بتازگی اولین مراسم سالگردشان را جشن گرفته بودند اما حالا باید چشمش را روی همه این خاطرات میبست و از شوهرش جدا میشد. ضربان قلبش تندتر میشود زمانی که صدای قدمهای افشین را میشنود. او آرام وارد محوطه دادگاه خانواده میشود و به محض ورود به سمت ستاره که غرق در افکارش است، میرود و میپرسد: نوبت ما نشد؟ اضطراب ستاره بیشتر میشود و میگوید: هنوز منشی صدایمان نزده؛ من هم منتظرم.
اولین بار او را در مراسم عروسی یکی از بستگانش دید. افشین خواننده گروه موسیقی بود. وقتی برای نخستین بار نگاهش با او گره خورد، عاشقش شد، برای همین در آخر شب مهمانی نزد او رفت و کارتش را گرفت. بعد از چند روز با او تماس گرفت و از همان روز، آشناییشان آغاز شد تا اینکه تصمیم به ازدواج گرفتند اما هر دو خانواده با این وصلت مخالفت کردند. خانواده افشین میگفتند که عروس سه سال از داماد بزرگتر است و اختلاف سنی را بهانه کردند، خانواده زن جوان هم شغل خواستگار را که خوانندگی بود بهانه کردند. با وجود این هر دو اصرار به ازدواج کردند تا اینکه خانوادهها هم راضی شدند. برای همین تصمیم گرفتند بدون گرفتن مراسم عروسی راهی خانه مشترک شوند اما بعد از دو سال و سه ماه اختلافاتشان شروع شد تا جایی که افشین تصمیم به جدایی گرفت.
منشی دادگاه نام افشین و ستاره را صدا میزند. هر دو در برابر قاضی عموزادی، رئیس شعبه 268 دادگاه خانواده مینشینند. زن جوان آرام اشک چشمانش را پاک میکند. قاضی نگاهی به پرونده آنها میاندازد و میگوید: دلیلتان برای طلاق چیست؟
زن جوان بغضش را فرو میخورد و با صدای ملتمسانهای میگوید: آقای قاضی من دوستش دارم. عاشقش هستم، بدون افشین نمیتوانم زندگی کنم اما او دیگر مرا نمیخواهد.
مرد جوان حرفهای همسرش را قطع میکند و میگوید: حرفهای مرا نمیفهمد، درکم نمیکند، مرتب بهانه میگیرد و به من گیر میدهد، من هم خسته شدهام و میخواهم هرچه زودتر به این زندگی پایان دهم.
ستاره چشمانش پر از اشک میشود و بیاختیار گریه میکند، برای همین قاضی او را به آرامش دعوت میکند. سپس از مرد جوان میپرسد: فقط به دلیل بهانهگیریهای همسرت میخواهی از او جدا شوی؟
مرد میگوید: گفتم که، نه تنها گیر میدهد بلکه او زنی است که مرا درک نمیکند.
در همین هنگام زن جوان حرفهای همسرش را قطع میکند و میگوید: این حرفها بهانه است، من همیشه سعی کردم در زندگی هر چه خواست همسرم است، انجام دهم اما حالا او بیانصافی میکند و چنین میگوید. محبتهای زیادی من باعث شده که خوشی زیر دلش بزند. شاید گاهی نگرانش شوم و با او تماس بگیرم اما اینکه گیر دادن نیست. شوهرم توقع دارد وقتی بیرون از خانه است با او تماس نگیرم. میدانم کارش تا دیر وقت طول میکشد، اما ممکن است، بعضی اوقات کاری پیش بیاید و من مجبور شوم به او زنگ بزنم. به نظر شما به دلیل این موضوع ناچیز ما باید زندگیمان را به هم بریزیم و از هم جدا شویم؟ همه اینها بهانه است، افشین دیگر علاقهای به من ندارد.
با وجود اصرارهای زن به ادامه زندگی در کنار همسرش، افشین باز هم درخواست جدایی دارد، برای همین قاضی ادامه رسیدگی به این پرونده را به جلسه بعدی موکول میکند.
شما چه فکر میکنید؟
برای ما به شماره 3000011224 پیامک بزنید و بنویسیددر این پرونده مقصر افشین است یا ستاره؟
سیما فراهانی / تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد