مثل همه روزهای سرد و برفی دیگر، کتابخانه جای سوزن انداختن هم ندارد. بیرون سرد است و همه بچه‌ها می‌آیند داخل نمازخانه و کتابخانه و البته پرواضح است که مدیریت کردن شلوغی بیش از حد چنین فضایی کار مشکلی است. ناظم همراه بچه‌هاست و سعی می‌کند در این بلبشو کمکی بکند، اما حتی حضور او هم کافی نیست.
کد خبر: ۱۲۳۸۰۴۷

باید فکری می‌کردم، وگرنه از سروصدا و شلوغ‌کاری‌های بچه‌ها کلافه می‌شدم و ورود به کتابخانه را ممنوع می‌کردم. الحق که تصمیم غلطی هم بود، اما چاره چیست؟ ساکت نگه‌داشتن قریب به صد دانش‌آموز دبستانی کار ساده‌ای به نظر نمی‌رسد. باید با دو تا گوش ده‌ها جمله را بشنوی، حلاجی کنی، در پستوی ذهنت دنبال پاسخش باشی و سرانجام بدون این‌که سؤال‌کننده را قاطی کنی جواب درست را با صدای رسا بگویی! البته اگر شانس بیاوری و جواب قانع‌کننده باشد که خیلی بهتر است.
بعد از تعطیلی بچه‌ها در سکوت نشسته‌ام و به یافتن راه‌حلی برای این مشکل فکر می‌کنم. توی صفحات «مجلات رشد» در پی ایده‌ای جدید می‌گردم. خدا را شکر هیچ چیزی پیدا نمی‌شود. انگار که همه چیز دست به دست هم داده است تا من یا از سروصدای بچه‌ها دیوانه شوم یا کتابخانه محبوب دانش‌آموزهایم را به تعطیلی بکشانم!
همین‌طور که دارم افسوس و البته حرص می‌خورم، صفحات «رشد کودک» را هم بالا و پایین می‌کنم. چه داستان‌های فانتزی و کوتاه خوبی دارد. شاید خواندنش سر جمع سه چهار دقیقه وقت ببرد. همین که این تخمین از ذهنم گذشت، چراغ بالای سرم روشن شد! خودش بود. چرا در زنگ‌های تفریح قصه تعریف نکنم؟
«جنگ آدم برفی»! عنوانی برای ویژه‌برنامه روزهای برفی! الحق که یک جنگ به تمام معنا هم بود. تصور کنید «سیب خنده» را بیاوریم داخل مدرسه اجرا کنیم! داستان‌های کوتاه مجله رشد را به نمایشنامه‌های کوتاه تبدیل کردم و آنهایی که قابلیت نمایش شدن را نداشتند، مثل یک گنج باارزش کنار گذاشتم تا دور هم بخوانیم و درک مطلب کار کنیم.
نمایشنامه‌ها بین بچه‌ها پخش شده بود. هرجا چشم می‌انداختی گروهی در حال تمرین تئاتر دو دقیقه‌ای خود بودند. هوا حسابی سرد بود. داخل کتابخانه را مثل یک سالن نمایش صندلی چیده بودیم. بچه‌ها با همان خنده و فریادهای همیشگی می‌آمدند داخل. همه مستقر بودند. امروز اولین گروه اجرا داشت. نگویم چه نمایشی شد که ممکن است از تالار وحدت بیایند و ما را برای اجرای بین‌المللی تئاترمان ببرند، اما همین‌قدر از من بپذیرید که بچه‌ها، چه بازیگران و چه تماشاگران لحظه‌ای از خندیدن جدا نشدند. جمعیتی بودیم که دستمان را گذاشته بودیم روی دلمان و قهقهه می‌زدیم. از چه؟ از مواجهه جوراب و خمیر دندان!
«جنگ آدم‌برفی» که پر بود از قصه و نمایش و چیستان‌خوانی، زنگ‌های تفریح کسل‌کننده روزهای سرد را تبدیل کرده بود به عرصه هنرنمایی و دانش‌آزمایی بچه‌ها. به همین سادگی! با حضور افتخاری آرشیو مجلات رشد.

هدی برهانی

آموزگار

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها