2 جنایت به خاطر عصبانیت

مردی که 10 سال قبل در آموزشگاه رانندگی با شلیک گلوله دو نفر را کشته بود با جلب رضایت اولیای دم یکی از قربانیان امیدوار شد اولیای دم دومین مقتول هم رضایت دهند. وی می‌گوید حالا در تلاش است تا رضایت خانواده دومین قربانی را نیز جلب کند تا از قصاص رهایی یابد.
کد خبر: ۱۱۱۲۱۶۴
2 جنایت به خاطر عصبانیت

محمد 49 ساله پنجم بهمن 86 در حالی که بعد از 10 سال صاحب یک دختر شده و از همیشه امیدوارتر به زندگی بود به آموزشگاه رانندگی که با همکاری دوستش آن را تاسیس کرده بود رفت، اما اختلاف آنها به خون کشیده شد و وی با شلیک 7 گلوله مدیر 43 ساله آموزشگاه به نام محسن و یکی از مربیان به نام حمید را کشت.

وی حالا می‌گوید روزها و ماه‌ها فکر کردن درباره این ماجرا در زندان از وی آدمی دیگر ساخته است؛ آدمی که قصد دارد در صورت جلب رضایت اولیای دم دومین قربانی گذشته‌اش را جبران کند.

گفت‌وگوی اختصاصی تپش با این متهم را می‌خوانید.

وقتی بازداشت شدی چند سال داشتی؟

39 ساله بودم. 11 سال بود با همسرم ازدواج کرده بودم و بعد از سال‌ها زندگی مشترک بتازگی صاحب یک دختر شده بودم.

شغلت چه بود؟

کارمند بودم و بعد از دو سال هفت میلیون تومان پس‌انداز کرده و با دوستم محسن شریک شده و آموزشگاه رانندگی تاسیس کردیم.

شراکت‌تان به چه صورت بود؟

من پول داده بودم و محسن قرار بود همه امور اداری آموزشگاه را انجام دهد و در سود با هم شریک باشیم.

چرا با هم به اختلاف خوردید؟

محسن مجوز آموزشگاه رانندگی را به نام خودش گرفته بود. به همین خاطر و طبق توافق قبلی بیشتر امور اداری مربوط به آموزشگاه را خودش انجام می‌داد و من هم از این ماجرا شکایتی نداشتم تا این که از طریق دوستانم متوجه شدم تصمیم گرفته بعد از دو سال و وقتی که آموزشگاه به سوددهی رسیده، شراکتش را با من به هم بزند .

با او در این باره صحبت کرده بودی؟

چند بار با او صحبت کردم، اما هر بار جواب سر بالا می‌داد. من هم که از به دنیا آمدن دخترم خوشحال و سرگرم زندگی‌ام بودم کمتر به آموزشگاه سر می‌زدم تا این‌که از دوستانم شنیدم حمید هم که مربی آموزشگاه بود بارها با محسن صحبت کرده تا شراکتش را با من به هم بزند و خودش در آموزشگاه شریک باشد.

محسن را چه مدت می‌شناختی؟

او دوست قدیمی‌ام بود به همین خاطر قبول کردم تا در راه‌اندازی آموزشگاه رانندگی با او شریک شوم.

درباره روز حادثه بگو.

از شنیدن حرف‌های دوستانم درباره این‌که محسن قصد دارد مرا از شراکت حذف کند اعصابم به هم ریخته بود. به همین خاطر عصر که ساعت خلوتی آموزشگاه بود به آنجا رفتم تا با محسن صحبت کنم.

به قصد قتل رفتی؟

نه من حتی یک‌بار هم به کشتن محسن فکر نکرده بودم و رفته بودم تا تکلیفم را روشن کنم. سر صحبت را باز کردم، اما وقتی شنیدم محسن گفت هیچ شراکتی با هم نداریم از کوره در رفتم. او به چشمانم نگاه کرد و منکر پولی که برای راه‌اندازی آموزشگاه به او داده بودم شد. به قدری عصبانی بودم که کنترل اعصابم را از دست دادم و به رویش اسلحه کشیدم.

چرا اسلحه همراه داشتی؟

چون آموزشگاه در نقطه خلوت و ناامنی از فشافویه قرار داشت من و محسن مدتی قبل اسلحه خریده بودیم و آن را در کشوی آموزشگاه نگه می‌داشتیم تا در صورت لزوم بتوانیم از خودمان دفاع کنیم.

اسلحه را از کجا خریده بودید؟

آن را از یکی از شهرهای مرزی تهیه کرده بودیم.

از ماجرای قتل بگو.

وقتی با محسن درگیر شدم اسلحه را به سمت او گرفتم و چهار تیر به سمتش شلیک کردم.

حمید را چطور کشتی؟

او با شنیدن صدای تیر از پله‌های آموزشگاه پایین رفت و شروع به داد و فریاد کرد. من که کنترلم را از دست داده بودم و حمید را در این ماجرا مسبب می‌دانستم سه تیر هم به او شلیک کردم اما آخرین تیر در اسلحه گیر کرد.

بعد از قتل چه کار کردی؟

آموزشگاه را ترک کردم و به خانه برگشتم، اما وقتی شب حمید به خانه اش برنگشت، خانواده‌اش نگران شدند، پلیس مطلع شد و در آموزشگاه دو جنازه را پیدا کرد.

چه کسی خبر فوت محسن و حمید را به تو داد؟

خانواده محسن با من تماس گرفتند و گفتند محسن و حمید در آموزشگاه کشته شده‌اند. آنها اول فکر می‌کردند به آموزشگاه دستبرد زده شده ولی وقتی پلیس فهمید سرقتی صورت نگرفته من که شریک محسن بودم به عنوان اولین مظنون بازداشت شدم.

چرا 25 روز سکوت کردی؟

ترسیده بودم. نمی‌خواستم زندگی‌ام را که با تولد دخترم رنگ و بوی تازه‌ای به خود گرفته بود از دست بدهم، اما بالاخره به خاطر عذاب‌وجدان حقیقت را گفتم.

وقتی در دادگاه اولیای دم برایت قصاص خواستند چه حالی داشتی؟

من به آنها حق می‌دادم. وقتی حکم دوبار قصاص برایم تایید شد، زندگی هم برایم تمام شد.

پای چوبه دار هم رفتی؟

اواخر سال 95 بود که همراه 9 محکوم دیگر صبح برای اجرای حکم پای چوبه دار رفتیم. پاهایم توان راه رفتن نداشت. حتی نمی‌توانستم به چیزی فکر کنم. 9 نفر اعدام شدند و من تنها کسی بودم که از اعدام نجات پیدا کردم.

چطور توانستی رضایت اولیای دم را جلب کنی؟

خانواده محسن از قبل به خانواده حمید گفته بودند اگر از قصاص گذشت کنند آنها هم از قصاص صرف‌نظر می‌کنند. پسر حمید برای اجرای حکم، طناب دار را به دور گردنم انداخت. من به شدت گریه می‌کردم، اما نمی‌دانم چه شد که پسر او یکباره از قصاص منصرف شد و بدون هیچ چشمداشتی مرا بخشید. آنجا بود که خانواده محسن نیز گفتند درباره گذشت فکر می‌کنند.

به خانواده حمید دیه پرداخت کردی؟

بعد از این‌که از چوبه دار برگشتم اولیای دم حمید تقاضای دیه قانونی را مطرح کردند. چون قتل در ماه حرام اتفاق افتاده بود 260 میلیون تومان به آنها پرداخت کردم.

چطور توانستی دیه را بپردازی؟

یک ماه بعد از این ‌که بازداشت شدم پدرم به خاطر بیماری فوت شد و با ارثی که از پدرم به من رسیده بود توانستم دیه حمید را بپردازم.

خانواده محسن قطعی اعلام گذشت نکرده‌اند؟

آنها درخواست 500 میلیون تومان کرده‌اند تا رضایتشان را قطعی کنند. من حالا به جلب رضایت آنها امیدوارم. هر چند پولی برای پرداخت دیه ندارم ولی امیدوارم خانواده‌ام بتوانند این مبلغ را فراهم کنند.

حالا در زندان چه کار می‌کنی؟

من ده سال است در زندانم. وقتی بازداشت شدم دیپلم داشتم. در این مدت درس خواندم و حالا دانشجوی ترم هفتم رشته حقوق هستم و به عنوان مربی قرآن به هم‌بندی‌هایم قرآن آموزش
می‌دهم.

اگر اولیای دم دومین قربانی نیز رضایت بدهند در صورت آزادی می‌خواهی چه کار کنی؟

نمی‌دانم فقط می‌خواهم دخترم را در آغوش بگیرم. من در این سال‌ها در زندان روزها و هفته‌ها به این ماجرا فکر کرده‌ام. در زندان متوجه شدم چه اشتباه بزرگی مرتکب شده‌ام. قتل، اشتباهی نابخشودنی است که انسان حتی با قصاص هم از آن خلاص نمی‌شود. من هر لحظه پشیمانم. اگر آزاد شوم تصمیم دارم انسان دیگری باشم.

مرجان طباطبایی

ضمیمه تپش جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
اجتهاد زنان سیره عُقلاست

درگفت‌وگو با رئیس دانشکده الهیات دانشگاه الزهرا ابعاد بیانات رهبر انقلاب درخصوص تقلید زنان از مجتهد زن را بررسی کرده‌ایم

اجتهاد زنان سیره عُقلاست

نیازمندی ها