در گفتگو با جامجم آنلاین مطرح شد
به نظر او هیچ جای دنیا وطن خود آدم نمیشود. این عقیده را از همان روز که سوار هواپیما شد و خلبان گفت: داریم از خاک ایران خارج میشویم، گریهاش گرفت و به قول خودش، حالش مثل جنینی شد که دارد از شکم مادر کنده میشود. داشت تا به امروز. میگوید: «هیچ جای دنیا وطن خود آدم نمیشود. هیچ جای وطن هم خانه خودت نمیشود. هیچ جای خانه هم رختخواب نمیشود (میخندد) مخصوصا با این سن و سالی که ما داریم.» بعد از بازگشت از امریکا، مسوولیت تولید موسیقی کانون پرورش فکری کودک و نوجوان را به عهده گرفت. ماحصل این دوره از فعالیتش، علاوه بر همکاری با موسیقیدانان و خوانندگان بزرگ معاصر مثل مجید انتظامی، محمدرضا شجریان، شهرام ناظری و... تولید آثار فاخر و برجسته، تولید 10 کاست با صدای خودش و اشعار نیما، سهراب سپهری و قیصر امینپور بود.
اولین کتاب شعرش سال 1341 به چاپ رسید و هماکنون 3 کتاب شعر زیر چاپ دارد.
ثمره استعداد و تلاش وی در بین این سالها نیز 17 کتاب شعر و 30 کتاب قصه است.
احمدی سبک شعری خاص خودش را دارد. همانطور که سبک و شیوه زندگیاش نیز متفاوت و منحصر بفرد است. تحت تاثیر کسی نیست (چه در شعر، چه در زندگی). اهل شب شعر، جلسات ادبی و جشنوارههای رنگارنگ هم نیست. خودش هست و شعرش که از درون میجوشد.
اولین شعری که سرودید چه بود؟
شعری بود با عنوان «آنچه تازه نیست» که اتفاقا اولین شعر کتاب اولم نیز هست. آنچه تازه نیست لای لای ساعت دیواری کهن است بر نوزاد خود که:
فرجام همه راهها به اندوه میانجامد / و سکوت دلیلپذیر نمیتواند بود / سکوت خطا نیست اما جذبه ندارد/ سکوتها، پندارها، تا مرز رویا تاریک و وهمانگیزند / و حقیقت مرده تلاش میکند / سقف هر پناهگاه با سفالین و نفوذناپذیر است / و آسمان آبی نیست / انباشته از تاریکی است / ...
اولین شعرتان را در چند سالگی سرودید، یادتان هست؟
البته که یادم هست. چون خیلی هم کمسن و سال نبودم، 17 سالم بود. (با خنده میگوید:) چاخان نمیکنم، مثل بعضیها بگویم از سه چهار سالگی، شعر روی در و دیوار مینوشتم.
اولین مشوقتان چه کسی بود؟
فریدون رهنما. او یک گروه تئاتر داشت که من هم عضو آن بودم. 19 سالم بود. رهنما شاعر بود و یک دیوان شعر به زبان فرانسه داشت که مقدمه آن را پلالوار، شاعر فرانسوی نوشته بود. او ترجمه شعرهای آن کتاب را برای من و دوستانم میخواند. از همان وقت به شعر علاقهمند شدم با این که نه پدر و مادرم و نه هیچکدام از اطرافیانم اهل شعر نبودند و تشویقی هم از طرف آنها در کار نبود.
اولین شعرتان را به چه کسی نشان دادید؟
به رهنما. گفت: خوب هست. فقط همین.
اولین شعرتان که چاپ شد چه بود؟ کی و کجا چاپ شد؟
شعری بود با عنوان «قوطی سیگار» که سال 1346 در مجله «کتاب هفته» چاپ شد. عکسهای شناسنامه واقعی اما آدمها واقعی نیستند / چشمها واقعی اما نگاهها واقعی نیستند / چشمها اشک دارد اما اشکها از آن کیست؟ / پیکرها شکل دارد اما با میراث آن بدرود گفتهاند / قلبها جهنم است، عذاب در آن یخ بسته است / گلها رنگ مطمئن دارند، لیک گل قلبها از سنگ است / ...
احساستان از چاپ اولین شعرتان چگونه بود؟
دیوانه شدم. خیلی ذوق کردم، چه برای چاپ اولین شعرم، چه اولین کتابم.
هنوز هم همینطور! هنوز هم ذوق میزنم. اگر این ذوق و شوقها هم که نباشد نمیشود زندگی کرد. لطف زندگی به همین چیزهاست دیگر (با تبسم در حالی که آثار این شادی روی صورتش کاملا پیدا بود.)
آن روز، مجله را گرفتم با خوشحالی رفتم سمت خانه. تازه آن وقت بود که پدر و مادرم باورم کردند و به این نتیجه رسیدند که بالاخره یک چیزی میشوم.
اولین کتاب شعری که دستتان گرفتید؟
کتابی بود از نادرپور به اسم «دختر جام». آن وقتها زیاد میرفتم خیابان صفیعلیشاه، نبش بهارستان تا انتهای خیابان جمهوری. آنجا هم مرکز سیاست بود و هم مرکز کتابفروشیها. دوست داشتم در آن خیابان قدم بزنم و کتابفروشیها و کتابهایشان را تماشا کنم. آن کتاب را هم از همانجا خریدم (جالب است بدانید بیشترین کشتهها هم در 30 تیر در همان خیابان بود)
اولین جلسه شعر که در آن شرکت کردید؟
من اصلا اهل انجمن ادبی و شب شعر نبودم و نیستم اما دوستی داشتم به اسم «امیر حامدی» که در خانهاش دور هم جمع میشدیم و شعر میخواندیم. چند نفری هم بیشتر نبودیم.
اولین ترجمه از شعرتان کجا چاپ شد؟
در روزنامه لوموند فرانسه. حدود سال 1343 25سال داشتم.
اولین مقالهای که راجع به خودتان چاپ شد؟
مقالهای بود به قلم آقای مهرداد صمدی که در ماهنامه «جنگ طرفه» چاپ شد.
اولین جمعی که در آن برای اولین بار شعر خواندید؟
انستیتوی گوته، چهارراه امیراکرم، شاملو، یدالله رویایی و اخوان ثالث هم حضور داشتند. هر شب مخصوص شعرخوانی یک نفر بود. آنجا شعری خواندم که یک نفر با فحش حسابی تشویقم کرد (با خنده) تا الان هم زیاد فحش خوردم.
اولین کسی که برایش شعر گفتی؟
یک همسفر روسی بود . توی اتوبوس با هم آشنا شدیم. صدا/ از برگ جدا شد/ گسست/ نشکست/ ما/ همچنان خویش را آویختیم/ به شاخهای آشکار/ به درختی نزدیک/ به مهری که دور از خانهمان بود/ شاخهای که هر کس میدید/ میشنید/...
اولین کتابتان چه بود؟ کی چاپ شد؟
مجموعه شعری بود با عنوان «طرح» که سال 1341 به چاپ رسید.
اولین وظیفه شعر معاصر ایران؟
من شعر رئال را بیشتر میپسندم. شعر خوب است یک مقداری هم گزارش از زندگی باشد. دروغ هم نباشد. من خودم در کتابهایی که زیر چاپ دارم، چند جا واژه «شبنم» را به کار بردم که قصد دارم آنها را خط بزنم و از واژه دیگری استفاده کنم.
اولین شرط شاعر بودن؟
دروغ نگوید. این یعنی شعر و زندگیاش یکی باشد. همانی باشد که در شعرش نشان میدهد. نیما و فروغ این طور بودند. فکر و شعر و زندگیشان یکی بود.
اولین گفتههای شما با شاعران؟
شاعر باید حرف خودش را بزند، کپی نکند، متاثر از دیگران نباشد، شعرهایش بوی خودش را بدهد، سبک خاص خودش را داشته باشد مثل نیما. شاعران بعد از او مقلدان خوبی بودند، خودشان نبودند.
اولین حرفهایی که دوست دارید به خوانندگان کتابهایتان بگویید؟
شعرهایم را بخوانند، همین!
اولین جایزهای که برای شعر گرفتید؟
همین امسال بود دردومین جشنواره بین المللی شعر فجر، و در سن 67 سالگی و بعد از 50سال شاعری.
فاطمه مرادزاده
در گفتگو با جامجم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جامجم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد