گفت‌وگو با نسیم رفیعی درباره گویندگی، رفاقت زندگی مشترک و چند چیز دیگر

رفاقت مادر -‌دختری بهترین رفاقت دنیاست

می‌گویند وقتی خودباوری آدم‌ها به جایی برسد که دقیقا بدانند کجا ایستاده‌اند و از زندگی و خودشان چه می‌خواهند، سرنوشت به آنها روی خوش نشان می‌دهد و امتحان‌‌ها و آزمون و خطاهایش را کمتر می‌کند و می‌گذارد آدم کمی آب‌خوش از گلویش پایین برود.
کد خبر: ۱۱۸۷۲۴۷

نسیم رفیعی یکی از همین آدم‌هاست، مادرش مریم واعظ‌پور از گویندگان قدیمی رادیوست. نسیم پا جای مادر گذاشته و گوینده شده اما آن‌قدر با مادرش رفیق است و کارهای مادر برایش جالب و دوست‌داشتنی که وقتی مادرگوینده 118 شد، نسیم هم گوینده اپراتورهای تلفن همراه شد! وقتی به او تلفن کردم کمی با او گپ بزنم، در حال آشپزی بود، لوبیا پلو می‌پخت برای مهمان‌هایی که برای ناهار به خانه‌اش دعوت کرده بود. اما از آنجا که زن‌ها همزمان با هم چند تا کار را می‌توانند انجام بدهند! هم به سوالات من جواب می‌داد و هم به کارهای دیگرش می‌رسید و البته آن‌قدر مدیریتش در این زمینه خوب بود که کلی هم خندیدیم. از او پرسیدم، خودت چه حالی پیدا می‌کنی، وقتی شماره‌ای را می‌گیری و صدای خودت را می‌شنوی که می‌گویی مشترک مورد نظر در دسترس نیست! می‌گوید: واقعا کفری می‌شوم. گاهی به خودم فحش می‌دهم! بخصوص وقتی از کسی پول طلب داشته باشم و در دسترس نباشد! مردم اگر فحش بدهند به آنها حق می‌دهم، هر چند در زمان ضبط این صدا خیلی تلاش کردیم لحن صدایم مهربان باشد تا مردم کمتر آزار ببینند.
به رفیعی می‌گویم، مادرتان گوینده یک اپراتور دیگر است، می‌‌گوید: نه! ‌آن خانم همراه اول اصلا سابقه گویندگی ندارد. چند سال قبل چون به زبان انگلیسی مسلط بوده، جمله معروف، «مشترک مورد نظر در دسترس نمی‌باشد»، را گفته شاید برای همین است که تقریبا خشن است و وقتی می‌گوید دستگاه مشترک مورد نظر خاموش است! آدم دوست دارد سرش را به دیواری، جایی بکوبد. مادر من، گوینده 118 است و او هم تلاش کرده از همه خلاقیت‌های گویندگی استفاده کند تا آنها که منتظر می‌مانند تا به اپراتور وصل شوند، احساس خوبی داشته باشند.

رفیعی کارش را با گویندگی در رادیو جوان شروع کرد. چند سالی است به رادیو ایران رفته و علاوه بر اجرای برنامه یک، دو صدا، بازیگر و مجری برنامه صبح جمعه با شماست و روزهای دوشنبه از ساعت 6 تا 10صبح گویندگی رادیو پیام را به عهده دارد.
رفیعی می‌گوید حتی وقتی به جای اپراتور صحبت می‌کنم، سعی‌ام بر این است مهربان باشم. از او می‌پرسم، به نظرت مهربانی ذاتی است یا بلدی می‌خواهد، می‌گوید: بیشترش ذاتی است اما خانواده اولین جایی است که مهربانی یا نامهربانی و خشم را یاد آدم‌ها می‌دهد. من 40 سالم است و یک پسر 14 ساله دارم و الان دیگر در این سن، زندگی خیلی چیزها به من آموخته به همین دلیل به جد می‌‌گویم، خانواده اولین جایی است که آداب خوب زندگی کردن را به آدم‌ها یاد می‌دهد. پدرشوهرم آدم بسیار مهربانی است و در همه دوران زندگی مشترکش در طول سال به مناسبت‌های مختلف به همسرش هدیه داده یا برای او مهمانی گرفته و همه اینها را همسر من دیده و یاد گرفته و الان همان کارهای پدر را برای من انجام می‌دهد. اگر آدم‌ها از پدر و مادر رسم عشق‌ورزی و محبت را نبینند در زندگی شخصی‌شان نمی‌توانند مهرورزی را به اطرافیانشان بروز دهند.
اما آدم‌هایی هستند که خودشان تصمیم گرفته‌اند جور دیگری زندگی کنند یا اگر والدینشان اشتباهی داشته‌اند، آن را تقلید نکنند.
آنهایی که مغرورند هرگز عوض نمی‌شوند، چون فکر می‌کنند بهترین سبک زندگی را دارند. آدم‌ها زمانی شروع به تغییر می‌کنند که بپذیرند جاهایی اشکال دارند و باید آنها را رفع کنند. وقتی کسی به مرحله‌ای برسد که باورکند هر چه آموختنی بوده را آموخته و دیگر تمام شد، هیچ چیز تغییر نخواهد کرد حتی اخلاق یا رفتار بدش.

