نظریه برخورد تمدن ها

یکی از نظریاتی که جنجال بیش از حدی در محافل علمی و غیرعلمی پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ایجاد کرد، نظریه برخورد تمدنها از ساموئل هانتینگتون استاد علوم سیاسی «دانشگاه هاروارد» است.
کد خبر: ۱۰۸۲۲۲

به اعتقاد وی ، با پایان گرفتن جنگ سرد، دوران رقابت های ایدئولوژیک خاتمه می یابد و دوران جدیدی به «نام عصر برخورد تمدنها» آغاز می شود. او تمدنهای زنده دنیا را 7 تمدن بزرگ عربی ، کنفوسیوسی ، ژاپنی ، اسلامی ، هندی ، اسلاو - ارتدکس ، امریکای لاتینی و احتمالا تمدن آفریقایی می داند. طبق این نظریه ، مشعل رهبری جهان از نظر سیاسی در قرن آینده در دست امریکا و اروپا خواهد بود و احتمالا مرکز قدرت از امریکا به فدراسیون اروپا منتقل خواهد شد. پس از آنها ژاپن و چین و روسیه سرمایه گذاری خواهند داشت. پس اگر قرن آینده قرن امریکا نباشد ؛ به احتمال زیاد قرن اروپا خواهد بود.
به عقیده هانتینگتون ، تقابل تمدنها، سیاست غالب جهانی و آخرین مرحله تکامل درگیری های عصر نو خواهد بود؛ چرا که:
1- برخلاف دیگر ابعاد اختلاف بین دولتها و ملتها، اختلافات تمدنی ، اختلافی اساسی است ؛
2- خودآگاهی تمدنی در حال افزایش است ؛
3- تجدید حیات مذهبی ، وسیله ای برای پر کردن خلائ هویت در حال رشد است ؛
4- رفتار منافقانه غرب باعث رشد خودآگاهی سایر تمدنها شده است ؛
5- منطقه گرایی اقتصادی و نقش مشترکات فرهنگی در حال رشد می باشد ؛
6- خطوط گسل بین تمدنها، امروزه جایگزین مرزهای سیاسی و ایدئولوژیک دوران جنگ سرد شده است و این خطوط، جرقه های ایجاد بحران و خونریزی اند.
قبل از هانتیگتون نیز برنارد لوییس گفته بود: ما با روحیه و بینشی بسیار فراتر از سطح مسائل و سیاست هایی که دولتها دنبال آن هستند روبه رو هستیم و این وضع چیزی جز برخورد تمدنها نیست. هنری کیسینجر نیز معتقد است ، منبع اصلی برخورد در جهان نوین اساسا نه ایدئولوژیک و نه اقتصادی است ، بلکه شکاف های عمیق میان بشر، شکل فرهنگی و تمدنی خواهد داشت. از دیدگاه او، خطوط گسل بین تمدنها، در واقع خطوط نبرد خواهد بود.
وی سپس نتیجه می گیرد که کشورها را نه براساس نظم سیاسی و اقتصادی ، بلکه براساس فرهنگ و تمدنشان باید تقسیم نمود.ادعای هانتینگتون این نیست که نظریه برخورد تمدنها را از طریق روش شناسی علمی تدوین کرده ؛ بلکه اعتقاد او بر این است که مناسبات تمدنی در گذشته و حال او را به چنین جمع بندی ای سوق داده است. از نظر گاه وی ، تمدن غربی در رویارویی با دشمنان خود باید:اولا از طریق تهاجمات همه جانبه ، اتحاد احتمالی تمدنهای رقیب را مختل کند ؛ ثانیا تمدنهای منزوی شده و خودباخته را درخود حل نماید و ثالثا بحرانهای درونی خود را به تمدنهای رقیب منتقل سازد.
پس به طور خلاصه ، هانتینگتون معتقد است ؛ وجوه اختلاف تمدنها، کاملا واقعی و بلکه اساسی است و نمی توان بر آنها سرپوش نهاد ؛ و این اختلافات مسلما برخوردساز است.
هانتینگتون پس از تشریح نظریه اش اعلام کرد در نبرد فرهنگی اسلام و مسیحیت ، پیروزی قاطع از آن مسیحیت خواهد بود. هرچند او پس از چندی تغییر عقیده داد و اعلام نمود که پس از مشاهدات فراوان دریافته است که نظریه پیشین وی در مورد اسلام و تمدن اسلامی که آن را در نهایت پایان یافته می دانسته ، اشتباه بوده است.
وی صریحا اعلام می کند که تمدن اسلامی ، تمدنی ماندگار و پایاست. نظریه برخورد تمدنها از نقاط ضعف متعددی رنج می برد؛ تا آنجا که برخی ادعا نموده اند که در پشت این نظریه توطئه یا طرحی سیاسی نهفته است.
برخی از مشکلات این نظریه عبارت است از:
1- ضعف روشی و نبود هیچ گونه روش شناسی مدلل در این نظریه ؛
2- تاکید بر عناصر فرهنگی و تمدنی و کوچک جلوه دادن عوامل اقتصادی و سیاسی (در حالی که دولتهای ملی در حال حاضر بر اساس منافع ملی خود عمل می کنند.) ؛
3- پیش بینی او نسبت به اتحاد و پیوند تمدن کنفوسیوسی و اسلامی علیه تمدن مسیحی (در واقع اعتقاد به پیوند این دو تمدن ناشی از عدم شناخت درست آنهاست )؛
4- یکپارچه فرض کردن تمدن غربی ؛
5- اشاره ننمودن به تمدن ایرانی و جایگاه آن در تکوین تمدن اسلامی ؛
6- در نظر نگرفتن احتمال وجود همکاری بین تمدنها و گفتگوی آنها، بالاخص با در نظر گرفتن کم شدن فاصله بین ملتها که حتی موجب بروز نظریه هایی چون «دهکده جهانی» و «جهانی شدن» شده است.
برخی از صاحب نظران نیز در نقد این نظریه معتقد به احتمال سیاسی بودن آن هستند. در واقع ، نظریه ای با چنان اشکالات واضح از سوی اندیشمندی چون هانتینگتون ، نوعی تجاهل و تغافل به نظر می رسد. ظاهرا می توان گفت دخالت امریکا در تسریع فروپاشی شوروی چندان به سود امریکا نبوده است. چرا که این نظام برای جذب ژاپن و اروپا جهت مشروعیت دادن به دخالت در جهان سوم و فروش تسلیحاتی نیازمند یک دشمن خیالی است. در واقع امریکا با فروپاشی شوروی ؛ این امتیاز مهم را از دست داد و اکنون در پی دست و پا کردن دشمن دیگری است. البته مسلما در تعارض تمدن اسلامی و کنفوسیوسی با تمدن غربی ، شکی نیست ؛ اما طراحی نظریه ای که حاکی از اتحاد این 2تمدن بر ضدتمدن غرب است و برجسته کردن و بزرگ نمایی اختلافات آنها - در حدی که بتواند منجر به نزاع عمل شود - بیش از حد ایدئولوژیک می نماید.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها