سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
این آثار از یک فرم ثابت مبتنی بر حضور یک کارآگاه ورزیده پلیس و دستیارانش تبعیت میکردند که در هر قسمت پروندهای گشوده شده و در نهایت معمای آن حل میشد. موفقیت سریالهای یاد شده، کارگردانهای داخلی را هم به فکر تولید آثار پلیسی انداخت که از میان آنها تنها میتوان به چند اثر شاخص همچون: شلیک نهایی ساخته محسن شامحمدی، کارآگاه به کارگردانی حسن هدایت و مزد ترس و بازی با مرگ هردو از ساختههای حمید تمجیدی اشاره کرد که این آخری در بازپخش خود از شبکه آیفیلم توانسته مخاطبان زیادی را که موفق به تماشای آنها در زمان خود نشده بودند جذب کند.
استفاده موفق از فرمولهای کلاسیک
«مزد ترس» از آن دسته کارهای پلیسی است که براساس فرمول کلاسیک پیشرفته و یک معمای بزرگ را مرکز ثقل داستان خود قرار داده است. معمایی در رابطه با جسدی که در محل دفن زبالههای شهری پیدا شده و به برادر نوازنده او (مهران) ارتباط پیدا میکند. از طرف دیگر همزمان با آن سروان ناصر محمدی روی پروندهای پیچیده مربوط به قاچاق مواد مخدر کار میکند که این پرونده با معمای مهران و برادر مقتول دوقلویش پیوند میخورد. تمجیدی که خود فیلمنامه مزد ترس را نوشته، به درستی روی هر چه پربارتر کردن داستان مانور داده و داستانکهای جذابی هم در کنار قصه اصلی قرار داده که به موازات آن با ریتم مناسبی پیش میروند. برای مثال میتوان به قصه مامور اداره آگاهی (شکیبا) اشاره کرد که به واسطه کار روی پرونده باند مواد مخدر و نزدیک شدن به راس آن، زندگیاش به خطر افتاده و وارد ماجرای تلخ و غمانگیزی میشود. از معتادکردنش گرفته تا اخراجش از اداره آگاهی به دلیل اعتیاد و برداشتن نیم کیلو هروئین در یکی از ماموریتها و در آخر کشته شدن همسر و فرزندش به ضرب گلوله قاچاقچیها. نکته جالب و ظریفی که تمجیدی در فیلمنامه مزد ترس رعایت کرده، وصل کردن داستانکها به داستان اصلی توسط یک شخصیت است که آن هم کسی جز مهران نیست. به موازات این بخش ما با زندگی خصوصی سروان محمدی هم آشنا شده و در فلاش بکها لحظاتی از تصادف مشکوک رانندگی را میبینیم که به مرگ همسر جوان او منتهی شده است. در عین حال تمجیدی در سکانسهای مختلفی از کار روی سردی و سکون زندگی او و تنها فرزندش (زهرا) مانور داده و داستانک دیگری را با محوریت ازدواج مجدد محمدی با زن جوانی که همسرش شهید شده و یک دختر دارد، شکل میدهد.
معمایی به نام مهران
یکی از عوامل موفقیت مزد ترس در ربع قرنی که از تولید آن گذشته، شخصیت منفی آن است که پیچیده و لایهلایه بوده و مخاطب را به کشف خود فرامیخواند. مخاطب هم به مانند سروان محمدی قدم به قدم به او نزدیک شده و از خلال بازی موش و گربهوار این دو تکههای پازل مهران را کنار یکدیگر قرار میدهد. تمجیدی در خلق این شخصیت به سبک و سیاق آثار پلیسی ـ جنایی هالیوودی عمل کرده و از مهران یک قاتل خونسرد و بشدت ترسناک ساخته که در راه هدف خود بهراحتی برادرش را هم به قتل میرساند! مهران سرنخ تمامی اتفاقهای مهم و کلیدی فیلمنامه از ماجرای تلخ شکیبا تا استخدام یک فیلمبردار جوان مراسم عقد و عروسی برای حمل مواد است بدون آن که ردی از خود به جای بگذارد. او در حقیقت قابیلی امروزی است که هابیل را به قتل رسانده و حال با هویت او زندگی میکند. از طرف دیگر او عاشق طرح معماست و به مانند بسیاری بدمنهای مطرح تاریخ سینما بازی را دوست دارد. برای نمونه هم میتوان به قرار دادن جسد دختر خردسال سروان در صندوق عقب اتومبیل در محل دفن زبالهها اشاره کرد که رودست خوبی به مخاطب زده و زمینه را برای ورود به قسمت دوم سریال (بازی با مرگ) آماده میکند. در سکانس فینال هم مهران به پسربچه باغبان خانه پدریاش اشاره میکند که او را در استخر عمیق خانه غرق کرده بدون آن که مقصر جلوه کند. همه اینها را وقتی در کنار هم قرار میدهیم به یکی از بهترین شخصیتهای منفی تاریخ سریالهای تلویزیونی کشورمان میرسیم که عالی از کار درآمده و یکی از ستونهای مهم و بنیادین مزد ترس به حساب میآید.
سروان محمدی و تصویری متفاوت از یک پلیس
تا پیش از مزد ترس و در سریالهای پلیسی با افرادی روبهرو بودیم که عموما از تعدادی کلیشه ثابت در خلقشان بهره گرفته شده بود. بههمینخاطر هم مخاطب فاصلهای را بین آنها و ما به ازاهای واقعیشان حس میکرد که این امر در نهایت موفقیت کار را تحتالشعاع خود قرار میداد، اما در مزد ترس با کارآگاههایی مواجهایم که در حل پروندهها گاه به مشکل خورده و برای حل آن نیاز به زمان دارند. سروان ناصر محمدی بدون شک یکی از مهمترین پلیسهای سریالهای تلویزیونی پس از انقلاب است که شناسنامه پروپیمانی برایش تدارک دیده شده و به عنوان قهرمان از صلابت لازم برای رویارویی با ضد قهرمان (مهران) برخوردار است. او در عین حال خود را بابت فاصله گرفتن و تنها گذاشتن شکیبا پس از معتاد شدنش به دست عوامل مهران، سرزنش کرده و با جدیت دنبال کار او را میگیرد. در این بین تمجیدی بیش از اندازه روی بخش مربوط به خانواده سروان مانور داده و سکانسهای کشداری را خلق کرده که میتواند یکی از معدود نقاط ضعف کار قلمداد شود. شکیبا هم نمونه دیگری از یک پلیس توانا و پیگیر است که در مبارزه با باندی خطرناک، دست به تکروی زده و بابت این اشتباه هم تاوان بزرگ و سنگینی را پرداخت میکند.
تک شخصیتهای فرعی جذاب
یکی از شگردهای فیلمنامهنویسی، خلق شخصیتهای فرعی است که بخوبی داستان را به جلو برده و مکملهای مناسبی برای شخصیتهای محوری به حساب میآیند. در مزد ترس هم با چند نمونه این چنینی برخورد میکنیم که از مهمترینشان میتوان به جوان فیلمبردار مجالس و دیگری مستندساز جوان تلویزیون اشاره کرد. اولی قربانی طمع خود شده و به جابهجا کردن مواد در سطح شهر پرداخته و در نهایت به چنگ قانون افتاده است. اما دومی در حل معمای مهران به شیوه خود به سروان محمدی کمک میکند. وجه اشتراک این دو با وجود قرار گرفتن در دو قطب مخالف، معصومیتی است که در اولی به واسطه یک لغزش از بین رفته ولی در دومی موتور حرکت آن به حساب میآید.
تمجیدی: رهبر ارکستر مزد ترس
این کارگردان سینما و تلویزیون که مستندهای خوبی هم ساخته، رکن مهم موفقیت مزد ترس به حساب میآید که تاثیر کارگردانهای مطرحی همچون: آلفرد هیچکاک در سبک کارش کاملا مشهود است. برای نمونه میتوان به برخی حرکات دوربین و نیز تاکید فراوان روی صدای زنگ تلفن اشاره کرد. همینطور نورپردازی در سکانسهای شب که باوجود استفاده از دوربین شانزده میلیمتری همچنان کیفیت خود را حفظ کرده است. وی در انتخاب بازیگران نقشهای اصلی نیز با توجه به بضاعت آن سالهای سینما و تلویزیون، موفق عمل کرده است. عبدالرضا اکبری برای نقش سروان ناصر محمدی ویژگیهای لازم برای همذاتپنداری مخاطب را داشته و در سوی دیگر احمد فخر نیز در ترسیم شخصیت پیچیده و مرموز مهران تا حدود زیادی موفق عمل کرده است که نه چندان شناخته شده بودنش برای مخاطب تلویزیونی هم نقشی مهمی در این امر داشته است.
بازی با مرگ و دنبالهای نهچندان موفق
اساسا دنبالههای آثار موفق چه در سینما و چه در تلویزیون به جز معدودی کیفیت لازم را نداشته و در قیاس با قسمت نخست کم و کسریهای زیادی دارند. پس از موفقیت مزد ترس، تمجیدی همراه با مریم بختیار دنبالهای برای آن با عنوان «بازی با مرگ» نوشت که بخش عمده آن در ترکیه فیلمبرداری شد. مزد ترس با رفتن سروان محمدی به محل دفن زبالهها برای تحویل گرفتن دخترش زهرا که جسدش در صندوق عقب اتومبیل گذاشته شده، به پایان میرسد. بازی با مرگ از جایی شروع میشود که سروان غم زده و پریشان از مرگ دلخراش دخترش با یک سرنخ از سوی آزمایشگاه پلیس در رابطه با دیانای زهرا روبهرو میشود که نشان از تعلق جسد داخل اتومبیل به فرد دیگری دارد. تمجیدی و بختیار در اینجا هم یک معمای قابل اعتنا را به عنوان مرکز ثقل فیلمنامه قرار داده و قصه را براساس آن پیش بردهاند، اما در ادامه داستانکهایی به آن اضافه میشود که کیفیت لازم را نداشته و بیشتر در خدمت بالا بردن بار اکشن سریال و میزان تنش آن قرار دارند.
مهران، علیرضا، تیمسار فراری و دیگران
مهران در آسایشگاه روانی بستری است و عمویش همراه با عدهای سرمایهدار با عقاید مختلف(عزیز تورس یک سرمایهدار اهل ترکیه و دیگری تیمسار فراری)، سعی در فراری دادن او و رسیدن به مقدار زیادی هروئین هستند که تنها مهران از محل اختفای آن خبر دارد. دزدیدن زهرا و بردن او به روستایی در مرز ایران و ترکیه، ایده خوبی برای وصل کردن داستان افراد یاد شده به پرونده مواد مخدری است که سروان محمدی و گروهش در دست دارند و جوانی به نام علیرضا نیز رابط این دو بخش به حساب میآید. جوانی که در سالهای آغازین انقلاب جذب گروهک منافقین شده و پس از مدتی در جریان سرقت از یک کارخانه به ضرب گلوله مجروح شده و سرانجام با مشکلات بسیار به ترکیه میگریزد. او که برای فروشگاههای زنجیرهای تورس کار میکند، به عنوان راننده در اختیار تیمسار و آدمکش حرفهایاش (آزاد) قرار میگیرد در حالی که همسرش به دلیل وجود یک تومور مغزی وضعیت خطرناکی داشته و باید به زودی تحت عمل جراحی قرار گیرد. بخشهای مربوط به گذشته علیرضا خوب از کار درآمده و گوشههایی از شخصیت متزلزل و پادرهوای وی را به مخاطب نشان میدهد که در ادامه بتدریج سیر صعودی در مسیر تحول را طی میکند. با این حال فلاشبکهای مربوط به علیرضا بخصوص در ترکیه بیش از اندازه بوده و قصه را از ریتم میاندازد بیآنکه چیزی به آن اضافه کند. در کنار اینها میتوان به رابطه پلیس پا به سن گذاشته ترک با دخترش که پرستار بیمارستانی است که علیرضا در آن بستری شده، اشاره کرد که به کل زائد به نظر میرسد.
ضد قهرمانی به نام آزاد
تمجیدی که در مزد ترس ضدقهرمان و قهرمان خوبی را در اختیار داشته، در بازی با مرگ هم تلاش کرده تا خلاء نبود مهران را با آزاد جبران کرده و تقابلی دیدنی میان او و سروان به وجود آورد که در این امر هم توفیق نسبی داشته است. آزاد در گذشته عضو گارد جاویدان شاهنشاهی بوده و از آن طریق با تیمسار فراری قدیم و قاچاقچی فعلی ارتباط پیدا کرده و قتلهای مرتبط با باند مواد مخدر عموی مهران را انجام میدهد. تمجیدی برای شکل دادن این شخصیت به شکلی کلیشهای از صفاتی همچون: خونسردی بهره مطلوبی گرفته و آزاد را به باور مخاطبانش مینشاند. برای مثال کافی است به نحوه سفر او به ایران از طریق مرز زمینی با گذرنامهای جعلی نگاه کنید که در مسیر خود تمامی کسانی که با او همراه شدهاند را به قتل میرساند. درست شبیه به فیلم مشهور روز شغال و شخصیت شغال که در مسیر حرکت خود به پاریس آدمهای زیادی را با خونسردی تمام از سر راه خود برمیدارد. اما این شخصیت هم در ادامه با افت محسوسی مواجه شده و در قسمتهای پایانی دیگر نشانی از شخصیت فکرشده اولیه ندارد.
بازیگر پاشنه آشیل بازی با مرگ
هر قدر که بازیگران نقشهای اصلی مزد ترس خوب و سنجیده انتخاب شده بودند، در بازی با مرگ شاهد این امر نبودهایم. برای مثال هم میتوان به بازی حمید تمجیدی در نقش علیرضا اشاره کرد که بازیاش اغراقآمیز و ضعیف از کار درآمده و تنها صدای شستهرفته دوبلور آن بخشهایی از ضعفهای کارش را پوشانده است. در کنار او باید به بازیهای زیر سطح متوسط بازیگران ترک تبار سریال همچون: صالح کرمزی در نقش آزاد و جونیت آرکین در نقش کارآگاه پلیس اشاره کرد که این دومی در دهه 50 سابقه حضور در چند فیلم از سینمای ایران را داشته است. در این میان تنها عبدالرضا اکبری در نقش سروان محمدی توانسته تا حدودی موفقیت خود در مزد ترس را تکرار کرده و کمی سطح بازیهای این مجموعه تلویزیونی را ارتقا دهد.
کسری همایونی افشار
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی اصغر هادیزاده، رئیس انجمن دوومیدانی فدراسیون جانبازان و توانیابان در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد