ادبیات فارسی با مقاومت و سرافرازی زاده شده و در طول تاریخ خود همواره در پی این بوده که داد ستمدیدگان را از ستمگران بستاند ودربرابر تجاوز واشغال دشمنان ایستاده است. بنابراین عجیب نیست که در دوران امروز هم شاعران معاصر که میراثداران این ادبیات سرفراز و ستم سوزند، در حوادثی چون تجاوز به کنسولگری ایران بهعنوان بخشی از خاک سرزمین مادری و پاسخ کوبنده به متجاوزان در صف نخست باشند و از«وعدهصادق» دفاع کنند. البته شعر فارسی که توانمندی خود را در طول تاریخ حفظ کرده و به راه خود ادامه میدهد، اگر در قالب محتوایی جدید قرار گیرد ظرفیت خواهد داشت که به فتح قلههای جدید نائل آید، مانند سرود «سلام فرمانده» که در قالبی نو و ترجمه به ۱۳زبان مختلف توانست این شعر و سرود را در عالمگیر کند.
شعر فارسی و دفاع از ولایت
ادبیات فارسی پس از شکل گرفتن خط فارسی جدید و گردآوری آهسته و پیوسته منابع تاریخی ایران پیش ازاسلام از قرن سوم شکل گرفت. پیش از آن گروهی از شاعران و اهل فرهنگ و ادب ایران در قالب جنبش شعوبیه بهدنبال دفاع از هویت تاریخی ایران در برابر تهاجم گروهی از فاتحان ایران بودند که روش اصیل اسلام در برابر انسانها را کنار گذاشته و به مشی و منش نژادپرستانه روی آورده بودند. آنان با مسلطشدن بر زبان عربی، آثاری به این زبان نوشتند و سعی کردند از هویت تاریخی خود دفاع کنند. در قرن چهارم این جنبش هویتخواهانه با ظهور شاعران بزرگی چون رودکی سمرقندی و کسایی مروزی قدرت بیشتری یافت. شاعران ایرانی در این دوران در پی دو هدف بودند. اول اینکه در برابر منش نژادگرایانه اعراب که حمایت حاکمیتهای اموی و عباسی را با خود داشتند، بایستند و دوم اینکه خوانش راستین و اصیل از اسلام، یعنی تشیع را بهعنوان اسلامیکه در آن بهراستی انسانها برابرند و علقهها و علاقههای نژادی و زبانی در آن راه ندارد، معرفی و تقویت کنند. به همین دلیل ادبیات فارسی از همان اول، جلوهای از مقاومت در برابر اسلامی بود که نمایندهاش دستگاه خلافت عباسی بود. از معدود اشعاری که از دوران ابتدایی شعر فارسی به جای مانده است، میتوان گرایش شیعی شاعرانی چون کمالالدین بندار رازی، ابوزید بلخی و از همه مهمتر کسایی مروزی را به آشکارا دید. کسایی شاید بعد از رودکی مهمترین شاعر قرن چهارم باشد. بدیعالزمان فروزانفر درباره شعر او نوشتهاست: «کسایی از شعرای بزرگ ایران است و به همین مایه اندک که از اشعارش باقی است اندازه وسعت فکر و دقت خیال و حسن بلاغت و براعت طبع او را میتوان دانست.» و شفیعی کدکنی معتقد است از نظر صور خیال، شعر کسایی بهترین شعری است که از گویندگان قرن چهارم در دست داریم.شاعری با چنین پایه و مایهای از شعر، بهصراحت در برابر دستگاه پروپاگاندای خلافت عباسی ایستاد و در شعرش با صدای بلند از حقانیت تشیع دفاع کرد. به یاد داشته باشیم که بخش مهمی از آثار شاعران این قرن از دست رفته است اما در میان آنچه از کسایی باقی مانده است، دو شعر مهم در دفاع از ولایت علوی وجود دارد. یکی همان شعر معروف «مدحت کن و بستای کسی را که پیمبر/ بستود و ثنا کرد و بدو داد همه کار...» و دیگری قصیدهای شجاعانه که در آن شاعر باصراحت تمام خلفای اموی و عباسی را به باد انتقاد و تمسخر میگیرد و آنان را به هیچ میانگارد:
...سیصد و هفتاد سال از وقت پیغمبر گذشت/ سیر شد منبر ز نام و خوی سکّین و تکین/ منبری کآلوده گشت از پای مروان و یزید/ حق صادق کی شناسد وآنِ زینالعابدین؟/ مرتضی و آل او با ما چه کردند از جفا؟/ یا چه خلعت یافتیم از معتصم یا مستعین؟/ کان همه مقتول و مسمومند و مجروح از جهان/ وین همه میمون و منصورند امیرالفاسقین!/ ای کسایی، هیچ مندیش از نواصب وز عدو/ تا چنین گویی مناقب دل چرا داری حزین؟
مردی از توس برآمد
چنان که گفتیم، دفاع و بازشناسی و بازسازی هویت تاریخی ایران در دوران نخست ادبیات فارسی، یکی دیگر از راهکارهای شاعران مقاومت فارسی در برابر تهاجم فرهنگی خلفای ضداسلام بود. پس از اینکه ادیبانی از میان فارسیزبانان، داستانها و اسطورههای تاریخی ایرانی را به زبان عربی بازگرداندند و در دوران حکومت سامانیان، با گردآوری همه این داستانها، شاهنامه ابومنصوری به نثر گردآوری شد تا همه این داستانهای اسطورهای و تاریخی بهصورت مکتوب از گزند نسیان و تلاطم حوادث پاس داشته شود. بعد از آن بود که شاعرانی چون ابوالمؤید بلخی و دقیقی توسی سعی در تبدیل این اثر به یک اثر ادبی ارزشمند کردند اما این کار چنان بزرگ بود که جز از دست شاعری بزرگ و نابغه برنمیآمد و خوشبختی اینکه در آن دوران، مردی از توس دست به این کار زد که همه اسباب بزرگی را داشت. شاهنامه فردوسی همزمان که مجموعهای است از اسطورهها و روایتهای تاریخی ایران باستان، منظومهای است در اوج هنرمندی و ادبدانی و در عین حال بهروشنی گرایش دینی و فکری شاعرش را که به دفاع از حقانیت قرائت شیعی از اسلام برآمده است، نشان میدهد. به همین اعتبار شاهنامه فردوسی هم یکی از بهترین آثار تاریخ ادبیات ایران و جهان است و هم مهمترین و استوارترین سند مکتوب ادبیات پایداری در زبان فارسی. فردوسی همزمان هم از اسلام واقعی در برابر اسلام منحرفشده عباسیان دفاع کرد و هم از فرهنگ و تاریخ ملی خود در برابر دروغپراکنی و جعل فاتحان نژادپرست ایران و هم متنی آفرید که زبان فارسی را صاحب یک اثر مکتوب در مقیاس جهانی کرد و به زبان فارسی هویت و تشخصی بخشید که بعد از او تا همیشه زبان شعر و ادبیات خواهد بود.
ستیز دنبالهدار با دستگاه خلافت
مقاومت در برابر استیلای دیدگاه منحرف خلیفهپسند از اسلام در قرن پنجم هجری نیز ادامه داشت. در این قرن شاعری چون غضایری رازی میسرود:
مرا شفاعت این پنج تن بسنده بود/ که روز حشر بدین پنج تن رهانم تن/ بِهینِ خلق و برادَرْش و دختر و دو پسر/ محمد و على و فاطمه، حسین و حسن/ آیا کسى که شدى معتصم به آل رسول/ زهى سعادت تو، لا تَخَفْ وَ لاتَحْزَن.
اما پرچمدار مقاومت در برابر خلافت عباسی در این دوران، گروهی از شیعیان، یعنی اسماعیلیه بودند که توانستند تا تشکیل حکومتی مقتدر در مصر پیش روند. آنان در سراسر کشورهای اسلامی دست به تبلیغات زدند و یارگیری کردند و چنان اوضاع بر خلیفه و دستگاه حاکم سخت شد که همه فرمانبران خود را در کشتار آنان بسیج کرد. در همین دوران بود که محمود غزنوی، بنا بر نقل بیهقی، گفته بود: من از بهر قدر عباسیان انگشت در کردهام در همه جهان و قرمطی میجویم و آنچه یافته آید و درست گردد، بر دار میکشند. در چنین وضعیتی شعر مقاومت ایران با یکی از مشهورترین و مهمترین شاعران تمام دوران ادبیات فارسی به میدان آمد و به جنگ خلیفه و عمالش رفت. ناصرخسرو قبادیانی که خود از خانوادهای نامدار و مشهور برخاسته بود و از جوانی در دستگاه حاکمان غزنوی و سلجوقی آمدوشد داشت، بعد از اینکه به سفری طولانی گرداگرد جهان رفت، در مصر به تشیع اسماعیلی گروید و بهعنوان حجت خراسان به سرزمین زادگاهش بازگشت و در حالی که همیشه بیم قتل به دست عاملان خلیفه و حاکمان محلی را داشت، با شعرش به مدح و منقبت اهل بیت(ع) و بیان زشتکاریهای خلفا و غاصبان جایگاه امامت امت پرداخت و نمونههایی درخشان از شعر مقاومت را سرود و سرانجام در تبعید و در دره یمگان درگذشت.
جزیره وحشت فزای خاک
همچنان که گفتیم، شاعران فارسی زبان در برابر تهدید و تجاوز به خاک ایران همیشه حساس بودهاند و در برابر متجاوزان با سلاح ادبیات ایستادهاند. یک نمونه روشن و مهم از این ایستادگی در قرن۶بروز و ظهور یافته است. در این قرن، گروهی از قبایل ترکمان در نواحی شمالشرق ایران دست به تهاجم به سرزمینهای ایران زدند. آنان نخست بلخ و سپس شهرهای مهمیچون مرو، توس، نیشابور و سرخس را هدف تهاجم قرار دادند و دست به کشتار و چپاول وسیعی زدند و کار آنان چنان بالا گرفت که سلطان سنجر، پادشاه سلجوقی و همسرش ترکان خاتون را اسیر کردند. در این میان، شاعران ایران صدای مظلومیت مردمان سرزمین خود شدند. خاقانی شروانی، شاعر مشهور و بزرگ قرن۶ در قصیدهای استوار که در رثای شهادت امام محمد بن یحیی به دست غزان مهاجم سروده است، نوشت:
تا درد و محنت است در این تنگنای خاک/ محنت برای مردم و مردم برای خاک/ جز حادثات حاصل این تنگنای چیست/ ای تنگ حوصله! چه کنی تنگنای خاک؟/ این عالمیاست جافی و از جیفه موج زن/ صحرای جان طلب که عفن شد هوای خاک/ خواهی که جان به شط سعادت برون بری/ بگریز از این جزیره وحشت فزای خاک/ خواهی که در خورنگه دولت کنی مقام/ برخیز ازین خرابه نا دلگشای خاک...
او در قصیده دیگری به همین مناسبت، وضعیت خراسان را چنین تشریح کرده است:
آن مصر مملکت که تو دیدی خراب شد/ و آن نیل مکرمت که شنیدی سراب شد/ سرو سعادت از تف خذلان زگال گشت/ و اکنون بر آن زگال جگرها کباب شد/ از سیل اشک بر سر توفان واقعه/ خوناب قبه قبه به شکل حباب شد...
اما واکنش تاریخی را دراین رویداد سخت و جانسوز، شاعر خراسانی، انوری ابیوردی نشان داد که با مشاهده وضعیت آشفته خراسان پس از اسارات سنجرشاه، یکی از بهترین و شکوهمندترین قصاید تاریخ زبان فارسی را خطاب به خاقان سمرقند، پسرخوانده سلطان سنجر نوشت و از او خواست به خراسان لشکرکشی کند و بساط غزها را برچیند. قصیدهای که در آن سوز دل و اشک چشم شاعر جریان دارد و هر خوانندهای با مشاهده تصویرهایی که او از تهاجم قبایل جنگجو به ایران به دست داده است، متأثر میشود:
به سمرقند اگر بگذریای باد سحر/ نامه اهل خراسان به بر خاقان بر/ نامهای مطلع آن رنج تن و آفت جان/ نامهای مقطع آن درد دل و سوز جگر/ نامهای بر رقمش آه عزیزان پیدا/ نامهای در شکنش خون شهیدان مضمر/ نقش تحریرش از سینه مظلومان خشک/ سطر عنوانش از دیده محرومان تر.../ خبرت هست کز این زیروزبر شومغزان/ نیست یک پی ز خراسان که نشد زیروزبر/ بر بزرگان زمانه شده خردان سالار/ بر کریمان جهان گشته لئیمان مهتر/ بر در دونان احرار حزین و حیران/ در کف رندان ابرار اسیر و مضطر/ شاد الا به در مرگ نبینی مردم/ بکر جز در شکم مام نیابی دختر/ مسجد جامع هر شهر ستورانشان را/ پایگاهی شده نه سقفش پیدا و نه در/ خطبه نکْنند به هر خطه به نام غز ازآنک/ در خراسان نه خطیب است کنون نه منبر/ کشته فرزند گرامیرا گر ناگاهان/ بیند، از بیم خروشید نیارد مادر... .
هم مرگ بر زمان شما نیز بگذرد
فتنه خونین غزها در برابر بلایی که چندی بعد بر سر ایران آمد، به راستی چیزی نبود، چراکه وقتی در قرن۷، مغولان ایران را زیر سم اسبان خود درنوردیدند و مردمان را هزار هزار کشتند و شهرها را سوختند و جز خرابهای از سرزمینهای آباد پشتسر خود باقی نگذاشتند، فجایعی در تاریخ برجای گذاشتند که تا روزگار هست، باقی خواهد ماند. بسیاری از شاعران ایران در فضای خونین و کشتار و هراسی که مغولان برجای گذاشتند، سکوت نکردند و زبان به توصیف آنچه بر سر ایرانیان آمد، گشودند. کمالالدین اصفهانی شاعر بزرگ قرن۷ که خود از کشته شدگان قتل و غارت مغولان بود، در این رباعی جانسوز به زیبایی وضعیت روزگار خود را بیان کرده است:
کـو دیـده که تا بـر وطن خـود گریـد / بــر حـال تبـاه مــردم بــد گـریـــد/ دی بر سر مردهای دو صـد شـیون بـود/ امــروز یکــی نیسـت کـه برصـد گرید.
اوحدی مراغهای، شاعر دیگری است که در قصیدهای در شکایت از زمانه خود سروده است:
دلخسته همیباشم زین ملک بهم رفته/ خلقی همه سرگردان، دل مرده و دم رفته/ یک بنده نمییابم، هنجار وفا دیده/ یک خواجه نمیبینم بر صوب کرم رفته/ بر صورت انسانند از سِبلَت و ریش، امّا/ چون دیو بهرغم هم در لا و نعم رفته...
اما صدای رسای مقاومت شاعران ایرانی در برابر کشتار و اختناق مرگباری که مغولان ایجاد کردند، شاعری ستیهنده و دست از جان شسته به نام سیف فرغانی است.
او چندین شعر استوار در بیان حوادث تلخ روزگار و در نکوهش جنایات تاریخی مغولان سروده است اما گل سرسبد شعرهای او یکی از زیباترین قصاید شعر مقاومت فارسی، این سروده است که در آن شجاعانه قدرت و استیلای مغولان را که نتیجه کشتار و غارت و جنایت است، به چالش میکشد و میگوید:
هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد/ هم رونق زمان شما نیز بگذرد/ وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب/ بر دولت آشیان شما نیز بگذرد/ باد خزان نکبت ایام ناگهان/ بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد/ آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام/ بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد/ ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز/ این تیزی سنان شما نیز بگذرد/ چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد/ بیداد ظالمان شما نیز بگذرد/ در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت/ این عوعو سگان شما نیز بگذرد/ آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست/ گرد سم خران شما نیز بگذرد/ بادی که در زمانه بسی شمعها بِکُشت/ هم بر چراغدان شما نیز بگذرد/ زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت/ ناچار کاروان شما نیز بگذرد/ ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن/ تأثیر اختران شما نیز بگذرد/ این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید/ نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد...
شاعری که شعرش ناپدید شد
در میان شاعرانی که به مقاومت در برابر مغولان مهاجم ایستادند، نام فخرالدین محمود بن یمینالدین، ابن یمین فریومدی درخششی ویژه دارد. او که زاده شهر فریومد خراسان بوده است که امروزه دهستانی است در استان سمنان و از توابع شهر میامی. او به سال ۶۶۴شمسی در این شهر زاده شد و در حدود سال ۷۴۶ شمسی در همین شهر درگذشت. او از خانوادهای برجسته برخاست و به واسطه پدرش که خود شاعری برجسته بود، به دستگاه حکمرانی سلطان محمد خدابنده و در زادگاهش، فریومد گذراند. او همچون پدرش به دستگاه خواجه علاءالدین محمد، وزیر دانشمند دولت ایلخانان مغول وارد شد و به همراهی او در دربار طغای تیمورخان حاکم ایلخانی خراسان و گرگان به کار مشغول شد. ابن یمین در دستگاه مغولان، بعد از اینکه همشهریاش خواجه علاءالدین محمد فریومدی وزیر شد، رشد کرد و مسئولیت محاسبه و دریافت مالیات و نیز نگارش نامههای سلطان مغول را بر عهده داشت و این امر نشاندهنده جایگاه مهم او در دستگاه ایلخانان است. آغاز تاخت و تاز تیمور و ضعف دولت ایلخانی، زمینه را برای خیزش ایرانیان شیعی در برابر مغولان اشغالگر فراهم آورد. گستاخی گروهی از سربازان مغول در قصد تعرض به نوامیس مردم باشتین در اطراف سبزوار، باعث شد مردم این شهر قیامیبزرگ و تاریخی را علیه مغولان با این شعار که «زیر بار ننگ نمیرویم حتی اگر سر به دار شویم»، آغاز کنند. این قیام به سربداران مشهور شد. سربداران موفق شدند به سرعت بخش بزرگی از ایران اشغال شده را از زیر یوغ مغولان آزاد کنند و تمام خراسان و گرگان را زیر سلطه بگیرند و دولتی بزرگ تشکیل دهند. ابن یمین که شاعری بنام و شیعهای معتقد بود و از نخستین کسانی است که اشعار باشکوهی در مدح امام رضا(ع) درادبیات فارسی دارد، با همه وجود در خدمت دولت سربداران درآمد وبه صدای آنان تبدیل شد.اوچنان درحمایت ازسربداران جدی بودکه درجنگهای امیرمسعود سربداری شرکت داشت وحتی دریکی ازاین نبردها به اسارت درآمد ومتأسفانه دیوان شعرش درگرماگرم نبرد ناپدید شد. ابن یمین حتی بعد ازآزادی ازاسارت هم دست ازهمراهی سربداران برنداشت و سرانجام در زادگاه خود رخت از جهان خاکی برکشید.
شاعر شهید وطن
یکی دیگرازعرصههای تجاوز به خاک ایران در قرن سیزدهم هجری و با تجاوز نیروهای روس به اراضی تحت کنترل ایران روی داد که به جنگهای ایران و روس منجر شد. در ادبیات این دوره، شاهد دو نوع رویکرد به موضوع جنگهای میان دو کشوریم. میدانیم که این نبردها با وجود سلحشوری مدافعان ایرانی و دلسوزی عباسمیرزا ولیعهد و فرمانده قشون ایران بهدلیل ناکارآمدی ساختار سیاسی و عدم تجهیز نیروهای نظامی به فناوریهای روز به دو شکست سنگین و تلخ برای ایران انجامید. در این میان شاعران مواجببگیر دربار فتحعلیشاه درپی آن بودند چهرهای پیروز برای شاه بیکفایت ایران در تاریخ باقی بگذارند. بر این اساس فتحعلیشاه به فتحعلیخان صبا، شاعر دربار خود دستور داد با به نظم کشیدن تاریخ جنگهای روس با ایران و روایت منظوم این حادثه، آب رفته را به جوی بازگرداند و او هم با سرودن کتابی به نام «شهنشاهنامه» تا جایی که ممکن بود، روایتی شاهانه از این کشاکش تاریخی ارائه کرد که به دوره نخست جنگهای ایران و روس میپردازد. روایت دیگر از این ماجرا، روایتی مردمی و واقعی است. روایت مردمی سوگوار از دست رفتن بخشهای بزرگی از سرزمین مادری بهدلیل ناکارآمدی شاهان قاجار و دامنه این سوگواری برای وطن تا دههها بعد از پایان جنگ ادامه داشت. یکی از این شاعران ملامحمدعلی معروف به حکیم هیدجی است که بیش از نیم قرن پس از انعقاد عهدنامههای ننگین ترکمانچای و گلستان به دنیا آمده و در مثنوی مشهورش به نام «دانشنامه» در رثای خاک بر باد رفته وطن داد سخن در داده است:
چه بد روزگار است این روزگار/ که دورند مردم زناموس و عار/ به خواری و خردی همه اندرند/ زروس و فرنگی زبونی برند/ کند بر نصاری پرستندگی/ مسلمان! چه بدتر از این زندگی/ کجا میبرد مرد این درد را/ چنین دردها میکشد مرد را...
اما مهمترین شاعری که صدای واقعی مردم ایران و تلخکامیآنان را از آنچه شاه قاجار و درباریان چاپلوس او بر سر این کشور آوردند، کسی نیست جز میرزا ابوالقاسم قائممقام فراهانی. او که بهواسطه حضور مستقیم در دربار و نیز مشارکت در جنگ، واقعیتهای نبرد را به چشم دیده بود، وقتی بعد از پایان جنگ نخست، تحرکات درباریان متملق برای وارد کردن ایران در جنگ دوم را میدید، شجاعانه و یکتنه واقعیتهای صحنه نبرد را به فتحعلیشاه گفت و در برابر چشم درباریان، مخالفت خود با تصمیم شاه را بیان کرد و بهسزای همین دلاوری، عزل و تبعید شد اما وقتی ایران برای دومینبار شکست سنگینی خورد، شاه از او خواست مذاکرات صلح را مدیریت کند. قائممقام فراهانی البته با اصل دفاع از سرزمین بهشدت موافق بود و خود در شعری برای تشویق ولیعهد برای راندن سپاه روس از ایران سروده بود:
دوشم به وثاق آمد آن خسرو خوبان/ میخورده و خوی کرده و خندان و غزلخوان.../ اینک سپهی گشن به تایید خداوند/ زی خطه ارمن کشد از ساحت ایران/ دل کنده ز مشکوی و سپه رانده به مشکین/ بگذشته ز ایوان و روان گشته به میدان/ گویی که حرام است بر او راحت و آرام/ مادام که بیرون نکند روس ز ایران...
اما واقعیتی که او در این میدان دید، خیانت و فرار برخی از سپهسالاران خائن لشکر ایران بود که باعث شد قائممقام در شعرهایش آنها را رسوا کند. او در نکوهش آصفالدوله و سرداران فراری از جنگ روسیه، چند شعر دارد از جمله قصایدی با مطلع:
دین ز چه باقی است از بقای ولیعهد/ ملک ز تیغ جهانگشای ولیعهد
و نیز در قصیدهای با مطلع:
بگریز بههنگام که هنگام گریزست/ رو در پی جان باش که جان سخت عزیزست
به تندی و خشم به این خائنان روسیاه حمله کرد و حتی به شاه و ولیعهد بهخاطر داشتن چنین امیران بیکفایتی هم طعنه زد:
بالله سپاهی که تواش پیشرو آیی/ اسباب گریز است نه اصحاب ستیزست/ نه دشمن روس است و نه در جنگ و جهادست/ بل تازه عروس است و پی جمع جهیزست/ ای خائن نان و نمک شاه و ولیعهد
حق نمک شاه و ولیعهد گریزست؟.../ آن پرخور کم دو که به یک حمله ببلعد/ هریا بس و رطبی که به هر سفره و میزست/ بار و بنه را ریخته وز معرکه بگریخت/ آن ظلم ببر بین که چه با عجز بریزست / برگشته به صد خواری و بیعاری و اینک/ باز از پی اخذ طمع دانک و قفیزست...
آخر به منای قوم بگویید کز این مرد/ چیزی که ولیعهد پسندیده چه چیزست؟/ نه فارِس میدان و نه گردونه سوارست/ نه صاحب ادراک و نه عقل و نه تمیزست
قائم مقام وقتی استیلای روس را بر سرزمین ایران دید، غمگین و دلتنگ این شعر سوزناک و ماندگار را سرود که:
روزگار است این که گه عزّت دهد گه خوار دارد/ چرخ بازیگر از این بازیچهها بسیار دارد/ مهر اگر آرد بسی بیجا و بیهنگام آرد/ قهر اگر دارد بسی ناساز و ناهنجار دارد...
و البته که پایان زندگی این مرد هم همچون همه کسانی که در دولت قاجار، غیرت ملی و اندیشه وطن داشتند با قتلی ناجوانمردانه همراه بود تا این شاعر بزرگ شعر مقاومت، همچون سربازان دلیر وطن سرانجام شهید راه ایراندوستی شود.
وطن در خطر است
قرن بیستم برای مردم ایران، با دو بار تعدی لشکریان بیگانه، اشغال وطن و دخالتهای بیپروای دولتهای استعمارگر همراه بود. در جریان هر دو جنگ جهانگیر اول و دوم با وجود اعلام بیطرفی ایران، به سبب ضعف و بیلیاقتی دولتهای قاجار و پهلوی، نیروهای درگیر جنگ کشور ما را عرصه تاخت و تاز قرار دادند و بیپروا به کشور ما حمله کردند و بیطرفی ایران را به هیچ انگاشتند. در این زمان ملت ایران که به تازگی توانسته بود بر استبداد داخلی به مدد نهضت مشروطه پیروزی نسبی پیدا کند، جملگی مخالف اشغال وطن بودند و شاعران ایران نیز صدای ملت خود را با صدای بلند فریاد زدند. در شعر این دوران بازتاب این مخالفت به شکلی علنی آشکار است. یکی از شاعرانی که در این دوران، قدرت شاعری خود را در خدمت میهندوستی درآورد، محمد تقی بهار است که از مهمترین شاعران قرن گذشته ایران محسوب میشود وقصیده دماوندیهاش بیشک یکی از بهترین قصاید تاریخ شعر فارسی است.بهار که خود درجوانی ملکالشعرای آستان قدس رضوی بود،به خصوص در حادثه به توپ بستن حرم مطهر رضوی به دست قوای اشغالگر روس، شعری سوزناک و ماندگار سرود و قوای مهاجم را به سبب این گستاخی و جنایت، شماتت کرد.
او پس از واقعه به توپ بستن آستان حضرت رضا(ع)،در قصیدهای نوشت:
بوی خون ای باد از توس سوی یثرب بر/ با نبی بر گو از تربت خونین پسر/ عرضه کن بر وی کز حالت فرزند غریب/ وآن مصیبتها، آیا بودت هیچ خبر؟.../ ستمیکردند اینان به جگرگوشه تو/ که زشرحش چکد از دیده مرا خونجگر/ این قدر هست که سوی تو ازین تربت پاک/ خاک خونآلود آرد ازین باد سحر
بهار در تمام آن دوران سیاه و تلخ که ایران از یک سو آماج تاخت و تاز بیگانگان بود و از سویی، خیانتکاران و رشوهبگیران اجنبی مقدرات کشور را در دست گرفته بودند، با شعرش در بازتاب این دوران و واگویی صدای مردم به میدان آمده بود. ازجمله او در شعرش، نتایج دهشتناک اشغال ایران به دست متفقین و بروز قحطی و بیماریهای کشنده را بازتاب داد.
در قصیدهای خطاب به انگلیسیها نوشت: ...جلوه و زیب و جمال همهتان از شرق است/ رحم آرید بدین جلوه و این زیب و جمال/ شرق بازار بزرگست و شما بازرگان/ با خود آیید که بازار تهی شد ز اموال/ هیچ با حاصل دهقان نکند سیل ملخ/ آنچه با حاصل این ملک نمودید امسال/ همه بردید و چریدید و بگردید انبار/ ز حبوب و ز بقول و زپیاز و ز ذغال/ برزگر گرسنه و جیش بریتانی سیر/ شهر بیتوشه و اردو ز خورش مالامال.../ که شنیده است که مهمان بخورد هم ببرد/ هم نهان سازد و هم سوزد اگر یافت مجال.../ دیو با مردم این ملک نکرد آنچه کنند/ این گروه متمدن به جنوب و به شمال ...
بهار در شعرش همچنین قراردادهای استعماری همچون معاهده ننگین ۱۹۰۷را به زبانی صریح و روشن محکوم کرده است:
مهرگان آمده و دشت و دمن در خطر است/ مرغکان نوحه برآرید چمن در خطراست/ چمن از غلغله زاغ و زغن در خطراست / سنبل وسوسن و ریحان و سمن در خطر است/ بلبل شیفته خوبسخن در خطراست/ ای وطنخواهان! زنهار! وطن در خطر است...
در همه این دوران شاعران بسیاری صدای خشم و فریاد ملت ایران بر سر اشغالگران متفقین بودند. از دکتر حسین گلگلاب، اولین استادممتاز دانشگاه تهران که تصنیف ماندگار «ایایران» را در توصیف وضعیت کشور پس از تعدی متفقین بهخوبی ماندگار کرد، تا فرخییزدی، شاعری که سرانجام جان در سر راه عشق به آزادی وطن گذاشت و میسرود:
ای خاک مقدس که بود نام تو ایران/ فاسد بود آن خون که به راه تو نریزد
و شاعرانی بسیار همچون میرزادهعشقی، نسیمشمال، عارف قزوینی و... در این زمانه پرآشوب صدای مردم ایران بودند و در برابر اشغالگران و ایادی داخلی آنان ایستادند و اجازه ندادند ایران به لقمهای راحت برای استعمار روس و بریتانیا تبدیل شود.
بشکوه! بشکوه مرگا! این از وطن پاسداری
در آخرین روز شهریور سال ۱۳۵۹ کشور ما بار دیگر هدف تهاجم بیگانه قرار گرفت. اینبار دولت عراق با استفاده از وضعیت آشفته داخلی، با خیال تصرف چند روزه تهران به چندین استان ایران وارد شدوبخشی از خاک کشور را تحت اشغال درآورد.این اتفاق بلافاصله با واکنش شاعران و هنرمندان ایرانی روبهرو شد. گروهی از جوانان ایرانی که استعداد شاعری داشتند، همپای دیگر اقشار مردم در جبهههای نبردحاضر شدند وشعرهایی سرودندکه نتیجه تجربه حضور مستقیم در جبهه و دیدن دلاوریهای رزمندگان و البته مظلومیت آنان در نبردی نابرابر با دشمنی بود که از همهسو حمایت میشد. شاعرانی چون قیصر امینپور، سیدحسن حسینی، حسین اسرافیلی، علیرضا قزوه، پرویز بیگی حبیبآبادی، نصرا...مردانی،محمدرضا عبدالملکیان،سلمان هراتی،یوسفعلی میرشکاک، ساعد باقری، سهیل محمودی و...درکنار پیشکسوتانی چون شهریار، مهرداد اوستا، حمید سبزواری و علی موسوی گرمارودی جریانی جدی و قدرتمند را در شعر فارسی به وجود آوردند که بعدها بهعنوان شعر دفاعمقدس یا شعر پایداری در ادبیات ایران حضور جدی داشت و تا امروز هم میتوان نتایج این جریان را در حرکت کلی ادبیات دید. باید به یاد داشت که دفاع از ایران تنها به جریان شاعران مذهبی یا معتقدان به انقلاب اختصاص نداشت و در آن زمان که ایران هدف حمله دشمن خارجی قرار گرفت، حتی شاعرانی که با انقلاب اسلامی زاویه ایدئولوژیک داشتند به میدان دفاع از وطن آمدند. شاعرانی چون مهدی اخوانثالث، هوشنگ ابتهاج، محمدعلی سپانلو، رضا براهنی، سیمین بهبهانی، فرشته ساری و ... شعرهای ارجمندی در دفاع از وطن و موضوع جنگ دارند. شعر محکمیکه سیمین بهبهانی برای مدافعان وطن با عنوان «به مدافعان دلیر خونینشهر و به همه شهرهای خونین وطنم» سرود، هنوز هم یکی از بهترین شعرهای مقاومت معاصر است:
بنویس! بنویس! بنویس: اسطوره پایداری/ تاریخ! ای فصل روشن! زین روزگاران تاری/ بنویس: ایثار جان بود، غوغای پیر و جوان بود/ فرزند و زن، خانمان بود، از بیش و کم هر چه داری/ بنویس: پرتاب سنگی، حتی ز طفلی به بازی/ بنویس: زخم کلنگی، حتی ز پیری به یاری/ بنویس: قنداق نوزاد، بر ریسمان تاب میخورد/ با روز، با هفته، با ماه، بر بام بیانتظاری/ بنویس: کز تن جدا بود، آن ترد، آن شاخه عاج/ با دستبند طلایی، با ناخنانش، نگاری/ بنویس: کآنجا عروسک، چون صاحبش غرق خون بود/ این چشمهایش پر از خاک، آن شیشههایش غباری.
بنویس: کآنجا کبوتر، پرواز را خوش نمیداشت/ از بس که در اوج میتاخت رویینه باز شکاری/ بنویس: کآن گربه در چشم، اندوه و وحشت به هم داشت/ بیزار از جفتجویی، بیبهره از پختهخواری/ نستوه! نستوه مردا! این شیردل، این تکاور/ بشکوه! بشکوه مرگا! این از وطن پاسداری/ بنویس از آنان که گفتند: «یا مرگ یا سرفرازی»/ مردانه تا مرگ رفتند، بنویس! بنویس! آری.
مقاومت در برابر اشغالگران مغول
سیفالدین فرغانی، کمالالدین اصفهانی، اوحدیمراغهای، ابنیمین
مقاومت در جنگهای ایران و روس
فتحعلیخان صبا و قائممقام فراهانی
اشغال ایران به دست متفقین
ملکالشعرای بهار، میرزاده عشقی، نسیم شمال، حسین گلگلاب، فرخییزدی و...
مقاومت در جنگ تحمیلی عراق
شهریار، مهدی اخوانثالث، هوشنگ ابتهاج، سیمین بهبهانی، رضا براهنی، مهرداد اوستا، حمید سبزواری، علی موسویگرمارودی محمدعلی سپانلو، قیصر امینپور، سیدحسن حسینی، حسین اسرافیلی، علیرضا قزوه، پرویز بیگی حبیب آبادی، نصرا... مردانی، محمدرضا عبدالملکیان، یوسفعلی میرشکاک، ساعد باقری، سهیل محمودی و...
مقاومت در برابر قبایل متجاوز غز
خاقانی و انوری
در برابر خلفای اموی و عباسی
فردوسی توسی، ناصر خسرو، کسایی مروزی، دقیقی، کمالالدین بُندار رازی، ابوزید بلخی، غضایری رازی