برای این پرسش سخت تخیلی مردم سنقر را انتخاب کرده است. سنقر شهری در غرب ایران و در استان کرمانشاه است. مردم این شهر در سال 1309 تصمیم گرفتهاند آنقدر زیاد باشند که محل زندگیشان نام شهر به خود بگیرد. حالا خیلی هم بیشتر شدهاند و وقتی آخرین بار در سال 90 مرکز آمار ایران یک نفر را فرستاده تا مردم شهر را بشمرد، به عدد 91 هزار و 935 نفر رسیده است.
به شهرستان سنقر، سنقر کلیایی هم میگویند و اگر شهرهای همدان، کرمانشاه و سنندج را به عنوان رئوس یک مثلث در نظر بگیریم شهرستان سنقر کلیایی با مساحتی حدود ۲۲۴۲ کیلومتر مربع تقریبا در مرکز مثلث قرار گرفته است.
بیشتر مردم شهرنشین سنقر ترک هستند و دهستانهای اطراف بیشتر به زبان کردی صحبت میکنند. زبان ترکهای سنقر، ترکی آذربایجانی با لهجه سنقری است که به سبب شرایط زندگی مردم اختلاط زیادی با زبان فارسی و کردی پیدا کردهاست. البته در سالهای اخیر با مهاجرت زیاد روستاییان به شهر و مهاجرت بالای ترکهای سنقر به دیگر شهرها، گویش ترکی سنقری در مسیر فراموشی قرار گرفته است.
بر اساس یافتههای مزاحم تلفنی از تماسهای اخیرش، مرتضی پاشایی نسبت نزدیکی با سلایق موسیقایی مردم سنقر دارد. سه نفر از این افراد در برابر این سوال سخت، مرحوم آقای پاشایی را برگزیدند، البته هرکدام خواسته متفاوتی از او داشتند و در این یک ساعت او را در موقعیتهای متفاوتی قرار دادند.
386...48
وقتی مزاحم تلفنی موضوع را توضیح میدهد، آقای جوان میگوید: اجازه بدهید گوشی را بدهم به آقای دکتر. آقای دکتر ابتدا تاکید میکند که مزاحم تلفنی شماره یک ارگان دولتی را گرفته است. او در انتهای مکالمه توضیح میدهد که این ارگان دولتی، دانشگاه پیام نور سنقر است.
او که مردی چهل و دو ساله است حاضر است برای کسی که برایش ارزش دارد، یک سال از عمرش را هدیه کند و برای این هدیه پدربزرگش را انتخاب میکند که 30 سال پیش او را از دست داده است.
- آن یک ساعت را چگونه با پدربزرگتان میگذرانید؟
- صرف بودنش برایم ارزشمند است.
- درباره چه سخن میگویید؟
- اگر منظورتان این است که بپرسم از عالم دیگر چه خبر، نه، نمیپرسم. فقط میخواهم از تجربیاتش استفاده کنم.
- از مشاهیر چطور؟ کسی را انتخاب میکنید؟
- از مشاهیر علمی ایرانی و خارجی، خیلیها هستند که دلم میخواهند زنده شوند و با آنها گپ علمی بزنم اما نمیدانم چه کسی را انتخاب کنم که عمومی باشند و همه او را بشناسند. آها، ادیسون مورد خوبی است. از او میپرسم که چه شرایطی داشته و چه کارهایی کرده است.
134...48
«پدرم، فقط میخواهم ببینمش» این دختر بیست و یک ساله، هشت سال است که پدرش را از دست داده است و حالا بیش از هر چیز آرزوی دوباره دیدنش را دارد. برایش فرقی نمیکند که با پدرش درباره چه حرف بزند، صرف دیدن او بعد این همه سال برایش ارزشمند است. او همچنین اولین فردی است که مرتضی پاشایی را انتخاب میکند. او میخواهد با مرحوم پاشایی حرف بزند و از زندگیاش بپرسد.
این دخترخانم برای دیدن پدرش حاضر است یک سال از عمرش را بدهد اما برای آقای پاشایی، خیر.
382...48
خوشبختانه از نزدیکانش کسی فوت نکرده تا بخواهد یک فرصت یک ساعته به او بدهد، البته او کسی را در ذهن دارد که حاضر است خیلی بیشتر از یک سال از عمرش را هزینه کند تا یک ساعت با او باشد؛ «امام حسین(ع)»، اما نمیداند در حضور او چه باید بکند: «یک چیزهایی هست که همهاش از احساسات آدم است، من نمیتوانم آنها را بیان کنم، حتی شاید همان موقع هم فقط سکوت کنم.»
936...48
پیرزنی است با جوابهای نامفهوم؛ پاسخهایش کوتاه و گاه تکجملهای است. خیلی سخت فارسی حرف میزند. کردزبان است. مزاحم تلفنی این را وقتی متوجه میشود که دختر این خانم تماس میگیرد و میپرسد مزاحم تلفنی کیست و ماجرای تلفن او با مادرش که فارسی، زبان او نیست، چه بوده است.
این خانم مسن برادرش را انتخاب میکند و وقتی برادر جوانش را ببیند میگوید: «خوش آمدی بالای چشمم»
همان شماره
دخترخانم شماره قبلی که خودش به سراغ مزاحم تلفنی میآید وقتی ماجرا را میشنود، دلش میخواهد در شرایط چنین فرضی قرار بگیرد و جالب اینکه او هم داییاش را انتخاب میکند: «دایی جوانم فوت کرده است. سی ساله بود. بیست و ششم بهمن سال گذشته بود که ایست قلبی کرد اما به کرمانشاه هم نرسید. این بار اگر زنده شود، هر طور شده به بیمارستان میرسانم و نگهش میدارم.»
او حاضر است نه یک سال از عمرش که هر چه دارد بدهد تا داییاش دوباره برگردد: «خیلی دوستش داشتم.»
وقتی از حال و هوای دایی مرحومش خارج میشویم، از او میخواهم یکی از نامداران را هم انتخاب کند، او دومین نفری است که مرتضی پاشایی را انتخاب میکند: «نه میخواهم برایم بخواند و نه با او حرف میزنم، فقط فکر میکنم هر آدمی یک کار نیمهتمام در زندگی دارد، فرصت میدهم تا کارش را تمام کند.»
935...48
دو سال و نیم پیش پدرش را از دست داده است و بدیهی است که انتخابش پدرش باشد. میگوید: «آدم وقتی عزیزانش را از دست میدهد تازه میفهمد چقدر قدرشان را ندانسته بوده. دلم میخواهد پدرم را دوباره ببینم و بگویم حالا قدر شما را میدانم.»
او برای اینکه چنین فرصتی را هدیه دهد، گزینه دیگری هم دارد: «برخی شهدای شهرمان در زمان خودشان شناخته نشدهاند. مثلا شهید علیاکبر قربانی که 40 روز پس از ازدواجش به شهادت میرسد. خانمش بعد این همه سال هنوز ازدواج نکرده است. میخواهم ایشان زنده شوند و بروند پیش خانمشان. خودم هم میخواهم با ایشان صحبت کنم و ببینم چطور شخصیتی بودهاند که همسرشان این همه سال به پایشان نشسته است.»
او نه تنها برای پدرش که برای شهید قربانی هم حاضر است بخشی از عمرش را هزینه کند: «چه فایده دارد آدم عمر زیاد و بی حاصلی داشته باشد، وقتی بعضی آدمها یک ساعت زندگیشان بیشتر از یک عمر زندگی امثال ما میارزد.»
578...48
پسر نوجوانی است. خوشحال است که کسی از نزدیکانش را از دست نداده تا بخواهد عمر دوباره به آنها بدهد، کسانی که رفتهاند از فامیلهای دور بودهاند که حاضر نیست عمرش را با آنها معامله کند.
در میان نامداران اما او سومین نفری است که مرحوم پاشایی را برمیگزیند و از او میخواهد تا یک ساعت برایش آواز بخواند.
البته به جز آقای پاشایی گزینه دیگری هم دارد: حضرت حافظ. میگوید: «حافظ هرچه بگوید خوب است، فرقی ندارد که شعر بخواند یا از خودش بگوید.»
این پسر نوجوان برای سوال آخر جوابی ندارد: «نمیدانم، باید فکر کنم ببینم حاضرم یک سال از عمرم را بدهم یا نه.»
058...48
خانم نسبتا میانسالی است که هم شوهرش را از دست داده و هم پدرش را. گزینه اولش برای اینکه بتواند یک نفر را زنده کند، پدرش است که درددل زیادی با او دارد. او اگر گزینه دومی داشته باشد، سراغ همسرش میرود که سه سال پیش دار فانی را وداع کرده است. او میخواهد به همسرش بگوید پسرش چقدر بیتابی میکند و زندگی بدون او چقدر سخت شده است.
این خانم تاکید میکند حاضر است نه یک سال عمرش که جانش را بدهد تا عزیزانش زنده شوند.
اگر گزینهها بیشتر شوند، او آرزوی دیدار فرد دیگری را هم دارد: «دوست دارم امام علی(ع) را هم زیارت کنم. از او میخواهم برای سلامتی امام زمان و تعجیل در فرجش دعا کند و همین طور میخواهم هدایت و عاقبت بخیری من و خانوادهام را از خدا بخواهد.»
مریم محمدپور / چمدان (ضمیمه آخر هفته روزنامه جام جم)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد
درگفتوگو با رئیس دانشکده الهیات دانشگاه الزهرا ابعاد بیانات رهبر انقلاب درخصوص تقلید زنان از مجتهد زن را بررسی کردهایم