در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
او یک زن کارآفرین روستایی است و زنی مثل بقیه زنهای روستا، دلش بیشتر از هر چیزی برای زادگاهش میتپد؛ برای وجب به وجب خاکی که هزار هزار خاطره ساخته برایش از کودکی تا همین بزرگسالی؛ زنی با روحیه مثال زدنی و پشتکاری عجیب که به آبادانی روستای زادگاهش منجر
شده است.
برای آبادانی یک روستا، چهکارهایی میتوان انجام داد؟ چطور میشود کاری کرد که اهالی یکییکی به هوای شهر و امکانات ریز و درشتاش، ترک خانه و کاشانه نکنند؟ ما جواب این سوالها را از خاور جربانیان میپرسیم.
به گزارش جامجم آنلاین، او یک زن 48 ساله روستایی است؛ زنی کارآفرین که با یک ایده ساده، یک روستا را آباد کرده و گردشگران زیادی را روانه آنجا کرده است؛ گردشگرانی از گوشه و کنار ایران و حتی کشورهای خارجی و افرادی که آوازه دستپخت مثال زدنی این زن را شنیده و راهی روستای سرولات شدهاند.
***
خاور خانم متولد چه سالی هستید؟
سال 1348 همین جا هم به دنیا آمدم در روستای سرولات.
چطور شد کارآفرین شدید؟
اگر خدا نخواهد حتی یک برگ هم از درخت نمیافتد، درباره من هم همینطور بود. خدا خواست، خدا من را از این روستای کوچک انتخاب کرد. این نظر خدا به روستای ما بود... کارآفرین شدن من کاملا یک اتفاق بود، من و همسرم اکبر لطفینژاد سال 69 با هم ازدواج کردیم و از همان زمان برای کار به قزوین رفتیم. آنجا که بودیم من چون نمیتوانستم بیکار بمانم در مطب یک دکتر، منشی شده بودم. همسرم هم به خاطر تخصصاش در نیروگاه برق شهید رجایی کار میکرد تا این که قرار شد منتقل شود به بندرعباس. وقتی این موضوع را با خانوادههایمان در میان گذاشتیم مخالفت کرده و میگفتند شما بچه شمالید در گرمای جنوب حتما اذیت میشوید... ما هم به ناچار کار را ول کردیم و برگشتیم به روستای خودمان در سرولات.
چند سال قزوین زندگی کردید؟
حدود 4 سال.
یعنی وقتی برگشتید سرولات باید همه چیز را از صفر شروع میکردید چون دیگر کاری نداشتید؟
بله همین طور است. یک روز من لب همین بالکن نشسته بودم که دیدم یک خانواده با ماشینشان از راه رسیدند. ساعت تقریبا یک ظهر بود. آنها پیاده شدند و تدارکات ناهارشان را آماده کردند، اما یک دفعه باران گرفت. خیلی آشفته شده بودند که یک دفعه چشم شان به من افتاد و گفتند خانم میشود ما بیایم خانه شما غذا بخوریم؟! من هم قبول کردم و آنها آمدند داخل همین بالکن نشستند، آتش درست کردم غذایشان را کباب کردند و تا وقتی که باران بند بیاید نشستند، اما آن موقع دیگر هوا تاریک شده بود. به خاطر همین گفتند میشود ما امشب خانه شما بمانیم؟ کرایهاش را هم میدهیم. آن موقع رسم نبود کسی در این روستا خانهاش را به مسافرها اجاره بدهد. با این حال من قبول کردم. آنها ماندند و فردا با هم رفتیم بازار رامسر، ماهی خریدیم من خودم ماهیها را پاک کردم، سرخ کردم، برنج درست کردم و این طوری باهم دوست شدیم. موقع رفتن هم گفتند چقدر میشود؟ من قیمت نداشتم. همین طوری گفتم هزار تومن. آنها اما 9 هزار تومن به من دادند و موقع رفتن گفتند ما خیلی از دستپخت شما خوشمان آمد، میشود دوباره پیش شما بیاییم. آن موقع خانه ماتلفن نداشت، من شماره خانه برادرم را دادم و بعد از آن دیگر این خانواده شدند مشتری دائمی من.
کارآفرینی شما از همین زمان شروع شد؟
بله اوایل خواهرزادههایم با من کار میکردند بعد کمکم بقیه خانواده هم جمع شدند، ما هم فضای رستوران را بزرگتر کردیم و از 70 متر رسیدیم به 500 متر. الان بعد از این همه سال هنوز مشتریهایی دارم که میآیند میگویند خاورخانم ما توی خانه خودت مینشستیم غذا میخوردیم... .
الان چند نفر با شما کار میکنند؟
الان 40 نفر که همگی از اهالی همین روستا و روستاهای اطراف هستند... اما روزهای خیلی شلوغ تعدادشان 60 نفر هم میشود.
خانم هستند یا آقا؟
من بیشتر با آشپزهای خانم کار میکنم، با آنها راحتترم.
شما با راهاندازی این رستوران هم برای 40 نفر کارآفرینی کردهاید هم باعث جذب گردشگر به سرولات شدهاید، فکر میکنید دلیل موفقیتتان
چیست؟
دلیل این موفقیت فقط لطف خداست... خداراشکر میکنم که نام روستایم نه تنها در استان گیلان که در کل کشور مشهور شد... خوشحالم که بهخاطر حضور هر روزه گردشگرها و مسافرها، نهتنها جمعیت روستایمان کم نشده که بیشتر هم شده است. وجود گردشگرها برای خیلیها ایجاد اشتغال کرده، مثلا اینجا خانه اجاره میکنند یا ترشی و خوراکی محلی میخرند و بعضی روستاییها نیز صنایع دستی میفروشند. خلاصه با وجود گردشگرها رونق به روستای ما
آمده است.
هنوز هم خودتان غذا میپزید؟
باورکنید تا همین یک سال پیش، حتی قابلمهها را هم خودم جابهجا میکردم. الان هم با این که آشپز دارم، اما همه مواد را خودم میخرم و تا از راه میرسم میروم سر قابلمهها و مزه همه غذاها را میچشم. مثلا میگویم حلیمه خانم نمک این باقلا قاتق کم است و... .
الان چند تا مشتری را راه میاندازید؟
در روزهای خیلی شلوغ بیشتر از هزار نفر را هم غذا دادهایم، اما روزهای معمولی حدود 200 نفر ناهار مهمان ما هستند.
مهمان خارجی هم دارید؟
خیلی زیاد... خیلی وقتها شده از کشورهای دیگر توریست آمده سرولات، فقط برای این که اینجا غذا بخورد. بعد گفته که من تعریف غذای شما را از دوستانم شنیده بودم.
گفتید مواد غذاها را خودتان تهیه میکنید؟
بله، هر روز صبح زود با همسرم میرویم بازار، مرغ و ماهی روز میخریم. چون مرغ یک روز بماند بو میگیرد.
شده مشتری ناراضی هم داشته باشید؟
بله خب سلیقهها متفاوت است... مثلا یک روزهایی اینجا خیلی شلوغ است، هزار تا مشتری داریم ممکن است ته دیگ یکی خوب نگرفته باشد یا قطرش کم باشد... اعتراض میکنند و من هم همیشه به آنها حق میدهم.
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: