در سالهای اخیر برنامهای داشتم و میخواستم چند الگوی تربیتی بنویسم. یکیدو کار درباره شهید مطهری انجام دادم ولی قانع نشدم، کاری مفصلتر نوشتم که نیمهکاره ماند. یکی از الگوها سمیر قنطار بود که بهعنوان الگوی مبارز نوشتم. ایده دیگری که سعی کردم اتفاق بیفتد الگوی شخصیتی شهید دیالمه بود. برای رشد یک انسان به چند عامل نیاز است. اول استعداد و در ضمن آن توجه به استعداد است. من باید متوجه باشم که استعداد دارم. گاهی ما متوجه قابلیتی که داریم نمیشویم. این کشف توسط خودفرد اهمیت دارد او باید متوجه شود که استعدادی دارد و چیزی هست. شهید دیالمه متوجه خود بود، خودش را شناخته بود و میدانست کیست و چه ظرفیتی دارد؟ شهید در هر سنی به آن مقطع از حیات خود التفات داشت.
مساله بعدی پدر و مادر است که باید متوجه باشند و در مورد شهید پدر و مادر متوجه فرزند بودند و هم نقش پدر و مادر در تربیت این فرزند برجسته است. پدر مرحوم شهید دست او را میگیرد و از این مسجد به آن مسجد و از این مدرسه به آن مدرسه میبرد، برایش کتاب و امکانات تهیه میکند و مانع نمیتراشد زیرا توجه دارد که بزرگترین سرمایهاش تربیت این فرزند است.
مسأله دیگر مبحث معلم و راهنما است. انسان بداند که در چه بستری باید آموزش ببیند و این آموزش کجا کامل شود. وقتی فرد این مسیر را طی کرد باید متوجه کاربرد مسیر شود. منظور از معلمین، اساتید، بزرگان و راهنمایانی که در مسیر انسان قرار میگیرند این است که فرد به فهمی منطقی برسد. بسیاری به دلیل معلمین مختلفی که داشتند، گرفتار التقاطهای مختلف شدهاند. در هر دورهای از زندگیشان شبیه به یکی از معلمین خود هستند و به وحدت نرسیدهاند. این افراد معمولا تندروتر میشوند. من در بحثی با عنوان رابطه التقاط و خشونت به این موضوع اشاره کردهام. معمولا اندیشه التقاطی به خشونت بیشتری منتهی میشود.
فکری که داشتم این بود که کتاب را طوری بنویسم که اگر کسی میخواهد خود را بنا کند بتواند براساس این کتاب الگو بگیرد. من حتی کتابهایی که شهید در دورههای مختلف زندگی خود خوانده است را معرفی میکنم تا خواننده بتواند ساختار بنیادی فکر خود را طراحی کند. یا مادری بتواند براین اساس فرزند خود را تربیت کند، لذا کتاب تا حدودی بویی مادرانه و پدرانه میدهد. زیرا این هدف وجود داشت که مانیفست تربیتی جلوی مخاطب بگذارم.
جوان امروز ما، معلمان امروز و جامعه امروز باید به توحید و مباحث اساسی فکری برگردد. در کشور گرفتار بحران عجیب سفسطه شدهایم. قطعاتی متفرق، تیز و پرابهام که بخشی شبهه، بخشی سؤال و قسمتی از آن سفسطه است. تمام مسائلی که در طول دو هزار سال گذشته در مباحث مربوط به خداوند، توحید و نبوت شکل گرفته است، همه بازآفرینی شده است.
یکی از ویژگیهای شخصیت شهید دیالمه این است که او آثار لنین، مارکس، فویرباخ، هگل و کانت را خوانده است. او در عینحال اصول کافی و بحارالانوار و دیگر کتب روایی را خوانده و بر زندگی ائمه اشراف دارد. تقسیمبندی درست او از موضوعات، ربطی منطقی که با استدلال درست بین مسائل ایجاد میکند و احاطه او بر این موضوعات رشکبرانگیز بود. از این رو وقتی شهید دیالمه اظهار نظر میکند، نظری درست میدهد. این رفتار نشانهای از بلوغ ذهنی است.
ویژگی عجیب دیگر او شدت معنویتاش است. وقتی ذهن بین موضوعات مختلف جولان پیدا میکند و کار ما پاسخدادن به شبهات است، ممکن است شبیه به تونتاب شویم که کارش ریختن زغال به کوره حمام بود. خلقا... در حمام پاکیزه میشدند، ولی این بندهخدا همیشه دودزده بود. مواجهه مستمر با شبهات گاهی درفرد احساس تونتابی ایجاد میکند و معنویت در وی دچار لرزه میشود. گاهی در کلاسها و در برابر این مباحث حس میکنم باید سمبادهای بهدست بگیرم و خود را بتراشم تا شبهاتی که درباره آنها گفتوگو کردهام بر دلوجانم ننشیند، چون رسوب برخیهاشان آزاردهنده است. شهید دیالمه با وجود اینکه درباره این مباحث گفتوگو میکرد، معنویتی عجیب داشت.
بهدلیل رفاه و امکاناتی که در اختیار شهید بود، بارها ذهنم را غلغلک دادهام تا نام اثر «اشرافزاده قهرمان» باشد، ولی فضای ذهنی شهید دیالمه اشرافی نبود. من در کار نوشتن مطلب روایی تاریخی را امروزی میکنم و میخواهم مطلب را به فضایی برسانم که از بستر زبانهای مختلفی که از دورههای تاریخی متفاوت آمده، به وحدتی قابل لمس برسد و منافی اصل واقعه نباشد.
* با توجه به عمق ارتباط شما با شهید، آیا کتاب فهم زمانه آن نتیجهای بود که میخواستید؟
نیکو دیالمه (خواهر شهید): با تشکر از آقای توکلی که زحمات زیادی برای این کتاب کشیدند، شخصیت شهید ابعاد مختلف و پیچیدهای داشت. وقتی با آقای توکلی صحبت کردیم در نظر داشتیم که برشهایی از زندگی شهید در دوران پیش از انقلاب نوشته شود. در صحبتها و مصاحبهها عموما به حوادث بعد از انقلاب و اولین ریاستجمهوری اشاره میشد و تمرکز بر این مسائل بود، ولی بهعقیده ما پیشینه باید نشان داده میشد و نقش ایشان در مبارزات، تأثیر وی بر دانشجویان و جامعه اطرافاش از خانواده تا دیگران مورد توجه واقع میشد.
با توجه به حجم بالای مطالب و زمان بالایی که صرف مصاحبهها و پیادهسازی و تنظیم مصاحبهها شد، باید گفت روایتی ممتاز از شخصیت شهید ارائه شده و این ویژگی وجود دارد که روایت به دوران زندگی شهید پیش از انقلاب توجه دارد اما ما با شهید زندگی کردهایم و نمیتوانیم بگوییم که کتاب به تمام ابعاد زندگی وی پرداخته، چون امکان پرداختن به چنین وجود بزرگ و متعالی ممکن نیست، بهویژه که چنین افرادی معمولا تلاش میکنند دیده نشوند و نمایش داده نشوند. شهید هم در این زمینه تلاش میکرد و خوداظهاری نداشت. او وظیفهاش را انجام میداد و همین کار را سخت میکند.
به عقیده من این اثر میتواند مقدمهای بر دیگر پژوهشها باشد. شهید دیالمه جوان بود و میتواند الگویی بهروز برای مخاطبان باشد. او تمام نبوغ و استعداد خود را در مسیر جهاد تبیین و ارائه زیبای منطق اسلام صرف کرد. آنچه را فهمیده بود به بهترین شکل ممکن عرضه میکرد.
*از شهادت ایشان تا زمانی که دوباره نامشان بر سر زبانها بیفتد، فاصلهای بیستوچندساله وجود دارد. علت طولانیشدن این فاصله چیست و در این مدت خانواده و دوستان شهید برای دیدهشدن این زوایای شخصیتی چه میکردند؟ با توجه به ویژگیهای ایشان بعد از سال 88 نام ایشان مجددا مطرح شد و کتابهایی منتشر شد و از زندگی ایشان مستند ساخته شد و گویی باز جبههای شکل گرفت تا نام ایشان را از اذهان پاک کند. گویی دوبار در تاریخ این اتفاق افتاده و در دو دوره با دیالمهستیزی روبهرو بودهایم. آبشخور این ستیزه از کجاست و در این دو مقطع جایگاه شهید دیالمه چگونه بود؟ چرا از شهیدی که خانوادهای شناختهشده با تحصیلات آکادمیک دارد و این جمع در اجتماع هستند ردی نمیبینیم؟!
نیکو دیالمه (خواهر راوی): من در دو بخش به سؤال شما پاسخ میدهم. مسائلی به واسطه شاگردان شهید و کسانی که از شهید بهره برده یا با شهید زندگی کرده بودند ایجاد میشد. این گروه احساس میکردند در مبانی دین، آنچه باید به آن عمل کنند و آنچه که باید در خود ایجاد کنند، آنها را به موقعیت اثر گذاری مشابه با شهید میرساند. بیش از اینکه جایی درست شود یا فضایی با نام شهید فعالیت شود و آدمها را به دور خود جمع کنیم، ذهنمان به این سمت میرفت که چقدر با شهید فاصله داریم و چگونه میتوانیم مثل او باشیم؟
طیف کسانی که در جلسات و کلاسهای شهید شرکت میکردند متنوع بودند و هم از نظر قومیتی و هم از منظر تحصیل و تخصص یا سطح طبقاتی تفاوت وجود داشت و تنها یک قشر و تیپ خاص با شهید مرتبط نبود. بعد از شهادت هر کسی نسبت خود را با محیط آن زمان، انقلاب و با وظایفی که برعهده دارد پر رنگ میکرد. این یک بخش مسأله است و هر کسی به دنبال این بود که چگونه در جایگاه خود و با عملاش این تفکر را نشر بدهد.
مسأله بعدی این است که برخلاف تصور شما که دیالمه ستیزی را بعد از 88 برجسته میبینید، باید بگویم که این ستیز از زمان شهادت ایشان وجود دارد و دلیل آن روشن است. شهید دیالمه با تمام افکار انحرافی و التقاطی وارد مبارزه شده بود. او اندیشهها را نقد میکرد و پای بحث ایستاده بود. به نظر من شهید تا امروز تنها فردی است که مجاهدین خلق را از منظر ایدئولوژیک نقد کرده است. او کتاب تبیین جهان از مسعود رجوی را خط به خط خوانده و در یازده جلسه نقد کرده بود. تا امروز کسی منافقین را از منظر ایدئولوژیک نقد نمیکند. چون در دورهای خانههای تیمی را شکل دادند و به ترور دست زدند و ابعاد سیاسی که از خود نشان دادند مسأله را روشن کرد.
*بسیاری این مجموعه را در حد یک گروهک تقلیل دادند، درحالیکه پشت این جریان یک ایدئولوژی وجود داشت.
نیکو دیالمه (خواهر شهید): آنها [محصول] اندیشهای بودند که در اشکال مختلف و در میان شخصیتهای مختلف شکل گرفته بود. کار شهید فرهنگی بود و تنها با برخی از آنها که میخواستند به مراکز قدرت نزدیک شوند، درگیر شده و برخی نکات را بیان کرده بود. شهید میگفت اسلام ناب چیست و این تفکر چه بلایی بر سر اندیشههای دینی میآورد. شهید خط استعمار را میشناسد و در حوزه فرهنگی با این اندیشههای استکباری، استعماری، انحرافی و التقاطی مبارزه میکند. او در خط مقدم مبارزه با جریان فراماسونری است. «خط استشراق» کتاب جدیدی که از سخنرانیهای شهید عبدالحمید دیالمه تهیه و تدوین شده و جدیدا به چاپ رسیده، گویی امروز نگاشته شده است.
این توجهات بعد از انقلاب در فضای آکادمیک و سیاسی وجود نداشت و درگیریها بهطوری بود که خط استشراق با دقت تبیین نمیشد و نظارتی بر کتابهای منتشرشده و اندیشههایی که ترویج داده میشد، وجود نداشت. طبیعی است کسانی که به اندیشهها نزدیک بودند با ترور فیزیکی شهید دیالمه آرام نشدند. اتهامات بسیاری از زمان حیات شهید به وی زده میشد. ایشان در آخرین سخنرانیاش به اتهاماتی که از طرف انجمن حجتیهایها وارد شده بود، پاسخ میداد. خانم دکتر حبیبی، یکی از شاگردان ایشان در این رابطه به نکته جالبی اشاره داشت و گفت تنها سؤالی که شهید گفتند من از پاسخدادن به آن خسته شدهام همین اتهام بود. یعنی اشاره به کثرت یک سؤال که بهصورت هدفمند و در هر جلسهای با تحویل یک نامه پرسیده میشد! شهید در یکی از سخنرانیهایش اشاره میکند که نمیدانم چرا این سؤال در زمان سخنرانی مطرح میشود؟! من که هستم و در ساعاتی جدا پاسخگو خواهم بود. چرا وقتی عنوانی اعلام میشود و میخواهیم درباره آن موضوع صحبت کنیم، بهیکباره این سؤال مطرح میشود! این رفتارها و اتهامزنی شکبرانگیز بود.
تفکر اسلام ناب شیعی که انقلاب را به رهبری امام خمینی در جهان مطرح کرد، توسط جوانی گسترش پیدا میکند اما مقابله با این ماجرا با ترور فیزیکی شهید ممکن نبود، زیرا خداوند با به شهادت رسیدن ایشان خواست که ایننام باقی بماند، از این رو مقابلهها با شاگردان شهید بسیارجدی بود و حتی این افراد در جاهای مختلف پذیرش نمیشدند. بعد از بیش از بیستسال همت برای جلوگیری از مطرحشدن شهید دیالمه، حرکتی خودجوش و مردمی باعث شد افکار شهید باقی بماند. بعد از حوادث 88 افرادی از میان مردم شهروندان عادی با ما تماس میگرفتند و بخشهایی از سخنرانیها را میخواستند و موجی بهراه افتاد.
شهید دیالمه جوان بود و سبک زندگی یک جوان را از خود نشان میدهد؛ از این رو قابلیت الگوشدن دارد. بهنظر من او یکی از سرمایههای معنوی مهم انقلاب است. شهید دیالمه الگویی در جبهه جنگ نیست، چون امروز جبهه جنگ کلاسیک نداریم. ولی امروز دچار جنگ شناختی هستیم و شخصیت شهید دیالمه در خط مقدم جنگ نرم یک الگو است.
یعقوب توکلی (نویسنده): شهید در خط مقدم دفاع از اسلام بود. آنچیزی که برای بسیاری بعد حس شد و متوجه شدند چراغی در جایی روشن شده بود و زمینه آگاهی وجود داشت و به آن توجه نکردهاند. من در اینخصوص نیز ورود کردم. وقتی شهید به سازمان نزدیک شد، شروع به مطالعه عمیق کرد و در دورهای هرچهکتاب درباره سازمان بود، خواند. من شخصیتی شبیه به شهید دیالمه را در مرحوم دشتی که شارح نهجالبلاغه است و در دهه 80 به رحمت خدا رفت، دیدهام. این اشتراک را از این منظر میبینم که شهید دیالمه هر آنچه را درباره سازمان مجاهدین خلق منتشر شده بود، خوانده و فهمیده بود. در دوره دیگری تمام ادبیات فرقان را خواند. وقتی آقای بنیصدر مطرح میشود، ایشان کتب منتشرشده را جمع میکند و میخواند و حتی متوجه میشود کجاها نوشتههای بنیصدر است و کجاها نوشته بنیصدر نیست. مهمتر از همه این است که او نقطه اصلی فکر بنیصدر یعنی عدم اعتقاد به ولایت فقیه را درمییابد و متوجه میشود او در بحث امامت قائل به نظریه ولایت عامه است. از این به بعد باقی مسیر مشخص است و میدانیم چنین فردی در آینده در چه مسیری خواهد بود.
وقتی از یک جای مبنا، زاویه دید عوض میشود، باقی انگارهها نیز تغییر میکند. فهم درست شهید دیالمه از اینجا است که با مبانی دینی، کلامی و فلسفی آشنا بود. او افشاگر نیست و نمیگوید من سندی پیدا کردهام. در مورد شهید دیالمه فهم فکر و فهم ساخت جریان فکری مطرح است. لذا وقتی شهید، سکانسهای فکری بنیصدر را تجزیه و تحلیل کرد، متوجه مسیر آینده او شد و تحلیل وی بهسرعت جواب داد. رسیدن به این تشخیص جریانشناسانه مهم است. بخشی از این جریانشناسی سیاسی، بخشی فرهنگی و بخشی کلامی و... است. وقتی همه اینها درکنار هم قرار بگیرد، به درک متفاوتی میرسیم.
چرا شیخ فضلا... نوری اعدام شد؟ زیرا شهید در تهران به درکی رسید و بهایت را شناخت، بابیت را میشناخت، فراماسونری را شناخته بود و انجمنهای مخفی و جریانهای سنتی قدرت را میشناخت و با علم بر این مسائل گفت این جریان سر از کفر و استبداد جدید در میآورد. اعلام این سخن یعنی اسرار هویدا شد ولی درحقیقت اسرار هویدا نکرده بود بلکه آنچه را که دیگران بهدلیل بیدقتی و عدم تأمل نمیدیدند، دید و شناخت و اعلام کرد اما وقتی به این بافت فکری میرسید، چوباش را خواهید خورد. این اتفاق در مورد شیخ شهید فضلا... و شهید دیالمه دیده میشود.
*این کتاب و ویژگیهایی که در آن دیده میشود، حاصل طرحی است که پیش از نوشتن در ذهن شما شکلگرفته یا پیش از تالیف قائل به طراحی و چهارچوببندی اثر نیستید؟
طرحی که همیشه در ذهن من بوده، رسیدن به ساخت موجود است. من به طرح اولیه در ذهن قائل نیستم، بلکه قائل به این هستم که در حاق واقع چهاتفاقی افتاده است. در مباحث علمی با فرضیه مشکل دارم چون عقیده دارم یک نظریه یا فرضیهای را بهنوعی بر کار بار میکنیم. در مورد شهید دیالمه چیزی که نوشتهام حاق واقع است.
در مورد فرم نوشتن، فرم حیاتنامه مدنظر من است. من به ایشان دسترسی نداشتم و اطلاعات مربوط به شهید در مصاحبههای متعدد پراکنده بود. باید این تکههای پازل را از جاهای مختلفی بیرون میکشیدم و در جای درست خود قرار میدادم. خواهر شهید بخشی و آقای صالحی بخش دیگری را میدانستند. بسیاری از دوستان کلیتی مدنظرشان بود که من نمیتوانم با چنین فضایی ارتباط بگیرم. برای باورپذیر شدن شخصیتی که مجسمهاش را میسازم، باید جزئیات را بدانم. بهدنبال حاق واقع هستم و تا روایت خود من را اقناع نکند، نمینویسم و این تعهد را دارم.
در این اثر تا حدود زیادی به حاقواقع نزدیک شدم. حتی به بخشی که بسیاری نتوانسته بودند به آن نزدیک شوند، ورود کردم و زمانی که تکههای پازل را کنار هم میچیدم، مسائلی برای من قابل مشاهده و فهم میشد. من هم در جوانی در فضایی مشابه زیسته بودم و بسیاری از کتابهایی که شهید خوانده بود، من هم خوانده بودم. کسی با آن تفکر سیاسی و کلامی برای من قابل درک بود اما این حاق واقع، برجستگیهایی داشت که دست بسیاری از ماها از آنجا کوتاه است. من در بحث معنویت شهید دیالمه کیلومترها فاصله را حس میکردم. او زمانی در رستوران دانشگاه مراسم دعای کمیل بهراه میاندازد که این برنامه آنچنان در کشور جریان ندارد. این معنویت شهید بسیار مهم است. بسیاری هدف دارند ولی نمیتوانند کاری از پیش ببرند و برخی معنویت لازم را دارند و قدرت گسترش ایدههای خود را ندارند. باور معنوی داشتن، ایجاد مسیر معنوی در جامعه و تبدیلکردن این معنویت به جریانی که بهدنبال خود هدایت میآورد، ویژگی مهم شهید دیالمه است.
من در بخشی از کتاب از شهید با عنوان دیالمه احیاگر یاد کردهام، نه دیالمه افشاگر؛ اما متأسفانه تصویری که در جامعه شکل گرفت چنین بود که گویی ایشان صندوقی پر از اسناد درباره آدمها دارد و هربار یکی را رو میکند!
*آیا تاریخ در حیاتنامهنویسی به شما کمک کرد یا حیاتنامهنویسی مسیری برای درک بهتر تاریخ بود؟
در جمعی از امیرالمومنین پرسیدند که نظر شما درباره سلمان چیست؟ امام فرمودند: او کوه ایمان بود. پرسیدند، نظرتان راجع به ابوذر چیست؟ امام فرمودند: یک آسمان صداقت بود. درباره حذیفهبنیمان پرسیدند، امام فرمودند: دشمنشناس خوبی بود. شخص پرسید، علیابنابیطالب چگونه بود؟ امام فرمودند: خداوند ما را از صحبت درباره خودمان نهی کرده است.
تحصیلات من حوزوی است و آنجا منطق، فلسفه، علم اصول، کلام و... خواندهام. از قدیم به تاریخم علاقه داشتم. وقتی کتب تاریخ را میخواندم، اسامی، روندها و ماجراها در ذهن من میماند. در دانشگاه علوم سیاسی خواندم و قواعد تاریخی به قواعد سیاسی تبدیل شد. دورهای معلمی کردم و با سفسطهها و شبهات روبهرو شدم و به آبشخور این مواجهات پی بردم. این مجموعهها در کنار هم قرار گرفتند.
مفاهیم مختلف من را به نظریهای عمومی تحت عنوان «سازماندهی ذهن» رساند. من در این رابطه نوشتهام؛ مجموعه قواعدی که منطق سازماندهی ذهن است یعنی رسیدن به اطلاعاتی که بتواند به مسائل شکل یا پاسخ دهد. وقتی سر کاری مینشینم همه این موارد به کمک من میآید و صرف تاریخ خواندن به من کمک نکرده است. گاهی اصول و گاهی کلام بهکمک من میآید. منطق و فلسفه نیز در جاهایی من را یاری میکنند و به اینترتیب به نتایج بهتری میرسم.
نیکو دیالمه (خواهر شهید): خاطره دعای کمیل شهید بسیار نقل شده است ولی تا کسی فضای آن زمان را خوب درک نکند نمیتواند به عظمت کاری که انجام شد و جریانی که به راه افتاد پی ببرد. ذهن شهید مشغول این بود که بداند گلوگاههای انحراف یا تغییر رفتار در افراد چیست؟ داستان دعای کمیل این است که جمعی از دانشجویانی که با افکار و عقاید مختلف در ایده مبارزه با شاه مشترک بودند، ارادتمندان امیرالمومنین بودند و از این باب مبارزه میکردند، ولی تنها جنبه شجاعت و قهرمانی امیرالمومنین را میدیدند و نالههای شبانه حضرت را نمیدیدند.
معنویت در شهید موج میزد. او دعا را قرائت نمیکرد بلکه با دعا یکسان میشد. من خردسال بودم که ایشان از من خواست با هم دعا بخوانیم و دعای کمیل اولین دعایی بود که من با ایشان خواندم و درحالیکه عبارتها را متوجه نمیشدم از حالات ایشان و گریهاش به دعا توجه میکردم. ایشان میخواست بعد دیگری از وجود امیرالمومنین برای دانشجویان روشن شود. ایشان جمله مشهوری دارد: «فریادهای امام خمینی انعکاس نالههای شبانه او در محراب عبادت است.» او روز انسان را به شباش متصل میدید و میخواست در مراجعه به ائمه تمام ابعاد دیده شود.
به راه افتادن دعای کمیل در فضای دانشگاه نشان میدهد شهید دیالمه دغدغه دارد و میخواهد اسلام خالص شناخته شود. او تیپشناسی دقیقی از گروههای مختلف جوانان جامعه داشت و متوجه میشد گیر عموم جامعه کجا است و از چه منظری به مسائل نگاه میکنند. شهید دیالمه برای مطرحکردن اسلام در جامعه طرح دارد. او سیره آموزشی اهل بیت را یاد گرفته بود و برای انتقال این آموزهها به جامعه طرح داشت.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سخنگوی رزمایش مشترک ذوالفقار در گفت و گوی اختصاصی با روزنامه «جامجم» تشریح کرد
گفت وگوی اختصاصی روزنامه «جامجم» با دوتن از نمایندگان برجسته حزب الله در پارلمان لبنان
با یوسف رحیمی، درباره تلاش برای تحقق یکی از توصیههای رهبر معظم انقلاب گفتوگو کردیم