با دکتر امیر محبیان استاد دانشگاه و تحلیلگر مسائل سیاسی

راه با‌‌زگشت را باز بگذاریم

پس ازتایید نتیجه انتخابات ریاست ‌جمهوری دهم و بسته شدن پرونده این انتخابات، ناآرامی‌ها نیز پایان یافته و همه چیز در حال بازگشت به روال عادی است. حال که این قضایا در ظاهر خاتمه یافته، می‌توان با نگاهی کارشناسانه به آنچه گذشت نگریست و‌ دلایل شکل‌گیری این تجربه ناخوشایند را بررسی و از تکرار چنین حوادث هزینه‌بری در آینده جلوگیری کرد.
کد خبر: ۲۶۵۳۰۸

دکتر امیر محبیان، استاد دانشگاه و تحلیلگر مسائل سیاسی در گفتگو با روزنامه جام‌جم نظر خود را درخصوص مسائل مختلف انتخابات دهم بیان کرده است.

او ضمن انتقاد از عملکرد برخی نخبگان سیاسی در این دوره از انتخابات، معتقد است نباید هیچ سرمایه‌ای را از خزانه کشور به دور ریخت و باید راه را باز گذاشت تا حتی اگر فردی اشتباه کرده است، بتواند بازگردد. مشروح این گفتگو را می‌خوانید.

فضای انتخابات ریاست‌جمهوری دهم پس از روز رای‌گیری شکل خاصی به خود گرفت. برخی کاندیداها نتیجه اعلام شده را نپذیرفتند و متعاقب آن اتفاقاتی افتاد که دیگر نیازی به بازگو کردن آنها نیست. به نظر شما چه عواملی، بسترساز حوادث بعد از انتخابات بود؟

به نظر می‌رسد برای کاندیداها، حداقل در دو سوی خط، این انتخابات بسیار مهم بود. در روند حرکتی جریانات سیاسی و وقایع تاریخی، گاهی مواقع ما به نقاطی می‌رسیم که به آنها نقاط فیصله‌بخش یا نقاط چرخش‌های اساسی گفته می‌شود. به نظر می‌رسید هم طیف هواداران آقای دکتر احمدی‌نژاد و هم جریان موسوم به اصلاحات و گرایش‌های مختلفی که در آن هستند، احساس می‌کردند ما در یک نقطه فیصله‌بخشی قرار گرفته‌ایم. به عنوان مثال می‌بینیم که آقای احمدی‌نژاد از پیروزی خودش به عنوان آغاز انقلاب سوم یاد می‌کند و از یک‌سو شما وقتی فیلم تبلیغاتی آقای کروبی را نگاه کنید، آقای کرباسچی در آنجا عبارت مهمی را به کار می‌برد.

ایشان در آنجا می‌گوید: «من به دوستان گفته‌ام که این انتخابات پرده آخر است.» این صحبت معنا دارد و معنای آن این است که دو طرف احساس می‌کنند که ما به یک نقطه تاریخی رسیده‌ایم و این انتخابات بیشتر از این‌که یک انتخابات سیاسی عادی باشد، از نظر آنها یک نقطه فیصله‌بخش است. من نمی‌خواهم قضاوت کنم و بگویم که چنین تحلیلی درست است یا نیست، اما به هر دلیل، در ذهن آنها چنین چیزی اتفاق افتاد و آنها گمان می‌کردند که پیروزی یا شکست آنها، پیروزی یا شکست در انتخابات نیست، بلکه یک بحث حیثیتی برای جریانشان است و بالاتر از حیثیت، آنها در فضای بقا و فنا سیر می‌کردند.

حضور در فضای بقا و فنا باعث می‌شد آنها این‌گونه تصور کنند که هر گامشان ممکن است آخرین گام باشد و هر عقب‌نشینی از آنها، رو به سوی پرتگاه خواهد بود؛ لذا در موضع تعصب و تصلب، رفتارهایشان از حالت اعتدال خارج می‌شد و به سمت نوعی افراط در گفتار و کردار سوق می‌یافت. نتیجه هم این شد که تبعات این انتخابات که بسیار زیبا، با مقدماتی خوب و حضوری خردمندانه از سوی مردم در چارچوب رفتارهای دموکراتیک بود، متاسفانه با مقدمات همخوان نبود.

علت آن هم این بود که ذهنیت، نزد گردانندگان جریانات با ذهنیت توده‌های مردم که یک چرخش دولت را تصور می‌کردند، متفاوت بود. مردم برای پیروزی یک کاندیدا بر دیگری و انجام هرچه بهتر کارهایی که به عهده دولت است، تلاش می‌کردند؛ در حالی‌که رقیبان انتخاباتی با چنگ و دندان و تمام وجود در پی بقای خودشان حرکت می‌کردند.

مسائلی که در این چند روز رقم خورد، به نظر شما تا چه میزان از پیش برنامه‌‌ریزی شده بود و چه بخشی از آن به دلیل بی‌تدبیری‌های مقطعی به وجود آمد؟

در این خصوص دو دیدگاه وجود دارد. یک دیدگاه این است که کلیه حرکاتی که صورت گرفت، بر حسب یک برنامه‌ریزی از پیش تعیین شده بود، چنانچه حتی آقای مهندس میرحسین موسوی هم پیروز می‌شد ما شاهد تنش‌های این‌چنینی می‌بودیم. دیدگاه دیگر این بود که وقایع به نحو دیگری پیش رفت و به دلیل ناتوانی در مدیریت، شرایط به اینجا کشیده شد.

من احساس می‌کنم فقدان برنامه‌ریزی را به طور کامل نمی‌توان پذیرفت. به هر صورت کسانی با هر نیتی فضایی را ایجاد کردند که یک کاندیدای متین نظیر آقای مهندس موسوی در عمل به صورت ناخودآگاه یا خودآگاه داخل جریانی قرار بگیرد که نتواند رفتارهای متینی از خود نشان دهد. البته بدنه را نمی‌گویم، بلکه منظورم نتایج و رفتارهایی است که دیده شد. به گمان من افرادی این‌گونه برنامه‌ریزی کردند که آقای مهندس موسوی را به نقطه چالش میان جریان اصلاحات و نظام تبدیل کنند.

اینها کوشیدند در مورد آقای خاتمی هم این کار را انجام دهند، ولی به دلایلی موفق نشدند. درخصوص آقای موسوی هم گمان ما بر این نبود که چنین وضعیتی پیش بیاید، اما اینها تلاش کردند راه برگشت‌ناپذیری را فراروی ایشان قرار دهند. بالاخره آقای مهندس موسوی همچون بقیه انسان‌‌هاست و تجربیات و داده‌های اطلاعاتی خاص، ایشان را به رفتاری ویژه سوق خواهد داد. اینها تلاش کردند از طریق دادن اطلاعات و داده‌هایی که دقیق نبود و نادرست بود، نتایج مطلوب خودشان را بگیرند.

به گونه‌ای القا کردند که گویا فضای جامعه به نحوی است که فراتر از آنچه در دوم خرداد بود، برای آقای مهندس موسوی اتفاق خواهد افتاد. یعنی ایشان بالای 70 درصد آرا را به خود اختصاص خواهد داد و حتی صحبت از پیروزی 30 میلیونی آقای موسوی می‌کردند. تبریک‌های زودهنگام در غروب جمعه یا نظرسنجی‌هایی که پیش از این به صورت جعلی منتشر می‌شد و این‌طور وانمود می‌کرد که پیروزی پیشاپیش، قطعی است از این دست موارد بودند.

می‌توان پذیرفت یک جریان سیاسی در هنگامه تبلیغات به نحوی عمل کند که گویا پیروزی قطعی است؛ چرا که این نوع رفتار، اعتماد به نفس را در پیروان آن جریان افزایش می‌دهد، اما این‌که خودگردانندگان جریان هم این مساله را بپذیرند و به خاطر آن هزینه‌های زیادی را بپردازند، معقول نیست. به هر صورت آنچه اتفاق می‌افتد و بالفعل رخ می‌دهد، رایی است که در صندوق‌ها ریخته می‌شود. متاسفانه نظرسنجی‌ها یا نظرسازی‌های این‌گونه‌ای که فریبکارانه هم هستند، اثرات منفی خود را گذاشت.

تاکنون در تاریخ جمهوری اسلامی ایران هم دیده‌ایم کسانی که از نظام حذف شده‌اند خودشان، خودشان را حذف کرده‌اند و نظام آنها را حذف نکرده است

بنابراین من نه به این معتقدم که توطئه محضی از پیشاپیش وجود داشته و قرار بوده است مثلا مهندس موسوی، رهبری اپوزیسیون علیه نظام را به عهده بگیرد و از سوی دیگر نه آنقدر ساده به مسائل نگاه می‌کنم که دست بعضی برنامه‌ها را در این جریان نبینم.

شما به ارائه آمار و ارقام فریبکارانه به آقای موسوی اشاره کردید. آیا عاملان این مساله افراد و گروه‌های خاصی بودند؟

یک ذهنیتی در بعضی جریانات رده دو وجود دارد که اینها اقتضاسازی می‌کنند. یعنی می‌گویند بازیگرانی نظیر آقایان خاتمی و موسوی را باید در فضایی قرار داد که کنش مطلوب از آنها صادر شود. این جریانات که معمولا در نقش گردن، سر را می‌چرخاند، با دادن آمار، اطلاعات و تحلیل‌های غلط و ایجاد حلقه خاص دور این افراد تلاش می‌کنند ذهنیت آنها را بسازند و طبیعتا هر انسانی یک نوع بسته‌بندی است که اگر از یک‌سو به آن اطلاعات بدهیم، از سوی دیگر می‌توانیم رفتار مطلوب را از آن دریافت کنیم؛ زیرا وقتی که داده‌ها را کنترل کنیم، کنترل خروجی کار دشواری نیست، البته من نمی‌خواهم از گروه یا جریان خاصی نام ببرم، اما مصداق‌یابی آن کار مشکلی نیست.

در این اغتشاشات همچون مسائل 18 تیر سال 78، بسیج به عنوان یکی از عوامل اصلی کنترل اوضاع وارد صحنه شد. عملکرد بسیج را در این‌گونه موارد چگونه تحلیل می‌کنید؟

من شخصا معتقد نیستم که در این موارد از بسیج استفاده شود، مگر در شرایطی که کیان انقلاب به صورت جدی در خطر قرار گیرد.

درگیری‌های اخیر، در حدی نبود که به کیان انقلاب تهدید وارد کند. وقتی به معترضان نگاه کنیم، ممکن است بگوییم حجم قضیه خیلی بالاست اما اگر به حجم اخلالگران و آشوبگران نگاه کنیم، حجم آنها پایین بود و به نظر من نیروی انتظامی توان کنترل را داشت. سال‌ها تلاش شد که بسیج به عنوان یک نیروی مومن و نخبه‌ که دلسوز مردم است، در طرح‌های مختلف از جمله بسیج سازندگی، طرح‌های بهداشتی، واکسیناسیون و غیره به عنوان یک نیروی ملی در کنار مردم وارد شود.

تبدیل کردن بسیج به یک نیروی نظامی به نظر من حرکت درستی نیست.

یعنی معتقدید لزومی نداشت بسیج در این جریان ورود کند؟

من واقعا میزان اطلاعاتم در حد مسوولان بسیج نیست که بتوانم قضاوت کنم ولی معتقدم به میدان آوردن بسیج به عنوان یک نیروی سهل‌الوصول کار درستی نیست، تعداد محدودی بودند که دنبال ایجاد اغتشاش بودند و برخی از آنها هم فقط دنبال ماجراجویی بودند. به نظر من نیروی انتظامی به خوبی می‌توانست اوضاع را کنترل کند.

برخی از فرماندهان سپاه، حجم اغتشاشات اخیر را فراتر از ظرفیت نیروی انتظامی دانسته و همین مساله را دلیل ورود بسیج به مسائل اخیر عنوان کرده‌اند؟

آنها براساس داده‌های اطلاعاتی خودشان تصمیم‌گیری می‌کنند من هم نمی‌خواهم تصمیمات آنها را زیر سوال ببرم.

من به عنوان یک تحلیلگر سیاسی که معتقد انقلاب و دلسوز بسیج هستم، بر این اعتقادم که بسیج باید به عنوان نیروی ملت، برای حفاظت از کیان انقلاب و نظام عمل کند.

شاید به دلیل ضعف و عدم پیش‌بینی وضعیت از سوی نیروهایی که وظیفه آنها، چنین کارهایی است بسیج را وارد میدان کردند و به نظر من ما باید تلاش زیادی بکنیم تا دوباره این تصویر را بازسازی کنیم.

عملکرد نیروی انتظامی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

نیروی انتظامی در این قضایا وظیفه کلاسیک خودش را انجام داد. البته من معتقدم مسوولان نیروی انتظامی دائما باید این نکته را با خودشان تکرار کنند که ما در عین این که نیروهای متخصصی هستیم ولی در چارچوب جمهوری اسلامی و فلسفه آن عمل می‌کنیم.

از چه طریقی می‌شد این راهپیمایی‌ها و تجمعات را به صورتی هدایت کرد که آن درگیری‌ها و اغتشاشات به وجود نیاید؟

یکی از اولین علل شکل‌گیری این مسائل ناپختگی نخبگان ما بود. کار خیلی خوب پیش می‌رفت و سوال اینجاست که چرا کار به اینجا کشید.

ما باید بین جریانات سیاسی و شخصیت‌های سیاسی پل‌هایی ایجاد کنیم که دائما به تعاملا‌ت دوطرف کمک کند

من به عنوان کسی که به آقای مهندس موسوی علاقه دارد، از ایشان سوال دارم. آقای مهندس موسوی یا معتقد بود که مناظره‌ها خلاف اخلاق و قانون بود و چهره‌ها را تخریب کرد که در این صورت همان زمان باید انصراف می‌داد و کاری را که به نظرش اشتباه بود، انجام نمی‌داد.

ولی ایشان وارد درگیری‌ها شد و عملا درگیری‌ها دوپایه شد. قضایا ادامه یافت و انتخابات برگزار شد. آقای مهندس موسوی یا عملکرد شورای نگهبان را قبول دارد یا ندارد. اگر قبول ندارد این سوال مطرح می‌شود که اصلا چرا وارد انتخابات شد؛ انتخاباتی که احساس می‌کند شورای نگهبان در آن جهتگیری دارد.

اما اگر واقعا چنین تصوری نداشت و معتقد بود که اعضای شورای نگهبان افرادی هستند که دین خود را به دنیای دیگران نمی‌فروشند و وظیفه قانونی خودشان را انجام می‌دهند و با این تصور وارد صحنه شد، این به آن معنی است که وظیفه نظارت و بازرسی شورای نگهبان را پذیرفته است.

ممکن است آقای موسوی به کارکردها انتقاد داشته و معتقد بود وزارت کشور وابسته به همان رئیس‌جمهوری است که در انتخابات هم کاندیداست و احتمال تقلب وجود دارد.

قانون برای این مساله هم راهکار دارد و کاندیداها و به صورت خاص آقای موسوی حدود 50 هزار ناظر معرفی کرده است. اگر 10 درصد از این 50 هزار ناظر خلافی مشاهده کرده باشند و سندی داشته باشند، آقای موسوی باید حداقل بتواند 5000 سند از تخلفات انجام شده را ارائه کند.

این تخلفات در صورت وجود باید به نهاد قانونی ارجاع شوند و آن نهاد به آنها رسیدگی کند و ایشان هم حتی اگر نپذیرفت برای احترام به قانون، نتیجه رسیدگی‌ها را تایید کند.

در این صورت آقای موسوی می‌تواند به هواداران خود بگوید که من در عین حال که به نتیجه معترضم، اما حرمت قانون را نگه می‌دارم و نتیجه را می‌پذیرم. این می‌توانست درس خیلی بزرگی باشد.

اعتراضاتی که مطرح می‌شود، باید مستند بوده و به گونه‌ای باشد که بتوان پای آنها ایستاد، اما متاسفانه اعتراض‌ها طوری نیست که بتوان پای آنها ایستاد.

این که ابتدا پیشاپیش اعلام می‌کنند ما برنده‌ایم، نشان‌دهنده عجله است. بعد هم درخواست می‌شود که نتیجه انتخابات باید ابطال شود.

یک لحظه با خودمان فکر کنیم که اصلا اگر شورای نگهبان بحث ابطال انتخابات را بپذیرد و رای به برگزاری مجدد انتخابات بدهد، اگر آقای احمدی‌نژاد دوباره رای بیاورد چه تضمینی وجود دارد که این بار نتیجه را بپذیرند و دوباره اعلام نکنند که ما نتیجه را قبول نداریم.

از سوی دیگر فرض کنیم آقای موسوی این بار رای بیاورد، آقای احمدی‌نژاد هم براساس حقی که برای آقای موسوی وجود داشته، بگوید انتخابات باید ابطال شده و اعلام کند که من هم نتیجه را قبول ندارم و باید ابطال شود. خب اصلا ما چرا انتخابات برگزار می‌کنیم و هر کس در خیابان عده بیشتری را جمع کرد، او برنده باشد.

این که نمی‌شود دموکراسی. این قضایای اخیر اصلا در یک روند عادی برای من توجیه‌پذیر نیست. من واقعا نمی‌فهمم این رفتار به چه دلیلی صادر می‌شود و جامعه را خواسته یا ناخواسته به سمتی می‌کشیم که به درگیری بینجامد.

بحث تقلب در انتخابات را با وجود ساز‌و‌کارهای موجود نظارتی تا چه حد تاثیرگذار در نتیجه انتخابات می‌دانید؟

خوشبختانه یا بدبختانه مملکت ما به گونه‌ای است که امکان رازداری در آن وجود ندارد. یعنی شما نمی‌توانید افراد خاصی را مامور انجام تقلبی آن هم در حد مثلا 10 میلیون رای کنید و چنان سازمان قدرتمندی داشته باشید که بتوانید این راز را پنهان کنید. اصلا چنین چیزی وجود ندارد. وقتی طیف گسترده‌ای از ناظران و مجریان وجود دارد مگر کسی می‌تواند بسامان تقلب کند. ممکن است یک نفر در جایی تقلب کند و چند رای را این طرف آن طرف کند، اما صحبت از ده پانزده میلیون رای است.

نباید هیچ سرمایه‌ای را از خزانه کشور به دور بریزیم. حتی اگر فردی اشتباه کرد باید راه‌ها را برای او باز بگذاریم که برگردد

وقتی صحبت از تقلبی با این حد مطرح باشد، معنی‌اش این است که یک سازمان مخوفی در کشور وجود دارد که قادر است در این حد گسترده تقلب کند و احدالناسی نتواند سندی از آن به دست بیاورد. در کشور ما وقتی 4 نفر از مسوولان در اتاقی با یکدیگر محرمانه صحبت می‌کنند، بلافاصله اخبار آن به بیرون درز می‌کند، چگونه می‌تواند چنین کار رازمدارانه بزرگی انجام داد.

ضمن این که اگر ما بپذیریم این نظام، قدرت تقلبی با این وسعت را دارد، این نظام اصلا عادلانه و قابل اعتماد نیست و چرا ما باید بخواهیم رئیس‌جمهور چنین نظامی بشویم. بنابراین به نظر من این گونه موضعگیری‌ها معقول نیست.

آیا ساز و کارها برای اطمینان از نتیجه انتخابات کافی است؟

من معتقدم ساز و کارهای موجود اجازه هیچ گونه تقلب موثری را نمی‌دهد. درخصوص مجلس شورای اسلامی چون میزان آرا پایین‌تر است، ممکن است 500‌یا 1000 رای منشأ اثر باشد و کسی با تقلب بتواند نتیجه را تغییر بدهد، اما در انتخابات ریاست جمهوری بحث میلیون‌ها رای است و اصلا به نظر من شدنی نیست.

عملکرد شورای نگهبان چطور بود و تا چه حد توانست اعتمادسازی کند؟

شورای نگهبان وظیفه قانونی خودش را انجام داد و زیاد هم به دنبال اعتمادسازی نبود، البته اقداماتی ازجمله تمدید 5 روزه فرصت رسیدگی به شکایت‌ها صورت گرفت که به نظر من کار خوبی بود. در عین حال معتقدم وقتی در قانون قید شده است که اعضای ناظر و مجری نباید جهت‌گیری کنند، کسانی که اعضای شورای نگهبان بودند و در چالش‌ها، حضور فعالانه و طرفدارانه داشتند، باید به صورت جدی مواخذه شوند؛ زیرا شورای نگهبان یک نهاد قضاوتی بسیار مهم است بنابراین نمی‌شود فردی عضو این شورا باشد و در ستاد کاندیداها هم فعالیت کند، لذا باید این مسائل را در نظر گرفت، اما در کل به نظر من شورای نگهبان وظیفه قانونی خودش را انجام داد.

عده‌ای اتفاقات اخیر را به خاطر این که باعث شفاف شدن برخی مرزبندی‌ها شده است، مثبت می‌دانند. نظر شما در این باره چیست؟

شفافیت خوب است، اما من کلا با این نگاه موافق نیستم. ما مکلف به ذات افراد نیستیم، بلکه مکلف به رفتار و کردار بیرونی آنها هستیم. ما وظیفه نداریم نیت‌سنجی کنیم، بلکه باید اساس را بر پایه نیت مثبت بگذاریم.

ما نیروی امنیتی نیستیم که بنا را بر این بگذاریم که احتمال شکل‌گیری یک توطئه وجود دارد. در حوزه سیاست باید مثبت برخورد کنیم و نباید هیچ سرمایه‌ای را از خزانه کشور به دور بریزیم. حتی اگر فردی اشتباه کرد باید راه‌ها را برای او باز بگذاریم که برگردد. زود افراد را به موضع چالش، درگیری، برخورد شدید و حذف نکشانیم. اگر ما به این سمت برویم این نهایت بی‌صبری و بی‌درایتی است.

به نظر می‌رسد در میان نخبگان سیاسی چیزی کم داریم و آن افراد و چهره‌هایی هستند که وظیفه‌شان التیام بخشیدن به زخم‌های روابط میان افراد باشد

وقتی که نظام بعد از پیروزی در چالش‌ها از موضع بزرگ‌منشی برخورد می‌کند، خیلی در چشم مردم بزرگ می‌شود؛ اما اگر به سمت حذف و درگیری و برخورد پیش برود و بگوید حالا چون ذات را می‌شناختیم باید به سمت حذف آن پیش برویم، کوته‌بینی است.

به نظر من نظام تا به حال ذات خودش را در این زمینه‌ها نشان داده است. تاکنون در تاریخ جمهوری اسلامی ایران هم دیده‌ایم کسانی که از نظام حذف شده‌اند خودشان، خودشان را حذف کرده‌اند و نظام آنها را حذف نکرده است.

برای برطرف شدن اثرات حوادث منفی اخیر چه راهکاری پیشنهاد می‌کنید؟

به نظر من دو سطح وجود دارد؛ در سطح ظاهری، مسائل منتفی است و تمام شده است، اما در سطح غیرظاهری و عمیق‌تر، مساله حل نشده است. یک سری از پرسش‌ها ایجاد شده است که باید به آنها پاسخ داد. البته پاسخ به این معنا نیست که لزوما آن پرسش‌ها تایید شوند.

یک سری شبهات ایجاد شده‌اند که باید برطرف شوند. برخی اعتمادها نسبت به بعضی نهادها و سازمان‌ها از بین رفته است که باید اعاده شود. ضمن این که یک عده از نخبگان سیاسی ما به هر دلیلی به خودشان و به دیگران صدمه زدند. با اینها باید به نوعی پرستارانه رفتار کرد. ما نمی‌توانیم در عالم سیاست در حال قطع اجزا باشیم؛ بلکه باید مانند یک پرستار برخورد کنیم.

به نظر می‌رسد در میان نخبگان سیاسی چیزی کم داریم و آن افراد و چهره‌هایی هستند که وظیفه‌شان التیام بخشیدن به زخم‌های روابط میان افراد باشد.

ما کم نداریم افرادی را که برای خوش‌خدمتی و چاپلوسی در پی عمیق‌تر کردن این زخم‌ها هستند. ما نیاز به انسان‌هایی داریم که کدخدامنشانه مشکلات را حل کنند و با حسن‌نیت این وظیفه جوشکاری را برعهده داشته باشند. ما باید افرادی را داشته باشیم که مثلا آقای مهندس موسوی باور کند این فرد نیت نفسانی ندارد و اظهارات او از روی دوست داشتن و علاقه است.

چنین فردی می‌تواند شبهات موجود در ذهن آقای موسوی نسبت به آقای احمدی‌نژاد را حل کند. یک فرد دیگر باید شبهات آقای احمدی‌‌نژاد نسبت به آقای هاشمی را حل کند.

هر جامعه‌ای به این آدم‌ها که حسن‌نیت دارند نیاز دارد، چه رسد به جوامع شرقی مثل ما که برخی از تصمیماتمان براساس منافع نیست بلکه براساس علاقه و روابط است. گاهی مواقع مسائلی که بر درگیری‌های شدید و خیابانی منجر می‌شود با یک جلسه صمیمانه و اظهار ملاطفت حل می‌شود، منتها ما این قسمت را کم داریم.

به عنوان مثال من به شخصیتی همچون آیت‌الله جوادی آملی اشاره می‌کنم. در علم ایشان که تردید نداریم. بنده در مباحث نفسانی ایشان هم تردید ندارم که انسان فرهیخته و پاکی است، اما متاسفانه خیلی تلاش می‌شود که ایشان را وارد دعواهای سیاسی بکنند و سریع ایشان را در یکی از خطوط سیاسی قرار دهند و سپس به او حمله کنند، اما این خیلی بد است و ما نباید به این راحتی سرمایه‌ها را هدر کنیم.

من تصور می‌کنم در نظاممان در این بخش، اشکالاتی داریم. آقای میرحسین موسوی در جلسه‌ای به خود من می‌گفت که من شعارهای آقای احمدی‌نژاد را قبول دارم؛ شعارهای او شعارهای انقلاب و امام است. آقای موسوی معتقد بود که نحوه مدیریت و بعضی برخوردهای آقای احمدی‌نژاد درست نیست بنابراین می‌بینیم که این 2 نفر نقطه مشترک بزرگی دارند پس چرا باید مسائل را طوری پیش ببریم که این وضعیت به وجود بیاید؟ چرا افرادی به جای این که نقاط مشترک را برجسته کنند، نقاط اختلاف را گسترش می‌دهند.

به نظر من سیستم و نظام باید برای این معضل فکری بکند و ما دنبال این نباشیم که خط‌کشی کنیم و افراد را این طرف یا آن طرف خط قرار دهیم. ما باید بخش بزرگی از انسان‌های فهیم، فرهیخته و مورد اعتماد داشته باشیم و حتی اگر خود اینها هم خواستند خودشان را قاطی جریانات سیاسی کنند، جامعه نباید به آنها اجازه بدهد.

این عده باید مشکلات و معضلات را در مواقع بحرانی حل کنند و به جای درگیری‌های سیاسی، بعد انسانی و روابطی خودشان را با همه تقویت کنند.

ما باید بین جریانات سیاسی و شخصیت‌های سیاسی پل‌هایی ایجاد کنیم که دائما به تعاملا‌ت دوطرف کمک کند.

حسین نیک‌پور

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها