سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
«پدر سیاوش روزبهان بر اثر حادثهای مرده و عموی او اختیار ثروت خود و برادرش را به دست گرفته است. سیاوش عاشق مهتاب، دخترعمهاش است. انوری، پدر مهتاب، مباشر روزبهان است. سرگشتگی سیاوش از مرگ پدر تمام نشده که خبر ازدواج قریبالوقوع عمو با مادرش را میشنود. سیاوش طی ماجراهایی میفهمد پدرش کشته شده در این هنگام به سراغ دوست قدیمیاش گارو میرود و ....» این خلاصهای از داستان فیلم تردید است که با تایپ کردن نام فیلم در موتورهای جستجوی فارسی به آن میرسیم. بیش از این هم نمیتوان خلاصهای از داستان این فیلم را پیدا کرد. البته همه گزارش پشت صحنه یک فیلم سینمایی به خلاصه داستان آن محدود نمیشود و میتوان چیزهای زیادی را برای توصیف پیدا کرد. واروژ کریم مسیحی، کارگردان فیلم جلیقهای سورمهای به تن و مویی کمپشت دارد و شلوار مشکی و کفش راحتی به پا کرده است و ضمنا نمایاب و موبایل هم از گردنش آویزان نیست. خاطره اولین برخوردم با او مربوط به سال 80یا81 بود برای آدمیکه 20 سال است فیلم نساخته، یک سال چه فرقی میکند؟ آن موقع هنگام تدوین فیلم «تفنگ سرپر» بود که گفت میخواهد فیلمی بسازد که برداشتی آزاد از داستان هملت است. شاید این مساله به صدها نفر دیگر هم گفته شده بود، اما این تصمیم تا سال پیش که برای دریافت عکس و خبر فیلم «نشانی» به دفتر محمدمهدی دادگو مراجعه کرده بودم و در آنجا کریم مسیحی را دیدم که مشغول پیشتولید فیلم است، رنگ و بویی واقعی به خود نگرفت. هرچه فکر میکنم میبینم کریم مسیحی سادهتر و مهربانتر از آن است که به نظر برسد حقش بوده این همه سال از سینما دور باشد. تحرک فراوان او در سر صحنه هم نشان میدهد که کاملا در کار خود جدی است. البته وسواس فراوانی به آمدن لیوان چای یکبار مصرف به سر صحنه دارد و بارها تاکید میکند کسی لیوان نیاورد. با این اوصاف کریم مسیحی واقعا هیچ شباهتی به برخی آدمهای اعصابخراب این حرفه ندارد که مدام سیگار میکشند و داد و بیداد راه میاندازند. او بخشی از رفت و آمدهای خود در صحنه را هم به مشورت با امیر اثباتی و بهرام بدخشانی اختصاص میدهد و مرتب با آنها صحبت میکند. در کنار او آناهید آباد، دستیار کارگردان است که پیشتر برای سالهایی طولانی به عنوان منشی صحنه در فیلمهای مختلف سینمایی فعالیت کرده است و حالا چند سالی است دستیاری میکند.
در این فیلم هم مانند تمامی فیلمها و سریالها بهترین راه برای سر درآوردن از کار و برنامه روزانه گروه فیلمبرداری دیدن «آفیش روزانه» است. آفیش برگهای است که در آن همه مسائل و ماجراهایی که قرار است در یک روز در پشت صحنه فیلم اتفاق بیفتد، درج میشود. آفیش روزانه فیلم تردید با همه برگههایی که تاکنون دیدهام، تفاوتی اساسی دارد و آن هم این که در این برگه بخشی به عنوان شعر روزانه پیشبینی شده و در آن آمده است: «زندگی سرسره است/میکنی دل از خاک/ پله پله تا اوج/ میدوی تا فردا/ بعد از آن بالا میخوری آرام ُسر.» فهرست بازیگرانی که در این فهرست عوامل آمده همان چیزی است که چند خط دیگر در قالب این گزارش توصیف خواهم کرد؛ اما بد نیست بدانید برای این روز خاص دکتر امید روحانی، بازیگر نقش دکتر بنیادی، وکیل خانواده و یک بازیگر دیگر جزو استندبایهای آفیش هستند. استندبای هم دقیقا به این معنی است که بازیگر مورد نظر باید منتظر باشد تا هر لحظه با تلفن دستیار کارگردان راهی صحنه فیلمبرداری شود. امروز قرار است 22 نفر هنرور هم به عنوان خدمه، کارگر و میهمان سر صحنه حضور داشته باشند. بر حضور پرتقال و سیب مصنوعی هم تاکید شده که این اقلام در داخل کارتنی در سر صحنه قابل رویت است.
فضایی که پس از ورود به کاخ موزه مردمشناسی با آن مواجه میشوم، هیچ شباهتی به ساختمان قبلی موزه که در گوشه گوشه آن مجسمههای مومی با لباسهای محلی به چشم میخورد نیست. اینجا با تلاش و کوشش امیر اثباتی و گروهش تبدیل به خانهای مجلل شده و رنگ دیوارهای آن هم با دکوراسیون چوبی و قهوهای کرمرنگ اتاق کاملا همخوانی دارد. در گوشه گوشه اتاقی که به آن وارد شدهام، دستهگلهای مختلفی به چشم میخورد؛ دستهگلهایی از گلهای شیپوری و لیلیوم از همانهایی که شبیه سپر جنگی سربازان گلادیاتوری است و پشت ویترین مغازههای گلفروشی گرانقیمت جلوه میکند. خیلی زود است که نتیجهگیری کنم چند ساعت پیش اینجا مراسم عروسی بوده است. روی میزها هنوز میتوان بقایای یک سورچرانی حسابی را دید. البته به جای میوههای موز و خیار و انگور واقعی، روی میز میوههایی از جنس پلاستیک به چشم میخورد. طبیعی است دوربین چند روزی اینجا توقف داشته و به همین دلیل از این میوههای پلاستیکی استفاده شده تا راکورد صحنه حفظ شود. علیرضا شجاع نوری، تهیهکننده سینمای ایران با همان سبیل همیشگی که در اغلب ایام سال بر چهرهاش قابل دیدن است، در کت و شلواری تیره با کراوات و پیراهنی به رنگ سماقی تیره که دکمههای سرآستین آن از زیر کت بیرون زده، یک طرف نشسته است. او در این فیلم نقش روزبهان و همان شخصیت عموی سیاوش را بازی میکند که یک مولتیمیلیاردر است. در طرف دیگر هم محمد مطیع، بازیگر قدیمی سینمای ایران در نقش انوری، همهکاره روزبهان با کت و شلوار سبز بدرنگ و پیراهن مغز پستهای و دوبنده در رفت و آمد است. مقابل آنها هم یک صندلی سفیدرنگ قرار دارد که به تناوب گاهی کریم قربانی با لهجه غلیظ شمالی روی آن مینشیند و گاهی زنی که احتمالا با آن پیشبند و لباس ساده فقط میتواند یک خدمتکار باشد. دکمههای جلیقه کریم قربانی بسختی جلوی پیشروی شکم او را گرفته است. صدای آنها آرامتر از آن است که بتوانم چیزی بشنوم. محمد مطیع با آنها درباره تعداد بشقابهای شکسته حرف میزند و من یقین پیدا میکنم هم آن مرد شمالی و هم این زن خدمتکار خانه هستند.
آتش گرکانی با مانتوی مغز پستهای و روسری هم در آن سوی عرض میز نشسته است که تهچهره او شباهت فراوانی به میترا حجار دارد. او مادر سیاوش است و البته سن و سال او خیلی بیشتر از میترا حجار است. او با یک تلفن بیسیم شمارهگیری میکند.
چند دقیقهای است که نورپردازی که مداد اتودی از جیب پشت شلوارش بیرون زده و به تیشرت خود چند گیره بلیتی آویزان کرده با کمک چند نفر دیگر تلاش میکنند تا نور صحنه را درست کنند. به قول روزنامهنگاران قدیمی از ظواهر امر چنین برمیآید که فعلا خبری از فیلمبرداری نیست و این زمان فرصت خوبی برای انجام یکی از گفتگوهای پشت صحنهای است. مجید معدنی مدیر تولید سریال را پیدا کردهام و حالا بخشی از ماجرای تولید این فیلم را از زبان او میشنویم.
چراغهایمان را خاموش کردیم
«الحمدلله کار تا الان خوب پیش رفته است. «تردید» فیلمی بوده که همه منتظر تعطیلی آن بودند. ما سعی کردیم چراغ خاموش حرکت و فضایی را فراهم کنیم که کارگردان با آرامش کار کند. واروژ کریم مسیحی حتی سیگارش را هم ترک کرده است.» این توضیحی است که معدنی صحبتهای خود را با آن آغاز میکند. گفتگو با مدیر تولید فیلم تردید را با سوالی درباره ساختمان موزه آغاز میکنم. این کاخ پیش از انقلاب متعلق به اشرف، خواهر شاه بوده است که در این فیلم به عنوان خانه روزبهان مورد استفاده قرار گرفته است. 40درصد از فیلم در این لوکیشن مقابل دوربین رفته است. برای این بخش از داستان کریم مسیحی نیاز به خانهای تودرتو داشت که در مرحله قبلی، یکی از خانهها در منطقه فرمانیه یافت شده بود؛ اما برای مرحله جدید کار، صاحبخانه با در اختیار قرار دادن آن موافقت نکرد و به همین دلیل گروه تولید طی مذاکره با مسوولان کاخ سعدآباد این محل را در اختیار گرفت. زمانی هم که پای گروه فیلمبرداری به این محل رسید، این فضا در حال آمادهسازی بود و گروه سازنده فیلم تردید با رنگآمیزی و پارکت کردن موزه به آمادهسازی فضای این محل کمک کردند.
معدنی در ادامه توضیحات خود به این مساله اشاره میکند که «تردید» به تهیهکنندگی فدکفیلم و یک بانک خصوصی ساخته میشود. بخشهایی از این فیلم سال گذشته مقابل دوربین رفته بود، اما کار تعطیل شد و دوباره از اول فروردین سال 87 کار جدی شد. برای تغییر پروانه ساخت مدتی زمان صرف شد و تهیهکنندگی کار از محمدمهدی دادگو به سعید سعدی واگذار شد. بالاخره کار از خرداد جدی شد و از 15مرداد کلید زده شد. در مرحله قبلی فیلمبرداری محمدرضا فروتن، بیتا فرهی و جمشید مشایخی حضور داشتند که این ترکیب در سری جدید تغییر کرد.
معدنی در ادامه این گفتگو که در طبقه بالای موزه و در اتاقی خالی انجام میشد، به این مساله اشاره کرد که تردید فیلم پر لوکیشنی است. همه بخشهای فیلم در تهران فیلمبرداری میشود. یک صحنه فیلم هم قرار بود در بلوچستان فیلمبرداری شود که این صحنه در شهرک سینمایی دفاع مقدس مقابل دوربین رفت. بقیه لوکیشنها هم شامل سینما رکس لالهزار، ساختمان دفتر روزبهان، ساختمان پیرنیا و بیمارستان و مرکز فرهنگی ارامنه بود.
وقتی از معدنی میپرسم، آیا از بخشهای قبلی کار هم استفاده شده یا نه؟ میگوید: در مرحله جدید همه چیز را از صفر شروع کردیم. تا پیش از تعطیلی کار 10 درصد فیلمبرداری شده بود، اما به دلیل عوض شدن فصل، آن بخش از کار کنار گذاشته شد و بازیگرها هم عوض شدند و همه چیز از ابتدا آغاز شد.
بازیگران دیگر چه کسانی هستند؟!
بهرام رادان، بازیگر نقش سیاوش در گوشه سرسرای خانه در حال تمرین دیالوگهای خود است. رادان با موی کوتاه و شلوار جین، پیراهن سفید و کت سورمهای هیچ شباهتی به آن بازیگر ستارهگونه فیلمهای سینمایی ندارد و بیش از حد ساده و معمولی است و کاملا شبیه دیگر جوانهای سر صحنه است. در گوشهای از این سرسرا هم سعید سعدی تهیهکننده فیلم که لباسی روشن بر تن کرده، دست در جیب کرده و با آرامش صحنه را تماشا میکند. صحنه شلوغی در پیش است. کت و شلوارهای راهراه و براق که مد روز است، بر تن میهمانان نشسته و آنها را حسابی خوشتیپ کرده است. سرسرای بزرگ این خانه آنقدر مجلل است که هیچ روزنامهنگار و فیلمسازی حتی در خواب هم نمیتواند داشتن چنین جایی را تصور کند. صاحب این خانه یا باید در شکل واقعیاش فردی مانند اشرف، خواهر شاه باشد یا یکی از چهرههای مافیای اقتصادی. پشت سر من دری است که به دفتر کار روزبهان باز میشود؛ دفتری با یک میز و کتابخانهای که پشت آن قرار گرفته و عمده کتابهای موجود در آن شکلی تزیینی دارد. در این دفتر هیچ خبری از کاغذ و رایانه نیست و تقویم، تلفن رومیزی و خودنویس موجود روی میز هم نشان میدهد که صاحبخانه چقدر باید قدرتمند باشد. البته با آن عروسی مجللی که روزبهان برای خود راه انداخته میتوان به قدرتمند بودن او صفت زندهدلی را هم اضافه کرد. با معادلات امروزی آتش گرکانی مادر سیاوش که به عقد برادر همسر خود درآمده زنی زیبا و جذاب نیست و بر اساس منطق داستان احتمالا ازدواج او و عموی سیاوش دلیلی جز هوس ندارد.
به داخل سرسرا که باز میگردم، یکی از دستیاران صحنه چند دست لباس به بهرام رادان داده که رادان باید در حین حرکت آنها را در دست بگیرد. سر بهرام بدخشانی مدیر فیلمبرداری و امیر اثباتی طراح صحنه و لباس کاملا شلوغ است. نکته جالب توجه شباهت پوشش آنها به یکدیگر است که هر دو کاپشن و شلوار لی به تن کردهاند. حرکت در میان وسایل آنتیک و مجلل این خانه یکی از هنرورها را کنجکاو کرده که آیا این وسایل برای کاخ اشرف بوده یا خیر؟ با اطلاعاتی که دارم، برایش توضیح میدهم که هیچ کدام از این وسایل مال کاخ اصلی نیست و همه آنها برای فیلمبرداری اجاره شده است.
در این صحنه قرار است بهرام رادان و محمد مطیع با هم حرکت کنند و حرف بزنند و به سمت یکی از اتاقها بروند. صحبتی که آنها در طول راه انجام میدهند، درباره تصادف یکی از رانندههای روزبهان است که پس از فوت مرد راننده، روزبهان یک مقرری ماهانه برای زنش تعیین کرده و برای اینکه این مقرری حیف و میل نشود، پولش را داده و یک آپارتمان قسطی برای زن خریده است و حالا مادر سیاوش از این مساله چندان راضی نیست. در این لحظه فرصت مناسبی پیش میآید تا فهرست بازیگران را تکمیل کنم. مهتاب کرامتی نقش ورجاوند، زن راننده روزبهان را ایفا میکند. ترانه علیدوستی در نقش مهتاب، نامزد سیاوش حضور مییابد. حامد کمیلی در نقش گارو، دوست سیاوش، محمود پاکنیت در نقش متین و مسوول بایگانی در دفتر روزبهان حاضر شده و کاوه کاویانی، مهرداد طوفانیان و رزا آرایش هم دیگر بازیگران فیلم هستند. در این صحنه قرار است هریک از هنروران کار خاصی را انجام دهند و 2 نفر از خدمه وظیفه مییابند تا یک تابلوی بزرگ نقاشی که متعلق به پدر سیاوش است را حمل کنند. در گوشهای از پشت صحنه 2 تن از عوامل فیلم یک تلویزیون سیاه و سفید 14 اینچ ردیف کردهاند و فوتبال میبینند. بوممن مچ دستش را میبندد و با قرار گرفتن کریم مسیحی در پشت مانتیور فیلمبرداری آغاز میشود.
طراحی صحنه با چاشنی اغراق
خارج از کاخ موزه مردمشناسی، آفتاب کمکم در حال غروب است. از این محل شهر تهران پیدا نیست. درختهای بلند همه زشتیهای تهران را پشت خودشان پوشاندهاند و حالا من با امیر اثباتی، طراح صحنه و لباس فیلم در حال گفتگو هستم تا بخش دیگری از فیلم تردید را با هم مرور کنیم. اثباتی در جیب کاپشن لیای که به تن دارد، یک جلد مجله جدول قرار داده که به درد لحظههای معطلی سر فیلم میخورد. اولین سوالم این است: خانه روزبهان در داستان چه اهمیتی دارد که برای انتخاب آن چنین دقت و ظرافتی صرف شده است؟ اثباتی به این پرسش اینگونه پاسخ میدهد: «این خانه منزل شخصیت اصلی قصه است و قرار است کسانی که در اینجا زندگی میکنند، آدمهای ثروتمندی باشند. البته در طراحی این بخش کمی غلو هم وجود دارد. در مجموع در بخش صحنه و لباس تلاش کردیم چندان مقید به رئالیسم نباشیم. اینجا پیش از انقلاب خانه اشرف بود و پس از انقلاب تبدیل به موزه مردمشناسی شد. البته این محل برای تبدیل شدن به موزه دچار تغییراتی شده که مزاحم کار ما بود و سعی کردیم با اعمال تغییراتی به فضای یک خانه اشرافی برسیم و برای این منظور با تعداد محدودی از آکساسوار و بهرهگیری از ترفندهای طراحی صحنه فضاها را پر کنیم و این بخش از کار به گونهای بوده که در کتاب رکوردهای گینس قابل ثبت است.»
اشاره اثباتی به بحث آکساسوار مرا به یاد نکته مهمی میاندازد و آن هم گران بودن آکساسوار چنین فیلمهایی است. او با شنیدن این پرسش میگوید: با این حرف داغ دل من تازه شد و بعد ادامه میدهد: در بیشتر فیلمهای ایرانی آماده کردن چنین فضاهایی برای کار به معضل پیچیدهای تبدیل میشود و برای چینش فضا در مسیری قرار میگیریم که تحقق یک شرایط ایدهآل به معضلی فرساینده تبدیل میشود. صنعت سینمای ما با وجود کثرت تولید، از نظر تجهیزات در پایینترین حد قرار دارد و حتی برای چیدمان یک خانه معمولی و تامین آکساسوار آن باید آواره شویم. ما انبار آکساسوار به شکل جدی نداریم و چیزی که طراحی صحنه را تعیین میکند نه پیشبینی این صنعت بلکه امکانات سمسارهای پراکنده تهران است. وقتی از اثباتی درباره انبار کردن آکساسوار سوال میکنم، پاسخ میدهد: در ساختار دولتی ایجادشده در سینما و نبود امنیت سرمایهگذاری، به نظر من بخش خصوصی نه میتواند و نه جرات میکند در این زمینهها سرمایهگذاری کند یا باید ساختار سینما عوض شود یا دولت همانطور که در دیگر شاخهها زیرساختها را فراهم میکند، در این بخش هم سرمایهگذاری کند و بهرهبرداری را به انجمنهای ذیربط یا دفاتر فیلمسازی واگذار کند. من چنین طرحی را چند سال قبل که تازه انجمن طراحان صحنه و لباس شکل گرفته بود ارائه کردم، اما متاسفانه بخش دولتی بیشتر از آنکه به فکر تامین زیرساخت باشد، به فکر برگزاری جشن و جشنواره است. به همین دلیل تجهیزات فیلمبرداری ما هم در همین وضعیت اسفبار قرار دارد و شهرکهای سینمایی هم در چنین وضعی قرار دارند؛ اما در کشورهای همسایه مانند ترکیه و دوبی، وضعیت با ایران اصلا قابل مقایسه نیست. آنها خیلی جدی در این زمینه فعالیت کردهاند و نه تنها پاسخگوی نیاز داخلی هستند، بلکه به فیلمهای خارجی هم سرویس میدهند. به همین دلیل کشور ترکیه از این بابت درآمد ارزی هم دارد و به کشورهای دیگر پلاتوی فیلمسازی اجاره میدهد؛ اما در ایران وقتی کسی بخواهد کاری جدی در زمینه فیلمسازی انجام دهد، مانند سریال مدار صفر درجه باید به خارج از کشور برود و اگر نرود نمیتواند کیفیت خوبی را ایجاد کند و مخاطب هم داستان را جدی نمیگیرد.
وقتی از اثباتی سوال میکنم: فیلم تردید به عنوان یک فیلم معاصر و در مقایسه با یک اثر تاریخی، در زمینه طراحی صحنه و لباس چه نکتهای دارد که مخاطب عام بتواند آن را دنبال کند؟ پاسخ میدهد: بعید است مخاطب عام بتواند با جزیینگری به طراحی فیلمهای معاصر نگاه کند، اما به نظر من کارهای معاصر از این دست از نظر طراحی صحنه دشوارتر است، چون در کارهای تاریخی، صحنه و دکور به دلیل شکوه و جلال و غیرواقعی بودن، تلاش طراح را جلوه میدهد؛ اما در کارهای معاصر به نظر میرسد همه چیز همین جور بوده و البته در چنین آثاری هرچه کار طراح کمتر به چشم بیاید، موفقتر است. اما در کارهای معاصر اصل ماجرا این است که طراحی چقدر در خدمت درام جاری در صحنه باشد؟ به اعتقاد من طراحی باید فراتر از پوشاندن بدن بازیگر با لباس یا چیدن صحنه رخ دهد. در مقام مقایسه هم میتوان اینگونه بیان کرد همانطور که از بازیگر فقط این انتظار نمیرود که دیالوگ بگوید و او باید حس و احساس خود را هم به خدمت بگیرد، در طراحی صحنه کارهای معاصر هم نباید همه چیز فقط به پوشاندن صحنه و بدن بازیگر محدود شود. در شکل عادی، طراحی امکانات زیادی به فیلمنامه و کارگردانی اضافه میکند و هر کاری یک استیل یا لحن نمایشی برای خود پیدا میکند. در بعضی فیلمها سعی کردهام بشدت تصویر مستند باشد. در یک کار جنگی آگاهانه کوشش کردم طراحی صحنه و لباس شبیه به عکسهای جنگی شود. در «تردید» هم تلاش کردم با غلو در طراحی، از واقعگرایی صرف فاصله بگیرم.
آخرین سوال من از اثباتی درباره پرفروش بودن کار است. او پاسخ میدهد: تماشاچی ایرانی قابل پیشبینی نیست و موفقیت فیلم در شرایط اکران به خیلی چیزها بستگی دارد. یک فیلم با انتخاب زمان و فصل مناسب یا تقارن نمایش آن با مسائلی که رخ میدهد، شرایط متفاوتی را از نظر فروش تجربه میکند؛ اما منهای همه اینها فکر میکنم قصه این فیلم خیلی پرکشش است و با فیلمهای کمدی دو سه نفره تفاوت زیادی دارد و با آن معیارها حرکت نمیکند.
رضا استادی
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد