سواری گرفتن موش ها ازانگلیس و فرانسه

جنگ سوئز، جنگی است که همه طرفین کوشیده اند آن را فراموش کنند ؛ جنگی که بر تبانی و دروغ استوار بود ؛ اما 50 سال پس از بحران سوئز، هنوز عوارض آن احساس می شود.
کد خبر: ۱۰۶۶۳۶

جاناتان استیله و یان بلک با بررسی دوباره حمله انگلیس ، فرانسه و اسرائیل به مصر در روزنامه گاردین می کوشند زوایای تازه ای از آن را روشن کنند.
علی زنجیر، همه جزییات نقش خود را در ماجرای ربودن یک افسر ارتش انگلیس در مصر در نیم قرن پیش به یاد می آورد. این او بود که رانندگی خودروی مسروقه ای را به عهده داشت که این ستوان ربوده شده را به خانه ای امن رساند. در آنجا دست و پا و دهان ستوان را بستند و او را زیر زمین پنهان کردند.
زنجیر می گوید: انگلیسی ها، مصری های زیادی را زندانی کرده بودند. ما می خواستیم با اسیر کردن یکی از آنان ، زندانی های خود را مبادله کنیم. ما مشغول رانندگی بودیم که متوجه شدیم این افسر تنها بیرون پاسگاه پلیس ایستاده است.
او هفت تیر داشت ، ولی ما از بیم گیر افتادن در محلهای ایست و بازرسی ، مسلح نبودیم. کمی منتظر ماندم. بعد به طرف او راندم. علامت دادم و دوستانم هفت تیرش را گرفتند و دستهایش را به پشتش بستند. درگیری مختصری پیش آمد. او سعی کرد دستم را بگیرد، اما با مشت به صورتش کوبیدم.
در حالی که ارتش انگلیس به تلاشهایی دیوانه وار برای یافتن ستوان آنتونی مور هاوس ، افسر وظیفه 20 ساله از یورکشایر دست زده بود، ناپدید شدن او طوفانی از خشم در مطبوعات انگلیس به پا کرد ؛ جنگی پرسروصدا در خاورمیانه برای انگلیسی ها هم جنبه ای انسانی پیدا کرده بود. اعضای پارلمان انگلیس تروریسم و توحش مصری ها را محکوم کردند(!) ربودن مور هاوس در اوج حقارت ، ماجرایی خفت بار پیش آورد ؛ جنگی که همه طرفین کوشیده اند آن را به فراموشی بسپارند. حمله کوتاه مدت انگلیس ، فرانسه و اسرائیل به مصر در 1956، اکنون خاطره ای تقریبا فراموش شده است ، اما عوارض آن بسیار گسترده بود. این جنگ به نقش انگلیس به عنوان قدرت مسلط در خاورمیانه خاتمه داد و آنتونی ایدن ، نخست وزیر محافظه کار انگلیس که جنگ را آغاز کرد درباره شروع آن به پارلمان کشورش دروغ گفت و مجبور شد تحت فشار بی سابقه امریکا، نیروهای انگلیسی را از مصر خارج کند، سرنگون کرد. زنجیر یکی از آن تروریست ها بود ؛ البته او خود را یک سرباز مقاومت می داند که از کشورش در برابر مهاجمان بیگانه دفاع می کرد. این نظری است که بسیاری از انگلیسی هایی که در جنگ سوئز شرکت داشتند، بسهولت آن را می پذیرند. هارولد هیث ، مکانیک سابق خودرو در مهندسی فنی و برق ارتش انگلیس ، در مراسم یادبود آن جنگ که بهار امسال در استافورد شایر برگزار شد، گفت: «مردم کوچه و خیابان با حضور ما مخالف بودند. این را هر شخصی می تواند درک کند. ما کشور آنان را اشغال کرده بودیم.»
هیث نخستین یادبود ملی انجمن سربازان جنگ سوئز را سازمان داد و حتی توانست یک وزیر را با این جریان همراه کند. همه دولتها چنان به فراموش کردن خاطره جنگ 1956 علاقه مند بوده اند که فقط 2 سال پیش ، وزارت دفاع انگلیس تحت فشارهای شدید تبلیغاتی تسلیم شد و پذیرفت نشان هایی با عنوان بخش آبراه به سربازان حاضر در آن جنگ بدهد.
امروز با نگاهی به گذشته ، آن جنگ را می توان تلاشی بیهوده از جانب انگلیس برای مهار جریان ضد امپریالیستی به حساب آورد که از زمان جنگ جهانی دوم در آفریقا و آسیا قدرت گرفته بود. نخستین شایعات 19 جولای بر سر زبانها افتاد. رهبر مصر، سرهنگ جمال عبدالناصر با حیرت شنید که امریکا به علت نگرانی از گرایش های ظاهرا کمونیستی او و به رسمیت شناختن چین سرخ ، در نظر دارد پیشنهاد تامین مالی ساختمان سد اسوان را پس بگیرد که این طرحی عظیم برای تامین آب دره نیل و برق برای توسعه صنعت مصر بود. به این ترتیب پولی که قرار بود بانک جهانی با توافق واشنگتن و لندن به مصر بپردازد، پرداخت نشد. ناصر که تا آن زمان ، قهرمان ملی گرایی عرب در همه جا بود، بسرعت به شخصیتی در صحنه جهانی تبدیل شد. او در جنگ فاجعه آمیز فلسطین در 1948 جنگید و دشمن قسم خورده اسرائیل بود.
ناصر با طرح این تقاضا که انگلیس پایگاه ها و نیروهای خود را که از جنگ جهانی دوم در آبراه سوئز داشت تخلیه کند، باعث رنجش انگلیسی ها شد. ایدن تا حد مرگ از او نفرت داشت. به گفته محمد هیکل ، مشاور وقت ناصر، لحن یادداشت لغو وام ساخت سد اسوان به اندازه لغو این وام آزاردهنده و توهین آمیز بود: «یادداشت با اشاره به این که مصر نمی تواند فشار ساختن سد و منابع مالی و غیره مربوط به آن را تحمل کند، بسیار توهین آمیز بود... ناصر بسیار متعجب شد و پیشنهاد کرد همه ما باید درباره چگونگی پاسخ دادن به آن فکر کنیم.»
مصر از مدتی قبل مشغول مذاکره با شرکت آبراه سوئز بود تا درآمد بیشتری از آبراه به دست آورد. این شرکت (بظاهر) خصوصی سود کلانی از آبراه می برد و در سال فقط یک میلیون پوند به دولت مصر می داد که بسیار ناچیز بود. مصر 50 درصد درآمدهای آبراه را می خواست ، اما با مقاومت شدید شرکت (تحت حمایت انگلیس) مواجه بود. هیکل 2روز پس از لغو وام بانک جهانی ، در تماس تلفنی با ناصر پیشنهاد کرد مصر باید اعلام کند که می خواهد 50 درصد سهم داشته باشد. چنان که هیکل می گوید: «رئیس جمهور گفت جای این حرفها در تلفن نیست. بیا و مرا ببین. به دیدارش رفتم. او تصمیم خود را گرفته بود و گفت ببین ، درباره این موضوع هم فکر کرده ام. اگر قرار باشد این کار را یکطرفه انجام بدهیم و اعلام کنیم ، 100 درصد با 50 درصد فرقی ندارد. پس بهتر این است که کار را یکباره تمام کنیم.»
ناصر تصمیم گرفت قصد خود را تا چند روز مخفی نگه دارد، یعنی در فاصله ای که گروههای مصری را آماده می کرد اداره 3 ساختمان اصلی شرکت آبراه را به عهده بگیرند.
نام رمز برای شروع این اقدام در پیامی پنهان بود که قرار بود ناصر روز 26 جولای در اسکندریه بفرستد. ناصر در مقابل ابراز احساسات انبوه مصریان اعلام کرد مصر شرکت آبراه را ملی و سرمایه آن را مسدود می کند تا از آن برای تامین مالی ساخت سد اسوان استفاده کند.

تبانی احمقانه انگلیس و فرانسه با اسرائیل در حمله به مصر و پایان تحقیق آمیز آن نشانه انتقال نفوذ غرب در خاورمیانه از اروپایی ها به امریکایی ها بود

وی ادامه داد امپریالیست ها می توانند از خشم خفه شوند. وقتی ناصر به نام رمز دو لپ (مهندس فرانسوی که آبراه سوئز را طراحی کرد) اشاره کرد، گروههای آماده شده ، وارد ساختمان های شرکت شدند. اقدام ناصر، از نظر حقوقی کاملا درست و قانونی بود. آبراه در خاک مصر قرار داشت و ملی کردن آن به معنای خریدن سهام آن به قیمت روز بورس پاریس در لحظه پیش از اعلام خبر ملی شدن آبراه بود. به عبارت دیگر سهامداران غرامت کامل می گرفتند. ناصر همچنین آزادی رفت و آمد از آبراه را برای تمام کشتی ها تضمین کرد، البته غیر از کشتی های اسرائیلی و کشتی های خارجی عازم اسرائیل. اما این حرفها تاثیر چندانی بر ایدن (نخست وزیر انگلیس) نداشت. آن شب وی میزبان فیصل ، پادشاه عراق در کاخ نخست وزیری انگلیس بود و فیصل از عناصر اصلی پیمان بغداد به شمار می رفت ؛ پیمانی که سرهم بندی شده بود تا سدی در مقابل نفوذ اتحاد شوروی به خاورمیانه باشد. ایدن پس از مشورت با نوری سعید، نخست وزیر عراق که بیشتر از همه رهبران عرب طرفدار غرب بود، گفت : «ما باید به ناصر سریع و محکم ضربه بزنیم.»
نظر ایدن این بود که نباید به دیکتاتوری مانند ناصر اجازه داده شود دستش را دور گلوی ما بگیرد. نیروی دریایی و وزارت جنگ انگلیس روز 30 جولای تدابیر پیشگیرانه با ماهیت نظامی برای تقویت حضور انگلیس در مدیترانه شرقی اعلام کردند ؛ اما کمیته مشترک جاسوسی انگلیس در سند بسیار محرمانه ای که بتازگی از طبقه بندی خارج شد، چنین هشدار داد: «ما باور نداریم که تهدید مداخله مسلحانه یا افزایش نیروهای نظامی موجب سقوط رژیم ناصر شود یا وی را وادار به لغو ملی سازی آبراه کند.»
فرانسه که از حمایت ناصر از چریک های ملی گرایی که برای استقلال الجزایر می جنگیدند، بی نهایت عصبانی بود برای اقدام علیه او بشدت بیتاب بود و از مدتی پیش برای اسرائیل اسلحه می فرستاد، اما امریکا بارها توصیه می کرد محتاط باشند و با بحرانی شدن اوضاع ، موضعی کاملا ضدجنگ در پیش گرفت. دوایت آیزنهاور رئیس جمهور امریکا که در نوامبر همان سال انتخابات ریاست جمهوری را در پیش داشت ، نمی خواست موضوعی انحرافی در خارج از امریکا پیش بیاید.
او همچنین نگران بود اگر اتحاد شوروی تنها قدرت بزرگی باشد که خواهان راه حل مسالمت آمیز بحران و احترام به حقوق بین المللی برای حل آن باشد، جهان غرب ممکن است نفوذ خود را در خاورمیانه از دست بدهد. در پارلمان انگلیس وحدت نظری غیرعادی وجود داشت. در حزب کارگر چپگرا، انورین بیوان ملی کردن آبراه سوئز را به عنوان دزدی محکوم کرد. هیو گایتسکل ، رهبر حزب کارگر در مجلس عوام گفت به تدابیر نظامی پیشگیرانه ایدن اعتراض ندارد. بیشتر مطبوعات انگلیس با اظهارنظرهای تند و تهاجمی درباره تشابه های میان ناصر و هیتلر قلمفرسایی و ملی کردن آبراه را با الحاق راین لند مقایسه می کردند و درباره تکرار باج دهی به هیتلر در دهه (1930که ایدن با آن مخالفت کرده بود) و جیره بندی سوخت در انگلیس در صورت بستن آبراه به وسیله ناصر، هشدار می دادند. (گاردین تقریبا تنها روزنامه در روزنامه های ملی انگلیس بود که با اقدام های نظامی ایدن مخالف بود و به قانونی بودن اقدام ناصر و این واقعیت اشاره می کرد که آبراه تحت کنترل مصر به فعالیت عادی خود ادامه می دهد).
ماههای اگوست ، سپتامبر و اکتبر با دیپلماسی بی حاصل گذشت. ایدن و گی موله ، نخست وزیر سوسیالیست فرانسه به ژنرال های خود دستور دادند برنامه هایی برای جنگ آماده کنند و با این دستور باعث شگفتی و اضطراب بسیاری از ژنرال های خود شدند. سردرموت بویل ، رئیس ستاد نیروی هوایی انگلیس به یکی از همکارانش گفت: نخست وزیر دیوانه شده است. او از ما می خواهد به مصر حمله کنیم.

تبانی احمقانه انگلیس و فرانسه


با اسرائیل غیرعادی ترین جنبه این برنامه ها، توطئه با اسرائیل بود که بشدت می خواست با مصر بجنگد و به حملات چریکها از مرز مصر خاتمه دهد. دیوید بن گوریون ، نخست وزیر اسرائیل 24 اکتبر در سوره ، حومه پاریس با سلوین لوید و کریستیان پینو، وزیران خارجه انگلیس و فرانسه دیدار و پس از 3 روز مذاکره قراردادی امضا کردند که براساس آن اسرائیل متعهد شد به مصر حمله کند و فرانسه و انگلیس به بهانه جدا کردن نیروهای اسرائیلی و مصری و محافظت از آبراه در پورت سعید و دیگر نقاط آبراه مستقر شوند. این خیال پردازی احمقانه اساس تبانی معروفی است که همواره با نام آبراه سوئز همراه خواهد بود. ایدن دستور داد تمام نسخه های این قرارداد نابود شود. منشی کابینه او اعتراف کرد: «مراقبت های فراوانی به عمل آمده تا کل حقیقت هرگز آفتابی نشود.»
اما موضوع تقریبا بلافاصله درز کرد و اسرائیلی ها یک نسخه آن را حفظ کردند که 10 سال پیش پخش شد. پس از طرح سوره ، اقدامات اولیه آغاز شد. چتربازان اسرائیلی 29 اکتبر گذرگاه مبتلا را در سینا اشغال کردند و دفاع مصر را دور زدند. پس از آن اخطار انگلیس و فرانسه اعلام شد که تهدید کرده بودند در صورتی که نیروهای خصم از آبراه عقب نشینی نکنند، مداخله خواهند کرد. روزنامه منچستر گاردین (همین روزنامه) اخطار را اقدامی احمقانه ، بدون هیچ توجیهی ، نه عادلانه و نه درست توصیف کرد که روی یک آتش سوزان نفت می ریزد. کسی نمی داند چه انفجاری پس از این رخ خواهد داد. موضع سرسختانه این روزنامه از جولای به بعد به تغییر سیاست حزب مخالف کارگر کمک کرد. به طوری که وقتی حمله آغاز شد، انگلیس درباره آن دچار تفرقه بود.
گایتسکل دولت را محکوم کرد و در پارلمان از لوید پرسیده شد همچنان که خیلی ها سوئظن برده بودند، آیا میان انگلیس ، فرانسه و اسرائیل تبانی شده است؛ لوید به دروغ گفت: میان ما درباره حمله توافق قبلی وجود نداشت.
ناصر تسلیم ناپذیر، اخطار را رد کرد؛ اما اسرائیلی ها از متن توافق سوره پیروی کردند. نیروی هوایی سلطنتی برای فلج کردن نیروی هوایی مصر، شبانه پایگاه های هوایی اطراف پورت سعید و نزدیک قاهره را بمباران کرد. هدا جمال عبدالناصر، دختر بزرگ رئیس جمهور مصر می گوید: ما برق بمبها را می دیدیم. ما نزدیک فرودگاه المزا زندگی می کردیم. او در آن زمان 10 سال داشت.
پدرم گفت: «ما باید در قاهره بمانیم. ما مثل هر مصری دیگری هستیم ، ولی با ادامه جنگ به خانه ای امن منتقل شدیم ». یک رادیوی تبلیغاتی انگلیس که از قبرس به زبان عربی برنامه پخش می کرد، از مردم مصر خواست تسلیم شوند ؛ اما مقاومت شدید بود. ارتش مصر کامیون ها و قطارهای پر از کلاشینکف را به پورت سعید فرستاد تا میان مردم عادی پخش شود. عواطف موسی پنجمین بچه اش را حامله بود.
او می گوید: من سخنرانی ناصر را (درباره ملی کردن آبراه) از رادیو شنیدم و بسیار خوشحال شدم. هرگز فکر نمی کردم جنگی درگیرد. پیش از حمله از BBC شنیدیم که همه باید فرار کنند. به این دلیل شوهرم ، احمد پیش از بمباران ما را از آپارتمانمان بیرون برد. دولت ، مردم را مسلح می کرد. احمد برای دفاع از کشورمان رفت. او سالم به خانه برگشت ؛ اما دوباره برای خرید غذا بیرون رفت و در یک درگیری گرفتار شد. عواطف می گوید: پلیس مصر در اداره پست بود. انگلیسی ها به دست یک نفر گلوله زدند. احمد سعی کرد به مرد مجروح کمک کند که خود هدف گلوله قرار گرفت. 36 گلوله به بدنش خورد و او را کشت. نیروهای انگلیس فقط 22 کشته و فرانسه 10 کشته دادند. برآورد تلفات مصر میان 750 تا 2 هزار و 500 نفر بود. یکی از کشته های انگلیس ستوان مور هاوس بود. 4 روز طول کشید تا علی زنجیر و دوستان او در مقاومت به خانه ای که او را با دست و پا و دهان بسته در آنجا پنهان کرده بودند، برگردند. «رفت و آمد ممنوع بود و گشتی ها همه جا حضور داشتند.» آنان وقتی به آنجا برگشتند، او مرده بود. «او را به بیمارستان بردیم ، جسدش را پاک کردیم و مخفیانه در جای پرتی در یک گورستان به خاک سپردیم. مصری ها، پس از خروج نیروهای انگلیسی ، نبش قبر کردند و بقایای جسد را به انگلیس فرستادند. نیروهای انگلیسی آن تهاجم کوتاه را به عنوان دوره ای از آشوب و سردرگمی به یاد می آورند.
بعضی از آنان با صراحت به بدرفتاری های ارتش انگلیس به مواردی مانند تیراندازی به مناره مساجد و غارت اموال مردم اشاره می کنند. بعضی ها خشم خود را به یاد می آورند که ایدن ، به دنبال صدور قطعنامه ای از شورای امنیت سازمان ملل که امریکا و اتحاد شوروی از آن حمایت کردند، مجبور شد پس از کمتر از یک هفته از زمان شروع جنگ آتش بس اعلام کند. بعضی از این افراد تصور می کردند ارتش انگلیس باید تا قاهره می رفت و ناصر را سرنگون می کرد.

شورش در ارتش


رونالد آدامز که عضو یک واحد اطلاعاتی در سپاه خدمات ارتش سلطنتی بود، می گوید: در ارتش تقریبا شورشی در جریان بود. مردم (ارتشی ها) می گفتند داشتیم کار می کردیم و موفق می شدیم و حالا باید برگردیم. آنان رفقای خود را از دست داده بودند. برای چه؛ بسیاری از نظامیان تازه کار و دون پایه انگلیسی از فشار امریکا برای پایان دادن به جنگ خشمگین بودند. بیل اویس ، از واحد مهندسان سلطنتی که زیر آتش گلوله ها در پورت سعید فرود آمد، می گوید: اگر آنها برای متوقف کردن ما اشتباه نکرده بودند، حالا دیگر این مشکلات را در خاورمیانه نداشتیم. مثل عراق بود. ما جنگ را بردیم ؛ اما صلح را باختیم. به طور قطع حمله به مصر و پایان تحقیرآمیز آن ، نشانه انتقال نفوذ غرب در خاورمیانه از اروپایی ها به امریکایی ها بود. از آن زمان به بعد انگلیس فقط نقشی حمایتی در منطقه ایفا کرد. پس از این که انگلیس مجبور شد آتش بس را بپذیرد، نیروهای سازمان ملل آمدند تا جای نیروهای انگلیسی و فرانسوی را بگیرند. ایدن که از پیش بیمار بود فرو پاشید و با رفتن به تعطیلی در برمودا ناپدید شد. وی 9 ژانویه 1957 استعفا کرد. آخرین نظامیان انگلیسی 23 دسامبر 1956 از پورت سعید خارج شدند و به انگلیس بازگشتند. ناصر آن روز را روز پیروزی نامید و در دهه بعد هر سال یاد آن را با نطقی آتشین در پورت سعید گرامی می داشت. اینک با نهایت شگفتی ، آن روز به فراموشی سپرده شده است. این که انگلیس بخواهد پرده ای روی این دوره خفت بار بکشد و آن را فراموش کند، امری قابل انتظار است. اما معلوم نیست چرا مصری ها باید چنین چیزی بخواهند. یک دلیل این است که پورت سعید، بعدها که نظامیان اسرائیلی پس از جنگ 1967 به کرانه شرقی آبراه برگشتند با دشواری های به مراتب بیشتری مواجه شد. تمام جمعیت غیرنظامی شهر مجبور شدند آن را ترک کنند و دشواری ها و ویرانی های آن سالها در خاطرات بیشتر بازماندگان سیاه تر از رنج دوران کوتاه و سریع حمله به آبراه بود.

در برابر قدرت پدرم


پس از مرگ ناصر و پس از این که انورسادات جانشین او در سال 1973 ارتش مصر را از آبراه سوئز فرستاد و ارتش اسرائیل را عقب راند، دولت مصر می خواست پیروزی خود را فراموش کند. سادات تصمیم گرفت سیاست گرایش به غرب را در پیش بگیرد و به همین دلیل روز پیروزی و پیروزی ضد امپریالیستی ناصر در برابر «تجاوز سه گانه» بسیار ناخوشایند می بود.
هدا ناصر، دختر رئیس جمهور مصر، امروز مورخی حرفه ای و مولف کتاب «انگلیس و جنبش ملی گرایی مصر ±936 1952است. او می گوید: «من به عمد خواستم کار دانشگاهی ام درباره سالهای قدرت پدرم باشد.»
از عجایب این که او همکاری تحقیقاتی بیشتری از انگلیس دریافت می کند تا از مصر: «11 حتی یک سند رسمی از دولت مصر نگرفته ام. ما نظام نگهداری اسناد، مانند آنچه در انگلیس وجود دارد، نداریم.»
او امروز، تقریبا هر سال چند هفته در لندن زندگی می کند. یکی از سرگرمی های مورد علاقه او رفتن به دفتر اسناد دولتی در «کیو» است تا در پرونده های وزارت خارجه انگلیس درباره نقش تجاوزگرانه انگلیس در مصر بررسی و مطالعه کند. این پنجاه سال پس از این که نخست وزیر انگلیس در تلاش بی حاصل برای شکست دادن پدرش نظامیان را فرستاد و چسبیدن به سراب کمرنگ قدرت جهانی ، دوران عجیبی بوده است.




مترجم: علی کسمایی
منبع: گاردین
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها