درکارنامه او، تهیهکنندگی برنامه صبحگاهی رادیو،مدیریت گروه اجتماعی رادیوتهران،مدیریت شبکه رادیوتهران وهمچنین مدیریت رادیوپیام دیده میشود؛ مسیری که پلهبهپله طی شد تا او را به معاونت سازمان رساند.وی درسال۱۳۷۷ بهعنوان معاون صدا منصوب شد.دردوره مدیریتی حسن خجسته بر رادیو، توسعه کمی وتولید شبکههای تخصصی در دستورکار قرار گرفت و شبکههایی همچون رادیوورزش، رادیوسلامت، رادیواقتصاد، رادیومعارف و رادیوگفتوگوبه رادیوهای عمومی اضافه شدند. خجسته در کنار فعالیتهای اجرایی، مقالات متعددی دارد و استاد برجسته علوم ارتباطات است. او درگفتوگوی خود با جامجم، از لزوم بازنگری در حوزه رسانه گفته است.
شما سالهای زیادی در حوزه رسانه مشغول بودید. قدری از زمانی برایمان بگویید که تازه وارد شدید.
یک خطای حرفهای بود! حالا بگویید چرا؟
شاید بهدلیل مصائب این حوزه ... .
نه، کاری در عالم نیست که دشوار نباشد. میلیاردها ثروت هم داشته باشید، بازهم نگهداشتن آن سخت است. همه چیز در عالم با سختی است. من حالا الفبای ارتباطات را میدانم که اگر آن روز میدانستم، نمیرفتم. نه که دشوار باشد، برای اینکه کار رسانه در ایران، روی دنیا و آخرت مردم اثر میگذارد و پاسخ به آن سخت است. اصلا کاری به بحث سیاسی ندارم. همیشه به آیه آخر سوره آلعمران اشاره میکنم که درخواستهای پیامبر از خداست. همه امید من به این آیه است. من اقرار میکنم کار شما در رسانه بسیار سختتر از زمانی است که من بودم.
چرا اینطور فکر میکنید؟
چون حوزه رسانه تحول زیادی دارد. آن زمان درسال۱۳۷۳ من مدیر شبکه تهران بودم.رقیب ما آن زمان ضبطصوت محسوب میشد وحتی دشمن رسانهایمان هم اندک بود.الان رقبای بسیارودشمنان فعالی درحوزه رسانه داریم.سپهر رسانهای آن زمان رادیوها بودند و به مرور موارد دیگر اضافه شد. ماهوارهها در آن زمان بهدلیل راهبردهای اشتباهی که داشتند، تاثیر اندکی گذاشتند. بعدها سندی دیدم که خانم رایس، وزیر امور خارجه وقت آمریکا کمکهایی را به رسانههایی داشت که در این حوزه کار کرده بودند. کمکم شبکههای ماهوارهای بهجای تمرکز روی مسائل سیاسی، به سمت مسائل اجتماعی رفتند و بهصورت خاص روی مسائل مرتبط با زنان کار کردند. دلیلش این بود که میدانستند زنان میتوانند تاثیرگذار باشند.
شما پیش از این نظرات جالبی را درباره زنان و این حوزه در گفتوگوهایتان مطرح کردید؛ کما اینکه تاکید کرده بودید باید از زنان در قانونگذاری بیشتر استفاده شود.به نظرتان چطور میشوداین مسأله را به سمتی برد که زنان کنشگری افزونتری داشته باشند؟
بهطورکلی، من فمینیسم را محصول جنگ قدرت میان زن و مرد میدانم. در تفکر غربی رابطه رقابتی مبتنی بر رقابت مادی است. در تفکر ما، رابطه اجتماعی براساس سبقت در خیرات و مودت است. بنابراین از این زاویه در تفکر ما فمینیسم جایی ندارد. این را یک زمانی به یکی از همکاران خانم هم گفته بودم که وقتی طبق توصیه اسلام فردی دست مادرش را میبوسد، چه میتوان جز احترام به آن مادر در خانه گفت؟ به همه این را میگویم که مادر سریعالرضاست. بهخصوص وقتی عصبانی است دستش را ببوسید. وقتی مادر راضی باشد، مصائب حل میشود. البته برای آقایان، رضایت همسر هم موثر است.
در میان این بحث به نهاد خانواده هم اشاره دارید، البته دغدغه شما را میتوان از تلاش برای راهاندازی رادیوخانواده پیشتر از اینها متوجه شد. در ادامه این موضوع شنیدهایم که گفتید قانونگذاری باید از دل خانواده بیرون بیاید.
زمانی که میخواستم رادیوخانواده را راه بیندازم، این دغدغه را داشتم که صرفا تبدیل به یک برنامه خانواده نشود. جامعهشناسان میگویند در پیدایش جامعه اولیه، چند نهاد اجتماعی ایجاد شدند که خانواده یکی از آنهاست. استادی در حوزه مردمشناسی داشتم که نقل میکرد در زمانهای اولیه دو قانون ابداع شد: یکی مربوط به تقسیم شکار بود و دیگری مربوط میشد به ارتباط با زنها، که دومی را خود زنها ایجاد کرده بودند.دلیلش این است که این مسأله، امر ذاتی است و زنها توجهات خاصی میطلبند. من میگفتم بر همین اساس نباید مردان برای زنان تصمیم بگیرند. مثالی که میزدم این بود که در یک مدرسه دخترانه، با اینکه همه خانم هستند، روسری سر میکنند. معتقدم بهدلیل اینکه مردان قانون را گذاشتهاند اینطور شده. درعینحال معتقدم اگر قوانین را از داخل خانه نگاه کنیم، معنای خیلی چیزها تغییر میکند. مثلا ممکن است به مردی بگوییم ماموریت خارج از ایران برو و همسرش موافق نباشد. این یعنی از نظر حاکمیت، فرصت برای مرد بوده اما از نظر خانواده، یک تهدید به حساب میآید. میخواهم بگویم ماهیت خانواده، همین است. اگر از منظر خانواده نگاه کنیم، رنگ همه چیز تغییر میکند. من همیشه به همکاران خانم میگفتم تلاش کنید قبل از همسرتان به خانه بازگردید، چون معتقدم زن مولد عاطفه است. وقتی زن نباشد، مهمترین پیوند عاطفی خانواده نیست و به مرور بچهها پناهشان را از دست میدهند؛ این یعنی تساوی زن و مرد.خودم وقتی در رادیو بودم، هیچوقت خانمها را برای شیفت شب نگه نمیداشتم. معتقد بودم به لحاظ امنیتی مشکلی ندارد اما اگر همسر داشته باشد و بهخصوص وقتی بچهها بیدار میشوند، باید در خانه حضور داشته باشد. اگر از زاویه خانواده نگاه کنیم، به راهکار میرسیم. به نظرم اصطلاح شهروند یا سیتیزن اشتباه است. چون هویت واقعی وقتی است که تو پدر یا مادر یا همسر یک خانواده هستی. اگر این هویت او را بشناسم، حتی اگر مدیرش باشم هم نمیتوانم در جایگاه پدری او را رها کنم. روایتی با این مضمون دیدم که وقتی جایی مسئولیت داشته باشید، همه آنهایی که زیر نظر شما هستند تبدیل به عیال شما میشوند. یعنی من نسبت به آنها تکالیفی مثل ارتقای اجتماعی و دینی دارم. مثلا در دوره مدیریت خودم، وقتی یک آقا ارتقا پیدا میکرد، به همسرش پاداش میدادم.
این همان نگاه حمایتی است که باید از سمت مدیران باشد تا آنچه عنوان میکنید در عمل نیز برای خانوادهها قابل اجرا شود.
حمایت نیست، تکلیف است. من به آن معتقد بودم. چون میدیدم که به مرور یک عطوفتی در رادیو بین همه ایجاد شده. سال آخری که از رادیو آمدم پاداش را رد نکردم تا فرد جدید بدهد. قسم میخورم که حتی یک نفر به من نگفت چرا پاداش ندادی.
البته شنیدهایم که قدیمیها از شما به نیکی یاد میکنند. مدیری که پلهبهپله بالا آمده باشد، چنین حسی خواهد داشت. در خصوص همین پلهپله آمدن، گفتهاید ابتدا برنامههایی را به شما میدادند که شنونده نداشته، درست است؟
یک برنامه صبحگاهی بود که بهجای حذف، به یک فرستندهای دادند که هیچ شنوندهای نداشت. من آن زمان سردبیر این برنامه شدم. البته معتقدم آدمهای خوبی همراه من بودند. بعد از یکسال، دو برابر رادیوایران شنونده داشت. معتقدم شانس داشتم که افرادی برای هدایت در کنارم باشند که بزرگ بودند.
بهطورکلی شما بیشتر در رادیو متمرکز بودید.
من ۱۸ سال در رادیو کار کردم که نزدیک ۱۰ سال معاون و بعد مدیر شبکه بودم.
با توجه به سالها فعالیت در سازمان، وضعیت تعدد شبکهها را چگونه ارزیابی میکنید؟
آن زمان درست بود. یعنی وقتی ساختار درست شکل گرفته باشد و به تکثر و تنوع توجه شود درست است. اما معتقدم الان این توسعه باید خوشهای باشد. به نظرم وقتش است که تلویزیون بیشتر به سمت رسانه کاربرمحور حرکت کند.
البته این اتفاق تا حد زیادی با فعالیت پلتفرمهایی همچون تلوبیون افتاده است.
بیشتر منظورم این است که تلویزیون خودش کار را دست بگیرد. اینجاست که رقابت واقعی مشخص میشود. من همیشه به دانشجویانم تاکید میکنم که بهجای مخاطب، عنوان مخاطب ــ کاربر را به کار ببرند. معتقدم پیوند مخاطب با رسانه باید تنگاتنگ باشد. هنوز بیشتر رسانهها، با روش سنتی پیش میروند. باید به کاربر فرصت رقابت داد. ممکن است برخی از اینها آرزو باشد اما باید به سمتی رفت که کاربر احساس مشارکت کند و درعینحال، هر اثر تولیدی به اندازه بازنشر امتیاز بگیرد. به نظرم فضای مجازی فرصت بزرگی برای رسانههاست تا حداکثر بهره را ببرند.
در این میان، رادیو که ابزار اصلیاش صوت است، چطور میتواند رقابت کند؟
البته که پلتفرم رادیو یا تلویزیون را باید در نظر بگیریم اما خوشه آن هم باید ساخته شود تا تعامل شکل بگیرد. آن زمان که ایرانصدا بودم میخواستیم آن را تبدیل به کتابخانه صوتی کنیم. به همین خاطر میگویم ارتباطات جدید، فرصت است. شاید از این منظر تهدید باشد که همه بتوانند بیایند اما درواقع فرصت است چون فقط حرفهایها میتوانند تولید درست داشته باشند.
بالاتر از خبر
بهرهبردن از ظرفیتهای جدید در رادیو پیگیری میشود. یکی ازآنها رویداد ملی پادکست است.درواقع رسانهملی از این پتانسیلها استفاده میکند و ازبسترهای مجازی نیز بهعنوان بازوی کمکی بهره میبرد.امابه باور خجسته، همچنان راهی طولانی در پیش است. او با پیوند این موضوع به حوزه خبر و دیگر سازمانهای رسانهای توضیح میدهد: این ظرفیت برای سازمانهای رسانهای فراهم است. اتفاق مهمی که باید بیفتد این است که سازمانهای رسانهای جای خود راتغییر دهند، چون الان به سمت چیزی میروند که غالبا در دسترس همه است.پس بایدبه لایههای بالاتری ازاخبار رفت.من مقالهای باعنوان الگوهای هنجاری تولیدمحتوای رسانهای داشتم که به نظرم باید درحوزه رسانه به آن توجه بیشتری شود. یعنی باید اخبار را براساس عادی تا مهم طبقهبندی کرد. در این صورت میتوان فعالان حوزه خبر را هم بر این اساس دستهبندی کرد و امتیاز داد. باید بیشتر به آن فکر شود.