اونجلیستها بر این باورند که مسیح دوباره ظهور کرده و در آخرالزمان جنگ و ویرانی بزرگی (آرماگدون) اتفاق افتاده و بعد از آن ویرانی، حاکمیت آنها تا هزار سال برقرارخواهد بود. برای زمینهسازی تصویری چنین طرح و برنامهای، هالیوود از همان اوایل تاسیس و سینمای صامت، محل ساخت انواع و اقسام آثاری بود که به فیلمهای آخرالزمانی معروف شدند. آثاری که در آنها جهان توسط یک عنصر شر به نام ضدمسیح یا Anti-Christ به سمت نابودی یا حاکمیت شر میرفت و در مقابل، یک منجی یا مسیح (Christ) اقدام به نجات دنیا میکرد.
چنانچه در فیلم «مگی دو» رئیسجمهور آمریکا، نقش مسیح موعود را برعهده داشت یا در مجموعه «نارنیا»، اصلان شیر بهعنوان مسیح موعود برانگیخته میشود یا در فیلمهایی همچون «رمز داوینچی» و «قطبنمای طلایی» (از مجموعه «نیروی اهریمنیاش»)، یک زن یا دختر همچون «سوفی» و «لایرا»، به نقش مسیح آخرالزمان درآمد یا در مجموعهفیلمهای «هری پاتر»، «ارباب حلقهها»، «جنگهای ستارهای»، «ماتریکس»، «ترمیناتور» و ... یک پسر یا مرد به نامهای گوناگون مثل «هری پاتر»، «آراگورن»، «لوک اسکای واکر»، «نیو»، «جان کانرز» و ... نجاتبخش آخرین به شمار میآمد که اغلب نیز با عنوان «The One» خطاب میشد.
اما این روند ساخت آثار آخرالزمانی در پایان هزاره دوم و خصوصا در دهه ۹۰ میلادی، سیر تندتر و حجیمتری به خود گرفت تا جایی که کمپانیها و استودیوهایی ویژه ساخت اینگونه آثار ایدئولوژیک بهوجودآمدند. قبل از شروع هزاره سوم و در سال ۱۹۹۹ میلادی، یک کمپانی فیلمسازی به نام مؤسسه «پرده اول» یا (Act one) توسط راهبهای به نام «باربارا نیکولاسی» بهمنظور تحصیل هنرجویان اونجلیست در زمینه فیلمنامهنویسی و سینما تأسیس شد.
«هانا راسین» از نویسندگان واشنگتنپست که کتابی درباره نخبگان اونجلیست انتشار داد، مقالهای درباره رویکرد جدید هالیوود در آستانه هزاره سوم میلادی به این فرقه و از طرف دیگر گرایش مسیحیان صهیونیست به سینما و فیلمسازی نوشت.
هانا راسین نوشت هدف مسیحیت اونجلیست این بود که بتواند با قویترین، جذابترین و فراگیرترین زبان کنونی با جهانیان سخن بگوید. او در مقاله فوق بر این باور بود که اگرچه مسیحیت صهیونیستی از دیرزمانی پیشتر در ساختارهای سیاسی حاکم و بافت سنتگرای جامعه آمریکا حضوری پرقدرت داشته، اما از سال۲۰۰۱ به بعد، رابطهای متفاوتتر و تأثیرگذارتر میان اونجلیسم و هالیوود شکل گرفت. راسین سعی داشت در آن مقاله نسلهای مختلف معتقدین به اونجلیسم را در هالیوود معرفی کند.
نسل اول به اعتقاد او کسانی بودند که در فضای شدیدا یهودی هالیوود سعی میکردند اعتقادات خود را مخفی کنند. نسل دوم پس از ۱۱سپتامبر و ظهور نومحافظهکاران آمریکایی در کاخسفید فرصت عرضاندام یافتند، اما نسل سوم علاوه بر ابا نداشتن از بیان اعتقادات مذهبی، معتقد بوده و هستند که نگاه مذهبی به پدیدهها باید در تمام سطوح فیلم نفوذ کند، حتی اگر فیلمی باشد که در ظاهر با قواعد اونجلیسم سازگار نباشد.
راستین تأکید کرد که هالیوود به دست این نسل کاملا متحول شده چراکه نسل جدید نهتنها بحث آخرالزمان را در یک ژانر محدود نکرده بلکه جذابترین انواع سینما یعنی تریلر، وحشت، علمی - تخیلی و حتی کمیکاستریپ را هدفگیری کردهاست.
هدف آنها آشتی میان سینمای سکولار و کلیسای انجیلی با یکدیگر بود تا اونجلیستها بتوانند با قویترین، جذابترین و فراگیرترین زبان کنونی با جهانیان سخن بگویند. این موضوع تا جایی پیش رفت که بین مدیران استودیوهای هالیوودی عبارت «Passion dollars» یا «دلارهای مصائب» کاملا جا افتاد؛ زیرا استقبال خوب و غیرمنتظره مخاطبان مذهبی در سراسر دنیا از فیلم «مصائب مسیح» مل گیبسون همه را شگفتزده کرد.
هدیه به بنیادگرایان انجیلی
درست بعد از اکران فیلم مصائب مسیح، استودیوهای بزرگ هم به فیلمنامههای شبهمذهبی با درونمایه آخرالزمانی چراغسبز نشان دادند. فیلمنامههایی مثل «جنگیری امیلی رز» و اقتباسی از داستان سی. اس. لوئیس به نام «وقایعنگاری نارنیا: شیر، جادوگر و کمد» که یکی از پرفروشها محسوب گردید.
بعضیها این فیلم را بزرگترین هدیه هالیوود به بنیادگرایان انجیلی بعد از فیلم کلاسیک «ده فرمان» اثر سیسیل ب. دومیل دانستند. مطالعه مجموعه «داستانهای نارنیا» به دلیل مایه شبهمذهبی در خانوادههایی که دارای اعتقادات اونجلیستی هستند، یکی از ضروریات به شمار رفته و خیلی از پیروان کلیسای انجیلی، «سی. اس. لوئیس» را یکی از بزرگترین نویسندههای قرن گذشته میدانند.
دیزنی و کمپانی شریکش یعنی «والدن مدیا» هم درست به دنبال همین مخاطبین بودند. آنها کمپانی «موتیو مارکتینگ» که کار تبلیغ فیلم مصائب مسیح را انجام دادهبود، به خدمت گرفتند تا بتوانند فیلم خود را به کلیساها و مراکز مذهبی معرفی کنند. کارگردان فیلم، اندرو آدامسون، نمادهای مذهبی فیلم را با «داگلاس کرشمن»، پسرخوانده «سی. اس. لوئیس» چک کرد تا مطمئن شود که در فیلم وقایعنگاری نارنیا از نظر اعتقادی و مذهبی هیچ اشتباهی وجود ندارد.
در داستان این فیلم، زندگی اصلان به نوعی رستاخیز مسیح را در ذهن تداعی میکند و رهبران کلیسای انجیلی میخواستند مطمئن شوند آدامسون، شخصیتی را برای دوبله این نقش انتخاب میکند که ویژگیهای صدایش به مسیح نزدیک باشد. به این ترتیب شرطبندی هالیوود روی پتانسیل مخاطبان مسیحی بالاخره نتیجه مطلوب داد. فیلم «جنگیر» امیلی رز (فیلمی از جنس فیلم معروف جنگیر برای معتقدان به بنیادگرایی انجیلی) در هفته اول اکران خود ۳۰میلیون دلار فروخت و به یکی از فیلمهای پرفروش ماه تبدیل شد.
کارگردان این فیلم، اسکات درکسون از دانشگاه مذهبی اونجلیستی بایولا در لسآنجلس فارغالتحصیل شده و یکی از مدرسان مدعو کلاسهای مؤسسه پرده اول نیز بود. مدتی بعد، فیلم جنگیری امیلی رز، جای خود را در جدول فروش به فیلم «درست مثل بهشت» داد. ماجرای کمدی این فیلم هم درباره روح و مرگ بود، اما با وجود کمدی بودن، باز هم در کلیت خود احساس همدلی تماشاگر با دنیای مذهب و آخرالزمان را سبب میشد. در واقع در فصل پاییز ۲۰۰۵، همه جای هالیوود پر شدهبود از تابلوهای تبلیغاتی که روی آنها ارواح و فرشتگان نقش بسته و مشغول جلب مشتری بودند؛ فیلمهایی مثل نجواگر روح، مدیوم (واسطه) و سه آرزو. گرچه ممکن است نتوانیم این فیلمها را معرف کامل اونجلیست بدانیم، اما به هر حال واضح بود هالیوود مسحور حوزههای آخرالزمانی شدهاست.
دانیل رومر، کارگردان معروف آمریکایی از جمله فعالان مؤسسه پرده اول بود که در کنار باربارا نیکولاسی، موسس آن حضور همیشگی داشت. وقتی نیکولاسی سال ۱۹۹۹ مؤسسه پرده اول را تأسیس کرد، شبکه سیانان او را برای یک مصاحبه دعوت کرد. در آن مصاحبه نیکولاسی به مسیحیان اونجلیستی اشاره کرد که از قبل در هالیوود کار کرده و جزو موج اول این جریان بودند. از جمله این افراد، ران آستین، نویسنده سریالهای تلویزیونی فرشتگان چارلی و مأموریت غیرممکن و همچنین جک شی، رئیس سابق انجمن کارگردانان آمریکا را میتوان نام برد.
او گفت بهتدریج استودیوها سراغ فیلمهایی رفتند که مضامین مورد نظر اونجلیستها را در بر داشتند، حتی اگر این فیلمها کاملا هم مذهبی محسوب نمیشدند. به گفته نیکولاسی در همین دوران بود که مؤسسه پرده اول، فعالیتهایش را گسترش داد. رالف وینتر، تهیهکننده فیلم مردان ایکس و چهار شگفتانگیز، تام شادیاک، تهیهکننده فیلم بروس قدرتمند و پچ آدامز، با چندجشنواره جدید اونجلیستی وارد گفتگو شدند.
شبکهسازی رسانهای در سال۲۰۰۲ دانشگاه پت رابرتسون (از سرکردگان اونجلیست) مرکز هنرهای نمایشی خود را افتتاح کرد. این مرکز شامل استودیوهای فیلم و انیمیشن و دو سالن نمایش فیلم بود. دو سال بعدجورج بارنا که یکی از محققان و متخصصان برجسته نظرسنجی بود، مجموعه بارنا فیلم را به عنوان یکی از شعبات یا شاخههای شرکت رسانهای اونجلیست خود تأسیس کرد. فیلیپ آنشوتز، یکی دیگر از اونجلیستهای معتقد و فرد بسیار متمول و میلیونر و بنیانگذار مؤسسه ارتباطی کوئست نیز گروه فیلم آنشوتز را ایجاد کرد که مجموعه والدن مدیا را شامل میشد و در ساخت فیلم وقایعنگاری نارنیا نیز با کمپانی دیزنی مشارکت داشت.
این در حالی است که در سالهای بعد فهرست آثاری که به باورهای اونجلیستها یا همان مسیحیان صهیونیست میپرداخت، طولانیتر شد. یادمان نرفته که در آستانه پایان هزاره دوم، تعداد زیادی از فیلمهایی که به ماجرای پایان روزها (یکی از اعتقادات اونجلیستها برای فرارسیدن آرماگدون) میپرداخت، روی پرده سینماها رفت. آثاری همچون هفتمین گناه، دروازه نهم، پایان روزها، روز استقلال، آرماگدون، ماتریکس، برخورد عمیق و ... پس از آن اونجلیستها میتوانستند از میان برنامههای مختلف هالیوودی انتخابهای زیادی داشتهباشند. به عنوان مثال شبکه نیایش هالیوود (Hollywwood Prayer Network) یکی از شبکههایی بود که تمام توان خود را صرف کرد تا با استفاده از نیروهای متخصص و معتقد، هالیوود را دچار یک تحول اونجلیستی کند. نیکولاسی گفت همهروزه نامههای زیادی از مسیحیانی دریافت میکند که از حضور فیلمنامهنویسان مجموعههای «بافی قاتل خونآشام» و That ۷۰ s Show در مؤسسه اظهار نگرانی کرده و از اینکه او فیلم «زیبایی آمریکایی» را در کلاسهای درس نشان میدهد، ناراضی هستند، زیرا این فیلم درباره پدر یک خانواده است که شیفته دوست و همکلاسی دختر خود شدهاست، اما او حتی چنین افرادی را هم برای اهدافش به کار گرفت. نیکولاسی بیش از هر کس دیگری تلاش کرد دین باتالی، یکی از فیلمنامهنویسان اصلی سیتکام پرطرفدار That ۷۰ s Show با موضوع سکس، مواد مخدر و راکاندرول را به جمع مدرسین مؤسسه اضافه کند. باتالی ۴۱ساله توانست در امتحان کشیشی موفق شود در حالی که در گوشهای میز انجیل او قرار گرفتهبود و عادت داشت هر روز سر کار انجیل بخواند. باتالی هم از بسیاری هالیوودیها شاکی بود، چون میگفت اغلب آنها گروههای جوانان کلیسای اونجلیست را نمیشناسند درحالیکه بیش از نیمی از نوجوانها و جوانهای آمریکایی جزو این گروهها هستند. او حتی از کلیساروهای انجیلی هم شاکی بود، چون فکر میکرد آنها هم باید بتوانند همانطور که تونی کاشنر به همجنسبازها و ایو انسلر به فمینیستها خدمت کردهاند، با نقاشی کردن یا نوشتن در خدمت کلیسای انجیلی باشند. او گفتهبود: «واقعا مزخرف است. ما ادعا میکنیم به خدایی بزرگ و فوقالعاده ایمان داریم، اما حتی نمیتوانیم درباره اعتقادمان یک صفحه مطلب بنویسیم یا یک صحنه نقاشی کنیم. چرا ما مسیحیها نباید فیلمی مثل تکگوییهای زنانگی ایو انسلر داشتهباشیم.» تصمیم جدید او این بود در نسخه اولیه فیلمنامهاش آنقدر شخصیتهای مسیحی بانمک، سهبعدی و جذاب بگنجاند که نظر همه را جلب کند. باتالی و نیکولاسی روزهایی را پیشبینی کردند که در آن همه استودیوهای هالیوودی برای ساختن فیلمهایی با مضامین آخرالزمانی، مدیری مثل آنشوتز خواهندداشت و هر شبکه تلویزیونی نسخه صهیونیستی شده «ویل و گریس» را پخش میکنند که داستانهای آن از مضامین آخرالزمانی برخوردار است.
ما چه کردهایم؟
در سالهای اخیر و پس از آغاز هزاره سوم میلادی نیز تعداد زیادی از فیلمهایی تولید شدند که یا باورهای آخرالزمانی مسیحیان صهیونیست را تبلیغ کرده یا مردم را از موعود حقیقی عالم بشریت، حضرت مهدی صاحبالزمان (عج) ترساندند که آخرین آنها، فیلم تلماسه، قسمت اول ساخته دنیس ویلنو در سال ۲۰۲۱ بود. (قسمت دوم آن سال آینده به نمایش عمومی درخواهدآمد.)، اما مسئولان، متولیان، نویسندگان و هنرمندان مسلمان در جهت شناساندن حضرت مهدی موعود (عج) به نسل امروز چه کردهاند؟ تا چه اندازه ایشان و اهداف و آرمانهایشان را به جوانان معرفی کردهاند؟ مگر نه این است که مهمترین وظیفه هر شیعه، شناخت و شناساندن امام زمان خویش است؟ بهراستی درباره مهمترین موضوع شیعه، یعنی قیام منجی عالم بشریت، حضرت حجت (ع) و شیوه و رسم و راه درست انتظار حضرت، به چه آثار سینمایی اندیشیده شدهاست؟ درباره شرایط ظهور ایشان و علاماتی که این ظهور مبارک و خجسته در مقابل خواهدداشت، روایات و سخنان بسیار از ائمه اطهار (ع) و شخصیتهای بزرگ اسلامی نقل شدهاست. سینمای ایران تا چه اندازه به این شورانگیزترین واقعه آینده بشریت، نگاه فعال داشتهاست؟ اگرچه بسیاری از فیلمسازان ما از منتظران و معتقدان به حضرت به نظر میآیند، ولی معلوم نیست چرا برای بیان اعتقادات و باورهای دینی و مذهبی خود در آثارشان، مسامحه کرده و حتی در سطح سینماگران اونجلیست (چنانچه شرح آن رفت) هم نسبت به باورهایشان حساسیت ندارند!
گو اینکه برخی آنها هم موانع دولتی و غیردولتی را مانع اساسی برای طرح مسأله دانسته و از جهت گرفتار نشدن در پیچ و خمهای مختلف هم که شده، از خیر تولید آثار هنری درباره حضرت امام زمان (عج) یا حتی طرح مقولات دینی در فیلمهایشان میگذرند و سراغ همان سوژههای دم دستی خود رفته که به قول معروف کمتر حساسیت برانگیز باشد. اما میتوان از این مجمل، حدیث مفصل خواند و به مسئولیت شیعه بودن خود فکر کرد؛ به اینکه امروز مهمترین باور ما، قیام قریبالوقوع حضرت مهدی موعود است. آنچنان که غرب و سینمای غرب، این موضوع را به خوبی درک کرده و سالهاست برای مقابله با آن برنامهریزی و طراحی میکنند.
بایستی شرایط آن قیام و نشانههای ظهور و شخصیت این منجی واقعی عالم بشریت را با زبان سینما و بر پرده عریض هنر هفتم، به دنیا شناساند تا بسیاری از آزادیخواهان و فرهیختگان دنیا که هنوز با حضرت حجت (عج) و قیام و آرمانهای ایشان آشنایی ندارند، نسبت به وجود مبارک این موعود تاریخ بشر آگاه شده که شاید انشاءا... در ظهور آن حضرت تعجیل شود.
قطعا در این مسیر آثار و فیلمهای ناقص و الکن هم ساخته میشود که نمیتواند ابعاد گسترده شخصیتی و ظهور حضرت حجت را بیان کند، ولی مهم آن است که ساخته شود در تعداد زیاد و کمیت بالا و البته با ساختار سینمایی استاندارد و جهانی که قابلیت اکران و نمایش در سطح بینالمللی را داشتهباشد. چنانچه سینمای غرب هم حجم عظیمی از آثار خود را در مقابل این ظهور و قیام الهی ساخته و میسازد.
این گونه آثار در درجه نخست میتواند در کشورهای اسلامی و منطقه و بعد از آن در سایر ممالک مطرح شود. چرا با استفاده از علائق و سلائق جشنوارههای خارجی این گونه آثار را در مقابل دیدگان جهانیان قرار ندهیم؟
چرا با ساختارهای هنری جدید و خلاقانه این کار را به انجام نرسانیم؟ چرا باورهای خود را کتمانمیکنیم؟
به نظر میآید بایستی جدیتر به مقولات فوق اندیشید که طرف مقابل با سرعت تمام به جلو میتازد و ما مدعیان شیعه و پیروی امامزمان (عج) دست روی دست به تماشای گلهای آنها نشستهایم که پی در پی وارد دروازه خودی میشود و گاه حتی برایشان دست هم میزنیم! یادمان باشد این بار آنها شمشیرها را از رو بستهاند. اگر باور نمیکنیم یک بار کتاب «رمز داوینچی» را با دقت بخوانیم و بعد هم فیلمش را به تماشا بنشینیم، شاید تلنگری به وجدان اعتقادیمان بخورد.
روزنامه جام جم