به رفیعی می‌گویم به نظرم مدارس و رسانه‌ها می‌توانند این کد را به آدم‌ها بدهند که جاهایی رفتار و گفتارت اشتباه است و باید برگردی و خطاها را درست کنی. شما 40 ساله هستید، اما می‌گویید هنوز متوقف نشده و می‌آموزید و تصمیم ندارید جایی از زندگی نقطه بگذارید و بگویید: خب دیگر تمام شد ...
رفیعی بر این باور است، زمانی که طرف بپذیرد نقص دارد خیلی چیزها می‌تواند به او کمک کند؛ رسانه‌ها، کتاب، فیلم‌ و... او می‌گوید: نقطه گذاشتن و نیامدن سر خط اشتباه محض است.بسیاری از هنرمندان و نویسنده‌های بزرگ اتفاقا از 40‌سالگی و آغاز میانسالی اوج خود را شروع کرده‌اند.چرا باید وقتی با مشکلی روبه‌رو شدی یا زندگی پیش پایت، چاله‌ای یا حتی چاهی گذاشت، بعد از آن خود را نادیده بگیری و بگویی تمام شد!‌ شاید عبور از این مانع‌ها ما را با دنیایی تازه آشنا کند.معتقدم در این مسیر همراه و حامی خوب بسیار تاثیر گذار است که هر وقت کم آوردی، دستت را بگیرد و دوباره به راهت برگرداندت.

نسیم رفیعی از زندگی خصوصی‌اش برایم می‌گوید، این‌که شرایطی باعث شده از همسر اولش جدا شود و الان چهار سالی است دوباره ازدواج کرده: همسر اولم مرد خوبی بود اما ما همزبان و همراه خوبی برای هم نبودیم و حرف یکدیگر را نمی‌فهمیدیم. او ناخواسته بسیاری از خواسته‌‌های مرا نادیده می‌گرفت شاید به این دلیل که نمی‌دانست و بلد نبود چه باید بکند. مادرم خیلی با ما صحبت می‌کرد. ما از بزرگ‌ترها کمک خواستیم شاید بتوانیم زندگی مشترکمان را حفظ کنیم اما نشد. این تفکر با چادر سفید به خانه بخت برو و تا آخر بمان. تا جایی خوب است که به زن و شوهر بیش از اندازه فشار نیاورد و زندگی را به کام آنها زهر نکند. مادرم اصلا مرا لوس نمی‌کرد و تا جایی که توانست مدارا کردن را به من آموخت و من هم تلاش کردم، اما وقتی دیدیم نمی‌شود،‌ کوتاه آمدیم. با همه اینها معتقدم پدر و مادرها بچه‌های دهه 70 را لوس تربیت کرده‌اند. باید به بچه منطق و گفت‌وگو را آموزش بدهند نه جنگیدن با همسر و اطرافیان را. والدین امروزی زیادی در زندگی بچه‌هایشان دخالت می‌کنند و اجازه نمی‌دهند آنها خودشان مسؤولیت کارهایشان را بپذیرند و مشکلاتشان را خودشان حل کنند و اگر شرایط خیلی بحرانی شد،‌ پدر و مادر وارد شوند، آن هم برای باز کردن گره نه کور کردن آن. تجربه زندگی به من آموخت با پسرم چگونه رفتار کنم تا او مستقل و موفق بزرگ شود، اگر مشکلی با ناپدری‌اش پیدا کند،‌ تا جایی که امکان داشته باشد،‌ دخالت نمی‌کنم، خودش باید با او صحبت کرده و مشکل را حل کند که اگر بیرون گود بایستد و من به جای او وارد شوم و سعی کنم مساله را حل کنم، هیچ‌وقت حل نخواهد شد و عمیق‌تر هم می‌شود.

چرا دوست داریم همه آدم‌هایی که می‌‌خواهیم، همیشه در دسترس باشند اگر روزی یا ساعتی نباشند مکدر و ناراحت می‌شویم؟ چگونه این حق را به خودمان می‌دهیم؟
رفیعی در جواب این سوالم می‌گوید: بس که خودخواهیم! می‌گوییم، می‌میرم اگر نباشی؛ یعنی من، می‌میرم و مهم نیست که تو در چه موقعیتی هستی! معتقدم نباید آدم‌ها را مدام مجبور کنیم آن‌جوری باشند که ما می‌خواهیم. به آدم‌ها اجازه بدهیم دوست و رفیق ما باشند و آنها را با خواسته‌های بی‌جای خود نیازاریم. رابطه من و مادرم همیشه دوستانه بود. این رفاقت آن‌قدر عمیق بود که من از همان اول همه حرف‌هایم را ابتدا به او می‌گفتم، همه اتفاقات زندگی‌ام را برایش تعریف می‌کردم و او خیلی دوستانه بهترین مشاوره را به من می‌داد. به همین دلیل است که الان می‌گویم، رفاقت مادر‌ دختری بهترین رفاقت دنیاست !‌

طاهره آشیانی
روزنامه‌نگار

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۱ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها