روز اولی که مارا به مدرسه بردند، یادم است که از نظر من روزی بسیار تیره، تاریک، بد و ناخوشایند بود! پدرم، من و برادر بزرگم را با هم وارد اتاق بزرگی کرد که به نظر من – آن وقت خیلی بزرگ بود. البته شاید آن موقع به قدر نصف این اتاق، یا مقداری بیشتر از این اتاق بود؛ اما به چشمِ کودکیِ آن روز من، جای خیلی بزرگی میآمد. و چون پنجرههایش شیشه نداشت و از این کاغذهای مومی داشت، تاریک و بد بود. مدتی هم آنجا بودیم.
لیکن روز اوّل که ما را دبستان بردند، روز خوبی بود؛ روز شلوغی بود. بچهها بازی میکردند، ما هم بازی میکردیم. اتاق ما کلاس بزرگی بود – باز به چشم آن وقت کودکیِ آن موقع من و عدهی بچههای کلاس اول، زیاد بود. حالا که فکر میکنم، شاید سی نفر،چهل نفر، از بچههای کلاس اول بودیم و روز پر شور و پر شوقی بود و خاطرهی بدی از آن روز ندارم.
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد