درغایت و ابعاد عید اضحی، ذبح منیت و خودپسندی در آستان آفریدگار بیهمتا نهفته است و شاعران پارسیگو، محتوای شورانگیز در یک عید بزرگ دینی را به معامله با پروردگار، تجلی خشوع و بندگی و سر بریدن هواهای نفسانی در پیشگاه معبود تعبیر کردهاند. کای خدا پیش تو ما قربان شدیم در آغاز به نظرگاه عارف شوریده قرن هفتم هجری؛ مولانا جلالالدین بلخی سر میزنیم. در آثار این شاعر نمادها و نشانههای فرهنگ اسلامی و دینی جایگاه ویژهای داشته و در پیوند زدن میان مفاهیم عرفانی و مفاهیم دینی پیشگام بوده است؛ وی در اشعار خود از پرداخت ویژهای نسبت به قربان شدن ارائه کرده است؛ حقیقت کلمه «قربانی» در منظومه فکری مولانا، کلیدواژهای تکرار شونده است. به گفته کارشناسان، مولانا از قربانی و قربان شدن، قربان کردن، قربانِ عید، قربانگاه، عید قربان و نظایر آنها حدود ۷۰بار، دردیوان شمس و بیش از۱۶۰ بار،در مثنوی شریف استفاده کرده است. ممکن است خاستگاههای ایده قربانی کردن در هنرنمایی مولانا از دو ماجرای قرآنی گرفته شده باشد؛ داستان ابراهیم و اسماعیل و داستان گاو بنیاسرائیل، آنجایی که حضرت موسی، به فرمان خدا، به این قوم دستور داد برای شناسایی قاتل، گاوی را سر ببرند. در دیدگاه مولانا عاشق واقعی تا خود را قربانی نکند، به کمال نمیرسد. نمود این رویکرد را میتوان در اشعار این عارف مشاهده کرد همانجایی که میگوید: «پیش آن عید ازل، جان بهر قربان میبرم». مولوی تاکید دارد که کمترین چیزی که باید قربانی شود، جان و مال انسان است. بشر از طریق قربانی کردن خود باید آنچه را که دارد از دست بدهد، تا آنچه را که ندارد، به دست آورد. درواقع شرط اساسی هرگونه پیشرفتی، قربانی شدن در مرحله پیشین و بار یافتن به مرتبه پسین است؛ نمیتوان همزمان در مرحله قبلی حضور داشت و به مرتبه بالاتر دست یافت.
همچنین در تفسیر حقیقت قربانی شدن درنگاه مولانا،میتوان گفت که وی معتقد است قربانی شدن نفس وصفات نفسانی مانند حرص، حسادت، شهوت و خشم سالک را به خدا میرساند. مولانا حتی تکبیر آغاز نماز را هم نشانه قربانی کردن نفس میداندو میگوید:
معنی تکبیر این است ای امام
کای خدا پیش تو ما قربان شدیم
وقت ذبحا... اکبر میکنی
همچنین در ذبح نفس کشتنی
من چو اسماعیل و جان همچو خلیل
کرد جان تکبیر بر جسم نبیل
در نگاه این شاعر قربانی کردن ثمرات خیری نیز برای انسان به همراه دارد؛ کسی که توفیق یابد و نفس و جان و عقل خود را در راه حضرت دوست قربانی کند، به نتایج شگفتآوری دست مییابد. مولوی ثمرات قربان شدن را چنین توضیح میدهد:
دشمن خویشیم و یار آنکه ما را میکُشد
غرق دریاییم و ما را موج دریا میکُشد
زآن چنین خندان و خوش ما جان شیرین میدهیم
کآن مَلِک ما را به شهد و قند و حلوا میکُشد
خویش فربه مینماییم، از پی قربان عید
کآن قصاب عاشقان بس خوب و زیبا میکُشد
همچو اسماعیل گردن پیش خنجر خوش بِنِه!
درمدزد از وی گلو! گر میکشد، تا میکُشد
همچنین جلوههایی دیگری از عید قلمداد شدن قربانی در شعر مولوی آنجایی است که میگوید:
ای عید غلام تو، وای جان شده قربانت
تا زنده شود قربان، پیش لبت خندانت
چون قند و شکر آید پیش تو؟! که میباید
بر قند و شکر خندد آن لعل سخندانت
عارف جان سوخته در سرودهای دیگر چنین گفته است:
گر در غم و در رنجم در پوست نمیگنجم
کز بهر چو تو عیدی قربانم و قربانی
وی همچنین به دیگران نیز توصیه میکند در عشق، هواهای نفسانی و منیتهای خود را چون اسماعیل قربانی کنند:
چو اسماعیل قربان شو در این عشق
که شب قربان شود پیوسته در روز
مثنوی مولانا حکایت زیبایی از دقوقی، عارف مشهور نیز دارد به این صورت که روزی مشغول نماز شد و چون مردم برای نماز، تکبیر گفتند؛ او به آنان گفت که بهسادگی نمیتوان تکبیر گفت و معنی تکبیر در نماز این است که خدایا ما در برابر تو جانمان را قربانی میکنیم همچنان که هنگام قربانی کردن لازم است، تکبیر گفته شود:
پیش در شد آن دقوقی در نماز
قوم همچون اطلس آمد او طراز
اقتدا کردند آن شاهان قطار
در پی آن مقتدای نامدار
چونک با تکبیرها مقرون شدند
همچو قربان از جهان بیرون شدند
همچنین حدیثی از ابوهریره از پیامبر در دفتر نخست مثنوی آمده است که میگوید؛ پیامبر اسلام فرمودهاند: صبحی بر بندگان خدا نمیگذرد، مگر اینکه دو فرشته نازل میشوند که یکی دعا میکند خدا انفاقکنندگان را عوض دهد و دیگری دعا میکند، خدا بخیلان را تلف کند. این روایت دستمایه مولانا برای سردون شعری شده که بزرگترین انفاقکنندگان را آنهایی میداند که چون اسماعیل نبی(ع) جان خود را انفاق میکنند:
گفت پیغامبر که در بازارها
دو فرشته میکنند ایدر دعا
کای خدا تو منفقان را ده خلف
ای خدا تو ممسکان را ده تلف
خاصه آن منفق که جان انفاق کرد
حلق خود قربانی خلاق کرد
حلق پیش آورد اسمعیلوار
کارد بر حلقش نیارد کرد کار
پس شهیدان زنده زین رویند و خوش
تو بدان قالب بمنگر گبروش
مولوی همچنین از جانفشانی در راه حق با اشاره به عید قربان اینگونه میسراید:
مترس از جانفشانی گر طریق عشق میدانی
چو اسماعیل باید سرنهادن روز قربانی
یا: ما چو اسماعیل ز ابراهیم خود
سر نپیچیم ارچه قربان میکند
سرودخوانان توحید
عید قربان در ادبیات و شعر فارسی همیشه حضور داشته است. شاعران فارسیزبان که سرودخوانان توحید در طول تاریخ بودهاند، همیشه درباره این عید، اهمیت و بزرگیاش سروده و درباره آن مضمونسازی و مضمونپردازی کردهاند.شاعران عارف که از قرن پنجم به بعد، میدان ادبی را در سراسر سرزمینهای فارسیزبان، به سلطه خود درآوردند، همیشه به موضوع سرسپردگی انسان در برابر معشوق ازلی و ابدی و تسلیم رهرو در برابر امر راهبر تأکید داشتهاند. یکی از نمادها و نشانههای این سرسپردگی، همین پذیرش امر الهی توسط ابراهیم(ع) است. در شعر عرفانی ما همیشه این نماد مورد استفاده قرار گرفته است. از سنایی غزنوی که شاعر پیشقدم در ادبیات عرفانی است بگوییم که:
در منای قرب یاران، جان اگر قربان کنند
جز به تیغ مهر او در پیش او بسمل مباش
جان چه کار آید اگر پیش تو قربان نشود
شیرین کاری در مضمونپردازی
یکی از شیرینترین و بهترین بیتهایی که درباره عید قربان در ادبیات فارسی سروده شده، این است:
رفت حاجی به طواف حرم و باز آمد
ما به قربان تو رفتیم و همانجا ماندیم
چنان که میبینید شاعر در این بیت، با زبان بازی هنرمندانهای کردهاست. در مصرع اول کلمات، حرم و حاجی زمینه معنوی لازم را برای قربان بهعنوان عید مشهور در زمان حج را فراهم کرده است. شاعر با استفاده از همین زمینه معنایی و نیز با بازیکردن با یک اصطلاح رایج در زبان عامیانه، یعنی به قربان کسی رفتن و با استفاده از فعل رفتن و پایانبندی بیت با همانجا ماندیم که برخلاف انتظار و یک پایانبندی شگفتآور است، بیتی جاندار و زیبا سروده است. اگر در اینترنت جستوجو کنید در خیلی از صفحات این بیت را به نام حسین دلجویی خواهید یافت اما واقعیت این است که حسین دلجویی در مشهور کردن این بیت با تضمین آن در یکی از غزلهایش با این مطلع:
بر سر کوی تو عمری به تماشا ماندیم
در کویر دل سودازده تنها ماندیم
موثر بوده است، ولی این بیت از شاعر سبک هندی به نام میرنجابت اصفهانی است. این شاعر که در قرن دوازدهم هجری میزیسته است، شاگرد مشهورترین شاعر زمانه خود صائبتبریزی و فردی باسواد و فاضل بوده و در تذکرهها یک بیتهای زیبایی از او بهجای مانده است که چند نمونه را ذکر میکنیم:
کوه و صحرا پر است از نامت
بس که فریاد کردهایم تو را
یا:لباس سرمهای ای کعبه نگاه مپوش
به مرگ من که دگر جامه سیاه مپوش!
انقلاب اسلامی و تولد مضامین نو
یکی از مهمترین تأثیرات انقلاب اسلامی بر شعر امروز، گستردهتر کردن دایره موضوعات و مضمونهایی است که در شعر مذهبی و آیینی مورد توجه زیادی نبوده است. یکی دیگر از این تأثیرات، وارد کردن مضمونهای جدید و نگرشهای تازه به موضوعات مذهبی و دینی در شعر است. بر این اساس میتوان حالوهوای و روایت حضرت ابراهیم و اسماعیل(ع) را در سرودههای غلامرضا سازگار، دنبال کرد: طلوع عید بزرگ و مبارک اضحی
فروغ وحدت و توحید داده بر دلها
ز خاک پاک منا سرکشد به دامن عرش
نوای زمزمه گرم عاشقان خدا ...
سازگار، در سروده دیگری بازهم از عید قربان گفته و سروده است:
دل سفر کن در منا و عید قربان را ببین
چشمههای نور و شور آن بیابان را ببین
گوسفند نفس را با تیغ تقوا سر بِبُر
پای تا سر جان شو و رخسار جانان را ببین
همچنین در بین شاعران انقلابی و معاصر، علیرضا قزوه در وصف عید قربان، از قربانگاه عاشقی تا شب قدر و عید بندگی در پایان ماه مبارک رمضان سیر میکند و اینگونه میسراید:
کشته آن نگاهم در شب عید قربان
دف بزنید امشب، با دل من بچرخید
عقل بگو بچرخد،عشق بگو بچرخان
این تب لیلهالقدر یا تب عید اضحی است
این شب عید فطر است یا شب عید قربان؟