بزن‌دررو

یه طلاق کوچولو !

نمی‌دانم شما هم این خبر را در جراید خواندید که یک وکیل دادگستری گفته است: «متاسفانه این روزها برخی خانواده‌ها از طلاق فرزندان‌شان استقبال می‌کنند!» به هر حال اگر چنین ادعایی صحت داشته باشد، می‌توان این دیالوگ‌ها را هم در آن برخی خانواده‌ها، تصور کرد.
کد خبر: ۸۶۵۳۷۷
یه طلاق کوچولو !

پسر: می‌دونی پدر ... مساله‌ای هست که مدت‌هاست می‌خوام با شما درمیون بذارم ولی تا امروز خجالت می‌کشیدم. اما الان دیگه تصمیمم رو گرفتم. من ... من می‌خوام از زنم جدا بشم.

پدر: چی؟ می‌خوای چی کار کنی؟ داری از طلاق حرف می‌زنی؟

پسر: بله پدر!

پدر: الحق که پسر خودمی ... از همون روزی که مادرت رو طلاق دادم، می‌دونستم تو هم به خودم رفتی و یه روز زنت رو طلاق می‌دی ... غصه نخوری بابا‌جون، من تو تمام رستوران‌های تهرون آشنا دارم، بس که سال‌هاست دارم غذای بیرون می‌خورم! سفارش می‌کنم به تو هم یه اشتراک ویژه با تخفیف 20 درصد بدن!

***

دختر (با گریه!): مامان ... من ... من دیگه نمی‌تونم ادامه بدم ... تنها یه راه واسه من و فرهاد مونده؛ اون هم طلاقه!

مادر: خوبه ... خوبه! همچین گریه می‌کنه هر کی ندونه فکر می‌کنه وقت پروتز گونه‌اش عقب افتاده! مادر، داری یه طلاق کوچولو می‌گیری دیگه! من که می‌گم اون شیرین و فرهاد تو قصه‌ها هم اگه به هم می‌رسیدن سر سال کارشون به جدایی می‌رسید؛ آخه کدوم دختری حاضره بره با یه مردی که شغل بی‌کلاس و خاکی کوه کندن رو داره عروسی کنه؟ حالا باز اگه جراح مغز و اعصاب بود، یه‌چیزی! حالا هم این قدر آبغوره نگیر ... یه کم از دخترخاله‌ات یاد بگیر؛ از وقتی تقاضای طلاق داده ده کیلو چاق شده!

***

زن: ببین این لباس واسه مهمونی فرداشب خوبه؟

مرد: نه! اصلا ... چرا اون لباس آبیه‌رو نمی‌پوشی؟

زن: وا ... مرد! حواست کجاست؟ من اون لباس آبیه رو تو مراسم عروسی‌شون پوشیدم، حالا بیام تو جشن طلاقشون هم همونو بپوشم؟ نمی‌گن اینها چقدر گدا،گشنه‌اند که تو فاصله عروسی تا طلاق ما یه دست لباس نخریدن؟!

مرد: من که می‌گم همون خوبه!

زن (با گریه): اصلا نمی‌خوام ... از اول هم می‌دونستم تو عرضه نداری نیازهای زنتو تامین کنی ...

مرد: من عرضه ندارم؟ نیازهای شما رو غول چراغ جادو هم نمی‌تونه برآورده کنه!

زن: اصلا مهرم حلال؛ جونم از دست تو مرد خسیس آزاد!

مرد: من خسیسم؟ اگه یه سکه از مهریه تو بهت دادم ... حالا که این جور شد، بچرخ تا بچرخیم!

***

پدر عروس بسیار روشنفکر: بله ... از قدیم گفتن عروس با لباس سفید میره خونه بخت و با کفن سفید هم برمی‌گرده ... دلیلش هم این بود که قدیم‌ها به خاطر عدم پیشرفت علم پزشکی، عمر زن‌ها کم بود. اما الان که عمرها زیاد شده و علم پیشرفت کرده، عروس ممکنه با لباس سفید بره خونه شوهر و مثلا 5 سال بعد با لباس قرمز هم طلاق بگیره، برگرده خونه باباش!

پدر داماد بسیار روشنفکرتر: حق با شماست ... این هم که می‌گفتن زن چراغ خونه است، خدا هیچ خونه‌ای رو بی‌چراغ نذاره، مال زمانیه که هنوز برق اختراع نشده بود و چراغ گردسوز لازمه هر خونه بود ... وگرنه الان شما دور سقف نور مخفی می‌دی و بدون روشن کردن حتی یه چراغ، نور خوب و رمانتیک و ملایمی تو خونه داری همیشه! حالا با اجازه شما یه تاریخ برای عروسی این دو تا جوون تعیین کنیم، یه تاریخ هم واسه طلاقشون که از حالا به فکر جفت مراسم باشن و هیچ‌کدوم هول هولکی نشه ...

پدر عروس بسیار روشنفکر: مبارکه ... برای تعیین تاریخ مراسم عروسی با این شیرینی دهن‌تونو شیرین کنین، برای تعیین تاریخ مراسم طلاق هم با این خرما و حلوا ... بفرمایین ... تعارفی نیست دور از برکتش!

علی زراندوز - جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها