حزب رستاخیر نتیجه خودکامگی فراگیر شاه بود | مطالعه یک کتاب 10 سال زندانی
رئیس دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران در هفتمین نشست نیاوران عنوان کرد:

حزب رستاخیر نتیجه خودکامگی فراگیر شاه بود | مطالعه یک کتاب 10 سال زندانی

دورانی که نباید فراموش شود

تغییر نسلی و مرور زمان، موجب غفلت از تاریخ و فراموشی درس‌ها و عبرت‌های آن می‌شود و این غفلت و فراموشی گاهی موجب تکرار اشتباهات گذشته، گاهی باعث قدرناشناسی داشته‌های کنونی و گاهی هم منتج به گم کردن راهی می‌شود که باید بپیماییم.
کد خبر: ۱۱۱۸۹۷۸
دورانی که نباید فراموش شود

در ایام سی و نهمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی هستیم و یکی از راه‌های شناخت عظمت و دستاوردهای این انقلاب، شناخت آن چیزی است که به‌دست این انقلاب درهم شکسته شد.

مطابق یکی از جدیدترین نظرسنجی‌ها، 48درصد مردم از دوران قبل از انقلاب کاملا بی‌اطلاع هستند! و بر اساس تقاطع‌های داده‌شده بین نتایج همین نظرسنجی، سهم غالب این 48 درصد، متعلق به سنین 18 تا 40 سال است! و اینجا باید اعتراف تلخی داشته باشیم نسبت به کم‌کاری‌هایی که همه در این زمینه داشته‌ایم.

اگر ما دوران پهلوی را نشناسیم یا بخواهیم بر اساس به اصطلاح مستندها و داده‌های دروغ و هدفمند حامیان دیروز آن رژیم، او را بشناسیم دچار همان غفلت یا انحرافی خواهیم شد که اشاره گشت.

اینجا مجال شناخت تفصیلی آن دوران پر محنت نیست اما تلاش می‌کنم در حد یک یادداشت مطبوعاتی به نکاتی اشاره کنم.

نخستین نکته، نحوه تاسیس دوران پهلوی است.حکومت پهلوی، چه پهلوی اول و چه پهلوی دوم هر دو برآمده از کودتا بودند؛ یکی کودتای انگلیسی و دیگری کودتای آمریکایی- انگلیسی.

و کدام رژیم برآمده از کودتاست که منافع مردمش را به منافع بیگانگانی که او را به قدرت رسانده‌اند، ترجیح دهد؟

محمدرضا پهلوی که در 22سالگی و در پی اخراج نه چندان محترمانه پدرش به حکومت رسید، پس از کودتای 28 مرداد خطاب به کیم روزولت، مامور سازمان سیا می‌گوید: «تاج و تختم را مدیون شما هستم»!

همین مساله موجب شد پهلوی اول و دوم در تمام دوران حکومتشان که بیش از پنج دهه طول کشید، وابسته به بیگانگان باشند و خود را مدیون آنها بدانند. جیمی کارتر، رئیس‌جمهور وقت آمریکا در کتاب 444 روز می‌گوید: «شاه تسلیم پیشنهادهایی بود که از سفارت ما انشاء می‌شد.»

سولیوان و پارسونز، سفرای آمریکا و انگلیس در حکومت پهلوی در خاطراتشان(دو سفیر) آورده‌اند که تقریبا هر ده تا 15 روز یک بار به دیدار شاه می‌رفتند و به او دستورهایی می‌دادند و شاه نیز آنها را دریافت می‌کرد. جان دی استمپل وابسته سیاسی سفارت آمریکا در تهران در کتاب خود «درون انقلاب ایران» نکته مهم و البته تاسف‌باری می‌نویسد که عمق فاجعه‌ای را که مردم ایران گرفتار آن بودند تا حدودی روشن می‌کند.

او می‌نویسد: شاه آنقدر به ایالات متحده نزدیک شده بود که به نظر می‌رسید بیشتر برای مقاصد آمریکا فعالیت می‌کند تا هدف‌های ایران. اسحاق رابین، نخست وزیر اسبق رژیم صهیونیستی نیز پس از پیروزی انقلاب اسلامی، نکته‌ای را بصراحت بر زبان آورد که دقت در آن، گوشه‌ای دیگر از علت عصبانیت غرب از انقلاب اسلامی را آشکار می‌سازد. وی گفت: «از دست دادن ایران برای غرب بزرگ‌ترین ضربه پس از جنگ جهانی دوم به شمار می‌رود.»

آری، انقلاب اسلامی ایران در دهه‌های پایانی قرن 20، عالم و بویژه قدرت‌های مسلط را غافلگیر کرد و موجب یک «شکاف راهبردی» و «شوک ژئوپلتیک» شد! دومین نکته‌ای که می‌تواند ما را با ویژگی مهم دیگری از واقعیت دوران پهلوی آشنا کند، استبداد حاکم بر این دوران است. از جمله مواردی که می‌تواند این استبداد را نمایان سازد، وضعیت احزاب، انتخابات و مطبوعات در آن دوران است. در مورد وضعیت احزاب، سخنان خود محمدرضا در 11 اسفند 53 می‌تواند گویا باشد.

وی پس از انحلال دو حزب دولتی «ایران نوین» و «مردم» و هنگام تاسیس حزب رستاخیز به دبیرکلی هویدا گفت: «کسی که وارد این حزب سیاسی جدید( رستاخیز) نشود یا فردی است که به یک سازمان غیرقانونی تعلق دارد یا به حزب غیرقانونی توده وابسته است یا به عبارت دیگر یک خائن است. چنین فردی یا جایش در زندان‌های ایران است و یا اگر مایل باشد، می‌تواند همین فردا کشور را ترک کند، زیرا او ایرانی نیست، وطن ندارد و...»

در مورد انتخابات نیز به دو نمونه در دوران پهلوی اول و دوم بسنده می‌کنم.

در خرداد 1309، تیمور تاش وزیر دربار رضاخان طی نامه‌ای به حکام ایالات چنین می‌نویسد: «...طبق اوامر ملوکانه در قسمت انتخابات دوره هشتم،...لزوما اعلام می‌دارد طبق صورتی که ارسال گردیده است باید جدیت لازم به عمل آید که این اشخاص جهت مجلس انتخاب شوند....در صورتی‌که اندک تعللی در اجرای اوامر صادره بشود، مقصر بدیهی است مورد بی میلی اعلیحضرت واقع خواهد شد...» در دوره پهلوی دوم نیز فرمایشی بودن انتخابات تداوم یافت و حتی چند نوبت مجلس توسط شاه منحل گشت! محمدرضا در کتاب «پاسخ به تاریخ» چنین اعتراف می‌کند: «انگلیسی‌ها این امر را کاملا عادی و طبیعی می‌دانستند که انتخابات در ایران مطابق نظر و خواسته‌های خودشان صورت بگیرد.»

مهدی فضائلی - کارشناس ارشد رسانه

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها