گفت‌وگو با مرد جوانی که دوستش را کشت

همدستی زشت «زیبا»

هنوز باورش نمی‌شود راز جنایت فاش شده و باید خود را برای قصاص آماده کند. خودش هم بعد از این سال‌ها جنایت را فراموش کرده بود اما پلیس همچنان به دنبال کشف یک سرنخ بود تا جنایت را فاش کند.
کد خبر: ۱۳۰۱۸۸۶

به گزارش گروه حوادث جام جم آنلاین، روی صندلی نشسته و مدام با دستبندش بازی می‌کند. تمایلی به صحبت ندارد و خیلی کوتاه به پرسش‌ها جواب می‌دهد.

چطور با مقتول آشنا شدی؟
سر شیشه.

یعنی چه؟
من معتاد به شیشه بودم و مقتول شیشه می‌فروخت. برای خرید شیشه به او مراجعه می‌کردم و بعد از مدتی با هم دوست شدیم و برای مصرف شیشه به خانه‌اش می‌رفتم.

چرا او را کشتی؟
حقش بود بمیرد.

تو حق را تعیین می‌کنی؟
نه اما کسی که به خانواده‌اش رحم نکند حقش مردن است. من شاهد رفتار او با همسرش بودم.

خب چه شد تصمیم به قتل گرفتی؟
سهیل برای این‌که مشتریانش زیاد شوند‌، آنها را برای مصرف مواد به خانه می‌آورد و همسرش را مجبور می‌کرد از مشتریانش پذیرایی کند. حتی چند بار شاهد بودم او را مقابل مردان غریبه کتک زد. یک روز که برای مصرف مواد به خانه‌اش رفته بودم، سهیل خانه نبود و زیبا تنها بود. از او خواستم طلاق بگیرد تا از این وضع راحت شود که گفت‌؛ سهیل او را طلاق نمی‌دهد. وقتی از آزار و اذیت‌های شوهرش تعریف کرد‌، از سهیل متنفر شدم.

بعد هم با زیبا نقشه قتل را کشیدید؟
دوست داشتم به او کمک کنم. به همین خاطر خواستم سهیل را بکشیم اما زیبا مخالفت کرد. چند بار دیگر با او صحبت کردم تا این‌که قبول کرد شوهرش را بکشیم. طبق نقشه قرار شد برای مصرف شیشه به خانه سهیل بروم و بعد هم خفه‌اش کنم. شب به آنجا رفتم. سهیل خسته بود و خوابید. از من خواست بعد از این‌که موادم را کشیدم به خانه بروم. من هم با کمک زیبا او را خفه کردم. بعد از قتل جسدش را در صندوق عقب ماشینم گذاشته و چند کوچه پایین‌تر کنار خیابان رها کردم.

بعد از قتل چه کردی؟
ارتباطم را با زیبا قطع کردم. البته چند روز بعد فهمیدم او را دستگیر کرده‌اند. خیلی ترسیده بودم. فکر کردم مرا لو می‌دهد اما وقتی آزاد شد، فهمیدم مرا لو نداده و راز قتل فاش نشده است.

در این مدت در ارتباط بودید؟
چند وقتی ارتباط داشتیم اما دیگر ادامه ندادیم.

در این ۹ سال عذاب وجدان نداشتی؟
هر وقت دچار عذاب وجدان می‌شدم ، به رفتار بدش با زیبا فکر می‌کردم و آرام می‌شدم.

خوابش را ندیدی؟
نه.

فکر می‌کردی دستگیر شوی؟
روزها و ماه‌های اول خیلی می‌ترسیدم اما بعد خیالم راحت شد و دیگر نمی‌ترسیدم. ماجرا را فراموش کرده بودم.

وقتی دستگیر شدی چه احساسی داشتی؟
همه چیز برایم تمام شد. خودم را در پایان راه زندگی دیدم.

کنیزش بودم

زن جوان بر عکس همدستش عذاب وجدان دارد . بعد از ۹ سال وقتی دستگیر شد سعی کرد دوباره با دروغ‌پردازی از مجازات فرار کند اما یک ماه بعد واقعیت را گفت.

عذاب وجدان داری؟
خیلی.

چرا خودت را تسلیم نکردی؟
از آبرویم ترسیدم. نمی‌خواستم به زندان بروم.

دوستش نداشتی؟
اوایل عاشقش بودم اما وقتی معتاد شد همه چیز تمام شد . انسان دیگری شد. شبیه مردی شد که او را نمی‌شناختم.

چه تغییری؟
غیرتش را از دست داده بود. فکر می‌کرد کنیزش هستم و باید از مشتریانش پذیرایی کنم. اگر مخالفت می‌کردم هم جوابش کتک بود.

در این سال‌ها چه کردی؟
باور کنید هر روز منتظر بودم پلیس سراغم بیاید و مرا دستگیر کند.

به همین دلیل وقتی دستگیر شدی مقاومت کردی؟
بیشتر به این دلیل بود که از مجازات و بیان حقیقت می‌ترسیدم. من قصد کشتن شوهرم را نداشتم و حرف‌های دوست شوهرم مرا وسوسه کرد . در قتل او هم نقشی نداشتم. تنها کاری که کردم، سکوت در برابر بازجویی‌ها بود و او را لو ندادم.

ضمیمه تپش روزنامه جام جم

newsQrCode
برچسب ها: جنایت قصاص قتل
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها