این فریادی است که در بسیاری از آثار وسترن سینمای آمریکا از زبان گاوچرانها شنیدهایم، آنهم در زمانی که گلههای گاو را حرکت داده یا در حال رام کردن اسبان وحشی بودند؛ و حالا این نوع فریاد را در فیلم «تاپگان» میشنویم؛ هم در نسخه اول سال ۱۹۸۶ ساخته تونی اسکات و هم در نسخه اخیر جوزف کاسینسکی که پس از ۳۶سال از قسمت اول ساخته شد، وقتی خلبانهای هواپیماهای جنگی در موقعیتی پیروزمندانه قرار میگیرند (مثلا در فیلم سال ۱۹۸۶، هنگامی که پت میچل موفق شد در درگیری هوایی، مربی و فرمانده خود را شکست دهد یا در همین فیلم ۲۰۲۲، پت میچل یا همان ماوریک با یک هواپیمای جدید، سرعت ۱۰ماخ را پشت سر گذارد) همان فریادهای «اییییییی هه» یا «یووهوووو» را شنیدیم و دیدیم مثل یکی از صحنههای انتهایی اولین فیلم «جنگهای ستارهای» به نام «یک امید تازه» ساخته جورج لوکاس که در اوج تعقیبوگریز جنگندههای دارت ویدر و نیروهای تحت فرمانش با هوانورد لوک اسکای واکر که برای نابودی مرکز ستاره مرگ به سوی آن پیش میرفت، ناگهان هان سولو (یکی از شخصیتهای اصلی مجموعه جنگهای ستارهای) برای کمک سر رسید، با هدف قراردادن و نابودی یکی از جنگندههای دار و دسته دارت ویدر، همان فریاد گاوچرانی را سر داد که: «اییییییی هه» یا «یووهوووو».
قضیه مثل لمس آن سنگ سیاه صیقلی خورده در فیلم «۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی» استنلی کوبریک است که چه در مواجهه میمونهای انساننما (نسناسها) و در چه در برابر انسانهایی که فضا را تسخیر کرده و همه زندگیشان توسط A.I یا Artificial Intelligence یعنی همان هوشمصنوعی میچرخید، یکسان به نظر میرسد!
حالا آمریکاییهای گاوچران هم به فاصله چندین قرن، همچنان با همان روحیه گاوچرانی و کابویی همراه است (که به قول خان مظفر در «هزاردستان» مرحوم علی حاتمی، «آمریکایی در هر لباسی باشه یک کابوی و یک کابوی همیشه دنبال بوفالوئه») چه روی گاو و اسب باشد، چه در حال راندن گله گاوها، چه در زمان پرتاب بمباتمی از یک هواپیمای B-۵۲، چه پشت هواپیماهای جنگی پیشرفته و حتی در زمانهای دور و در مکانی بسیار دورتر (مثل فیلمهای جنگهای ستارهای).
محور فیلم «تاپگان: ماوریک» ساخته جوزف کاسینسکی هم همین تداوم گاوچرانی و کابویمسلکی آمریکاییهاست. کابویها یا گاوچرانها دارای خصوصیات مشخصی بودند، همواره ششلول یا هفتتیر به کمر خود میبستند و با زبان گلوله با دیگران حرف میزدند، سرمایهدارانشان، مزارع بزرگ و گلههای گاو داشتند و برای نگهداری آن گلهها، گاوچران استخدام میکردند که این گاوچرانها اغلب از راهزنها و قاتلان تحت تعقیب انتخاب شده و بعضا برای خود دار و دسته راه انداخته و به قتل و غارت دیگران میپرداختند.
اما در میان همه آن گلههای گاو و مردمان تسلیمشده، کسانی هم بودند این غارتگری (که بعضا توسط امثال قاضی «روی بین»، شکل و صورت قانون هم پیدا میکرد) را برنمیتابیدند و عنوان «یاغی» و «سرکش» و «خارج از قانون» را میگرفتند، اعلامیهای هم با زیرنویس WANTED و مبلغ درشتی جایزه نقدی برای مرده و زندهشان تعیین میگردید.
در فیلم تاپگان: ماوریک هم صحبت از یک دولت سرکش و یاغی است که مشغول غنیسازی اورانیوم بوده و تا سه هفته بعد به بمباتم دست پیدا میکند! صورتمسأله خیلی آشناست! همان جمله معروفی که تا امروز بیش از دو دهه است از سوی کشورهای غربی و بهخصوص آمریکا علیه ایران میشنویم.
حالا گروه «تاپگان» که از زبدهترین و نخبهترین خلبانهای آمریکا تشکیل شده باید به مرکز غنیسازی اورانیوم در کشور یادشده حمله برده و آن را نابود سازند. اگرچه مرکز فوق در میان درهای بسیار عمیق قرار دارد که توسط موشکهای زمین به هوای اس- ۱۲۵ پیچورا و نسل پنجم سوخو-۵۷ و البته چند فروند هواپیمای قدیمی اف-۱۴ یا «تامکت» محافظت میشود.
آموزش گروه تاپگان برعهده کاپیتان پیت میچل با نام مستعار ماوریک (با بازی تام کروز) گذارده میشود که درواقع قهرمان و شخصیت اول قسمت اول «تاپگان» به حساب میآید. در آن قسمت او با هوشمندی و (به قول یکی از مسئولین آنالیز آموزش تاپگان به نام «چارلی») با نبوغ خود توانسته بود هم برخی دوستانش را طی ماموریتهای خطرناک نجات دهد و هم در درگیری با هواپیماهای دشمن (در آن زمان شوروی) آنها را مغلوب کرده و عملیات طراحیشده را با پیروزی به انجام برساند.
اینک کاپیتان پیت ماوریک میچل، در گروه آموزشی خود، پسر دوست و خلبان کمکی خود در قسمت اول به نام «برادشاو» یا «گوس» که در یکی از ماموریتها کشته شد را همراه دارد با نام «روستر» که ماوریک را مسئول قتل پدر خود میداند.
اما ماوریک به دلیل تخلفات و سرپیچیهای متعددش (همان فرمول آمریکایی درباره کابوی) قرار نیست در ماموریت محرمانه تاپگان شرکت کند و تنها وظیفهاش آموزش گروه است. ولی طرحی که ارائه میدهد، تنها راه نفوذ و نابودی مرکز غنیسازی کشور یاغی موردنظر بهشمار میرود.
نشانهها آشکار است
میتوان گفت در فیلم تاپگان: ماوریک، تمامی فرمولهای معمول فیلمهای حادثهای و اکشن نعلبهنعل رعایت شده؛ از قهرمان متخلف و بیبندوبار و تکوتنها تا عشقهای حاشیهای و بیخاصیت تا ضدقهرمانهایی که سر بزنگاه به کمک میآیند تا روسا و فرماندهان مخالف قهرمان تا نجاتپیداکردن در اوج ناامیدی و در دقیقه ۹۰ و حتی در وقت اضافی ولو با ضربات پنالتی و تا....
اگر تونی اسکات فقید میخواست با «تاپگان» خود در سال ۱۹۸۶، فرمولهای آن زمان هالیوود را شکسته و روایتی متفاوت ارائه دهد که البته حاصل کار، فیلمی درهم و سردرگم از کار درآمد، اما کاسینسکی که تجاربی مثل «اوبلیویون» و «ثور: میراث» را در کارنامه خود دارد، همه کلیشهها را بهطور کامل رعایت کرده و تقریبا موردی را از قلم نینداخته است.
حتی صحنههای تعقیب و گریز انتهایی فیلم و درون درههای پرپیچ و خم عینا شبیه صحنههای انتهایی همان فیلم «جنگهای ستارهای: یک امید جدید» از کار در آمده؛ خلبانهای دشمن با کلاه کاسکت کاملا سیاه (مانند خلبانهای دارت ویدر) و در حال تلاش برای نشانهگیری و قفل کردن روی هدف و سر رسیدن ناگهانی هنگمن (مثل هان سولو) در زمانی که امیدی باقی نمانده و...
طرفه آنکه سازندگان فیلم بهطرز آشکاری سعی داشتهاند هیچ نشانهای از آن کشور و دولت یاغی و سرکش مطرح شده را که غنیسازی اورانیوم آن تا سه هفته به بمب اتم ختم خواهدشد، نشان ندهند. علائم روی هواپیماهای جنگی نسل پنجم یا همان سوخو- ۵۷، هیچ مشخصهای ندارد و سرزمینی که هواپیماهای اف-۱۸ آمریکایی از روی ناو هواپیمابر و آبهای آزاد واردش میشوند، کوهستانی و پربرف با پوشش گیاهی کاج و سرخس به نظر میرسد بیشتر روسیه شمالی و سیبری را تداعی میکند. از چهره خلبانها یا مکالمه احتمالی هم هیچ تصویر روشن یا صدایی نداریم. پس تا اینجا سازندگان فیلم حق دارند تاکید کنند منظورشان به هیچ کشور خاصی نبوده و تنها دولتهایی مد نظر قرار داشتهاند که برخلاف خواست آمریکاییها رفتار و بهقول آنها یاغیگری و سرکشی کردهاند.
اما تنها یک مشخصه در فیلم وجود دارد که نشان میدهد مقصود از دولت سرکش و کشوری که با غنیسازی اورانیوم تا سه هفته دیگر به بمب اتم دست پیدا میکند، کدام است؟ در واقع وجود هواپیماهای جنگی اف-۱۴ یا «تامکت» در کشور هدف و در فرودگاه نظامی نزدیک به مرکز غنیسازی اورانیوم که در طول فیلم چند بار (چه هنگام تشریح ابعاد مختلف عملیات، چه در تمرینات عملی و چه در زمانهای تذکر مخاطرات عملیات) بر وجود آنها تاکید میشود. ضمن اینکه فرار نهایی ماوریک و روستر که در سرزمین هدف سقوط کرده و گرفتار شدهاند، توسط یکی از همین اف-۱۴ها امکانپذیر شده و هنگام پرواز با آن، بارها بر قدیمی بودن و از رده خارجبودنش تاکید میشود.
مطلب پوشیده و پنهانی نیست که هواپیماهای جنگی اف-۱۴ (که در قسمت اول «تاپگان»، هواپیمای اصلی مورد استفاده گروه به شمار میرفت) به جز ارتش ایالات متحده، فقط در اختیار ایران قرار داده شد و در آخرین سالهای رژیم شاه، ۸۰ فروند از این هواپیما به ایران فروخته شد که ۷۹ فروند آن تحویل و یک فروندش برای برنامههای بعدی در آمریکا نگهداری شد. آمریکا پس از پیروزی انقلاب سعی بسیاری در بازپسگیری این هواپیماهای پیشرفته داشت که بعضا از طریق دولت موقت تا آستانه موفقیت هم پیش رفت، اما به انجام نرسید و هواپیماهای فوق در ایران ماند و در طول سالهای دفاع مقدس، صدها عملیات موفق علیه هواپیماهای عراقی انجام داد.
به همین دلیل برای اینکه لوازم یدکی اف-۱۴ به ایران نرسد، آمریکا آن را به هیچ کشور دیگری نفروخت و حتی پس از مدتی خط تولید آن را متوقف کرد که به هیچوجه ایران قادر به تهیه لوازم یدکی آن ولو از بازارهای غیررسمی و قاچاق نشود. اگرچه متخصصان ایرانی به تدریج نه تنها لوازم یدکی بلکه در برابر چشمان حیرتزده کارشناسان جهانی، کلیت آن هواپیما را بازسازی کردند. به این ترتیب سازندگان فیلم «تاپگان: ماوریک» بهطور رسمی و علنی، ایران را به عنوان یک کشور یاغی تهدید به عملیات تروریستی کرده که به خاک آن تجاوز کرده، فرودگاهش را تخریب و تاسیسات هستهایاش را مورد حمله قرار داده و با دزدیدن یکی از هواپیماهای جنگیاش، به مقر خود در ناو هواپیمابر بازمیگردند.
سفارش گرفتن از پنتاگون
تهدید تروریستی این فیلم زمانی جدیتر شده و از یک فیلم صرفا سینمایی فراتر میرود که دریابیم اساسا تولید این فیلم براساس قراردادی بین کمپانی پارامونت و پنتاگون تولید شد و وزارت دفاع آمریکا برای تبلیغات مورد نظرش به نفع اهداف تروریستی و سلطهطلبانه و علیه ایران، امکان دسترسی سازندگان فیلم را به انبوهی از پیچیدهترین و سریترین سلاحهای ارتش آمریکا فراهم آورد. (توضیح آنکه برخلاف بسیاری از فیلمهای مشابه، صحنههای تعقیب و گریز هوایی این فیلم با پرده سبز ساخته نشد و توسط خلبانها و هواپیماهای واقعی انجام گرفت و حتی برخی از بازیگران اصلی مانند تام کروز، ماهها با این هواپیماها تحت سختترین تمرینات قرار گرفتند.) مکانهای فیلمبرداری، برخی از محرمانهترین پایگاههای نظامی آمریکا و عرشه دو ناو هواپیمابر هستهای یواساس تئودور روزولت و یواساس آبراهام لینکلن بود که در آنها انبوهی از جدیدترین سلاحهای تولیدی مستقر هستند و تولیدکنندگان فیلم اجازه یافتند دهها دوربین را روی هواپیماهای جنگی اف-۱۸ و همچنین نقاط مختلف پایگاهها و ناوهای هواپیمابر نصب کنند. افتتاحیه فیلم در آمریکا بر عرضه ناو هواپیمابر یواساس میدوی انجام گرفت و تام کروز با یک بالگرد نظامی در این مراسم حضور پیدا کرد. اما افتتاحیه بینالمللی فیلم در جشنواره فیلم کن بود که ابتدا در میان شگفتی همگان، عوامل فیلم که روی فرش قرمز جشنواره حاضر بودند، مورد استقبال یک اسکادران هواپیماهای جنگی ارتش فرانسه قرار گرفتند که بر فراز سرشان مانور رنگی انجام دادند، سپس حضور ویلیام (که پادشاه آینده انگلیس به حساب میآید) و همسرش کیت میدلتون، بهطور کلی مراسم جشنواره کن برای فیلم تاپگان: ماوریک را از یک مراسم سینمایی خارج ساخت و آن را نه تنها به یک مراسم سیاسی بلکه به یک مانور نظامی برای حمایت از فیلمی درباره عملیات تروریستی علیه ایران تبدیل کرد. در اوج مراسم نیز تیری فره مو (دبیر جشنواره کن) با اهدای نخل طلای این جشنواره (بالاترین و مهمترین جایزه جشنواره کن) در واقع کل این فستیوال سینمایی را در خدمت همان اهداف تروریستی و مانور نظامی سه کشور اصلی ناتو یعنی آمریکا و فرانسه و انگلیس قرار داد که هر کدام با یک نماد در این مانور نظامی تروریستی شرکت کرده بودند.
ژانلوک گدار، فیلمساز مشهور موج نوی سینمای فرانسه (که دو هفته پیش درگذشت) این صحنهگردانی نظامی/تروریستی در جشنواره کن امسال را چنین تشریح کرد: «.. با صحنهسازی جشنواره کن از احتمال وقوع یک جنگ جهانی دیگر و خطر یک فاجعه دیگر، متوجه شدیم فستیوال کن یک ابزار تبلیغاتی است، مانند هر ابزار دیگر... آنها (جشنواره فیلم کن) زیباییشناسی غربی را تبلیغ میکنند. حالا تصور کنید در جشنواره از جنگ بهعنوان ابزار زیباییشناسی استفاده میشود و سهامداران آن هم کشورهای درگیر، یا بهتر بگوییم صاحب منفعت هستند و برنامههایی را پخش میکنند که همه ما تماشاگران آن هستیم.»
روزنامه جام جم