ماموران پس از کندن حیاط، بقایای جنازۀ مونتویا و شش نفر دیگر را پیدا کردند. ماموران تحقیق به این نتیجه رسیدند که صاحب و مسئول پانسیون ساکنان پیر و معلول آنجا را مسموم کرده بودند و چکهای یارانۀ دولتی آنان را نقد میکردهاند. همۀ شواهد دال بر یک پروندۀ قتلهای زنجیرهای بود، الا متهم پرونده دوروتیا پوئنته که یک زن بود.
وقتی که ماموران افبیآی در مورد پرونده با اریک هیکی، یک روانشناس جنایی و نویسندۀ کتاب " قاتلان سریالی و قربانیان آنها" (کتاب درسیای که در حال حاضر به چاپ هفتم رسیده)، مشورت کردند، حاضر نبودند که پوئنته را قاتل زنجیرهای بخوانند. هیکی به من گفت: "آنها گفتند: "به این که نمیشود گفت قتل زنجیرهای." البته که قتل زنجیرهای بود. منتها آن موقع حاضر نبودند این را بپذیرند. باور نمیکردند که زنی قاتل زنجیرهای باشد."
قاتلان زنجیرهای زن به نسبت مردان نادرترند، اما نمیشود گفت که وجود ندارند. حدود یک نفر از هر شش قاتل زنجیرهای، زن است. اغلب این گروه مورد غفلت قرار میگیرند. ماریسا هریسون، روانشناس تکاملی در دانشگاه هریسبورگ، میگوید: "به نظر من جامعه تمایل دارد تا این موضوع را که زنان قادر به انجام چنین اعمال دهشتناکی هستند را انکار کند."
هریسون اخیراً تحقیقی در مورد قاتلان زنجیرهای زن به انجام رسانده که در نشریۀ روانپزشکی و روانشناسی جنایی به چاپ رسیده است. این مقاله، یکی از معدود مقالات در این زمینه است و اطلاعاتی که در این مقاله آمده است نشان میدهد که قاتلان زنجیرهای زن به روش منحصر به فرد خود مرگبار هستند.
هریسون، که پیشتر ریشههای تکاملی کشتار جمعی را مورد مطالعه قرار داده است، کارش را با تهیۀ فهرستی از قاتلان زنجیرهای زن آمریکایی شروع کرد. طبق تعریفی که او از قاتل زنجیرهای زن بدست میدهد، چنین قاتلی، زنی است که سه نفر یا بیشتر را کشته با این شرط که میان هر قتل حداقل یک هفته فاصله بوده باشد. او و همکارانشان، کار را از سایت Murderpedia.org آغاز کرده است. این سایت دائره المعارفی از قاتلان زنجیرهای است. آنها در نهایت 64 قاتل زنجیرهای زن را در بازۀ سالهای 1821 تا 2008 شناسایی کردند. محققان سپس با استفاده از منابع خبری قابل استناد برای هر یک از این قاتلان یک پرونده ایجاد کردند که شامل اطلاعاتی همچون سن، محل تولد، قومیت، وضعیت تاهل، دین و غیره میشد. محققان، با استفاده از این پروندهها به تصویر از یک قاتل زنجیرهای نوعی زن آمریکایی رسیدند. تصویری که نشان میداد، این قاتلان بسیار افراد معمولیای بودهاند.
هریسون میگوید: "قاتل زنجیرهای زن آمریکایی، احتمالا مابین بیست و چند سال تا سی و چند سال سن دارد، از طبقۀ متوسط است، احتمالاً متاهل است، احتمالاً مسیحی است و احتمالاً هوشش در حد معمولی است. این کسی که توصیفش کردم میتواند همسایۀ شما باشد." (چیزی شبیه به این در مورد قاتلان زنجیرهای مرد هم صدق میکند، که دارای هوش متوسطی هستند و معمولاً مشاغل کارگری دارند. تعداد کمی از این قاتلان دیوانه هستند.) در مجموع زنان این فهرست روی هم 331 نفر را کشته بودند، که میشود به طور میانگین، هر کدام شش نفر. بیش از نیمی از آنها کودکان را کشته بودند، یک چهارم این تعداد هم افراد مسن و ناتوان را هدف قرار داده بودند.
همچنین به نظر میرسد که تعداد قاتلان زنجیرهای زن در طول سالیان رو به افزایش بوده است. گروه هریسون 38 قاتل را که مابین سالهای 1965 تا 2014 فعال بودهاند شناسایی کردند، در حالی که در 50 سال پیش از آن این تعداد تنها 15 نفر بوده است. این افزایش بیش از 150 درصد بوده است، اگرچه هریسون میگوید که احتمال به دام افتادن قاتلان زنجیره در عصر مدرن نسبت به گذشته بیشتر شده است.
جزییات قتلهایی که توسط زنان انجام شده است، به شکل قابل ملاحظهای با مردان متفاوت است. تقریباً همۀ زنانی که در تحقیق هریسون بررسی شده بودند، کسانی را کشته بودند که از آنها شناخت قبلی داشتند و اغلب شوهران و بچههای خود را کشته بود. در مقابل، قاتلان زنجیرهای مرد، ظاهراَ بیشتر غریبهها را به قتل میرسانند. در حالی که معمولترین انگیزه برای قتل در میان قاتلان مرد، انگیزۀ جنسی است، تقریباً نیمی از قاتلان زنان با انگیزههای مالی دست به قتل میزنند. آلت قتالۀ مورد علاقۀ زنان "سم" است، در حالی که قاتلان مرد بیشتر به استفاده از سلاح گرم، خفه کردن و چاقو تمایل دارند.
هریسون همچنین دریافت که بسیاری از قاتلان زن در مشاغل مراقبتی مشغول بودهاند؛ همچون پرستار، مربی مهدکودک، نگهدارِ کودک، یا مادران خانهدار. اما هریسون میگوید، دریافتن اینکه چه نتیجهای میشود از این تحقیق گرفت، کار دشواری است. شاید قاتلان به دنبال شغلی بودهاند که به آنها دسترسی آسانی به قربیانیانشان بدهد، یا شاید زنان با اختلالات روانی و انگیزههای خشن، وقتی که خود را در موقعیتی مییابند که به آنها در مقابل افراد آسیبپذیر قدرت بدهد، تبدیل به قاتل میشوند. هریسون میپرسد: "اولویت با کدام است؟ من میخواهم آدم بکشم، پس آن شغل را انتخاب میکنم، یا من در آن شغل مشغول به کار هستم و میبینم که دسترسی آسانی به قربانیها دارم؟"
یک دلیل برای اینکه قاتلان زنجیرهای زن، اینقدر کم توجه به خود جلب میکنند، ممکن است به این خاطر باشد که آنها خویشاوندان، سالمندان یا بیماران را هدف قرار میدهند و از آلات قتالۀ غیر محسوس استفاده میکنند. هیکی، که از اولین پژوهشگران در مورد قاتلین زنجیرهای زن و رییس گروه مطالعات جنایی دانشگاهی در کالیفرنیا، میگوید: "به این زنان، "قاتلان خاموش" میگوییم. آنها به سادگی شناسایی نمیشوند. او میافزاید که معمولاً کمتر تصور میشود که زنان قادر به انجام قتلهای زنجیرهای باشند. "با بررسی تاریخ میشود پی برد، پی بردن به هویت قاتل، زمانی که قاتل زن باشد، بیشتر از زمانی طول میکشد که قاتل مرد باشد، چرا که کسی به زنها مشکوک نمیشود." در مقابل، قاتلی به نام آیلین وورنوس هم بود که مابین سالهای 1989 تا 1990، هفت مرد را کشت، و توجه رسانهای فراوانی را هم به خود جلب کرد. او همچون قاتلان مرد، غریبهها را هدف قرار میداد و از اسلحه استفاده میکرد. (گهگاه دیده میشود که به اشتباه برای وورنوس از لقب "اولین قاتل زنجیرهای زن آمریکا" استفاده میکنند.)
تحقیقات هریسون قادر به توضیح اینکه چگونه یک زن خانهدار عادی به یک قاتل حرفهای بدل میشود نیست. نزدیک به چهل درصد از قاتلانی که هریسون شناسایی کرده است، طبق گزارشها از بیماری روانی شدید رنج میبردهاند و نزدیک به یک چهارم آنها هم سابقۀ سو مصرف مواد مخدر و الکل داشتهاند.
بسیاری از این زنان، همچنین، مورد آزار جسمی و جنسی قرار گرفته بودند و یا در کودکی به بیماریها و آسیبهای شدیدی مبتلا بودهاند. (بسیاری از قاتلان مرد نیز تجربۀ سو استفاده و تروما را داشتهاند.) اما بسیاری از زنان دیگر نیز تجربیاتی مشابه داشتهاند، اما عدۀ بسیار اندکی از آنها بدل به قاتل میشوند، چه برسد به قاتل زنجیرهای. هریسون میگوید: "قصد ما از انجام این تحقیق این بود که شاید بتوانیم به نوعی معیار پیشبینی برسیم، اما من نظرم را تغییر دادهام، فعلاً به جایی نرسیدهایم که بتوانیم چنین معیارهایی را استخراج کنیم."
هریسون قصد دارد تا به پژوهش در این زمینه ادامه دهد. او در حال حاضر در حال بررسی قاتلان زنجیرهای زن از لحاظ سنی و مقایسۀ آنها با مردان قاتل همسن است. اما او میپذیرد که این پژوهش بار روانی سنگینی برایش داشته است. او میگوید: "من به دوستانم میگفتم که شدیداً به چیزی نیاز دارم تا از این فضا دورم کند، مثلاً بروم گل و بلبل ببینم. من خیلی وقت است که از این ماجراها میخوانم: ماجرای کسی که بچههایش را آتش زده، یا بچههایش را کشته، یا به آسایشگاه بازنشستگان، بازنشستگان معلول، رفته و آدم کشته. نمیشود به این چیزها عادت کرد. همیشه شوکه کننده است."
منبع: سایت فرادید
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد