پای حرف های «حاج کاظم» ، کاسب تبریزی که در فضای مجازی غوغا کرد

ترازو، حرمت دارد

کد خبر: ۱۱۸۹۷۹۰

عکسش مثل یک اتفاق مهم در شبکه‌های اجتماعی دست به دست شد و همه را شگفت‌زده کرد: پیرمردی کنار ترازوی مغازه‌اش در حال وزن کردن چای خشک! این تصویر دنیایی حرف داشت، حرف‌هایی که این روزها نایاب شده، اما تا همین چند سال قبل مرام و سبک زندگی بیشتر کاسب‌ها بود. پیرمرد، چای خشک را در پاکت می‌ریزد؛ نه کیسه پلاستیکی که آفت محیط‌‌زیست است و تا چند سال دیگر می‌شود تهدیدی برای زندگی. دوم این که پیرمرد وزن همان پاکت کاغذی را هم از وزن چای کم می‌کند که حتی دو سه گرم مال حرام وارد دخلش نشود! به زندگی‌اش راه پیدا نکند. پیرمرد، ترازو را حرمت نگه می‌دارد؛ حرمت میزان، گمشده دورانی که همه دارند از بی‌انصافی می‌نالند، اما چه بخواهیم و چه نخواهیم درون بیشتر ما یک آدم بی‌انصاف دارد برای خودش می‌چرخد و هر زمان که بتواند خودی نشان می‌دهد.
عکس پیرمرد و مرام حلال‌خوری‌اش که دست به دست شد و همه را به تحسین وادار کرد، دکانش شلوغ شد؛ نه! مشتری‌هایش بیشتر نشدند، امام جمعه تبریز، اعضای شورای شهر، عکاسان و خبرنگاران به دیدارش رفتند تا تحسین‌اش کنند. همین آمد و رفت‌ها و تحسین‌ها یعنی حاج کاظم کبیر صابر؛ یکی یکدانه‌ای است که باید قدرش را دانست. پیرمرد دوست‌داشتنی آذری که 80 سال دارد و فارسی را بسختی صحبت می‌کند و خودش هم شگفت‌زده شده که سبک کاسبی‌اش این‌قدر مورد توجه قرار گرفته. مگر دنیا چقدر عوض شده که راه درست کاسبی این‌قدر نایاب شده؟!
تصمیم داشتیم تلفنی با حاج کاظم و مرام کاسبی و زندگی‌اش هم‌صحبت شویم، اما برای پیرمرد آذری سخت بود که جواب سوالاتمان را تلفنی بدهد. آناهیتا رحیمی، خبرنگار خبرگزاری فارس در تبریز با ما همکاری کرد و سراغ همشهری‌اش رفت و سوالات ما را از او پرسید و او صبورانه پاسخ داد.

حاج‌کاظم کبیر صابر، سه پسر دارد و خودش در خانواده‌ای که چهار پسر داشته بزرگ شده. خودش می‌گوید 61 سال است در همین دکان مشغول به کار است. زمانی که پدرش زنده بود کنار او کار می‌کرد‌. 80 سالش است، اما هنوز هم وقتی از پدرش می‌گوید بغض می‌کند و می‌گوید: «یار و یاور هم بودیم. پدر که مرحوم شد ،خودم ماندم و این مغازه.»
قناعت توانگر کند مرد را. این مثل را حتما حاج کاظم از پدرش و بزرگانش شنیده و آن‌قدر قوی بوده که حرف را زندگی کرده. درباره قناعت می‌گوید: «در دین ما همواره بر قناعت سفارش شده. اگر همیشه به زندگی آدم‌هایی که زندگی بهتری از ما دارند غبطه بخوریم که همیشه باید در رنج و غصه باشیم، اما اگر به افرادی نگاه کنیم که شرایط سختی دارند آن‌وقت است که شاکر داشته‌هایمان می‌شویم و می‌فهمیم که خدا چقدر به ما لطف دارد که ما را نیازمند دیگران نمی‌کند.»

خداوند در قرآن می‌فرماید: وای بر کم‌فروشان! این آیه مسیر کاسبی را به حاج کاظم نشان داده. او مومن است و اعتقاد دارد همه قوانین زندگی و کسب و کار در قرآن ذکر شده و کسی که قرآن می‌خواند، می‌داند که خدا مومنان را دوست دارد. مومن کسی است که منصف است و منصف، ظلم نمی‌کند، آدم نمی‌تواند هم مومن باشد هم ظالم‌!
حاج‌کاظم روش برخی کاسب‌های این دوره وزمانه را نمی‌پسندد و می‌گوید: چرا باید مثلا یک میوه‌فروش، میوه‌های خراب را هم قاطی میوه‌ها کند و به مردم بفروشد‌! اینجوری اعتماد مردم را خراب می‌کند. روزگار عجیبی شده. همه جا خوب و بد وجود دارد و در بازار هم همین‌طور است، هنوز هم کاسب‌های خوبی هستند که انصاف دارند و رعایت حال مردم را می‌کنند.

حاج‌کاظم از جوانی مغازه‌دار بوده، با این‌که 80سال دارد، اما شاگرد ندارد و به تنهایی دکان را اداره می‌کند، قدیم‌ها رسم بر این بود که شاگردی هم وردست مغازه‌دار می‌ایستاد تا هم به او کمک کند هم خودش راه و رسم بازار و کاسبی را یاد بگیرد، از حاج کاظم می‌پرسم چرا شاگرد ندارد، می‌گوید: من در این مغازه چای و برنج به صورت جزئی می‌فروشم، کار و کاسبی‌ام آنقدر زیاد نیست که بتوانم شاگرد بیاورم، درآمدم آنقدر است که بتوانم معاش خانواده خودم را تامین کنم.
پیرمرد تبریزی آرامشی دارد که غبطه‌برانگیز است آن هم در زمانه‌ای که بیشتر کاسب‌ها از بالا و پایین‌ شدن بازار می‌نالند و چک برگشتی و سود و زیان‌های بزرگ خواب و خوراک را از آنها گرفته است، حاج‌کاظم درباره آرامشش می‌گوید: شب سرم را روی بالش می‌گذارم و می‌خوابم بدون عذاب وجدان. سعی می‌کنم گناه نکنم که بعدش عذاب بکشم. نمازم را اول وقت می‌خوانم. صدای اذان که بلند می‌شود به مسجد می‌روم و نمازم را به جماعت می‌خوانم. نماز اول وقت آدم را از ناامنی و گرفتاری نجات می‌دهد. وقتی می‌توانم با مردم خوشرو و خوش‌اخلاق باشم چرا تندخویی و اخم کنم. وقتی با راستگویی آرامش دارم چرا دروغ بگویم که بعدش عذاب بکشم. پایم را اندازه گلیمم دراز می‌کنم و حسرت هیچ چیزی را ندارم. خدا را شاکرم که آنقدر به من توان داده که بتوانم امورات زندگی‌ام را تامین کنم و نیازمند کسی نباشم.

حاج‌کاظم سخنش را با حکایتی که از سبک زندگی امیرالمومنین(ع) شنیده به پایان می‌رساند: «روزی مولا(ع) از جلوی مغازه قصابی عبور می‌کرد، قصاب ایشان را دید و گفت: یا امیرالمومنین گوشت خوب و مناسبی دارم، مقداری از آن را برای منزل خریداری کنید. امام علی(ع) فرمود: پول همراهم نیست. قصاب گفت: مشکلی نیست من بابت پول آن صبر می‌کنم و هر موقع توانستید پولش را بیاورید. حضرت فرمود: خیر‌! من نسبت به خرید گوشت صبر می‌کنم و نسیه نمی‌خرم‌! اگر سبک زندگی امیرالمومنین(ع) را انتخاب کرده و به مولایمان اقتدا کنیم حتما زندگی بهتر و آرام‌تری خواهیم داشت.»

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها