اختلاف فرهنگ‌ها در قاب رسانه

من، تو، او، ما، کیستیم؟ بدیهی‌ترین پاسخ این پرسش، در معرفی شناسنامه‌ای خلاصه می‌شود. اسم و رسم و نام پدر و محل تولد. «هویت» یعنی همین و اگر چه لغتی عربی است، اما به نظر می‌رسد در زبان فارسی، کاربردی منحصربه‌فرد داشته باشد. هویت در عربی یعنی: سجل‌الاحوال. اطلاعات شناسنامه‌ای، اما در فارسی، جست‌وجوی هویت کسی یا چیزی عبارت است از تعریف ذات او. معرفتی بسیار فراتر از از اسم و رسم سجلی. در این معنا هویت دو رکن دارد: 1 ـ خون 2 ـ خاک.
کد خبر: ۸۶۸۲۸۰

1 ـ خون یعنی: فرزند که هستی؟ پدرت کیست؟ نگاه کنید به جایگاه پدر در اساطیر و تاریخ و سنت. سهراب پدر خود را نمی‌شناسد بنا بر این با وجود همزبانی، قادر نیست با او همدلی کند. با او می‌جنگد و کشته می‌شود. اصلا ماجرای نبرد او با رستم ضمن جست‌وجوی سهراب برای یافتن پدرش کلید می‌خورد. همه چنین هستند. من دیده‌ام آدم‌هایی را که به عنوان فرزندخوانده‌ پدر و مادری ثروتمند بزرگ شده‌اند، اما باز هم در جست‌وجوی پدر و مادر واقعی خود هستند. این آدم‌ها آرام نمی‌گیرند تا گمشده خود را پیدا کنند و «هویت» خویش را بازیابند. خون یعنی همین و اگر بر آن تأکید افراطی شود نژادپرستی زاییده می‌شود.

2 ـ خاک عبارت است از تعلق جغرافیایی. ملیت محصول این بخش از هویت است. اهل کجا هستی؟ اهل کجا بودن هم بسیار وسیع‌تر از تعلق جغرافیایی صرف است. امروز می‌دانیم که ویژگی‌های جغرافیایی در ژن‌های ما نهفته هستند و تا نسل‌ها بعد انتقال می‌یابند. رنگ پوست، شکل اندام، خصلت‌های روانی مثل زود خشمی، مهربانی، دست و دل بازی یا خست ذاتی بخشی از ویژگی‌های نهفته در خاک هستند. باور بکنید یا نه، این ویژگی‌ها به صورت ژنتیک در ما موجود است، هر چند که محیط خانواده و اجتماع در تعدیل یا تشدید این خصایل مؤثر است و هرچند می‌توانیم با خودسازی، برخی از آنها را اصلاح کنیم. تأکید افراطی بر این رکن از هویت، باعث پدید آمدن ناسیونالیسم و میهن‌پرستی متعصبانه می‌شود.

ممکن است بپرسید: خب! که چی؟ در پاسخ می‌گویم که هویت (همان خون و خاک) به دو بخش هویت فردی و اجتماعی تقسیم می‌شود و نشانه‌هایی همراه خود می‌آورد که بسیار بااهمیت هستند چون مؤید وجود هویتی درست و اصیل هستند. طرز لباس، سبک زندگی، اخلاق، مناسبات فردی و اجتماعی، سنت‌ها و در یک کلمه فرهنگ فردی و اجتماعی از نشانه‌های بازشناسی «هویت» هستند. وقت آن رسیده که نگاهی به خودمان بیندازیم ـ قبل از این که به اجتماع و به دیگران ـ نظر بیفکنیم. ماکیستیم؟ ذات ما و شخصیت ما و هویت ما چقدر با سبک زندگی، مناسبات اجتماعی، معماری، اخلاق و رفتار فردی و در یک کلمه، فرهنگ برآمده از هویت ما شباهت دارد؟! شاید باید یک‌بار دیگر از خود بپرسیم: من، تو، او، ما، کیستیم؟!

انسان در مسیر حرکت تاریخی خود چیزی به اسم «نقشه راه» ندارد. حتی مسیر و مقصد هم مبهم است، پس ناگزیر است هرازگاهی به عقب نگاه بیندازد و مسیر رفته را مرور کند. موضوع وقتی جدی می‌شود که نتوانی بفهمی از کجا آمده‌ای و چطور. جاده‌ای را در نظر بگیرید که بر کویری بی‌انتها کشیده شده. جاده‌ای که عبور رفتگان آن را شکل داده و شما با توجه به جای پاهایی که روندگان قبل از شما بر جای گذاشته‌اند، مسیریابی می‌کنید. هر نشانه‌ای، در حکم پلی است به گذشته و دلالتی بر آدرس آینده. «سنت» همین است.

سنت امتداد «هویت» است، پس بی‌نهایت اهمیت دارد. سنت‌ها به ما می‌گویند که کیستیم و چرا. تصویری نسبتا دقیق از آنچه بوده‌ایم و آنچه قرار است... یا بهتر است، باشیم. تعبیر دقیق‌ همان است که اشاره شد: سنت، نوعی علائم مسیریابی است که از هویت قومی، قبیله‌ای، ملی و دینی جامعه و فرد خبر می‌دهد.

چنین است که سنت‌ها در تقسیم‌بندی‌های متعدد و متفاوتی جا می‌گیرند که موضوع این یادداشت نیست. آنچه گفتنی است این که سنت‌های اصیل (پویا) در مسیر بقای خود، نیازمند تغییرند. این تغییرات، با توجه به شکل معیشت و مدنیت و ضرورت‌های پدید آمده انجام می‌گیرد و همچنان مبتنی بر ارکان هویت است. پدران ما با اسب و شتر مسافرت می‌کردند و ما با خودروی شخصی و هواپیما. اگر متوجه نشویم سنت کدام است دچار اشتباهاتی خنده‌دار خواهیم شد که حتی ممکن است فاجعه‌بار باشد. عده‌ای خیال می‌کنند سنت اصیل، سفر با اسب و شتر است و نباید برای مثلا سفر حج از هواپیما استفاده کرد!

هویت و سنت، فرهنگ را رقم می زنند و از دل فرهنگ، نوعی طریقه زیستن زاییده می‌شود که البته برای هر قوم و ملتی متفاوت است. غرب را در سیر تاریخی خود در نظر بگیرید تا حال حاضر و شرق را مرور کنید و به‌ویژه ما ایرانیان را. هر کدام، به نوعی زندگی می‌کنیم و می‌کوشیم سبک زندگی خود را ـ که متناسب با ماست ـ حفظ کنیم، اما قبول می‌کنیم که در قرن بیستم و بیست و یکم صورت مسأله تغییر کرده. غرب در حال گسترش سبک زندگی خود است به ملل و فرهنگ‌های دیگر. بخش عمده‌ای از این کار را با رسانه می‌کند؛ تلویزیون و سینما.

مروری سریع بر تولیدات ایالات متحده نشان می‌دهد که ویژگی‌های سبک زندگی غربی را نه‌تنها در سینما بلکه در تولیدات تلویزیونی، سریال‌ها و حتی انیمیشن‌ها و بازی‌های رایانه‌ای نیز می‌توان به روشنی یافت. کارتون «شرک» غول سبز دوست‌داشتنی را در نظر بگیرید. تم اصلی قصه، از افسانه سفیدبرفی گرفته شده. یک افسانه غربی که جدال بهار و زمستان را به تصویر کشیده و البته با روایت غربی. بقیه داستان، به تمام و کمال با ویژگی‌های سبک زندگی غربی منطبق است. داستان در فضایی جادویی روایت می‌شود و اعتقاد به جادو از ارکان تفکر روزمره غربی است. شرک باید سفیدبرفی را برباید و به حاکم تقدیم کند، اما عاشق او می‌شود. فعلی انسانی که در مرام شرقی خط قرمز محسوب می‌شد. غذا پختن سفیدبرفی، هدیه‌ای که به شرک می‌دهد ـ نوعی پشمک ـ و هدیه‌ای که متقابلا شرک به او اهدا می‌کند ـ نوعی بادکنک که به شکل حیوانی خانگی درآمده ـ و حتی پوشش سفیدبرفی و موسیقی فیلم و تفریحات شهر پادشاه ـ دستگاه عکاسی خودکار ـ سرگرمی‌هایی هستند که در سبک زندگی غربی شناخته شده‌اند.

در مقابل، در فرهنگ شرقی ـ ایرانی، برای روایت داستان بهار و زمستان، اسطوره «ادونیس» خلق شده که شاید اولین بار است اسمش را می‌شنوید و حتی یک بار دستمایه تولید آثار داستانی، سریالی یا انیمیشن نبوده است. بیشترین تله‌فیلم‌هایی که در ده سال اخیر در رسانه ملی تولید شده‌اند با عنوان «آپارتمانی» توصیف می‌شوند: داستان‌هایی که در شهر و در آپارتمان می‌گذرند. فضاهایی کاملا برآمده از سبک زندگی غربی. اینجا صحبت از بد و خوب نیست و بر آن نیستم که ارزیابی کیفی کنم، اما سخن بر سر این است که چقدر از سبک زندگی ایرانی ـ اسلامی خود می‌دانیم و دیگر این که تا چه اندازه توانسته‌ایم این مختصات هویتی و فرهنگی را در آثار بصری سینمایی و تلویزیونی کشورمان منعکس کنیم. ده سال قبل می‌گفتیم: سیل بنیان‌کنی در راه است که سبک زندگی غربی نامیده می‌شود. امروز به جرأت می‌توانیم بگوییم این سیل بنیان‌کن از راه رسیده و در حال دگرگون کردن تمام تعاریفی است که از خانواده، شهر، معماری، آداب زندگی و... می‌شناسیم.

امید بهشتی/ فیلمنامه‌نویس

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها