یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
مدتی بعد اسکندر طی نامهای به ارسطو گفت: استاد عزیز، با سلام و احترام. من ایران را فتح کردم، و اکنون مشکلی دارم. و آن این است که اینها بعکس ظاهرشان خیلی سفت هستند و من نمیتوانم در ارکان و تار و پود آنها نفوذ کنم. چه کنم؟
ارسطو طی پاسخ نامهای گفت: نخست آنکه خلق و خوی اشرافی را درمیان همه کارگزارانت بگستران. دوم آنکه آش آلو بخور تا مزاجت معتدل گردد و سوم آنکه به تورقوزآباد برو و از تأسیسات هستهای چ عکس بگیر و اسرار هستهای را فاش کن.
اسکندر به هرسه توصیه ارسطو عمل کرد و در نهایت بکلی ضایع شد. پس طی نامهای به ارسطو گفت:
استاد، مورد اول که مالی نبود. مورد دوم مرا از کار و زندگی انداخت و مورد سوم یک قالیشویی بود.
استاد نیز طی پاسخ نامهای گفت:
من به تو گفتم ایران را اشغال نکن. چرا که من فردی ایرانیالاصل هستم و اسم واقعیام هم آرستاو بمعنای فرخنده و خجسته و بشکوه است. و این از اسرار است و کسی نمیداند و به کسی نگو. اما حالا که به حرف من گوش نکردی و ایران را اشغال کردی، من هم با موارد دوم و خصوصا سوم کاری کردم که تو رسوای عالم شوی و در طول تاریخ به تو بخندند. تا تو باشی منبعد به حرف استاد گوش کنی و به ایرانزمین نیز چشم طمع ندوزی.
و بدینترتیب اسکندر بیآبرو شد و نتوانست به فتوحات خود ادامه دهد و از حیز انتفاع ساقط شد.
امید مهدینژاد
جامجم
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد