در روز ناشنوایان با مرد جوانی گفت‌و‌گو کردیم که می گوید به خاطر کمک به ناشنوایان طلبه شد ه است

از تو به یک اشارت

ارتقای فرهنگ ارتباط با ناشنوایان، یکی از دلایلی است که 30 سپتامبر - هشتم مهر - به عنوان روز جهانی ناشنوایان انتخاب شده است. اتفاقا پای صحبت ناشنوایان که می‏نشینیم، از قطعی این ارتباط می‏گویند، از این که به‌سختی می‎توانند با دیگر اعضای جامعه ارتباط برقرار کنند. زبان اشاره را بسیاری از مردم نمی‏فهمند و برای برقراری ارتباط با دیگران مترجم لازم است. شاید به خاطر اینهاست که مهدی ظریفی که خود طلبه است و در خانواده‎ای ناشنوا هم به دنیا آمده، با جامعه ناشنوایان در ارتباط است و حتی به خاطر آنها روحانی شده است. کسی که هم برای آنها هیات عزاداری راه انداخته و هم مترجم آنهاست. او البته خود، ناشنوا نیست ولی ناشنوایان خانواده او هستند.
کد خبر: ۱۲۳۰۷۵۹

داستان مهدی از 26 سال پیش شروع شد، از زمانی که در یک خانواده ناشنوا به دنیا آمد. پدر و مادر او هر دو ناشنوا بودند. مادری که مادرزادی، ناشنوا به دنیا آمده و پدری که در اثر یک بیماری، ناشنوا شده است. بعدها برادر بزرگ‌تر هم در یک تصادف ناشنوا شد. حالا او و خواهر بزرگ‌ترش تنها شنواهای خانواده هستند. خواهری که او هم مانند مهدی، مترجم است. ظریفی به ما می‏گوید:‌ «من از زمان کودکی با والدینم با زبان اشاره ارتباط برقرار می‏کردم.»
زبان اشاره، زبان مادری
درست است که مهدی از همان ابتدا قادر به شنیدن و حرف زدن بوده است، اما او به خاطر داشتن والدین ناشنوا، زبان مادری‏اش زبان اشاره می‏شود. خودش می‎گوید که اول از همه زبان اشاره را آموخته و حتی فارسی حرف زدن برایش سخت بوده است. او توضیح می‎دهد: «مادرم خوب نمی‎توانست کلمات را ادا کند و من هم چون ارتباطم تنها با او بود، کلمات را خوب ادا نمی‎کردم.» مهدی از اشتباه ادا کردن کلمات، خاطره‏ها دارد. پنج شش ساله بود که به سبزی‏فروشی محل می‏رود و به جای سبزی کوکو از سبزی‏فروش سبزی توتو می‏خواهد. او تازه آن زمان بود که متوجه شد بسیاری از کلماتی که به زبان می‌آورد‌ اشتباه است. همین باعث می‎شود اعتماد به نفس او پایین بیاید‌. روحانی داستان ما تعریف می‏کند که بسیاری از دوستان و همکلاسی‏هایش به خاطر این که نمی‏توانسته کلمات را خوب ادا کند، مسخره‏اش می‎کردند. بعدها او البته خوب حرف زدن را هم یاد می‏گیرد، درست زمانی که هم‏سن‏وسالانش می‏توانستند زبان فارسی را خوب بفهمند و کلمات را به درستی ادا کنند.
مهدی البته دلیل این اتفاق را این طور تعریف می‏کند:‌ «به عنوان یک کودک، ارتباطم با خانواده بود و اغلب اعضای خانواده هم ناشنوا بودند. به خاطر همین زبان اشاره را بهتر بلد بودم.» با زبان اشاره در بیرون از خانه، حرف زدن این‌قدرها هم ساده نبوده است؛ بسیاری از مردم به او و والدینش با تعجب نگاه می‏کردند و این برای او سخت بود. مهدی توضیح می‏دهد که آن زمان بسیاری از مردم هنوز فرهنگ برقراری ارتباط با یک ناشنوا را نداشتند.
مترجم شدم
ارتباط محمدی با خانواده‌ای که سه عضوش ناشنوا بودند، ناخودآگاه او را به سمت مترجمی کشاند، هرچه باشد او رابط بین جامعه ناشنوایان و شنواهاست. همین می‎شود که پدر و مادرش از همان ابتدا از مهدی می‏خواهند که اخبار را برایشان ترجمه کند. همه چیز از همین جا شروع می‎شود. ظریفی توضیح می‏دهد:‌ «اخبار و فیلم‌ها زیرنویس نداشتند و والدینم از من درخواست می‎کردند برایشان همه چیز را ترجمه کنم.» ارتباط با جامعه ناشنوایان هم همیشه وجود داشته است. او از کودکی با پدر و بعدها با برادر بزرگ‌تر به انجمن ناشنوایان می‎رفت و بعد هم که پایش به مساجد ناشنوایان باز شد،‌ مترجمی از خانه کم‎کم به مترجمی برای جامعه ناشنوایان رسید. مهدی توضیح می‎‏دهد که همه فکر می‎کنند برگرداندن زبان فارسی به زبان اشاره کار ساده‏ای است، حال این که این طور نیست:‌ برخلاف آنچه عموم فکر می‏کنند، الفبای زبان اشاره با زبان فارسی متفاوت است. او توضیح می‎دهد که بسیاری از ناشنوایان به دلیل این که قادر به گوش دادن به رادیو یا تماشای فیلم ‌ نیستند‌ و در کوچه و خیابان هم کلمات را نمی‎توانند بشنوند، دایره لغات محدودی دارند و همین باعث شده که زبان ضعیفی هم داشته باشند. به نظر او شاید به خاطر همین است که بسیاری از ناشنوایان حتی نمی‏توانند کتاب بخوانند. این ضعف ‌سبب شده ‌ مترجمی و برگرداندن زبان فارسی به زبان اشاره نیز سخت باشد. چون مترجم باید زبان فارسی را با کلماتی ساده و محدود به زبان اشاره برگرداند.
به خاطر ناشنوایان طلبه شدم
نقد ظریفی و جامعه ناشنوایان هم اتفاقا به مترجمان در همین جاست. بسیاری از مترجمانی که در تلویزیون، اخبار را برای ناشنوایان ترجمه می‎کنند، از لغات محدود خانواده ناشنوایان اطلاعی ندارند و اخبار را تحت‏اللفظی ترجمه می‏کنند. ترجمه‎ای که ظریفی معتقد است که برای خانواده ناشنوایان قابل فهم نیست و علاقه ظریفی به مترجم شدن و مترجم ماندن از تمام این فاصله‏هایی که بین جامعه ناشنوایان و جامعه شنوا وجود دارد، شکل می‎گیرد. مهدی تعریف می‏کند که با برادرش به انجمن ناشنوایان می‏رفته و در همان‌جا معلم برادرش او را به مترجم شدن تشویق می‏کرده است.
مهدی هر چه بزرگ‌تر می‎شد، شکاف بین ناشنوایان و شنواها را بیشتر درک می‎کرد. یکی از همین شکاف‎ها، نبود دسترسی مناسب ناشنوایان به اطلاعات ‌مذهبی ‌بوده است. او توضیح می‏دهد: «یک زمانی من مترجم مساجد ناشنوایان بودم. ما چهار شب روحانی سخنران داشتیم و دو شب نداشتیم.» او توضیح می‏دهد که به خاطر دایره لغات اندک بسیاری از خانواده ناشنوایان از القاب ائمه یا برخی لغات مذهبی ناآگاه هستند و همین باعث می‏شود ارتباط بین روحانیون و ناشنوایان کم شود. به خاطر همین زمانی که مهدی به 18 سالگی ‏رسید، تصمیم گرفت که طلبه شود. تصمیمی که البته ابتدا خانواده‏اش با آن مخالفت کردند؛ اما بعد از این که اهداف او را فهمیدند خوشحال هم شدند. ظریفی می‏گوید:‌
«به دنیا آمدن در یک خانواده ناشنوا و درک مشکلات جامعه ناشنوایان باعث شد طلبه شوم.»
همه فکر می‏کردند ناشنوایم
هشت سال پیش که مهدی تصمیم گرفت طلبه شود، تنها طلبه‏ای بود که زبان اشاره می‎دانست، حالا اما روحانیانی هستند که زبان اشاره یاد گرفته‏اند، او البته زبان اشاره، زبان مادری‎اش بوده است. مهدی توضیح می‏دهد جامعه ناشنوایان از این که یک روحانی می‏تواند با زبان اشاره با آنها در ارتباط باشد، خیلی خوشحال هستند. واکنش آنها به مهدی جالب بوده است:‌ «بسیاری از آنها حتی فکر می‎کردند من ناشنوا هستم. باور نمی‏کردند شنوا باشم.» اوج فعالیت‏های او در ایام محرم و ماه رمضان است که به بسیاری از شهرها سفر می‎کند و در همین سفرها هم ارتباط خوبی با جامعه ناشنوایان ایجاد می‎کند. حالا او با بسیاری از ناشنوایان از شهرهای کشور، چه در فضای مجازی و چه در سفرهایش آشناست.
او معتقد است ناشنوایان هم بعد از این که متوجه می‎شوند، روحانی زبان اشاره می‎داند، خوشحال می‌شوند‌. داستان روحانی که مترجم ناشنوایان هم هست، اما به تبلیغ و سفر به شهرها خلاصه نمی‎شود. چند سالی بعد از طلبه شدن، او و انجمن ناشنوایان تصمیم می‎گیرند هیات عزاداری مخصوص جامعه ناشنوایان تشکیل دهند. هیاتی که تا آن زمان به این وسعت وجود نداشت و حالا به یکی از معروف‎ترین هیات‎های عزاداری ناشنوایان تبدیل شده است.

جشنواره ناشنوایان

سنگ بنای اولیه تاسیس هیات عزاداری علمدار کربلا، هیات عزاداری ناشنوایان در مشهد و در انجمن ناشنوایان شکل گرفت. زمانی که سال 85، مهدی در اتاق انجمن نشسته بود تا این که یک مداح نیمه شنوا وارد انجمن شد. همین ورود، بهانه‎ای می‎شود تا هیات عزاداری ناشنوایان شکل بگیرد.
مهدی توضیح می‏دهد: «بعد از آن من به عنوان روحانی سخنران با عزاداران ناشنوا تعامل کردم و مترجم مداح نیمه‏شنوا هم شدم.» هیاتی که نه تنها در مراسم خاص و مذهبی مانند دهه محرم، ایام فاطمیه و شهادت امام علی(ع‌) که در تمام مراسم مذهبی و غیر‌مذهبی برپاست. آن زمان هیات عزاداری علمدار کربلا اولین هیات عزاداری ناشنوایان بود. از ویژگی‎های این هیات این است که به صورت هفتگی هم مراسم دارد. بعد از تاسیس هیات ناشنوایان در مشهد، بسیاری از شهرهای دیگر هم دست به کار شدند و هیات ناشنوایان راه انداختند، اتفاقی که مهدی به خاطر آنها خوشحال است. اینها البته تمام کارهایی نیست که آنها در هیات عزاداری‏‎شان انجام می‏دهند. اتفاق‌های دیگری هم در آنجا می‏افتد. سه سال بعد از تاسیس هیات عزاداری ناشنوایان در مشهد، مهدی به کمک انجمن ناشنوایان، جشنواره مذهبی امام رضا‌(ع) را راه‎اندازی کرد. جشنواره‏ای که مخصوص ناشنوایان است. او می‎گوید: «ما جشنواره فجر را در زمینه‎های مختلف هنری و فرهنگی برای افراد شنوا داریم، اینها در حالی است که ناشنوایان هیچ جشنواره‏ای از خود ندارند.» و همین می‎شود که جشنواره‎ای مخصوص ناشنوایان شروع به کار کند. جشنواره‎ای که در آن شعر، فیلم و نقاشی ناشنوایان به رقابت گذاشته می‎شود. ظریفی توضیح می‏دهد: «ما پیشرفت را عملا در این جشنواره می‎‏بینیم.» شرکت‏کننده‏ای که ده سال پیش فیلم خوبی نساخته، حالا فیلمی می‎سازد قابل‎قبول و تحسین‌برانگیز است. به‌جز این ناشنوایان موفق، فرصت پیدا می‎کنند که به عنوان داور در این جشنواره شرکت کنند، به‌عنوان مثال، ناشنوایی که در کشورهای خارجی نمایشگاه نقاشی دارد و در این جشنواره هم نقش داور را ایفا می‎کند. فرصتی که با وجود این هیات عزاداری و جشنواره پیش آمده است.

لیلا شوقی

جامعه

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها