سخنگوی سازمان آتش نشانی خبر داد؛

نجات ۴ کوهنورد در ارتفاعات اتوبان تهران - شمال

مرد کوهنورد که در ارتفاع ۵۰متری دره گرفتارشده بود به‌طور معجزه‌آسایی نجات یافت

برزخ مرگ و زندگی

مرد ۴۸ساله در دوراهی انتخاب مانده بود؛ یا مرگ یا زندگی. زیرپایش دره‌ای عمیق دهان بازکرده بود و هرلحظه منتظر بود تا با سقوطش او را ببلعد. راه برگشتی نداشت. کوله‌پشتی‌اش را با هرچه در آن داشت به ته دره پرت کرد تا بارش سبک شود و بتواند جانش را نجات دهد.
کد خبر: ۱۳۱۱۸۶۷

به گزارش گروه حوادث جام جم آنلاین از ضمیمه تپش روزنامه جام جم، فقط ۱۰دقیقه با مرگی فجیع فاصله داشت. اگر به‌سرعت دست‌به‌کار نمی‌شد، دستانش دیر یا زود خسته می‌شد و مجبور بود تکیه‌گاهش را رها کند که در این صورت ده‌ها متر به درون دره سقوط می‌کرد. طبق محاسباتش، باید چهار متر می‌پرید تا به‌طرف دیگر می‌رسید. نفسش را در سینه حبس کرد و ناگهان با پرشی بلند، خود را در میان زمین و آسمان رها کرد... .

برزخ مرگ و زندگی

در روستای سرپل فیروزآباد فارس، همه از یحیی دیبا حرف می‌زدند و کار خطرناکی که انجام داده بود. اهالی در کوچه‌پس‌کوچه‌ها آتش روشن کرده و تا صبح و زمانی که آفتاب بالا بیاید به انتظار بازگشت او نشسته بودند. زنانی هم که درخانه بودند از شدت نگرانی دست‌کمی از مردان در کوچه‌ نداشتند و پشت پنجره خانه‌های‌شان در انتظار شنیدن خبر خوبی از دیبا به‌سر می‌بردند. جایی که دیبا رفته بود، هیچ‌کس نمی‌رفت. رفتن به آنجا مساوی بود با مرگ.

قبل از حادثه

۱۳فروردین بود و بسیاری از خانواده‌ها به مراسم روز طبیعت رفته بودند. خانواده دیبا هم در خانه نبودند و برای همین او تصمیم گرفت به دل کوه بزند.

او به تپش می‌گوید: «من از هشت‌سالگی دائم در طبیعت و کوه بودم و چون هفته‌ای چند روز به کوه می‌رفتم با کوهنوردی چندان غریبه نبودم. ساعت۸صبح، کوله‌پشتی‌ام را بستم و از روستای‌مان به سمت کوه حرکت کردم. ظهر به قله رسیدم و ناهار را همان‌جا صرف کردم. ساعت ۴ عصر بود که تصمیم گرفتم برگردم. موقع برگشت با خودم گفتم از یک‌راه میانبر بروم اما با مشکل مواجه شدم. کنارم یک دره بزرگ بود و حس‌کردم با استفاده از دیواره کوه می‌توانم به کف دره برسم. حدود ۴۰متر را با مشتقت طی کردم اما در میانه راه به بن‌بست خوردم. نه راه پس داشتم و نه راه پیش. توان برگشتن به مسیر پشت سرم را نداشتم و بنابراین تصمیم گرفتم ادامه دهم. جایی که بودم، دو سوراخ وجود داشت که دستانم را در آنجا بند و خود را از آن آویزان کردم، آن‌هم در شرایطی که زیر پایم دره‌ای به عمق ۶۰متر بود. فرصت زیادی برای فکر کردن نداشتم و پس از گذشت ۱۰تا۱۵دقیقه، دستانم خسته می‌شد و پس‌ازآن، سقوط و مرگم حتمی بود. نمی‌توانید تصور کنید چه شرایط بحرانی‌ داشتم.»

او ادامه می‌دهد: «باید به‌طرف دیگر می‌پریدم. عرضِ جایی که پس از پرش باید روی آن فرود می‌آمدم، ۶۰ و طولش ۱۸۰سانتی‌متر بود. با این‌که به عرض زیادی نیاز داشتم اما اگر خدا کمکم می‌کرد و همه‌چیز درست پیش می‌رفت، می‌توانستم در همین عرض کم هم جان سالم به درببرم. دوباره متمرکز شدم و یک آن، قدرت عجیبی در خودم احساس کردم. ارتفاعی که باید می‌پریدم، چهار متر بود و پریدن این میزان ارتفاع کار هرکسی نبود. نگاهی به دره زیر پایم انداختم. شرایط بسیار دشواری داشتم. دوباره روبه‌رویم را نگاه کردم. روی دیواره، یک بوته درخت بود و با خودم فکر کردم پس از پرش، شاخه را بگیرم تا تعادلم حفظ شود. ندایی درونی به من می‌گفت بپر. به این صدای مبهم اعتماد کردم. تمام قدرتم را در بدنم جمع کردم و پریدم و قبل از این‌که به پایین سقوط کنم، توانستم شاخه درخت را بگیرم. تمام توانم روی شاخه درخت افتاد و توانستم خود را روی آن قسمت ثابت نگه‌دارم اما هم شاخه و هم پایم هر دو شکستند. آن لحظه حس کردم خدا مرا در آغوش گرفت.»

اعزام گروه نجات

وقت درنگ نبود. دیبا آسیب‌دیده بود و اگر فرصت را از دست می‌داد، مرگ در انتظارش بود. دیبا با یکی از اقوام‌شان که بازنشسته هلال‌احمر است، تماس گرفت و موضوع را به او اطلاع داد و او نیز از هلال‌احمر فیروزآباد فارس درخواست کمک کرد.

با اعلام درخواست کمک او، امدادگران هلال‌احمر فیروزآباد با تجهیزات کامل به سمت محلی که دیبا گرفتارشده بود، حرکت کردند. اهالی روستا هم که از حادثه باخبر شده بودند، گروهی به کف دره رفتند و از پایین و گروهی دیگر از بالا شاهد امدادرسانی به دیبا بودند که وسط دیواره کوه گرفتارشده بود.

ناصر جعفری‌زاده، سرپرست این عملیات می‌گوید: «ساعت حوالی ۲۲ بود که امدادگران هلال‌احمر از مسیری سخت و دشوار خود را به بالای سر دیبا رساندند و پس از برپایی کارگاه، اقدام به فرود او از ارتفاع ۵۰متری کردند. او به‌سختی خود را نگه‌داشته بود و هرلحظه امکان وقوع حادثه‌ای جدید و مرگبار وجود داشت. امدادگران با توجه به وضعیت عمودی و شیب‌دار دیواره، او را با استفاده از سفره نجات و عملیات بالاکشی به بالای دیواره منتقل و پس از فیکس کردن او در بکست، با کمک نیروهای محلی به پایین کوه انتقال داده و تحویل نیروهای اورژانس دادند.»

جعفری‌زاده با حیرت به دیبا نگاه می‌کرد که چطور توانسته بود خودش را به آن قسمت کوه برساند. رسیدن به آنجا جز با استفاده از تجهیزات خاص کوهنوردی ممکن نبود: «دیواره‌ای که مصدوم در آن گرفتارشده بود، حدود ۱۰۰متر ارتفاع داشت و او در میانه دیواره (۵۰ متر از بالا و ۵۰ متر از پایین) قرار داشت. عملیات بسیار دشواری بود و به‌سختی و با خطراتی که امدادگران با آن مواجه بودند، توانستیم فرد مصدوم را به پایین منتقل کنیم. خوشبختانه عملیات نجات بدون هیچ مشکلی ساعت۴و۴۰دقیقه صبح روز ۱۴فروردین و پس از پشت سر گذاشتن ۱۰ساعت متوالی به پایان رسید. مصدوم، ما و همکاران‌مان را دست خدا می‌دانست که از آسمان به سمت زمین دراز شده بود تا او را از مرگ نجات دهند.»

دیبا از همدلی و همبستگی مردم روستایش شگفت‌زده بود و باورش نمی‌شد نیروهای هلال‌احمر در آن ساعت شب، خطری بزرگ را به جان بخرند و به نجات او بیایند.

لیلا حسین زاده - تپش

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۱ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها