معطل نمیکنم. حوصله ندارم صبر کنم تا نسخه فیزیکی کتاب را بخرم و به دستم برسد. از طاقچه میخرمش. کتاب یک روز است تقریظ گرفته و هنوز اثر تقریظ روی قیمت کتاب نیامده! زیر 15 تومان است. مشغولش میشوم. جلسه داریم با رئیس. باید بروم. ولی حواسم به حرفهای رئیس نیست. سرم توی گوشی است و یک لحظه را هم از دست نمیدهم. یک نفس میخوانمش. اواخر جلسه است که تمامش میکنم. شانس آوردهام ماسک دارم برای کرونا و همکاران اشکهایم را که مرهون صفحات آخر کتاب است، نمیبینند. هر توصیفی برای این کتاب در تقریظ آمده، حقش است. حقا همه چیزش عالی است.
البته که هسته و محور و علت اصلی این عالیبودن، بدون تردید راوی است. چقدر خوشاقبال است نویسندهای که یک راوی پرمایه خوشحافظه و خوشصحبت همهچیزتمام مثل اشرفسادات منتظری، با آن موضوع و روایت عالی جلوی راهش قرار میگیرد. جلوی اینجور راویان کافی است آینه باشی. راحت!
کتاب «تنها گریه کن» سیری خطی دارد. به اصطلاح، نویسنده ژانگولر نزده که خاطره آخر را بیاورد اول و فلاشبک بزند و از اینجور کارها. رکوراست نشسته روبهرویت و از ب بسما... برایت قصه را روایت میکند. برای چنین کتابی با چنین موضوعی همین نوع روایت است که جواب میدهد؛ تنها و تنها همین سبک روایت.
در این کتاب با زندگی زنی روستایی مواجه هستیم که در انقلاب و جنگ پابهپای مردان تلاش میکند. فرزند پسری را سال1349 به دنیا میآورد و با اینکه بچهاش در کودکی دچار بیماری شده اما او را با وسواس زیاد بزرگ میکند. با شروع جنگ جگرگوشهاش را اولین بار همراه پدرش و در دفعات بعد، به تنهایی راهی جبهه جنگ میکند و زمانی که خبر شهادت پسرش میآید، خودش پیکر او را با دست خودش دفن میکند، دقیقا مطابق وصیتی که آخرین بار محمدش به او گفته. ماجرای اصلی کتاب خوابی است که مادر بعد از شهادت محمدش، در یک شب عاشورا میبیند.
محمد برای شفای مادرش که مدتی است پایش شکسته، آمده. پارچه سبزی به پای مادرش میبندد و صبح که مادر از خواب بلند میشود، میبیند شفا یافته و پارچه روی پایش بسته است. پارچهای که هنوز هم هست و مردم از آن تبرک میجویند و شفا میگیرند. پارچهای که آیتا...العظمی گلپایگانی آرزو داشته یک نخ از آن را داشته باشد.
حال به من حق بدهید که بگویم برای چنین کتابی سیر تدوین خطی بهترین قالب و فرم است و هیچ فرم دیگری نمیتواند سیر تحول راوی کتاب را نشان بدهد. من مخاطب باید در کتاب روند شکلگیری شخصیت مادر و به تبع آن فرزند را ببینم تا برایم معجزه انتهای کتاب کاملا جا بیفتد. برگردم به ریز رزومه مادر. در بخش انقلاب کتاب، من زنی با این همه فعالیت ندیدهام. یکپا چریک است و از یک مرد بیشتر میدود برای انقلاب. باید بخوانی تا از عمق جان درک کنی که مردم این مرزوبوم برای حفظ و اشاعه انقلاب در دهه اول انقلاب چه مرارتهایی کشیدند و از پا ننشستند.
بخش درخشان کتاب روایت پشتیبانی جنگ است. نزدیک به 100 صفحه، البته در نسخه دیجیتال کتاب، فقط مرتبط است با فعالیتهای راوی و همسنگرانش در قم، در زمینه پشتیبانی از رزمندگان جبهه. روایتی که بالای 98درصد جملات آن با ماضی استمراری است و نه ماضی ساده اما عجب ماضی استمراریهایی! آنقدر تصاویری که ارائه میکند، قوی است که کاملا فضای پشتیبانی از جنگ را برایت ترسیم میکند و وقتی فضا را اینگونه برایت تصویر کرده و جلوی چشمت مثل فیلم آورده، دیگر چه نیازی به ماضی ساده!
این کتاب را که میخوانی، به انقلاب و جنگ که میرسی، زمان و مکان برایت بیمعنا میشود. دیگر مهم نیست فلان اتفاق زندگی اشرفسادات کجا و چه زمانی رخ داده. برای اطمینان در متن کتاب جستوجو کردم و دیدم که در این بخش فقط چهار تاریخ در کتاب ذکر شده: یکی 22 بهمن 57، یکی تاریخ تولد دخترهای خانواده در سال 1360 و 1364 و یکی ماه شهادت محمد در سال 1365 و نه حتی روزش! کتاب از این نظر اصلا شبیه خاطرات رزمندگان مرد یا حتی زن حاضر در میدان جنگ نیست که تاریخ عملیات و اعزامشان به جبهه، سال به سال معلوم است و حتی برایش حکم مأموریت دارند و وقتی کتاب خاطراتشان را میخوانی، تاریخ جنگ هشتساله و عملیاتها را هم مرور میکنی. اینجا روایت اشرفسادات از جنس دیگری است. اصلا چنین روایتی و چنین سوژهای چه نیازی به تاریخ دقیق دارد؟
اصلا عملیاتهای یک زن جهادی و پشتیبانی جنگ با عملیاتهای یک رزمنده فرق میکند. عملیات او ترشی درستکردن، مرباپختن، مرغپاککردن و لباس رزمنده شستن است. کتاب براساس فعالیتهای یک مادر رزمنده که پشت جبهه هم کار پشتیبانی جنگ را فراموش نمیکند، پیش میرود و عملیاتهایش منطبق است با فعالیتهای جهادیاش. مثل کسی که در جنگ خبر شهادت میدهد و هر عملیاتش خبر شهادت شهیدی است که به خانواده شهید میرساند و چه فرقی میکند آن شهید کی شهید شده؟
آن وقت جنس طراحی عملیات اشرفسادات هم متفاوت است. مراقبت این زن به شرعی بودن و در راستای دینبودن کارهایش چقدر خوب درآمده. طراحی عملیات میکند سرکه بیندازد که مشروب نشود. پارچه بیندازد که خاک قند حرام نشود. برای مربا شیشه پیدا کند. مرحبا به این مادر و این روایت.
اشرفسادات قبل از اینکه زن جهادی باشد، مادر است. عملیات اصلیاش مادری است. مادری که در فضای اجتماعش لحظهای آرام و قرار ندارد، از آن طرف با فاصله کم، بچهدار هم میشود و بچهها را بزرگ میکند و اساسا مادر است، مادر! زمانی که میخواهد پسرش، تنها پسرش، تنها پسر بیمارش را به جبهه اعزام کند، عملیاتش میشود توجیه مسئول ثبتنام مسجد تا پسرش را عضو بسیج مسجد کند و مسیر باز شود برای اعزام محمد.
مدیریت دلتنگیهایش برای محمد، خودش یک عملیات است. فرزندی که بهدلیل بیماریهایش در کودکی، مغزش در فشار است و اولینبار که جبهه رفته، از ترس بمباران، غش کرده و از حال رفته اما بر این ترسش غلبه میکند و دوباره جبهه را انتخاب میکند و میرود. چه فتحالفتوحی کرد امام با این جوانها.
کتاب هیچ مطلب اضافهای ندارد. همهچیز به اندازه است. اساسا چه نیاز به اضافات دارد؟ بس که اشرفسادات حرفهایش پرملات است. سوژه اگر سوژه باشد و تحقیق اگر تحقیق، چه جای افزودنیهای غیرمجاز!
اما خط اصلی و محوری شخصیت اشرفسادات! از نظر من که یک خطی شخصیت راوی، «مسئولیت» است. احساس مسئولیت و حس ادای تکلیف است بنمایه همه انتخابها و کارهای اشرفسادات منتظری.
متن تقریظ رهبر معظم انقلاب بر کتاب «تنها گریه کن»
بسما... الرحمن الرحیم
با شوق و عطش، این کتاب شگفتیساز را خواندم و چشم و دل را شستوشو دادم. همه چیز در این کتاب، عالی است؛ روایت، عالی؛ راوی، عالی؛ نگارش، عالی؛ سلیقه تدوین و گردآوری، عالی و شهید و نگاه مرحمت سالار شهیدان به او و مادرش در نهایت علو و رفعت. هیچ سرمایه معنوی برای کشور و ملت و انقلاب برتر از اینها نیست. سرمایه باارزش دیگر، قدرت نگارش لطیف و گویایی است که این ماجرای عاشقانه مادرانه به آن نیاز داشت. از نویسنده جدا باید تشکر شود.
۱۰ اسفند ۱۳۹۹
منبع: ضمیمه قفسه روزنامه جامجم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد