سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
سحر یکی از روزها با گروهی از دوستان دل را به دریا زدیم و راهی سفر شدیم. از شرح ماجراهای آن سفر میگذرم که خود نیازمند مجالی دیگر است؛ کمترینش آنکه در آغاز سفر حدود 20 نفر بودیم و در پایان آن، پنجشش نفر. در مسیر بازگشت از کاظمین، هنگام سوار شدن در اتوبوسهای عمومی، دو نفر را دیدیم که برای زیارت راهی کربلا بودند. یکی طلبه جوان کاشانی و دیگری پیرمرد کشاورز اردبیلی.
در طول مسیر و در همکلامی با آنها متوجه شدیم جوان و پیرمرد یک هفته است همراه یکدیگرند، بیآنکه پیش از این یکدیگر را بشناسند. جوان، پیرمرد را هنگام عبور از مرز دیده که نیازمند کمک است و پس از یاریاش تا همین لحظه دیگر نتوانسته او را تنها بگذارد. شگفت آنجا بود که نه پیرمرد میتوانست فارسی صحبت کند و نه جوان ترکی بلد بود. در واقع اصلا حرفهای هم را نمیفهمیدند و چیزی از هم نمیدانستند. اما یک هفته بود که شده بودند مونس هم.
پیرمرد قربانصدقه جوان میرفت و جوان هم او را یکسره تر و خشک میکرد. ازجمله آنکه پیرمرد قصد سفر به نجف را داشت و جوان هم که وسیلهای برای سفر به آن شهر نیافته بود، با پیرمرد به کاظمین آمده بود و دو نفری در اینجا اقامت گزیده بودند. پیرمرد تازه پس از دیدن دو گنبد زیبای کاظمین فهمیده بود به جای حرم امامعلی(ع) در حرم پدر و پسر امام رضا(ع) است. حالا هم دست یکدیگر را گرفته بودند تا با هم بیایند کربلا.
محمدرضا وحیدزاده
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی اصغر هادیزاده، رئیس انجمن دوومیدانی فدراسیون جانبازان و توانیابان در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد