قصه‌هاش قصه دیو و پریه*

نمی‌دانستیم طرح فیلمنامه را اصغر فرهادی نوشته است. هنوز اسکار نبرده بود. «پشت‌کنکوری‌ها» را نوشته بود و «روزگار جوانی» را.
کد خبر: ۱۲۱۰۶۰۹

نمی‌دانستیم چقدر از فیلمنامه سهم فرهادی است و چقدر رنگ سعید آقاخانی را دارد. آقاخانی هنوز «دزد و پلیس» و «نون.خ» را نساخته بود. همه چیز در ذوق و ظرافت و نبوغ رضا عطاران خلاصه می‌شد. کارش با «خانه‌به‌دوش» بالا گرفته بود و «متهم گریخت» اتفاق بعدی بود. ما باز داشتیم خودمان را در یک سریال می‌دیدیم. آدم‌هایش مثل بقیه سریال‌ها پاستوریزه و مصنوعی و تخیلی و فرشته و شیطان نبودند. آدم‌های عطاران مثل ما نق می‌زدند. مثل خودمان حرف می‌زدند، به هم می‌پریدند و فحش می‌دادند. ما «هاشم‌آقا» و «سرور خانم» و «بی‌بی» و «شازده» را همین‌جا دور و بر خودمان دیده بودیم.
علی صادقی هنوز بامزه بود و «اعظم» و «معصومه» و «سعید» شبیه خواهر و برادرهامان به جان هم می‌افتادند. ما به چیزهای عادی می‌خندیدیم. خیلی عادی. به این‌که «شازده» تهدیدهایش را با «اولندش ...» محکم و قاطع شروع می‌کرد اما بعد ساکت می‌شد و وقتی عباس می‌پرسید «خب، بقیه‌اش ... دومندش؟»، حرف دیگری نداشت. به زخم روی سر هاشم‌آقا می‌خندیدم که عطاران می‌گفت از زخم روی سر میخائیل گورباچف وام گرفته و انگار فضله پرنده ریخته روی سرش. به دوبنده شازده می‌خندیدم. به توالت‌رفتن‌های آدم‌ها در حیاط خانه. به رقص عروسی آخر سریال که انگار از «کوچه اقاقیا» آمده بود. به دیالوگ عباس که در داد و بیدادهایش می‌گفت «می‌خوام جدا شم، می‌خوام طلاق بگیرم، می‌خوام برم هزار راه نرفته...». با تنهایی شازده غصه می‌خوردیم و با حمله قلبی هاشم‌آقا دل‌نگران می‌شدیم. لذت‌ها هنوز ساختگی و دستمالی‌شده نبود و با شوخی‌های ساده، با نمایش یک زندگی واقعی دل‌خوش می‌شدیم. به خاطر همین‌ها آواز امیرحسین مدرس هنوز در سر همه ماست؛ «پی خوشبختی همه‌ش، صبح تا شب دویدم من ... .»
* تیتر، بخشی از ترانه تیتراژ «متهم گریخت» است.

علی سیف‌الهی
روزنامه نگار

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها