عکسی که ما را یاد «بوی‌پیراهن یوسف» انداخت

تعظیم به حوادث عظیم!

عظمت حادثه گاهی وقت‌ها آنقدر آدم‌ها را مبهوت خودش می‌کند که دیگر نمی‌شود معنا را به بند واژه و کلمه کشید. شاید همین هم بود که وقتی با یکی از عکاسان صحنه وداع پدر شهید طنوریان تماس گرفتیم تا شرح حال آن صحنه را از زبان خودش بگیریم قفل کرد و گفت من در حد و اندازه‌های این حرف‌ها نیستم! طنوریان 35 سال قبل آخرین دیدارش را با برادر در پادگان دوکوهه انجام داد و دیگر هیچ خبری نشد و در جایی از تاریخ گم شد. مادر بعد از 30 سال چشم‌انتظاری در نهایت از دنیا می‌رود. پدر اما گرچه شکسته اما همچنان چشم‌انتظار می‌ماند تا در نهایت پاره‌ای استخوان از فرزند 20 ساله بر می‌گردد و باقی را هم که احتمالا خیلی‌ها دیده‌اند. پدر شکسته‌ای که به کمک واکر به معراج آمده تا بعد از 35 سال بقایای علی 20 ساله‌اش را ببیندو به پهنای صورت اشک بریزد.
کد خبر: ۱۱۶۴۶۰۰

فضا آنقدر سنگین هست که نتوان چیزی در موردش گفت. آدم را یاد علی نصیریان در «بوی پیراهن یوسف» میاندازد زمانی که بر سر مزار خالی از پیکر فرزند مفقودالاثرش رفت و با او درد دل میکرد.

صحنهای که با موسیقی تکاندهنده مجید انتظامی هم همراه شده است: «میبینی یوسف؟! میبینی چه کردی؟! این انصافه؟! خودتو به من نشون بده! من که میدونم این تو [قبر] نیستی! بچه جون! من خستهم! از من پیرمرد چه انتظاری داری؟ خودتو به من نشون بده! برید کنار! شما رو به مقدسات برید کنار بذارید تا چشام سو بده ببینمش!» کسی در جایی گفته بود «بوی پیراهن یوسف» تنها جایی است که نصیریان همه وجودش را برای آن خرج کرده. من اما به نظرم عظمت حادثه آنقدر بوده که حتی نصیریان هم مبهوت آن شده... نه مبهوت که انگار حلِ در حادثه شده و وقتی حل در حادثه بشوی لاجرم جزئی از آن خواهی بود.

دیدن صحنه دیدار پدر علی با علی بعد از 35 سال آدم را مبهوت و حل در حادثه میکند. عظمت واقعه آنقدر بالاست که تو را آرام آرام در خود میگیرد و تو جزئی از آن میشود. با این تفاسیر باید به امین جلالی عکاس خبرگزاری جمهوری اسلامی که، یکی از معدود عکاسان ثبتکننده این لحظات بوده حق داد که نتواند حرفی به زبان براند. معنا خیلی که بزرگ و بسیط شود دیگر در زبان و واژه و کلمه نمیگنجد. باید کناری ایستاد و ذره ذره آن را شهود کرد. همین!

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها