گزارش «چاردیواری» از زندگی متفاوت یک زوج تبریزی

کلیه‌ای که دو قلب را پیوند داد

بگذارید مثل فیلم‌ها و به قول سینمایی‌ها یک فلش‌بک بزنیم به حدود 20 سال پیش، یک روز سرد و بارانی مثل همین روزها، دقیق‌ترش را بگوییم پاییز سال 80 است و علی‌آقای قهرمان قصه ما برای بستری کردن مادرش به بیمارستان سینای تبریز رفته است، او متوجه می‌شود دختر جوانی در بخش دیگر بیمارستان در حال دیالیز است.
کد خبر: ۱۱۷۸۶۳۵

با خودش میگوید مگر میشود یک فرد جوان به بیماری کلیه مبتلا شود تا اندازهای که مجبور باشد دیالیز کند ولی خب آن دختر جوان هر دو کلیهاش را از دست داده و در حال دیالیز است، علیآقا سراغ دکتر دختر میرود و سوالی را مطرح میکند که سرنوشت زندگیاش را تغییر میدهد: «آیا من میتوانم کلیهام را به او بدهم؟»

صحبتهای دکتر او را برای تصمیمی که گرفته بود مصممتر میکند، علیآقا سراغ انجمن حمایت از بیماران کلیوی تبریز رفته و درخواست میکند کلیهاش را به آن دختر جوان بدهد، دختری که نمیشناسد و حتی نامش را نمیداند!

چند روز بعد دوباره به انجمن میرود و همان دختر را آنجا میبیند و تصمیمی که گرفته را مطرح میکند و پس از آزمایشهای متعدد در چهارم دی ماه سال 80 عمل پیوند کلیه بالاخره انجام میشود.

حالا بگذارید اصل داستان این گزارش را برایتان تعریف کنم؛ کیلومترها دورتر از پایتخت آمدهایم به روستایی اطراف تبریز، برای معرفی یکی زوج عاشق، یک زوج خاص که عمل پیوند کلیه به پیوند دلهایشان منجر شده است. اینجا روستای الوارعلیا یکی از روستاهای نزدیک تبریز است که حدود 40 دقیقه با مرکز استان فاصله دارد، در این روستا نام علی نجفیزاده و ثریا اشرفی نامی آشناست و آمدهایم تا روایت دلدادگی و زندگی پر از فراز و نشیب آنها را برایتان روایت کنیم.

حالا دوباره فلش بک میزنیم به همان سال 80، علیآقا کلیهاش را به ثریا خانم اهدا کرده است و آنطور که خودش میگوید «هدف و نیت من فقط اهدای کلیه بود و کمک به خانم جوانی که از نداشتن کلیه رنج میکشید» اما با وجودی که خیال میکرد ماجرا تمام شده است ولی بعد از مدتی به مشهد مقدس سفر میکند آنجا تصمیم میگیرد که دلش را با دل ثریا خانم گره بزند و برای همیشه یار و یاورهم باشند.

علیآقا با یادآوری خاطرات آن روز میگوید: «در مشهد مقدس نمیدانم چه حالی پیدا کردم ثریا خانم را یاد کرده و با خود گفتم اکنون هر دوی ما یک کلیه داریم و شرایط همدیگر را بهتر درک میکنیم، بنابراین آنجا تصمیم گرفتم با او ازدواج کنم و همیشه یاورش باشم و تاکنون سرقول و قرارم هستم، برایش هدیه خریدم بهعنوان سوغات و بعد از بازگشت به منزل آنها بردم. دو روز بعد تماس گرفته و گفتم ثریا خانم هدایا را دیدی؟ هر کدام از آنها معنا و مفهوم خاص خودش را دارد.»

حرفهای علیآقا که به این جا میرسد ثریاخانم ادامه میدهد: از او تشکر کردم و سپس علیآقا گفت «تو هم برای من یکدست کت و شلوار میخری! » (هر دو میخندند)

علیآقا ادامه میدهد: با وجودی که این تصمیم را داشتم، ولی آن را مطرح نکرده بودم، به بهانه رفتن به دکتر، ثریاخانم را همراهی میکردم و این موضوع باعث حساسیت شده بود تا اینکه موضوع را با خانوادهاش مطرح کردم و آنها پذیرفتند و در تاریخ 1381/7/30 مراسم عقد و ازدواج صورت گرفت.

آنها با وجود همه فراز و نشیبهای زندگی، حس بسیار خوبی در کنار یکدیگر دارند و حاضر نیستند به هیچ قیمتی آن را از دست بدهند. ثریا خانم با مهربانی خاصی در مورد زندگیشان اضافه میکند: در اوایل ازدواج از لحاظ مالی و شرایط کاری خیلی در مضیقه بودیم، روزهای سختی که داشتیم برای هیچکس قابل تصور نیست، اما همسرم با مهربانی و ازخودگذشتگی به من روحیه و امید
میدهد. هر وقت برای ما ناراحتی رخ میدهد، ما همدیگر را دلداری داده و سعی میکنیم ناراحت نباشیم و با حرف زدن و دلداری دادن به همدیگر آرام میشویم.

«خداوند بهقدری محبت ثریاخانم را در دل من قرار داده که من در زندگی هیچ انتظاری از همسرم ندارم.» این جملهای است که علیآقا در لابهلای حرفهای خود مدام آن را تکرار کرده و ادامه میدهد: در زندگی خوشبخت هستم و خوشبختی یعنی زندگی با تفاهم؛ من نه زمان ازدواج حساب بانکی آنچنانی داشتم و نه الان دارم، اما در کنار همسرم خوشبختی را با تمام وجود حس میکنم چرا که با دعاهای خیر همسرم هیچوقت معطل نماندهام و هر کجا میروم درهای زیادی از رحمت خداوند به رویم گشوده میشود و خدای مهربان مرا تنها نمیگذارد و همه اینها یعنی خوشبختی و سعادتمندی.

این زوج دوستداشتنی از اینکه میبینند جوانان با کوچکترین موضوع در زندگی از هم طلاق میگیرند دلشان به درد میآید و پیشنهاد میکنند رسانهها زندگی زوجهای موفق و خوشبخت را معرفی کنند.

علیآقا میگوید: چه خوب است که رسانهها با معرفی زوجهای موفق به جامعه باعث شوند که زوجها اختلافات را کنار گذاشته، به زندگی دلگرم شوند و بدانند که برخی از زوجها مثل ما چگونه در کنار همدیگر با زندگی کنارمیآیند. برخی از رسانهها از اینکه سرگذشت زندگی ما را منتشر کنند خجالت میکشند در حالی که نباید اینگونه باشد، باید آنقدر نوشته و گفته شود تا دیگران نیز به زندگی امیدوار شوند. با وجود این‌که بعد از دریافت کلیه حال ثریاخانم بسیارخوب بود و دیگر دیالیز انجام نمیگرفت، ولی طی دو سال اخیر بر اثر افزایش فشار خون و عفونت کلیه،کلیه پیوندی او بعد از 14 سال، عمل پیوند را پس زده و او دوباره هفتهای سه روز برای دیالیز به بیمارستان 29 بهمن تبریز میآید.

آنها بهترین خاطره زندگی را ازدواج با همدیگر و سفر مشترک به مشهد مقدس می‌دانند و ثریاخانم بدترین خاطره خود را درگذشت مادرش و می‌گوید: زمانی که مادرم فوت کرد، من در حال دیالیز بودم. وقتی مادرم را دفن کردند من نتوانستم سر خاک مادرم حاضر شوم و حدود دوماه پیش نیز پدرم فوت کرد و من الان بجز خدا و علیآقا یار و یاور دیگری ندارم.

سال گذشته نیزکلیه علیآقا با او سر ناسازگاری گذاشته بود بهطوری که کراتین او 17 و ضربان قلبش 136 شده و این موضوع باعث شد او به صورت اورژانسی در بیمارستان بستری و طی دو روز سه بار بهطور مداوم دیالیز شود و پزشکان اعلام کرده بودند اگر کراتین کاهش یابد معجزهای رخ داده ولی اگر نشد باید خودش را برای دیالیزهمیشگی آماده کند.

به تعبیر علیآقا خداوند بهخاطر اشکهای مظلومانه ثریا خانم این بار نیز قدرت معجزهآسای خود را نشان داد تا همسرش بیپناه و بییاور نباشد، «روزی که من دیالیز میشدم روز بدی بود. ثریا خانم نیز در حال دیالیز گریه میکرد و من طاقت دیدن اشکهای او را نداشتم اما نمیتوانستم کاری انجام دهم و این موضوع مرا بیشتر ناراحت میکرد. بعد از سهبار دیالیز شدن با اشکها و دعاهای همسر مهربانم معجزه خداوند در زندگی من رخ داد و توانستم سلامت خود را به دست آورم و در کنار همدیگر دوباره زندگی را ادامه دهیم

مدال افتخار

طی ماههای اخیر سرگذشت زندگی این زوج در قالب کتاب «از پیوند عضو تا پیوند قلبها» چاپ شده است. علیآقا میگوید: خیلی دوست داشتیم زندگی ما از طریق رسانهها در قالب کتاب چاپ شود، ولی اینگونه نشد و ما خودمان اقدام به نوشتن داستان زندگیمان کردیم و نکته قابل توجه اینکه بعد از چاپ کتاب آن را همراه نامهای به دفتر مقام معظم رهبری ارسال کردم و طی ماههای اخیر یک نامه و یک مدال کوچک از طرف ایشان برای ما ارسال شده که دریافت این نامه ما را خیلی خوشحال کرده است.

معصومه درخشان

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها