یادداشت‌های سفر به قفقاز

محلی‌محبوب‌برای‌دیدار‌ با‌مرگ

سفر با کوله‌پشتی، ظاهر خیلی جذابی دارد. ‌به این مفهوم که در ظاهر کار آسانی به نظر می‌رسد و بی‌دردسر، اما وقتی خاطرات «بک پکرها» را می‌خوانید متوجه می‌شوید این نوع سفرها آنقدر‌ها هم آسان نیست. اما از همه اینها گذشته قرار است دراین ستون با عنوان «همسفر» هر هفته سفرنامه یکی از بک پکرهای چمدان را بخوانید. او از عادت‌های مردم کشورهای مختلف تا آثار و ابنیه دیدنی و جذاب مقصد سفر خود نوشته است که خواندنش خالی از لطف نیست.
کد خبر: ۵۷۹۹۹۴

آنهایی که استانبول را دیده‌اند، می‌دانند‌ راه رفتن در کوچه پس‌کوچه‌های قدیمی شهر و خیابان‌های اطراف بقعه سلطان احمد تا چه اندازه می‌تواند آدمی را از قید زمان آزاد و تا ساحل یکی از دریاهای مرمر یا سیاه با خود همراه کند. پرسه زدن‌های من و ‌مهمت‌ هم سرانجام ما را به یکی از نیمکت‌های کنار دریای مرمر می‌کشاند. دریا آرام و آفتاب در حال غروب کردن است. روی نیمکت می‌نشینیم و از دستفروشی چای می‌خریم. آدم‌ها با فاصله‌های کم، روی شن‌ها نشسته‌اند، چایی می‌خورند و آرمش دریا را با سر و صداها و خنده‌هایشان به هم می‌ریزند.

هوا رو به سردی و آسمان رو به تاریکی می‌رود. باید خودم را برای شامی که با گلدن قرارش را گذاشته‌ایم به خانه برسانم. قبل از آن برای دیدن سربازی که می‌گویند بی‌حرکت مقابل ‌کاخ توپ‌قاپی‌ نگهبانی می‌دهد به سمت کاخ می‌رویم. مهمت می‌گوید سرباز که خودش یکی از جاذبه‌های توریستی کاخ است تمام روز را در اتاقک شیشه‌ایش می‌ایستد بی‌آن که حتی پلک بزند. از توضیحاتش به خنده می‌افتم. می‌گوید: «باور نمی‌کنی؟ باید برویم تا با چشم‌های خودت ببینی.» می‌رویم، اما از سرباز خبری نیست. دروازه ورودی کاخ بسته و اتاقک نگهبانی خالی است. ‌با آن که ترجیح همیشگی‌ام برای رفتن از این سمت شهر به سمت دیگر آن سوار شدن بر اتوبوس‌های آبی است، اما داستان جذاب یکی از پل‌های آبی شهر مرا برای سفر زمینی در استانبول وسوسه می‌کند. بوس‌فرس یکی از چند پلی است که قسمت آسیایی استانبول را به قسمت اروپایی آن وصل می‌کند. علاوه بر آن که ارتفاعش از بقیه پل‌ها بلند‌تر است تاریخچه‌ای دارد که آن را از پل‌های دیگر متمایز و ویژه می‌کند. از مهمت خداحافظی می‌کنم و یکی از ون‌ها را سوار می‌شوم.

روی پل بوس‌فرس گیر کرده‌ایم. حرکت ماشین‌ها کند و مورچه‌وار است. سرم را از پنجره ون بیرون می‌کنم تا ارتفاع را تخمین بزنم. از نگاه من فاصله میان پل و آبی که زیر آن جریان دارد 50 متر است. آب آرام و دعوت‌کننده و منظره‌ای که از شهر دیده می‌شود، خیره‌کننده است. مناره‌های بلند مساجد استانبول نورانی و چراغ‌های ریزخانه‌ها و خیابان‌ها از دور شهر را به یک کشتی بزرگ در دور دست‌‌ شبیه کرده‌ که با حرکت ریزموج‌ها تکان‌تکان می‌خورد.

تا یکی‌ دو سال پیش که هنوز عبور و مرور پیاده‌ها از روی پل ممنوع نشده بود ‌ اینها‌ برای کسانی از مردم استانبول که به قصد خودکشی به روی پل می‌آمده‌اند، آخرین مناظری بوده‌ که می‌دیده‌اند. آوازه‌ کسی که برای اولین بار پل بوس‌فرس را برای پریدن به داخل آب انتخاب کرد بسرعت در شهر پیچید‌ و سنتی برای از زندگی سیر شده‌های دیگر به جا گذاشت‌ که مسئولان حکومتی را به وحشت انداخت‌ و به عکس‌العمل واداشت.‌ آمار کسانی که بوس‌فرس را برای خودکشی انتخاب ‌کردند، آنقدر بالا رفت که دستور منع عبور و مرور پیاده‌ها از روی پل صادر ‌‌شد. حالا تنها ماشین‌ها امکان گذشتن از روی آن را دارند و حضور دائمی دو ماشین پلیس در دو طرف پل از جدی بودن افسانه بوس‌فرس حکایت دارد.

ممنوعیت عبور آدم‌ها از روی پل تا سال ۲۰۰۹ برقرار بود تا آن که همزمان با مرگ مایکل جکسون تعدادی اسکیت‌باز به بهانه سوگواری برای او ، مجوز عبور با اسکیت از روی پل را دریافت کردند. در میانه روز در حالی که تنها ساعتی از آغاز ماراتن اسکیت‌بازها گذشته بود کسانی که روی پل بودند مردی را دیدند که روی لبه پل ایستاد دست‌هایش را انگار برای در آغوش‌کشیدن کسی باز کرد و بسرعت ناپدید شد. ثانیه‌ای بعد صدای ضربه‌ای بلند از سطح آب شنیده شد و بوس‌فرس قربانی دیگری را به فرشته مرگ تقدیم کرد.

ساغر فروتن

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها