گزارش خبرنگار جام‌جم از مراسم عزاداری سالار شهیدان در حسینیه امینی‌های قزوین؛ میراثی به جامانده از دوران قاجار

اینجا قصر سیدالشهداست

می‌آیند، می‌نشینند، گریه می‌کنند، سبک می‌شوند، می‌روند. جایشان را یک نفر دیگر پر می‌کند؛ یک دلداده دیگر، یک سیاهپوش دیگر؛ یکی که مثل خودشان از بچگی دل به دل اهل بیت داده و حالا در محرمی که به نام حسین(ع) گره خورده، عزادار یک داغ بزرگ است؛ داغی که کهنه نمی‌شود؛ داغی که سال‌هاست حسینیه امینی‌های قزوین را در این ایام سیاهپوش می‌کند؛ آن‌قدر که اینجا با افتخار بشود میزبان مجلس سوگواری اباعبدا....
کد خبر: ۱۲۲۷۴۵۱

ساعت نزدیک هشت صبح است و رسیده‌ایم به قزوین؛ حوالی خیابان مولوی و دیوارهای حسینیه از دور پیداست، دیوارها پرچم‌پوشند و صدای روضه را می‌شود از همین بیرون هم شنید. در چوبی حسینیه چهارطاق به روی همه باز است؛ نشان به آن نشان که سردرش یک پارچه بزرگ زده‌اند و خوشامد گفته‌اند حضور مردم را به مجلس سوگواری اباعبدا.... .
این طرفِ دیوارهای حیاط، این طرفِ در چوبی قدیمی اما صدای روضه اوج می‌گیرد و جمعیت داخل حیاط را هوایی می‌کند؛ جمعیتی که یا از صاحب مجلس خداحافظی کرده و رخصت طلبیده‌اند برای رفتن، یا تازه از راه رسیده و سلام داده و ایستاده‌اند تا جای خالی داخل مجلس پیدا شود برای نشستن؛ جمعیتی که منتظر است.
ما از پله‌های ورودی بالا می‌رویم و تالار اصلی حسینیه پیش رویمان پیدا می‌شود؛ زیباتر از تمام عکس‌هایی که از آن در اینترنت دیده بودیم؛ پرنقش و نگارتر، هنرمندانه‌تر، یک معماری اصیل که مدت‌هاست گره خورده به مذهب، به عشقی تمام نشدنی به اهل بیت؛ به حسین(ع). همین است که حالا زیر سقف آینه‌کاری و گره‌ چینی شده حسینیه، چیزی جز ذکر حسین نمی‌شود شنید. می‌خواهیم نزدیک‌تر شویم، اگر دلمان را پیدا کنیم زیر این همه غباری که نشسته انگار از هزار سال پیش رویش؛ موج جمعیت اما منتظر نمی‌ماند، می‌اندازدمان وسط تالار... همان‌جا بین جمعیت گم می‌شویم، بین آدم‌هایی که سراز پا نشناخته راهی حسینیه شده‌اند؛ عزادارانی که دلشان بین این همه زیبایی حیران است؛ آدم‌هایی که زیر سقف حسینیه بین آینه‌کاری‌ها، ارسی‌ها، شیشه‌رنگی‌ها و... دلشان را سبک می‌کنند، دلی که تاب ندارد، پر از نیاز است، پر از خواهش، لبریز از خواسته‌هایی دور، حرف‌هایی نگفتنی... حرف‌هایی که پای منبر حسین(ع) اشک می‌شوند و رد گونه را می‌گیرند و می‌آیند پایین.

ما طلبیده شدیم

دیدن این اشک‌ها، این جمعیت عزادار و سیاهپوش برای مهدی زین‌آبادی، پیرمرد 83‌ساله‌ای که از 30 سال پیش مسؤول دم کردن چای در این حسینیه شده، هنوز یک اتفاق ناب است. هنوز اشک جمعیت، اشک او را هم در‌می‌آورد؛ هنوز او مثل 30 سال پیش با عشق صبح کله سحر از خواب بیدار می‌شود و خودش را به حسینیه می‌رساند تا قبل از آمدن عزادارها چای برای پذیرایی آماده باشد. می‌گوید امام حسین(ع) من را طلبید که الان اینجا هستم و این را با چنان عشقی می‌گوید که باور می‌کنیم حتما یک چیزی او را که عاشق حسین بوده وصل کرده به یک مجلس عزاداری همیشگی، آنقدر که هرسال از اول محرم تا دوازدهمین روزش برنامه همین باشد؛ این‌که از 6 صبح تا نزدیکی‌های 11 ظهر، چای دم کند و دلش خوش باشد به این‌که خدمت کرده به عزاداران ابا عبدا... .
یک دلخوشی خوب که حال اکبر فرحزاد را هم از چهار سال پیش خوب کرده، از وقتی که او هم پایش به حسینیه امینی‌ها باز شده و ایستاده پای کابینت‌های کرم‌رنگ آشپزخانه و سینک ظرفشویی. اکبرآقا حالا چهار سال است که مسؤول شست‌وشوی استکان و نعلبکی‌هایی است که تند و تند پر و خالی می‌شوند. او اما همین‌جا پای همین سینک ظرفشویی بین همین نعلبکی‌های رنگارنگ و استکان‌های بلوری، عاشقی می‌کند.
اکبرآقا یک حال عجیب دارد، حرف می‌زند و به پهنای صورتش اشک می‌ریزد: «آقا در قلب من است، آقا جان من است. آقا خودش من را دعوت کرد اینجا...» او هم مثل خیلی از خادم‌های دیگر این حسینیه معتقد است، بودنش اینجا به خواست اباعبدا... بوده و مفتخر است به این انتخاب و می‌گوید خسته نمی‌شود از کار، که کارش عین عشق است: «برای امام حسین هرچقدر بیشتر کار کنی بیشتر قوت می‌گیری برای ادامه... اصلا خستگی نمی‌فهمی.»

افتخار نوکری آقا
افتخار مجید مشهدی‌شعبانی هم همین خدمت است؛ او هم 37 سال است که جزو خادمان حسینیه در این ایام است؛ می‌گوید نوکری آقا امام حسین را می‌کنم، هرکس صبحانه بخواهد برایش نان و پنیر آماده می‌کنم، هرکس چای بخواهد چای می‌دهم هرکس شیر و نان زنجیبلی بخواهد برایش شیر می‌برم، نمی‌گذارم عزادار حسین تشنه و گشنه بماند.

بانوانی که حق همسایگیبه جا می‌آورند
عشق به حسین، منصوره برجعلی را هم از 40‌سال پیش پابند این حسینیه کرده و حالا 40‌سال از خدمت او در بخش خواهران می‌گذرد: «چهل سال پیش آمدم اینجا بنشینم روضه گوش بدهم، اما دیدم تعداد خادم‌ها خیلی کم است، خودم داوطلب شدم بلند شدم چای چرخاندم بین جمعیت و دیگر ماندم تا همین الان...».
حکایت خدمت نرگس سادات حسینی در بخش خواهران اما به حق همسایگی می‌رسد؛ به این‌که خانه آنها روبه روی حسینیه است و مگر می‌شود یک نفر همسایه باشد و هوای همسایه‌اش را در مراسم سوگواری نداشته باشد... به‌خصوص که سوگواری برای کسی باشد که عزیز دل خیلی‌هاست... عشق به اهل بیت(ع)، نرگس خانم را هم از 25 سال پیش مقیم روزهای عزاداری حسینیه کرده؛ آنقدر که بماند و خسته نشود از ریختن شیر و چای و خدمت به عزاداران دیگر.

وقتی ناصرالدین شاه تحقیر شد
زیر دیوارهای بلند حسینیه امینی‌ها، درست وسط یادگاری‌هایی که بوی تاریخ می‌دهند و گذر زمان، بین سقف‌های قاب‌بندی شده با چوب‌های منقش، ارسی‌هایی که هرکدامشان به یک هنر قدیمی و اصیل می‌رسند و ردی از مشبک، معرق و مقرنس کاری و نقاشی روی شیشه دارند، جلال و کمال امینی، وارثان خاندان امینی، میزبان مجلس عزای حسین‌اند.

جلال‌آقا که بزرگ‌تر است می‌گوید: «ما از نوادگان مرحوم حاج محمدرضا امینی هستیم، این حسینیه هم از خیلی سال پیش وقف عزاداری برای سیدالشهدا شده، حکایتش هم آن‌طور که به ما گفته‌اند این است که درآن زمان طی بازدیدی که یکی از پادشاهان زمان قاجار یعنی ناصرالدین شاه از این خانه داشته، شیفته زیبایی این خانه می‌شود و به حاج محمدرضا که مالک و سازنده خانه بوده می‌گوید، این‌که شما ساختی یک قصر است. ایشان هم برخلاف روال عمومی جامعه مقابل پادشاه کلمه پیشکش را به کار نمی‌برد و می‌گوید بله این جا قصر است، اما قصر سیدالشهدا... که همین جمله‌اش تبعات سیاسی ای را برایش به‌وجود می‌آورد و در نهایت ایشان اینجا را وقف می‌کنند و عمارت امینی‌ها تبدیل می‌شود به حسینیه امینی‌ها.»
حرف‌های جمال امینی را برادرش کمال تکمیل می‌کند و می‌گوید: «در این حسینیه جد ما وصیت کرده که اولاد ذکور همیشه متولی حسینیه باشند. طبق همین وصیت ما 12 روز اول محرم را اینجا روضه‌خوانی داریم و روضه‌خوانی‌مان هم سنتی است، یعنی بر این مبناست که بالای منبر احکام دین را می‌گویند، فلسفه جهاد امام حسین(ع) را می‌گویند، از اول هم هر کدام از منبری‌ها، یک وظیفه‌ای دارد، مثلا یک نفر درباره خانواده امام حسین(ع) صحبت می‌کند، یکی اصحابش و ... . روزهای تاسوعا و عاشورا هم در حسینیه به روی هیات‌های عزاداری باز می‌شود و 12 تا از هیات‌های بزرگ قزوین می‌آیند اینجا سینه‌زنی می‌کنند و علم و کتل و پرچم می‌آورند. البته در وقف‌نامه این حسینیه علاوه بر مراسم عزاداری، مراسم ماه رمضان هم نوشته شده و ما بر همین اساس ده شب افطاری می‌دهیم که پنج شبش مختص افراد نیازمند و فقراست. سه شب هم مراسم احیا داریم که فقط مختص خانم‌هاست.»
این دو برادر اگر بخواهند از اتفاقاتی بگویند که در این سال‌ها به چشم دیده‌اند، هزار شب قصه دارند برای گفتن. فصل مشترک این قصه‌ها اما اعتقاد است، این‌که خیلی‌ها که با اعتقاد پا به این مجلس عزا گذاشته‌اند بی‌جواب برنگشته‌اند.
چه‌ها که اینجا ندیدیم
فرید اکبر شاهی، خادم و نگهبان حسینیه بارها و بارها از زمان خدمتش از این حاجت‌روایی‌ها به چشم دیده؛ نزدیک‌ترین‌اش همین روز سوم ماه محرم امسال که یکی از خانم‌های عزادار آمده، جلویش را گرفته و خودش را معرفی کرده و گفته شما پارسال محرم به من گفتید اینجا اگر عزاداری کنی و حاجتی داشته باشی برآورده می‌شود، الان من باردارم 18 سال ازدواج کرده بودم و بچه‌دار نمی‌شدم... .
برای او که از هفت سال پیش،24 ساعت شبانه‌روزش را در این حسینیه گذرانده، آدم‌هایی که در این ایام پا به حسینیه می‌گذارند یک تفاوت بزرگ با آدم‌هایی دارند که در روزهای دیگر گذرشان به حسینیه می‌افتد، آن‌قدر که بگوید: آدم‌هایی که این 12 روز به حسینیه می‌آیند به عشق حسین می‌آیند، برای عزاداری می‌آیند، هدف‌شان دیدن این خانه نیست، اما در روزهای دیگر آدم‌ها برای دیدن در و دیوار می‌آیند و خب جنس‌شان با هم فرق می‌کند.

مینا مولایی

ایران

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها