مدیران فرهنگی دولت چهاردهم باید چه ویژگی‌هایی داشته باشند و بر چه موضوعاتی تمرکز کنند؟

۱۰مطالبه فرهنگی از رئیس جمهور آینده

درآستانه برگزاری چهاردهمین انتخابات ریاست‌جمهوری اسلامی ایران هستیم و ایرانیان در سراسر جهان، روز جمعه با حضور در پای صندوق‌های رأی رئیس‌جمهور جدید خود را انتخاب خواهند کرد.در دوران برگزاری مناظرات و میز گرد های  تلویزیونی و نیز گفت‌وگوهای نامزدها با کارشناسان، بخشی از وقت این برنامه‌ها به ارائه طرح‌ها و ایده‌های هر یک از آنان درباره مسائل فرهنگی اختصاص داشت اما به نظر می‌رسد هنوز در جزئیات طرح‌ها و برنامه‌ها، ابهامات و پرسش‌های بسیاری باقی مانده است.
کد خبر: ۱۴۶۲۳۲۲
نویسنده آرش شفاعی - گروه فرهنگ و هنر
 
در زمان طرح برنامه‌های فرهنگی نامزدها، با وجود این‌که در میان حوزه‌های مرتبط با فرهنگ و هنر، حوزه ادبیات و کتاب، اهمیتی راهبردی و بنیادین دارد، اما این حوزه طبق معمول زیر سایه حوزه‌های دیگر همچون سینما قرار گرفت و بیشتر مباحث فرهنگی نامزدها به این سمت رفت که قرار است برای سینما وبازیگران سینما چه کنند؛ اما در این زمینه به مباحث راهبردی و اساسی و نیز مشکلات وچالش‌های دیگربخش‌هاکمتر پرداخته شد.ماسعی کرده‌ایم به ۱۰معضل ومشکل مهم فرهنگ با نگاهی کلی و جامع‌نگر بپردازیم و از نامزدهای محترم می‌خواهیم تا زمان اندکی که تا پایان برنامه‌های تبلیغاتی دارند، دراین زمینه برنامه‌های خود را ارائه دهند یا این‌که این معضلات را در تدوین سیاست‌های آینده دولت خود در نظرداشته باشند؛ چراکه هررئیس‌جمهوری سکان هدایت دولت چهاردهم را در دست بگیرد، باید با نگاهی کلان و راهبردی به حوزه فرهنگ بپردازد؛ وگرنه در بر همان پاشنه قبلی خواهد چرخید. در صورتی که مدیریت کلان این حوزه، نگاهی فرابخشی و اصولی به آن نداشته باشد،مانند گذشته فقط بودجه‌های اندکی به حوزه فرهنگی اختصاص خواهد یافت و پیچ‌وخم‌های نظام دیوان‌سالاری موجود، سبب خواهد شد این بودجه اندک هم به شکلی مطلوب و دارای بازده مناسب مصرف نشود.
 
جنگ فرهنگی، ژنرال های فرهنگی می‌خواهد
داشتن اهداف والا و چشم‌انداز وسیع، فقط برای رسیدن به جایگاه برتر فرهنگی کافی نیست. برای این کار برنامه‌ریزی لازم است ولی از آن بالاتر این است که برای جنگ فرهنگی، باید ژنرال‌هایی با دیدگاه‌های فرهنگی در رأس کار قرار بگیرند. اگر فردی در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مدیر شود که پیشینه او فقط سفارت یا مدیریت بر هلدینگ‌های مالی باشد و تازه بعد از ورود به این وزارتخانه، قرار باشد این حوزه را با پیچیدگی‌های مخصوص به خود بشناسد، راه به جایی نخواهد برد. در رأس وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی باید کسی حضور داشته باشد که ادبیات ایران را با همه تاریخچه تحولات و تطورات آن بشناسد، سینما، تئاتر، موسیقی، رسانه و همه اجزای تشکیل‌دهنده پازل فرهنگ و هنر را درک کرده باشد و ارتباط آن را با فرهنگ ایران و اسلام را در کلیت آن بشناسد. نه‌تنها وزیر، بلکه همه نیروهای مؤثر در وزارت و دیگر سازمان‌ها و نهادهای فرهنگی دولت نیز باید این‌گونه باشند. واقعیت این است که در حال حاضر یکی از مشکلات مهم مانبود مدیران فرهنگی تراز و دارای ویژگی‌های لازم برای تصدی این کرسی‌هاست. مدیران فرهنگی به‌خصوص در رده‌های میانی معمولا در طول سال‌های گذشته از نیروهای سیاسی هم‌نظر با رؤسای‌جمهور وقت انتخاب می‌شده‌اند. این امر باعث شده زبان مشترکی میان اهل فرهنگ و هنر و مدیران برقرار نشود وفاصله ستاد فرهنگی دولت وصف هنرمندان واهل قلم هر روز بیشتر شود. جهت رفع این کاستی باید چارچوبی مشخص ودقیق برای تربیت نیروی انسانی که مدیریت این حوزه را به‌دست بگیرد، تدارک دید و شیوه‌هایی تازه و دیدگاهی مبتنی بر اصول مدیریت فرهنگی برای وزارتخانه‌هاودستگاه‌های فرهنگی وابسته به دولت تدارک دید که در آن سلیقه‌های شخصی و گروهی مدیران، ملاک نباشد تا با آمدن یک مدیر،طرح‌هایی تازه به راه بیفتد و با رفتن او آن طرح‌ها از حرکت بیفتد. اهل فرهنگ و هنر می‌توانند ده‌ها رویداد، طرح، برنامه و رویکرد موفق را در طول دهه‌های اخیر برای‌تان بشمارند که بعد از چند سال برگزاری، به‌دلیل تغییر مدیران، برگزاری آنها متوقف شده است. باید ساختاری بر دستگاه‌های فرهنگی دولت حاکم شود که در آن تضمین شود برنامه‌های دارای بازده، مؤثر و موفق، با آمدن و رفتن مدیران نه فقط تعطیل نمی‌شود، بلکه تقویت هم خواهد شد. نکته مهم این است که با وجود این‌که همه به لزوم قرار گرفتن افرادی از جنس فرهنگ درمدیریت این بخش معترفند، تقریبا همه دولت‌ها نسبت به دادن مجال ومیدان به این‌گونه افرادبرای کادرسازی وتربیت مدیرانی ازجنس فرهنگ درآزمون عملی حکمرانی فرهنگی، مقاومت کرده‌اند.مدیریت آینده فرهنگی کشور باید ترکیبی ازپیران وجوانان اهل ادب وهنرباشد تا درتعامل میان این دوگروه، انتقال تجربه و دانش نیز روی دهد و بتوانیم به آینده امیدوارانه‌تر بنگریم. 
 
نقشه راه جامع  چیست؟
ما در طول دهه‌های گذشته، میلیاردها تومان سرمایه در بخش فرهنگ خرج کرده‌ایم؛ افراد زیادی سرکار آمده‌اند و رفته‌اند و مجموعه‌ای از تجربیات هم افزوده در پیروزی و شکست در امر فرهنگی داشته‌ایم. گروهی بر این باورند که ما یکسره در امر فرهنگ آسیب‌های فراوان  خورده‌ایم و آنچه در برخی صحنه‌های تقابل میان بخشی  از جامعه  دیده می‌شود، نشان‌دهنده مظلومیت تمام‌عیار برنامه‌های فرهنگی و آموزشی است. این دیدگاه صفر و یکی در فرهنگ و هنر جواب نمی‌دهد. واقعیت این است که ما در طول بیش از چهار دهه اخیر در این بخش، به‌کامی‌های بسیار داشته‌ایم و البته در موارد بسیاری هم ناکام مانده‌ایم. نکته اصلی اما اینجاست که ما در حال تکرار شکست‌ها و موفقیت‌های خود بوده و هستیم. شکست‌های ما به‌خصوص در حوزه فرهنگ، درسی برای ما نمی‌شوند. برای مثال در دورانی تصمیم گرفتیم بخش زیادی از یارانه‌های دولتی را در‌خصوص حمایت از نشر، به کاغذ اختصاص دهیم‌. این امر باعث شد دکانی به نام فروش کاغذ دولتی به‌وجود آید و نبود نظارت باعث شد برخی ناشران با گزارش نادرست شمارگان آثار منتشر شده، سهمیه‌ای غیرواقعی از دولت بگیرند و کاغذهای دولتی را در بازار آزاد بفروشند. این وضعیت با وجود این‌که شکست آن از پیش معلوم بود، به شکل‌های مختلف در دولت‌های بعدی هم تکرار شد. نکته اینجاست که ما هرگاه در دوره‌ای توانسته‌ایم موفقیت‌هایی هم داشته باشیم، آن را به یک مدل قابل تعمیم تبدیل نکرده‌ایم. امروزه سینمای ما به‌طور مرتب در حال جا‌به‌جایی رکوردهای فروش است اما آیا دولت سعی کرده است از این موفقیت قابل‌تقدیر، مدلی برای تکرار در دیگر هنرها بیرون آورد؟ حتی گاهی یک سیاست درست و قابل دفاع، چنان اجرا شده که بعد از مدتی به ضد خودش تبدیل گردیده است، یعنی ما نتوانسته‌ایم در سیاست‌گذاری‌های فرهنگی و هنری، حداکثر و حداقل‌ها را درست طراحی کنیم، بدانیم جای دخالت دولت کجاست یا اجرای یک طرح، چه ظرفیت‌ها و زیرساخت‌هایی را لازم دارد. موضوع تئاترهای خصوصی یک نمونه خوب در این زمینه است. زمانی همه بار هنر نمایش برعهده دولت بود و اگر پول و سالن و حمایت دولتی نبود، تئاتری اجرا نمی‌شد. دولت تصمیم گرفت بخش خصوصی را در این زمینه فعال کند اما مهار چنان از دست در رفت که امروز در غیاب تنظیم‌گری دقیق و نظارت تعریف شده، تئاتر خصوصی به یک مشکل تبدیل شده است! یکی از مهم‌ترین ایرادهای دولت‌های ما، نگاه مقطعی و کوتاه‌مدت به فرهنگ است در حالی‌که فرهنگ، ذاتا یک امر زمانبر، طولانی‌مدت و بطئی است و برای مدیریت آن، نگاه چهار ساله کافی نیست بلکه باید آن را در امتداد یک نقشه راه بلندمدت دید که بتواند با تغییرات نسلی، فناورانه و نگرشی خود را هماهنگ کند. 
   
ظرفیت‌های فراموش‌شده در استان‌ها
در سال‌های اخیر بارها شنیده‌ایم که بسیاری از شهرستان‌های کشور ازداشتن حتی یک سالن سینما محروم بوده‌اند. دردولت سیزدهم، تلاش گسترده و ملی برای ساخت سالن‌های سینما در سطح کشور آغاز شد و این دولت توانست تعداد سالن‌های موجود را از۵۷۰ باب به حدود ۸۷۰باب برساند که یک موفقیت ارزشمند است.این آمار نشان می‌دهد توزیع زیرساخت‌ها، امکانات و بودجه‌های فرهنگی و هنری در کشور به‌شدت تبعیض‌آمیز است. این بی‌عدالتی فقط در نرم‌افزارها نیست ورفع بی‌عدالتی هم فقط در ساخت سالن و اجرای پروژه‌های عمرانی خلاصه نمی‌شود بلکه بخش بزرگی از این بی‌عدالتی خود را در توجه و میدان دادن به نیروهای فعال و هنرمندان مناطق مختلف کشور عیان می‌کند. هنرمندی که در شهرستان فعالیت می‌کند، برای دیده شدن راه سخت و صدبرابر دشواری دارد. او حتی در شهر و استان خود هم به اندازه یک هنرمند ساکن تهران قدر نمی‌بیند.بارها دیده‌ایم برای اجرای یک برنامه هنری مثلا یک اجرای موسیقی، یک گروه از تهران به شهرستان‌ها می‌روند تا در برابر چشم هنرمندان آن شهر برنامه اجرا کنند و چندبرابر آنها دستمزد بگیرند. روندهای مختلف کار در حوزه فرهنگی از صدور مجوزها تا برگزاری رویدادها به‌شدت وابسته به تهران است. برای مثال برای برگزاری مراسمی به مناسبت روز بزرگداشت شهرهای مختلف، مرکز باید تصمیم بگیرد. در این زمینه باید قدرت اجرایی استانداران و مدیران‌کل افزایش یابد و به مدیران‌کل اختیارات بیشتری تفویض کرد و اجازه داد آنها با توجه به نیازهای مناطق مختلف کشور تصمیم‌گیری کنند. شوراهای برنامه‌ریزی استانی باید از وابستگی فلج‌کننده به پایتخت رهایی پیدا کنند و مدیران بتوانند امکانات در اختیار خود را براساس نیازهای منطقه‌ای، محرومیت‌های پسینی و چشم‌اندازهای آینده و براساس ویژگی‌های بومی مناطق مختلف و خرده‌فرهنگ‌های سراسر کشور توزیع کنند. ضمن این‌که خود بحث بودجه نیز باید مورد تجدیدنظر واقع شود و منابع مالی تخصیصی استان‌ها به شکلی افزایش پیدا کند که شاهد جهش در جهت رفع بی‌عدالتی فرهنگی باقیمانده از سال‌های گذشته در سطح کشور باشیم. 
 
گشت ارشاد برای مدیران ناتوان!
دادن اختیارات، افزایش بودجه وحرکت در مسیرچشم‌اندازها لازم است،اما کافی نیست. مدیران به‌خصوص مدیران فرهنگی باید درقبال عملکرد خود پاسخگو باشند.چنان‌که گفتیم درسال‌های اخیر،مدیرانی دربخش فرهنگ و هنر دولت‌های مختلف در مصدر کار قرار گرفته وآنان نیزمدیران میانی رابه کارگمارده‌اند.درموارد زیادی آنها باعملکردهای سلیقه‌ای، غیرکارشناسی و ایده‌های خلق‌الساعه، عملکردهای عادی و موفق را دچار اختلال کرده‌اند و برخی تأسیسات فرهنگی را که درسال‌های پیش ازمدیریت آنان منشأ اثربوده‌اند از میان برده‌اند. این مدیران که بیشتر آنان خاستگاه سیاسی ونگرشی غیرفرهنگی داشته‌اند، بعدازپایان مدت‌زمان تصدی‌شان برحوزه فرهنگ،اغلب ازاین حوزه به جایگاه‌های اصلی‌شان یعنی سیاست واقتصاد بازگشته‌اند وهیچ‌گاه دربرابراغتشاشی که درکارفرهنگ وهنر کشور ایجاد کرده‌اند، پاسخگو نبوده‌اند.برخی ازآنان حتی به قانون‌های بالادستی همچون سند چشم‌اندازوبرنامه‌های توسعه پنج‌ساله پایبند نبوده‌اند، تخلفات فراوانی از قانون‌های بودجه سالانه داشته‌اند و گاه با سختگیری یا آسان‌گیری‌های سلیقه‌ای، روابط دولت و هنرمندان را دچار اختلال کرده‌اند. درهمه این موارد کسی آنان را بازخواست نکرده است. حتی مدیرانی هم که موفق بوده‌اند و کارنامه قابل توجهی داشته‌اند، با تغییر دولت‌ها بدون توجه به نتیجه عملکرد خود از کار برکنار شده‌اند. عدم نظارت بر عملکردها باعث خسارت‌های مادی و معنوی بسیاری شده است.شاید یکی ازدلایل این‌که مدیران فرهنگی هیچ‌گاه پاسخگوی عملکردخود نبوده‌اند،نبود حساسیت چندان مردم و رسانه‌ها به این حوزه نسبت به حوزه‌های سیاسی و اقتصادی باشد. این تصور ایجاد شده است که فرهنگ و هنر، حوزه‌ای است که اولا در آن گردش مالی چندان قابل‌توجهی وجود نداردوثانیا چنان پاک و منزه است که نمی‌توان در آن حرف از اشتباه، قصور یا تقصیر زد درحالی‌که در این حوزه هم مدیران دولتی در سال‌های اخیر ترک‌فعل‌های فراوانی مرتکب شده‌اند که باید نسبت به آن پاسخ دهند.
 
توجه به برنامه هفتم
رئیس‌جمهور آینده باید همزمان با استقرار در خیابان پاستور، برنامه هفتم توسعه کشور را اجرا کند. احکام و تکالیف در این برنامه در بخش فرهنگ و هنر، روشن و با توجه به امکانات کشور، کاملا قابل تحقق هستند. ساخت سالانه ۲۰ فیلم سینمایی فاخر، رسیدن به رشد متوسط ۲۵درصد، افزایش مؤسسه‌های فرهنگی چندمنظوره، تولید ۷۳۰۰ساعت پویانمایی ویـژه کودکان و نوجوانان، تولید ۵۰۰ اثر فاخر رسانه‌ای با موضوعات قرآنی، تهیه و تصویب طرح فرهنگی مسجدمحوری در محلات، تدوین آیین‌نامه اجرایی حمایت و پشتیبانی از مردمی‌سازی فرهنگ و جریان حلقه‌های میانی مروج گفتمان انقلاب اسلامی در حوزه‌هایی همچون نهضت‌های قرآنی، خانواده، بانوان، عفاف و حجاب، فضای مجازی و تولید محتوای رسانه‌ای، نوشت‌افزار ایرانی ــ اسلامی، مطالبه‌گری پیشرفت و عدالت، جنبش نرم‌افزاری، فعالیت‌های مردمی ورزشی، تربیتی و سبک زندگی سالم و ...ازجمله تکالیف دولت در این برنامه است. این اهداف را دولت باید به‌صورت برنامه‌هایی قابل راستی‌آزمایی، جزئی و براساس وظایف سازمان‌ها و نهادهای دولتی تدوین و در اختیار مردم و رسانه‌ها قرار دهد. برای مثال اعلام کند از میان ۲۰ فیلمی که سالانه قرار است تولید شوند، چند فیلم تحت حمایت بنیاد سینمایی فارابی تولید خواهند شد و کانون پرورش فکری کودکان‌ونوجوانان یا دیگر سازمان‌ها و وزارتخانه‌ها چگونه در این امر همراهی خواهند کرد. این برنامه‌ریزی می‌تواند دیگر نهادها و وزارتخانه‌هایی را که تاکنون درگیر این امر نبوده‌اند، به صحنه بکشاند. مثلا دولت برنامه‌ریزی کند وزارت میراث فرهنگی و گردشگری سالانه تعداد مشخصی فیلم سینمایی با درجه کیفی بالا در موضوع شناخت ایران و مفاخر فرهنگی آن تولید کند. در آن صورت می‌توان به‌صورت دقیق عملکرد سازمان‌ها و ادارات دولتی را سنجید و به بخش‌هایی که نتوانسته‌اند تکالیف قانونی خود را انجام دهند پرداخت. 
 
هنرمند ،کارگر فصلی نیست!
یکی از حرف‌های شیکی که معمولا نامزدهای انتخابات در دوره‌های مختلف انتخابات ریاست‌جمهوری درباره برنامه‌های فرهنگی خود بر زبان می‌آورند، واگذارکردن امور به نهادهای تخصصی و تشکیلات صنفی است. حتی یکی از دولت‌ها در ابتدای ورود به خیابان پاستور تصمیم گرفت امور مربوط به ممیزی را به خود ناشران واگذار کند اما با عدم استقبال ناشران روبه‌رو شد. ناشران حق داشتند، چون احساس کردند دولت بدون پیش‌بینی راهکاری اجرایی و بستری مشخص، می‌خواهد خود را از زیر بار مسئولیتی سخت خلاص کند و توپ را به میدان ناشران بیندازد.زمانی می‌شود از واگذاری امور تخصصی به تشکل‌های صنفی حرف زد که این تشکل‌ها جایگاه حقوقی و قانونی مشخص و تعریف‌شده‌ای داشته باشند. در این زمینه قوانین جاری کشور، براساس واقعیت‌های میدانی حوزه فرهنگ و هنر نوشته نشده است و تا زمانی که مشاغل فرهنگی و هنری درست تعریف شوند، صنف واقعی تشکیل نمی‌شود. امروز هنرمندان تحت تعریف کارگران شغلی در وزارت کار شناخته شده‌اند،یعنی هنرهنوزبه عنوان شغل تعریف مشخصی ندارد. فرض کنید برای شغلی مانند نویسندگی، معیار تعداد آثار نوشته شده در یک مدت زمانی مشخص است. این مسأله با روح کار هنری متفاوت است. یک نویسنده ممکن است چندین سال نتواند کتاب تازه‌ای بنویسد، چرا که نویسندگی با شغلی مانند سفالگری متفاوت است که براساس تعداد سفال‌های ساخته شده بتوان آن را تعریف کرد. تا زمانی که مرجع تشخیص شغل و رسمیت دادن به مشاغل فرهنگی و هنری، وزارت کار باشد و تحت قانون‌های مشخص برای کار و کارگری، فعالان هنری را تعریف کنیم، این مشکل به جای خود باقی است. فعالیت‌های صنفی در حقیقت جایگاهی رسمی و قابل دفاع براساس واقعیت‌ها و بایسته‌های این حوزه ندارند. به همین دلیل تا زمانی که دولت نظام جامعی را در این زمینه با همکاری فعالان و دست‌اندرکاران تدوین نکند، کاری از پیش نخواهد رفت. بعد از آن دولت باید از این نهادها حمایت کند و به آنها نقش‌هایی را که در غیاب‌شان خود به عهده گرفته است، واگذار کند تا آنان قدرت بگیرند و بتوانند در فضای کسب و کار هنری نقش مدافع حقوق هنرمندان را بازی کنند. تنش‌هایی که در سال‌های اخیر میان دولت و خانه سینما به‌وجود آمد و نیز ناکامی برخی نهادهای صنفی مانند خانه تئاتر یا خانه موسیقی به این دلیل است که آنان، نحیف، بدون حمایت قانونی و رها شده بوده‌اند و در این وضعیت، ممکن است به سمت و سوی جریان‌هایی بروند که پول و قدرت بیشتری دارند. 
 
موازی‌کاری؛ بلای جان فرهنگ
یکی ازمشکلات مهم درحوزه فرهنگی کشورما،ازبین رفتن انرژی وفرصت فراوان وانبوه کشور، وجود دستگاه‌های موازی و مداخله‌گر، ازدحام و تقابل موجود در دیوان‌سالاری فربه کشور ونبود وحدت رویه است.این مسأله باعث شده از یک سو شاهد هدررفت سرمایه‌های ملی اختصاص یافته به بخش فرهنگی کشور باشیم و از سوی دیگر نتوانیم از فرصت‌های ایجاد شده به بهترین شکل بهره‌مند شویم. برای مثال در چند سال اخیر شاهد توجه داخلی و جهانی به تولیدات هنرمندان ایرانی در بخش سرود بوده‌ایم. سرودهای ایرانی که بیان‌کننده مفاهیم انقلابی و اسلامی‌اند، در سراسر جهان و به‌خصوص در کشورهای اسلامی مورد توجه فراوان قرار گرفتند. طبیعی بود که سرمایه‌های مادی و معنوی به شکل درستی برای تولید آثار ماندگارتر و باکیفیت‌تر اختصاص یابد اما در واقعیت، هر سازمان یا نهادی تصمیم گرفت خود را درگیر تولید سرود کند. تعداد زیادی آثار با کیفیت نه چندان مناسب تولید شد و مدیران دستگاه‌هایی که گاه هیچ ربطی به کار فرهنگی نداشتند، در این فرآیند غایب بودند. حرکت وزارت ارشاد برای اصلاح این وضعیت آنچنان کند بود که عملا نتوانست این چرخه معیوب را اصلاح کند. این تنها نمونه‌ای از ترک فعل‌هایی است که در فرهنگ و هنر کشور صورت گرفته و باعث دلخوری هنرمندان اصیل و متعهد شده است. شاید اگر پیش‌تر به ایجاد یک سیستم روشن، کارا و طراحی رویه‌های قابل اجرا و یکسان در این زمینه یا در حوزه‌های دیگر می‌پرداختیم، این وضع پیش نمی‌آمد. نبود روش کار مشخص و شفاف، دستگاه‌های متولی و البته پاسخگو باعث شده در شرایطی که ما در یک جنگ فرهنگی و شناختی قرارداریم،همان بودجه اندکی هم که به بخش فرهنگ و هنر داده می‌شود، حیف و میل شود و سودمندی لازم را نداشته باشد. به جای این‌که در این وضعیت، دنبال فرماندهی فرهنگی مناسب و ایجاد اتاق جنگ باشیم، دستگاه‌های موازی می‌سازیم و خودمان به دست خود، توانمندی‌های‌مان را بی‌اثر می‌کنیم. در این میان باید شورای عالی انقلاب فرهنگی، نقش مهم ومرکزی خود رابه عنوان میدانداروفرمانده دستگاه‌های دخیل در امر فرهنگ بازی کند و به اصلاح نظام مدیریت فرهنگی کشور و نظارت بر عملکرد مدیران فرهنگی بپردازد وهر جا که با نشانه‌هایی از موازی‌کاری، تداخل روش‌ها و اعمال سلیقه‌های فردی به جای اعمال دستور‌العمل‌های نظام فرهنگی کشور رو‌به‌روشد با آن برخورد کند و در این میان، جایگاه و شخصیت رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی مهم است و اگراوکسی باشد که این حوزه رابه درستی بشناسد،می‌تواند ازآوردگاه‌های سخت فرهنگی موفق بیرون آید.
   
به روزرسانی نظام ممیزی
ممیزی همیشه در حد یک شعار انتخاباتی باقی مانده است، چرا؟ چون همیشه افرادی با نگاهی سیاسی و غیرکارشناسی درباره آن نظر داده‌اند. یک دسته خواستار کنار گذاشتن آن از اساس شده‌اند وعده‌ای حتی اگر به زبان نیاورده باشند، وقتی مصدر امور شده‌اند، همه چیز را از دم تیغ سختگیری گذرانده‌اند ولی واقعیت این است که در هر دو شکل نظام فعلی ممیزی، ناکارایی خود را نشان داده است. این نظام، برای دهه‌های قبل طراحی شده است و اگر زمانی جوابگو بوده است، امروز نمی‌تواند پاسخ دهد زیرا هم شکل و هم فناوری‌های هنری و فرهنگی تغییر کرده و با نگاهی سنتی و عقب‌مانده نمی‌توان اخلاق و قانون را پاسداری کرد. ممیزی به شکل کنونی‌اش، باقیمانده‌ای از دهه‌های قبل است که در آن به لحاظ کمیت پایین آثار و نیز محدود بودن مجراهای توزیع آثار هنری، امکان نظارت همه جانبه و کامل دولت وجود داشت اما امروز تغییرات فناورانه باعث شده دیگر نتوان به این شکل از ممیزی امید تأثیرگذاری داشت و باید برای به روزکردن و کارآمد کردن آن فکری کرد. یک نمونه قابل الگوبرداری، شیوه‌ای است که در رسانه‌ها انجام می‌شود و در آن مدیران مسئول، سردبیران و نویسندگان بعد از انتشار مطلب در مطبوعات درصورتی که از حدود و مرزهای قانونی خارج شده باشند، پاسخگوی عملکرد خود هستند. درموردآثارهنری هم باید به همین شکل عمل کرد.اگرهنرمندی بعد از گرفتن مجوز، از حدود و بایسته‌ها خارج شد، باید پاسخگوی کار خود باشد. ضمن این‌که ممیزی باید جامع‌نگر، دقیق و از سوی کارشناسانی اعمال شود که خود نگاه و اطلاعات هنری داشته باشند و کلمه و تصویر را بشناسند.
     
ارتقای فناورانه ضرورت است
موقعیت فرهنگی و اجتماعی و سابقه ایران به عنوان کشوری فرهنگی و مرکزی در منطقه آسیای غربی می‌تواند ما را به قلب تحولات این منطقه در عرصه فرهنگی تبدیل کند. برای مثال ایران، ظرفیت بسیار بالایی برای جذب سفارش و تولید آثار هنری و فرهنگی از جمله در حوزه نشر کتاب، تولید پویانمایی، ساخت فیلم، بازی سازی و ...است اما علاوه بر برخی مشکلات، دور ماندن از روند فناوری این ظرفیت را از ما گرفته است. برای مثال دستگاه‌های چاپ ما مدت‌هاست به دلیل تحریم، نوسازی نشده‌اند و این به آینده موقعیت صنعت نشر کشور لطمه می‌زند. از سوی دیگر روند پرشتاب تغییرات در حوزه‌های دانشی و به میان آمدن فناوری‌های نوین بخصوص نقش متحول‌کننده هوش مصنوعی، مدیریت فرهنگی کشور را در یک موقعیت تاریخی قرار داده است. این فناوری‌ها می‌توانند کاری کنند که مدیریت کند، سنتی و محافظه‌کارانه فرهنگ در هر جامعه‌ای، ناگهان خود را در موقعیت نزدیک به فروپاشی ببیند. هم مدیران نیاز به نو شدن دارند، هم هنرمندان و هم مخاطبان. باید با استفاده از هوش و استعداد دانشمندان جوان ایرانی و تلفیق توانایی شرکت‌های دانش‌بنیان با ظرفیت‌های فرهنگ و هنر کشور، این فرصت تاریخی را به بهترین شکل قدر بداند.

تبیین‌گری با منابع  ادبی و شخصیت های تاریخی
هرچقدردراین سال‌ها بیشتربه اهمیت تببین وروایتگری درست وبهنگام تاریخ وواقعیت‌های حوادث سیاسی،اجتماعی وهنری و داستان‌های بازمانده از زیست تاریخی مردم ایران بیشتر پی برده‌ایم، اقدامات عمومی و دولتی در این زمینه کمتر اثربخش و اصولی بوده است و اتفاقا در این زمینه افراد فرهنگی و هنری بهتر از سازمان‌های فرهنگی و هنری کار کرده‌اند. بهترین کتاب‌ها، فیلم‌ها، پویانمایی‌ها و بازی‌ها براساس اسطوره‌ها و قهرمان‌های ملی و مذهبی نه براساس یک کار از پیش طراحی شده و نقشه راه مرحله به مرحله بلکه براساس ذوق و هنرآفرینی فردی هنرمندان خلق شده است. یک برنامه‌ریزی اساسی و از پیش طراحی شده برای معرفی و بازشناساندن فرهیختگان و چهره‌های تاثیرگذار تاریخ ایران و اسلام نداشته‌ایم. با وجود انتشار ده‌ها و صدها کتاب خوب در حوزه تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی که بسیاری از آنها هم دارای ارزش دراماتیک و هم سرشار از لحظه‌های عمیق و جذاب انسانی است، نتوانسته‌ایم این آثار را به شکل آثار هنری ماندگار و کاری کنیم روایت زندگی آنها بازتولید ارزش‌هایی باشد که شهدا و دیگر خادمان انقلاب براساس آنها جان خود را در طبق ایثار گذاشتند. البته به صورت مقطعی در سینما و تلویزیون آثار ارجمندی ساخته شده است اما به یاد داشته باشیم که هنوز در شکل‌های دیگر هنر و رسانه مانند تئاتر، موسیقی، بازی و ... کارهای بر زمین مانده زیادی باقی است. سفارش آثار هنری با محتواهای استراتژیک، وظیفه دولت است اما این سفارش دادن شرط و شروعی دارد. یکی از آنها این‌که دولت، برنامه‌ای جامع برای روایتگری و تبیین تاریخ ایران و اسلام داشته باشد و نقاطی که در آنجا تورم کار داریم و جاهایی را که کمبود فعالیت داشته‌ایم، شناسایی کند. برای ساخت این آثار دولت موظف است سراغ بهترین‌ها برود تا با کیفیت‌ترین آثار تولید شود. روند تصویب، اجرا و میزان حمایت‌ها بر خلاف رویه‌های کنونی باید کاملا روشن و قابل ردگیری باشد. باید مشخص شود چرا فارابی در طول سال از فلان آثار سینمایی حمایت کرده، چقدر حمایت کرده و میزان موفقیت آثار حمایتی بعد از ساخت و اکران هم سنجیده شود تا ایرادهای مراحل مختلف تولید و توزیع مشخص شود. در این صورت مدیران می‌توانند بگویند وظیفه تبیین‌گری خود را اجرا کرده‌اند. 

ایران، قلب فرهنگی منطقه
قبل از هر برنامه‌ریزی و شروع به کاری، رئیس‌جمهور آینده باید افق دیدی جدید نسبت به مسائل فرهنگی داشته باشد. با نگاه معمول و رایج در طول دهه‌های گذشته، حداکثر می‌توان به شکلی بهتر از قبل امور را تمشیت کرد و به‌صورت روزانه پیش برد اما اگر افق دید، به جای تنظیم و پیشبرد امور جاری، رسیدن به جایگاه قلب و قطب فرهنگی منطقه باشد، موضوع فرق می‌کند. ایران با توجه به موقعیت جغرافیایی و تاریخی خود، این پایگاه و جایگاه را دارد و پشتوانه‌ای از چندین قرن حضور و تأثیرگذاری به‌عنوان محوریت فرهنگی منطقه نیز به کمک کسی می‌آید که قرار است این جایگاه را به واقعیت ذاتی خود بازگرداند. ایران فرهنگی، مرزهایی بسیار فراتر از ایران امروز دارد، از مرزهای غربی چین و آن سوی آب‌های جنوب شرق آسیا، تا قلب اروپا و شمال آفریقا، دامنه اثرگذاری فرهنگ و هنر ایران آشکار است. ایران می‌تواند با اتکا به داشته‌های فرهنگی و تاریخی خود، روابط سیاسی و اقتصادی خود را با کشورهای این منطقه وسیع بر اساس همکاری‌های مشترک طراحی کند. البته در دوره‌های گذشته، دولت‌ها تلاش‌هایی برای پیشبرد این هدف انجام داده‌اند؛ تشکیل نشست سران کشورهای فارسی‌زبان (که امروز با به قدرت رسیدن یک گروه قومیت‌گرا در افغانستان عملا از فعالیت بازمانده است)، تعریف پروژه‌های مشترک برای ثبت در میراث جهانی یونسکو با کشورهای منطقه، ساخت آثار هنری با سرمایه‌گذاری مشترک و... بخشی از این اقدامات است اما اگر جهت و چشم‌انداز کلی فرهنگی دولت چهاردهم، فرامرزی و فرامنطقه‌ای باشد، شتاب و حجم این‌گونه برنامه‌ها باید بیشتر و در راستای یک چشم‌انداز بلندمدت باشد، نه اقدامات مقطعی و جزیره‌ای که گاهی به فراخور حال مدیران صورت می‌گیرد و دیگر نشانی از آن نمی‌بینیم. در این میان مدیران آینده، باید به نقش تمدن‌ساز، وحدت‌آفرین و محوری زبان فارسی به‌عنوان زبانی که قرن‌ها، خرده‌فرهنگ‌های موجود در این منطقه پهناور را به هم گره زده و بخش بزرگی از گنجینه ادبیات جهان را تولید کرده، واقف باشند و در جهت حفظ آن از گزندهای پیش رو و بالابردن جایگاه آن به‌عنوان زبان دانش، زندگی و فرهنگ در سطح جهان بکوشند. زبان فارسی چه امروز مظلوم در میان تهاجم گروه‌های قومیت‌گرا در داخل و زبان‌های استعماری در خارج، بدون حامی مانده اما همچنان ظرفیت جذب و فراگیر شدن در سراسر جهان را دارد و دولتی که این نقش و ظرفیت را درک کند، می‌تواند مدعی تلاش در راه احیای تمدن بزرگ اسلامی باشد. 

مدیران فرهنگی دولت بعد  لازم است:
۱- جایگاه مهم ایران فرهنگی را بدانند و برنامه‌ریزی‌های‌شان فراملی باشد
۲- مصرف کننده پیوسته محصولات فرهنگی بوده و این حوزه را  کامل بشناسند
۳- تفکر ساختارمند داشته باشند و از ناکامی‌های گذشته درس بگیرند
۴- در ایجاد عدالت فرهنگی و توزیع امکانات و استفاده از نیروها، مرکز زده نباشند
۵- نسبت به عملکرد خود پاسخگوی مردم و قانون باشند
۶-  رساندن نهادهای صنفی  از تعارف تا  کار آمدی را دنبال کنند
۷- ممیزی را از شکل سنتی خارج و آن را حرفه‌ای، قانونمدار   و کارشناسی کنند
۸- باور داشته باشند که  در جنگ  فرهنگی به اتاق جنگ و  وحدت رویه نیاز است
۹- برنامه‌ریزی مشخصی برای نهضت روایت داشته باشند
۱۰- فناوری‌های نوین را به حوزه فرهنگ و هنر وارد کنند
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها