مساله مهمی که تحقق آن سبب رشد و توسعه علمی جامعه و تحقق جامعه آرمانی انسانی میشد. اینک پس از گذشت بیش از ۴۰سال از شهادت دکتر مفتح هنوز جای بحث و طرح اما و اگرهای بسیاری در نوع نگاه به وحدت دو نهاد علمی کشور، روش وحدت و نتایج آن، وجود دارد. اینکه آنچه در این سالها در محیط علمی حوزه و دانشگاه رخ داده پاسخگوی نیازهای دانشی جامعه بوده؟ آیا رفت و آمدهای عالمان و نخبگان حوزه و دانشگاه آنچه در اندیشه مفتح بود را محقق ساخته؟ حجتالاسلام دکتر جهانگیری سهروردی در گفتوگوی پیشرو به بیان اهمیت وحدت حوزه و دانشگاه در توسعه علمی کشور با نگاهی متفاوت پرداخته است. دکتر یحیی جهانگیری سهروردی از آن دسته دانشآموختگان حوزه است که تحصیلات عالیه دانشگاهی در مقطع دکتری در دو رشته تحصیلی دارد. او چندین مقاله به زبان انگلیسی نوشته که در مجلههای بینالمللی منتشر شدهاست. همچنین مؤلف چندین جلد کتاب به زبان فارسی و انگلیسی است. دکتر جهانگیری اکنون به جز تبلیغ دین در عرصه بینالملل به واسطه تسلط بر زبانهای ترکی استانبولی، انگلیسی و عربی در دانشگاههای اروپایی و آسیایی بهعنوان استاد مدعو تدریس میکند. او یکی از نظریهپردازان وحدت حوزه و دانشگاه است که به دلیل حضور در کرسی استادی در این دو نهاد علمی به مباحث آن اشراف دارد.
برخی معتقدند دو نهاد حوزه و دانشگاه از نظر خاستگاه با یکدیگر متفاوت هستند، با توجه به این تفاوت آیا میتوان به وحدت بین آنها امیدوار بود؟من معتقد نیستم که خاستگاه حوزه و دانشگاه جداست. اتفاقا اگر تاریخ را مطالعه کنید مشاهده خواهید کرد خاستگاه این دو نهاد علمی یکی است. در طول تاریخ این دو نهاد در کنار یکدیگر زیست داشتهاند. در زبان عربی دانشگاه را جامع یا جامعه میگویند. اولین دانشگاه جهان دانشگاه زیتونیه تونس است که جامع زیتیونه نامیده میشود. یا در مصر جامعهالازهر بهعنوان بزرگترین محفل علمی شناخته میشود. نکته جالب توجه این است که در زبان عربی و حتی در کشور ترکیه به مسجد هم جامعه میگویند. این بیان به این معناست که مساجد مسلمین در گذشته تنها محل عبادت نبوده بلکه هسته مرکزی تفکر بوده و از دل مساجد علم تولید میشدهاست. اهمیت تفکر در آموزههای دینی ما تا آنجاست که ساعتی اندیشیدن از هفتاد سال عبادت بالاتر است. مجموع این مسائل؛ اهمیت تحصیل علم، تعالی اندیشه و توسعه علمی را در شریعت اسلام نشان میدهد و اینکه علم و دین از یکدیگر جدا نبوده و نیستند. نکته قابلتوجه اینکه در آن دوران نهتنها دانشگاه در دل مسجد بود بلکه کسانی که علم دینی میخواندند باید به علوم دیگر نیز تسلط مییافتند و اصلا تفکیکی بین این دو عرصه علمی وجود نداشت. افرادی چون علامه حلی، خوارزمی و شیخ بهایی از دل همین محافل علمی بیرون آمدند. ضمن اینکه این عالمان به واسطه آگاهی بر علوم دینی و غیردینی، از جامعه و دردهای جامعه دور نبودند و بهعبارتی اهل علم در جامعه رشد میکردند، دردهای جامعه را میدیدند و از بطن علم راهکاری برای علاج مشکلات مییافتند.
چه شد که این جدایی بهوجود آمد؟ در یک دوره زمانی شاهد آن بودیم که نام جامع یا جامعه به حوزه تغییر یافت. حوزه یعنی کرانه و حاشیه و محصلان حوزه را روحانی (Spiritual man) نامیدند. یعنی شما فقط به مسائل معنوی بپردازید. این ادبیات، ادبیات ترجمه شده از جهان مسیحیت قرون وسطی است که کلیسا با علوم معنوی کار داشت و نه علم مورد نیاز جامعه. این ادبیات و نگاه وارد جهان اسلام شد. این درحالی بود که در جهان اسلام، علما باید درد جامعه را میفهمیدند و در بطن و متن جامعه حضور میداشتند. با این تغییر علمای ما روحانی شدند و از جامعه به حاشیه رفتند و عملا از بطن علوم، دردها و دغدغههای جامعه دور شدند. اجازه بدهید افزون بر این تحلیل تاریخی، یک تحلیل معرفتشناختی هم داشته باشم. ببینید بعضی مواقع بسترهای تاریخی تحولات دانشی را نیز رقم میزند. آن بستر تاریخی سبب شد پیش فرضهای ما هم در فهم تأثیر بگذارد. حتی ما برخی احادیث را تفسیر کردیم که حوزه را تقلیل میداد. مثلا حدیثی را که در روز اول طلبگی به طلبهها یاد میدادند: «العلم علمان، علم الادیان و علم الابدان». این حدیث میگوید که علم بر دو نوع است یا علم دین یا علم بدل آن. بعد علم دین را در فقه، فلسفه و اصول و اینها تفسیرکردیم و اینکه علم بدل علومی است که غیر اینها هستند. با این نوع تقسیم که حاصل پیشفرضهای بستر تاریخی ذکر شدهاند، عملا بخشی از موضوعات علمی از حوزه رخت بربست و در نتیجه دیگر در حوزه چهرههایی مانند ابنسینا، خواجه نصیر و علامه حلی را نداشتیم؛ درحالی که این حدیث میخواهد متد و منهج علم را به ما بگوید. گاه میشود علم را با دید خدامحوری دید و گاه با نگاه پوزیتیویستی و مادیگرایانه. پیامبر(ص) نفرمود که علوم دیگر را نیاموزید بلکه فرمود عینک و دید خود را برای فراگیری علم اصلاح کنید. متد و روش شما برای فراگیری و علمآموزی باید الهی و براساس اخلاق و معنویات باشد. در دانشگاه نیز این روش باید مورد توجه قرار گیرد و تحلیل علوم مختلف مبتنی بر اخلاق باشد.
گرچه در غرب قرن نوزدهم که بر طبل تجربیگرایی و دید پوزیتیویستی کوبیده میشد اما امروز به این نتیجه رسیدند که علم و پژوهش بدون اخلاق معنا ندارد و امروز از اخلاق پژوهش و آموزش میگویند. این درحالی است که ۱۴۰۰ سال پیش پیامبر ما از ضرورت معنویتگرایی در علمآموزی سخن گفته بود؛ زیرا در غیراین صورت علم به بنبست خواهد رسید. وقتی در دو نهاد علمی این روش یعنی توجه به اخلاق و معنویت در آموزش و پژوهش مورد توجه قرار گرفت، میشود وحدت حوزه و دانشگاه.
وحدت حوزه و دانشگاه باید وحدت در روش باشد نه در موضوع. در این صورت علوم دانشگاهی و حوزوی ایدهآل جامعه خواهد بود. دراین زمان است که میتوانیم از وحدت حوزه و دانشگاه سخن بگوییم. چون همه در یک مسیر حرکت خواهند کرد.
وحدت حوزه و دانشگاه چه تأثیری بر توسعه علمی و فرهنگی کشور خواهد گذاشت؟جدایی حوزه و دانشگاه آسیب جدی در حوزه معرفتشناسی به جامعه انسانی وارد کرده است. کشف حقیقت و معرفت، رونمایی از معرفت زلال و عریان برای انسان وظیفه ذاتی دانشمندان حوزه و دانشگاه است. عالمان این دو نهاد زمانی به این نتیجه دست خواهند یافت که روش و متد درستی برای حقیقتیابی در همه علوم و قوانین در دست داشته باشند. متدهای نادرست و ناقص راه به بیراهه میبرد. این یک ضرورت برای همه انسانیت است، مساله بومی نیست، برای انسان قبل انقلاب و بعد انقلاب و امروز و دیروز نیست بلکه برای آیندگان نیز متصور است. زیرا تشکیل دانشگاه پوزیتیویست محور و تقلیل حوزه جز آسیب معرفتی برای بشر، دستاوردی نداشته است و امروز حوزه و دانشگاه باید این انحراف تاریخی و معرفتی را با وحدت رفع کند.
حال سؤال این است که آیا وحدت مؤثری رخ داده؟همین که امروز این حرفها را میزنم، حاصل این ایدهها و اتفاقاتی بود که رقم خوردهاست. پس حتما کارهای موفقی انجام شدهاست اما ما داریم از فاصلهای که نپیمودهایم صحبت میکنیم. فاصله طولانی که فرسنگها با آن فاصله داریم. از این میگوییم که وحدت دو نهاد حوزه و دانشگاه را دیدهایم نه وحدت دانشها را. جامعه ما به وحدت دانشی حوزه و دانشگاه نیاز دارد اما آنچه در این مقوله رخ داده این است که عدهای طلبهها به دانشگاه بروند، درس بخوانند و درس بدهند یا دانشگاهیان برای تحصیل برخی علوم معرفتی وارد حوزه شوند. این یعنی هنوز نگاه ما، نگاه نهادی است. اگر از این منظر نگاه کنیم اتفاقات بزرگی رخ دادهاست اما میبینیم که با ایده آلها در موضوع وحدت حوزه و دانشگاه فاصله بسیاری داریم. آنچه اهمیت دارد وحدت دانشی، ارزشی و مَنشی است. یعنی حوزه نباید در دانش در حاشیه باشد و باید انتظار جامعه را در نظر بگیرد. تا زمانی که «جامع» هست، «جامعه» انتظار دارد. حوزه باید نسبت به نیازهای جامعه کنشگر باشد، به آنها جواب دانشی بدهد و این جز با وحدت دو بال علمی یعنی حوزه و دانشگاه میسر نخواهد شد. پاسخ هر دو نهاد نیازهای جامعه باید علم الادیانی باشد نه علمالابدانی. باید نگاه مادی گرایانه کنار گذاشته شود و افق آسمانی در نظر گرفته شود. برای ارزیابی باید چشمها را بشوییم و جور دیگری به مساله نگاه کنیم.
به نظر شما تاکنون وحدت موثری بین حوزه و دانشگاه رخ داده است؟ اگر این اتفاق جز تحصیل و تدریس حوزویان در دانشگاه، رخ داده چه دستاوردهای علمی در پی داشتهاست؟با شرایط و مقدماتی که بیان شد، اگر حوزه و دانشگاه در کنار یکدیگر قرار بگیرند ما شاهد حضور دانشگاه و حوزه پیشرو خواهیم بود.
امروزه در کشورهای پیشرفته در حوزههای مختلف دانشی به این رسیدهاند که اکتفا به مدلهای دانشی محدود نتیجه بخش نیست بلکه باید به جایگاه مهم اخلاق و معنویت در دانش نیز توجه کرد. زیرا بدون توجه به این مقولهها، پژوهش در برخی زمینههای علمیممکن است به نابودی بشر ختم شود. آیا ما چنین حقی داریم یا باید حدود پژوهش را تعریف کنیم؟ قطعا تحقق چنین آرمانی زمانی رخ میدهد دو نهاد علمیحوزه و دانشگاه به وحدت برسند. جامعه به وحدت دانشی حوزه و دانشگاه نیاز دارد.
باز هم تاکید میکنم ما باید وحدت حوزه و دانشگاه را باید مسالهای انسانی و جهانی ببینیم، نه متعلق به ایران و تشیع. وحدت حوزه و دانشگاه یک مدل آموزش و پژوهش است که میتواند مدلی پیشران برای دنیا باشد وقتی که معنویت و اخلاق، نوری در افق علم جهانی شدهاست. قطعا باید نگاه ما در این مقوله مهم تغییر کند و از رفت و آمدها و مدرک گرفتنهای حوزویان و دانشگاهیان در نهادهای یکدیگر به ترسیم افقی روشی برای علم تغییر مسیر دهد. بنابراین در مقوله وحدت حوزه و دانشگاه ضمن تغییر نگرش در نوع وحدت باید نگاه ما از مساله بومی به خواست جهانی تغییر یابد. در این صورت میتواند به عنوان یکی از پیشرانهای جمهوری اسلامی ایران درجهان مطرح شود.
ادبیات بینالمللی در بحث وحدت زمانی حاصل میشود که از روش وحدت شکلی خارج شویم. قطعا نمیتوان انتظار داشت با حضور یک روحانی و طلبه در دانشکده فنی یا الهیات، یا وارد کردن یک استاد دانشگاه به حوزه به خواست خود در وحدت برسیم. وحدت به بهای ذوب شدن دانشآموختگان دو نهاد در دیگری نیست. زمانی وحدت ثمربخش خواهدبود که از دل نهادهای علمی دانش بیرون بیاید و تا زمانی که به وحدت شکلی بسنده کنیم به نتیجه مطلوب دست نخواهیم یافت.
چشمانداز آینده را در این رابطه چگونه میبینید؟اگر به قالبهای شکلی بسنده کنیم قطعا نتیجه موثری از وحدت حوزه و دانشگاه نخواهیم گرفت. ما نیاز به وحدت در لایههای عمیق داریم و این جز با وحدت دانشی و روشی میسر نمیشود. قرار بود از دل وحدت اتفاقی رقم بخورد. وحدت نباید به التقاط نباید بینجامد یا به انحراف مسیر نیانجامد این اتفاق رقم خورد متاسفانه دلیل این اتفاقات این بود که ما وحدت را در قالب شکلی دیدهایم مثلا اینکه چند نفر ملبس در نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاهها مراسمی بگیرند. تا موقعی که از وحدت حوزه و دانشگاه برداشتهای این شکلی داشته باشیم نتیجه مؤثری نمیگیریم و به لایههای عمیق وحدت نخواهیم رسید.
اگر به آنچه در بایدها و ضرورتهای وحدت بیان شد عمل شود میتوان چشمانداز مفیدی برای وحدت حوزه و دانشگاه و توسعه علمیامیدوار بود. بحثهای نظری که تاکنون دراین رابطه بیان شده موجب شده تا اتفاقات خوبی در عمل نیز رخ دهد. ولی لازمه همه اینها این است که اصل موضوع برای ما چالش و مساله اصلی باشد تا بتوانیم براساس اهمیت آن برای آینده علمی وحدتزا برنامهریزی کنیم و به آن سو گام برداریم.
حوزه علمیه سکولار به چه معناست؟اینکه رهبری میگویند حوزه نباید سکولار باشد و نسبت به سکولار بودن حوزهها نگرانند این یعنی اینکه حوزه باید برای دردهای مردم راهکار داشته باشد. از نگاه ایشان حوزه باید برای مشکلات مردم از بطن دین راهکار ارائه کند.
طلبهها در حوزه غیرسکولار دنبال این هستند برای هر درد بشر پاسخ آسمانی پیدا کنند. این همان جامع یا مسجدی است که همه علوم را برای یافتن راهحل مشکلات مردم مورد بررسی قرار میدهد.
وقتی این نگاه حاکم شد، حتی احادیث و روایات هم در حاشیه قرار گرفتند و تقلیل و تحلیل کارکردی پیدا کردند. حوزه علمیه خودش را در حاشیه دید. در گذشته در حوزههای علمیه نجوم، ریاضیات و طب تدریس و تحصیل میشد اما پس از این دوره، به علوم خاصی یعنی علوم اسلامی محدود شد. در حوزه فقط فقه و اصول تدریس و تحصیل میشد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی مباحثی چون عرفان، تاریخ اسلام، حدیثپژوهی و تفسیر بیشتر مورد توجه قرار گرفت.