ابوالفضل زرویی نصرآباد، طنزپرداز بزرگ کشورمان امروز به خانه ابدی‌اش مشایعت شد

شهر بدون مرد شهر درده

خودش گفته بود، همین شش سال پیش به زبان آمده و گفته بود یکی از علت‌های رفتنش از تهران فقر بوده است. کار ثابتی برای انجام دادن نداشته و دیده دیگر تهران جای ماندن نیست، مستاجر بوده و دیده رفتنش به‌صرفه‌تر از ماندن است.
کد خبر: ۱۱۹۲۶۰۲

گفته بود با رفتنش از تهران با فضای فرهنگی قهر کرده و به این قهر هم ادامه داده است. گفته بود مهم‌ترین کاری که بعد از مرگِ حتی بزرگ‌ترین آدم‌ها در مملکت ما انجام می‌شود، پاک کردن شماره تلفن آنها از دفتر اهالی رسانه است. خودش اینها و خیلی حرف‌های دیگر را گفته بود، اما کمتر کسی شنیده بود صدایش را.
باید جمله را اصلاح کنم و بنویسم آنها که باید، نشنیدند. آنها که باید می‌شنیدند، باز هم با او همان برخوردی را کردند که بارها و بارها تکرار شده است، این‌که ما سرمایه‌هایمان را نادیده می‌گیریم و وقتی از دست رفتند، فریاد زاری سر می‌دهیم. ابوالفضل زرویی نصرآباد چند روز پیش در تنهایی درگذشت و امروز صبح هم آیین تشییع پیکر او برگزار می‌شود. همه آنهایی که باید قبل‌تر می‌آمدند و کاری می‌کردند، حالا یا پیام می‌فرستند یا امروز در صف اول مشایعت‌کنندگان حضور پیدا می‌کنند.
زرویی نصرآباد این سال‌ها تنها بود، خیلی تنها. این سال‌های آخر عمرش هر چند دوستان شاعر و طنزپردازش هر از گاهی به او سر می‌زدند، اما مسیر خانه‌اش برای همه دور بود و به همین خاطر هم بیشتر همدم تنهایی‌اش بود. او تبعید شده بود به احمد‌آباد مستوفی، هر چند خودخواسته، اما وقتی به اجبار می‌روی، وقتی خودت می‌گویی بعد از عمری قلم زدن و افزدون به گنجینه ادبیات کشورت، یکی از دلایل مهم رفتنت فقر بوده است، انگار تبعید شده‌ای به خانه‌ای محقر با دو اتاق کوچک ساده... راستی فکرش را بکنید اگر سیاسی شده بود و چند تا مجیز برای این جناح و آن جناح گفته بود، باز هم در این شرایط زندگی می‌کرد؟
او در سال‌های تنهایی و دوری از تهران هر از گاهی در نشست‌ها و برنامه‌های مختلف حضور داشت
و هیچ منبع درآمد ثابتی نداشت. هیچ وقت هم از مسؤولان فرهنگی که این سال‌ها رفتند و آمدند و بودجه‌های کلان داشتند، کسی سراغش نرفت که ببیند او چه می‌کند و چگونه روزها و شب‌ها را
به‌قول استاد شفیعی کدکنی پیمانه می‌کند با آمد شدنشان.
هر چند شکی نیست، اگر همین حالا هم به خانه اش برویم، میز کارش - همان جا که مرگ را در آغوش
کشیده است - پر است از کاغذ و کتاب و دستنوشته‌های تازه‌ای که در آخرین روزها هم سرگرمشان بوده است. او در برخی نشست‌های طنز آن هم به اصرار برادرش محمد حضور پیدا می‌کرد و بماند که برخی از آنها هم حتی مبالغی که باید را به او نمی‌پرداختند. البته مسؤولان فرهنگسرای نیاوران رویه‌ای دیگر داشتند
و هر ماه حق‌الزحمه او را که به گفته خودشان در برابر استادی او ناچیز بوده، می‌پرداختند.
او ماهی یکبار به نشست‌های «رمز طنز» فرهنگسرای نیاوران می‌آمد و دو کلام حرف حساب می‌زد
برای آنها که به نوشتن و پژوهش در زمینه طنز مشغول هستند. یعنی اگر بود و پا درد امانش را
نبریده بود، همین فردا به فرهنگسرا می‌رفت، پشت میز می‌نشست و از رمزهای طنز می‌گفت.
می‌شد همانجا ایستاد و تماشایش کرد و زیر لب شعر طنز شهرام شکیبا را زمزمه کرد:
سیبلی را به سروی نصب کردند ابوالفضل زرویی آفریدند

جای این طناز جدی همیشه خالی است

حجت اشرف زاده

خواننده

ابوالفضل زرویی نصرآباد مرد بزرگی بود، بزرگ و با دانش. هر از گاهی در نشست‌های رمز طنز که در فرهنگسرای نیاوران برگزار می‌شد، او را می‌دیدم، هر چند با آثارش آشنایی داشته باشم و آنها را خوانده بودم، اما در همین نشست‌ها و گعده‌های صمیمانه و خصوصی با چهره و شخصیت دیگری از زرویی روبه‌رو شدم.
زرویی نصرآباد بسیار بداهه گو بود، اگر ظاهر و رفتار او را می‌دیدی نمی‌توانستی تصورش را بکنی که چنین خصیصه‌ای دارد، اصلا به ظاهرش نمی‌آمد طنزپرداز باشد، نه شلوغ می‌کرد و نه به اصطلاح مجلس گرم کن بود، با ظاهری جدی مقابلت می‌نشست و اغلب هم ساکت بود، اما ناگهان در لحظه چنان بداهه‌ای می‌گفت که تا مدتی همه می‌خندیدند.
نکته مهم درباره او همین توان بداهه‌گویی قوی است. چه شاعر و چه طنزپرداز، وقتی در لحظه زندگی می‌کنند و جوششی می‌سرایند، آثارشان جذاب و شنیدنی خواهد بود. زرویی در لحظه فکر می‌کرد و می‌گفت، مثل خیلی‌ها نبود که جدول ضرب، کلمه می‌نویسند و بعد جاهای خالی را پر می‌کنند. حالا حسابش را بکنید که بداهه گفتن در عرصه طنز و آن هم در کشوری که اساسا شوخی کردن، کار دشواری است چقدر سخت تر از بداهه گویی در دیگر عرصه‌هاست. او می‌دانست با چه شوخی کند، چگونه شوخی کند، چه الفاظی را استفاده کند و ادبیاتش در عین این‌که طنز بود، فخر و سنگینی در سروده‌هایش به چشم می‌خورد؛ طوری که در مواجهه با سروده‌هایش هم می‌خندیدی و هم لذت می‌بردی. در کنار همه اینها غرور نداشت، متواضع بود و همه اینها یعنی جایش خیلی خالی خواهد بود.
****
جام‌جم: امروز تولد حجت اشرف‌زاده است. به همین مناسبت هم گفت‌وگوی مفصلی با او انجام دادیم که قرار بود منتشر شود و شما امروزتان را با خواندن حرف‌های این خواننده در 39 سالگی‌اش بگذرانید. درگذشت زرویی نصرآباد مسؤولان روزنامه و اشرف‌زاده را بر آن داشت، که به احترام او، این گفت‌وگو طی روزهای آینده منتشر شود.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها