پادکست | سفرنامه صوتی "شاید اربعین" (روز هفتم- قسمت ششم)

روایت‌ سفر اربعینی جواد موگویی را اینجا بشنوید.
کد خبر: ۱۲۳۲۸۹۳
پادکست | سفرنامه صوتی "شاید اربعین" (روز هفتم- قسمت ششم)

کاروانسرا غلغله است. جا نیست بنشینی.

صف دستشویی گاه تا حیاط هم می‌آید! زوار در گوشه گوشه حیاط خوابیدند! برخی بی‌پتو حتی!
کاروانسرا چند برابر گنجایش، زائر در خود جای داده! باز خدا رو شکر که هوا سرد نیست!
سری به آشپزخانه زدم. شام خواستم. آشپز گفت زائری؟
گفتم نه!
گفت آهای پسر! یک عدس‌پلو بده به این آقا!
اسمش عدس‌پلو بود اما نه گوشت داشت و نه کشمش و نه حتی پیاز داغ!
خشک خشک خوردم! لامصب مگر پایین می‌رفت!
محو تماشای چند خانم بودم! صورت پوشیده بودن و چیزی زمزمه میکردند!؛ با آهنگ و لحنی زیبا!
زنان و مردان پاکستانی مداحان خوبی‌ هستند. لحن و ملودی موسیقی را خوب میشناسند و سوزی نیز در صدا دارند. اغلب دسته‌جمعی میخوانند و این نوحه را زیباتر میکند:
حسین حسین..
پادشاه حسین
.
فاطمه‌خانم را دیدم! کنار پدرش. با آن بچه داخل شکم، مدام در جنب‌وجوش است. باهم حرفی شدیم. می‌گوید «هرساله تعداد زائران تصاعدی اضافه میشود. بایدفکری کرد»
گفتم چرا؟
میگوید «بخاطر عمران‌خان نخست‌وزیر جدیدشان است که کمی تمایل به ایران دارد و با شیعیان سر آزار ندارد. حتی با آقا هم دیدار کرده.
عمران‌خان کاپیتان تیم ملی کریکت پاکستان بوده که سال ۱۹۹۲قهرمان جهان می‌شوند‌. نخست‌وزیر قبلی شیعیان را خیلی اذیت میکرد. کاروانها اگر از انتحاری‌های وهابیون جان سالم به در می‌بردند، روزها سر مرز ایران معطل می‌شدند و آخر سرهم با کتک و تحقیر وارد ایران می‌شدند. اما حالا شیعیان راحت‌تر به زیارت می‌آیند»

‌کمی سردم شده که ناگهان کاروانی از راه رسید. بچه‌های بسیج، کلاشینکف به دست برایشان اسپند دود میکنند! آقای میانسالی هم به شکل و شمایل خدام حرم امام‌رضا بهشان خوش‌آمد می‌گوید.
سالار کاروان میرود سمت مسئول موکب!
به مسئول کاروان میگویند سالار. که کمی فارسی میداند! مخلوط با زبان اشاره اما.
زوار یک ضرب می‌نشینند سر سفره. شام‌شان چلومرغ بود. رفتم پیش آشپز. گفتم پس چرا به من عدس پلو دادین؟
گفت مرغ برای زوار است! چون غذا کم است، خدام عدس پلو می‌خورند.
آشپز یک سروان ارتشی است. برخلاف عادت، ریش دارد! گفت ۱۵روز مرخصی گرفتم و آمدم اینجا. شوخ‌طب است و حاضر جواب. میگوید «ما فکر می‌کنیم همین‌طور بی‌حساب باید فلفل‌ بریزیم در غذا تا اینها خوششان بیاید! نه آقا! فرمول دارد!»
بعد دست میکند در جیب و فلفل مورد طبع آنها را می‌ریزد در دیگ.
"آچار" نام فلفلی‌ست که آنها دوست دارند. ادویه‌ای که کار همه را میکند. از دارچین و فلفل گرفته تا زنجبیل. یحتمل برای همین نامش آچار است.

منبع: جام جم آنلاین

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها