بودا در میان شاگردانش نشسته بود. مردی به آنان نزدیک شد و گفت: «آیا خدا هست؟»
کد خبر: ۱۱۸۹۲۶۶

بودا گفت: «بلی هست. خوبش هم هست.»
مرد گفت: «مرسی» و رفت. هنگام ظهر مرد دیگری رسید و گفت: «آیا خدا هست؟» بودا گفت: «کی میگه هست؟ نخیر، نیست.»
مرد گفت: «چه بد» و رفت. هنگام غروب مرد دیگری رسید و گفت: «آیا خدا هست؟»
بودا گفت: «برو خودت بگرد ببین هست یا نه. منو هم خبر کن.»
مرد گفت: «برقرار باشید» و رفت.
یکی از شاگردان گفت: «استاد، این منطقی نیست، شما چطور می‌توانید به یک سؤال سه جواب بدهید؟» بودا گفت: «برا من منطق منطق نکنا. من بودا ام، ارسطو نیستم.»
شاگرد گفت: «ولی بالاخره ما شاگرد شما هستیم و دور شما جمع شده‌ایم، بلکه چهارتا چیز یاد بگیریم تا در آینده حالا نه مثل شما، ولی لااقل در حد خودمان چراغ راه مردمان باشیم.»
بودا گفت: «باشد. حال که این‌طور است به شما می‌گویم. شخص اول یک فرد ژاپنی بود. فرزندان آن شخص در آینده پیروان من خواهند بود. پس به او درستش را گفتم. شخص دوم یک فرد ایرانی بود. فرزندان او در آینده در بازی فوتبال از فرزندان شخص اول شکست خواهند خورد، اما به‌جای آن‌که مرهم آلام هم باشند به همدیگر خواهند پرید و یکدیگر را خواهند درید. از همین‌رو به او آدرس غلط دادم تا حساب کار دستش بیاید.» شاگرد پرسید: «و نفر سوم؟» بودا گفت: «داور بود.» بودا افزود: «حالا خوبتان شد؟ روشن شد؟»
شاگرد که ایرانی‌الاصل بود، نگاهی به بیرون انداخت و گفت: «نه، الان تاریکه، فردا روشن می‌شه.» و سپس هار هار خندیدند و از نزد بودا برخاست و درسش را با بودا حذف کرد و کلیه بوداییان را در تمام شبکه‌های اجتماعی بلاک کرد و خاموش شد.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها